eitaa logo
رِسانہ‌محـــــــله‌نوٓر
313 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
21 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺علت فوت دکتر فرزانه اکبری دکتر پوست و مو در شیراز 🔹به دنبال برگزاری یک مهمانی در شیراز که همه مهمانان پزشک بودند، ۲۹ پزشک به خاطر مصرف مشروب تقلبی (متانول) دچار مسمومیت شده و در بیمارستان بستری شدند. 🔹چند نفر از پزشکان دیالیز شدند و متاسفانه خانم دکتر اکبری که اصالتا جهرمی و رتبه ۷ تخصص بودند، در همان مهمانی فوت کرده و همسرشان دکتر فرید شهریور (فوق تخصص چشم) هر دو کلیه‌اش از کار افتاده و هم اکنون در کما است. 🔹گفته شده تعداد زیادی از مهمانان نیز که شامل چندین متخصص قلب، زنان و چشم بودند نیز دچار نارسایی شدید کلیه و دیالیزی شدند. https://eitaa.com/Noorkariz
10.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دستگیری عامل کتک‌زدن مردم در اتوبوس 🔹فردی که با زنجیر اقدام به کتک‌زدن مردم در اتوبوس کرده بود دستگیر شد و برای بازسازی صحنهٔ جرم به ایستگاه اتوبوس خیابان دماوند تهران آورده شد. 🔹جزئیات ماجرا را از زبان شاکی پرونده در فیلم ببینید. https://eitaa.com/Noorkariz
رِسانہ‌محـــــــله‌نوٓر
🔺علت فوت دکتر فرزانه اکبری دکتر پوست و مو در شیراز 🔹به دنبال برگزاری یک مهمانی در شیراز که همه مهم
♨️چه بگویم که جز سکوت حرفی برای گفتن ندارم😔 🔴علت فوت دکتر پوست و مو در یک میهمانی شوم و چند نکته چند نکته: ۱_ چشم و گوش فرزندان و دانش آموزان را نسبت به آسیب های نجاست خواری و نجاست نوشی مثل گوشت خوک و مشروبات الکلی چه نوع مرغوب و چه تقلبی آن ها باز کنید و صحبت کردن پیرامون آنها را تابو نپندارید چون قطعا روزی بچه ها در اجتماع با این پدیده ها رو برو می شوند و در موقعیت انتخاب خیر و شر قرار می گیرند. ۲: ملاکتان در اعتقاد و عمل به اسلام، عمل سایر مسلمانان نباشد؛ چنانچه ممکن است مسلمانی نخبه پزشکی هم باشد اما به دستورات تغذیه ای اسلام عمل نکند و یا حتی یک روحانی و عالم دینی هم خلاف دین عمل کنند (ملاک قطعی دینداری فقط ائمه اطهار و قران هستند) ۴: با فرزندان و دانش آموزان در خصوص ترویج فضاحت پُر افتخار غرب پستی در کشور گفتگو کنید و برایشان بگویید که ژست های روشنفکری چه عاقبت هایی را که سیاه نکرده است. با فرزندان این سرزمین بیشتر گفتگو کنید؛ بیان مثال‌های واقعی، بیشترین تاثیر را در اقناع مخاطب دارند؛ استفاده از تجربیات دیگران رایگان است اما تجربه کردن اشتباهات دیگران، بسیار گران ...
رِسانہ‌محـــــــله‌نوٓر
🔺علت فوت دکتر فرزانه اکبری دکتر پوست و مو در شیراز 🔹به دنبال برگزاری یک مهمانی در شیراز که همه مهم
باسلام نمی دانم چرا این فرزندان آدم وقتی دانش تجربی شان بالا می رود،بجای اینکه به ایمانشان اضافه شود،به کفر و الحادشان می افزاید، و شروع می کنند به تمسخر حکم الهی و سرپیچی از آن،خوب بهای این سرپیچی جان ناقابل شان است که می دهند. والسلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠او خدايى است كه معبودى جز او نيست، به غيب و شهود آگاه است. او مهربان و بخشنده است. اوست خدای یکتایی که غیر او خدایی نیست، سلطان مقتدر عالم، پاک از هر نقص و آلایش، منزّه از هر عیب و ناشایست.. آیه ۲۲ و ۲۳ سوره حشر https://eitaa.com/Noorkariz
15.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خانمهای خانه دار..... امروز هم مثل روزهای دیگه پاشید و به امور خانه رسیدگی کنید😊 اما امروز با توجه به این شغل مهم و حساس... به کارهای خانه رسیدگی کن با توجه به این شغلِ آینده ساز..... آقایون باید قدردان باشید.... جامعه باید قدردان باشد.... مهمترین نقشِ یک زن ... همسری و مادریست.... بقای نوعِ بشر به ایفای نقش زنان در خانواده وابسته است!!! https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱روایت یک زندگی واقعی " سال ۱۳۹۰ خورشیدی"🌱
حرف نمی زند چرا!؟ در سکوت نگاهم می کند. - شما که غریبه نیستین من هر چی داشتم و نداشتم و خرج کردم . حتی اگه از همون اول می دونستم آخرش به چی می رسه بازم کاری رو انجام می دادم که فکر می کنم به عنوان شریک زندگی حامد باید می کردم نفس می گیرم و بغض لعنتی را پس می زنم. - شده حتی یه کار نیمه وقت .. چون بهش نیاز دارم زبان روی لبش می کشد. - خب.. مثلاً چجور کاری؟ آخه هر جایی هم که نمی شه رفت سرِ کار سر تکان می دهم. جلوتر از من لب می جنباند. - منظورم اینه که محیطش سالم باشه واِلا تو همین آگهی روزنامه صد جور کار می شه پیدا کرد نگاهش میان اجزای صورتم می چرخد. و بعد با دقت در چشمانم خیره می شود. - می خوای بگم امیرحسین پرس و جو کنه شاید یه کار مناسب پیدا کرد. نشدم صبر می کنی دخترم.. نه؟ محال است به این راضی شوم. همین که سید من را در این خانه و بغل گوشش تحمل کرده من را بس می کند. می گویم مزاحم سید نمی شوم. خودم از پسِ خودم برمی آیم. انگار یک نفر در می زند. زری چادر به سر می کشد. صدای سلام و احوالپرسی می آید. تعارف می زند انگار. نام رمان : 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz
- خیلی ممنون حاج خانم. باشه سر فرصت مزاحم می شم. زنداداش خونه س؟ زری می گوید هست و من هنوز نمی دانم ناصر برای چه آمده! جلو می روم. ناصر پشت به من ایستاده و زیر لب با خودش حرف می زند. - سلام آقا ناصر سر و تنش همزمان به سمت من می چرخد. علیک می گوید و از حال و احوالم می پرسد. - خداروشکر بد نیستم. زنده ام هنوز سر پایین می اندازد. - شرمنده زنداداش نتونستم کمکت کنم. ولی اومدم بگم اگه یه موقع پولی چیزی خواستی.. وسط حرفش می پرم. - نمی خوام نفسش را محکم رها می کند. - کاش این و زمانی می گفتی که بیشتر از من حامد به کمکت نیاز داشت و شمام مثل بقیه کاری براش انجام ندادی. یادته چی گفتی.. گفتی خودش کم نداره، خرجش کن. یادت رفته!؟ نگاهش را بالا می کشد. دیگر از آن شرمندگی لحظه ای پیش ردی به جا نمانده. لحنش به ظاهر محترمانه است ولی آتش به دلم می اندازد. - نه یادم نرفته. می دونی چرا.. چون حس کردم مال خودش و به خودش روا نداری. نمی دونم شایدم حامد ازت خواست ما رو بندازی جلو و وایسی ببینی آخرش چی می شه گِره اخم میان ابروانم عمیق تر می شود. چشمانم از حیرت درشت شده و دهانم نیمه باز مانده. - من.. فقط یه باز ازت خواستم نه بیشتر. اونم وقتی بود که.. اصلاً ولش کن. هر چی بود گذشت. الانم که می بینی مریم مونده و لباسای تنش نام رمان : 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دست در جیب شلوارش فرو می برد. لبش را تَر می کند. - ببین زنداداش من نیومدم اینجا گذشته رو هم بزنم. اومدم بگم امانت حامد رو چشم من جا داره، تا عمر دارم مخلصشم - باشه آقا ناصر.. دستت درد نکنه. از خونواده شما کم به من نرسیده. ولی حساب تو یکی رو از بقیه سوا کردم. اونم بخاطر یه ذره شباهتی که به حامد داشتی. چون خیلی دوسِت داشت. خیلی بیشتر از اون به اصطلاح برادری که زیادی ادعاش می شد و بدجور تو زرد از آب در اومد مسیر حرف را عوض می کند. بارِ اول است پشت برادرش نمی ایستد. او نیز به اندازه ی من منصور را می شناسد. - تا کِی می خوای اینجا بمونی؟ راحتی زنداداش.. مشکلی که نداری.. ها؟ راحت بودم. مشکل ولی.. از کدامش می گفتم. چاره اش دست او نبود. - زری خانم زن خوبیه، مهربونه. هوامو داره نگران نباش، راحتم سر به تایید تکان می دهد. الهی شکری حواله ام می کند. نام رمان : 📍 کپی با ذکر صلوات برای ظهور و نام نویسنده https://eitaa.com/Noorkariz