فلسفه ذهن
برنامه مدرسه تابستانی فلسفه ذهن؛ انجمن مغز و فلسفه ذهن دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
🔥صوت و اسلاید تمام کلاسهای مدرسه تابستانی فلسفه ذهن (۱۴۰۲) در کانال تلگرامی فلسفه ذهن با همین آیدی @PhilMind بارگذاری شد.
https://t.me/PhilMind
متاسفانه در ایتا بدلیل محدودیت حجم ۵۰ مگابایت، امکان بارگذاری فایلها فراهم نشد.
دوستانی که علاقمند هستند، میتوانند از کانال تلگرام دریافت نمایند.
🌕حالت ذهنی تفکر درباره ابژهای (مثلاً اسب) را فرض کنید. تئوری علّی محتوا میگوید علامات نمادین در ذهن، بر علتهای خودشان در خارج دلالت میکنند و انواع نمادها، ویژگیهایی را بیان میدارند که مصادیق این ویژگیها، علت بارگذاری آن نمادها هستند (Fodor, 1989, Psychosemantics, p.99).
🌖اما تئوری علّی با معضل بسیار مهمی روبهروست که به معضل ترکیب فصلی (Disjunctive Problem) مشهور است. طبق تئوری علّی محتوا، تمام اُبژههایی که علّت بارگذاری نماد «الف» میشوند، معنا و محتوای آن خواهند بود. در نتیجه تمامی موارد اشتباه در بارگذاری نیز، باید محتوا و معنای نماد در نظر گرفته شود.
به بیان جیگون کیم، باور به اینکه اسبی در مزرعه است، فقط معلول مصادیق اسب در مزرعه نیست؛ بلکه میتواند معلول وجود گاو یا گوزن در تاریکیِ مزرعه، یا معلول وجود اسبی کاغذی در فاصله دور و ... باشد. در نتیجه وقتی شما دارید به یک اسب در مزرعه نگاه میکنید، باور شما یک محتوای فصلی صحیح خواهد داشت: «اسب یا گاو یا گوزن یا اسب کاغذی یا ... در مزرعه است»! (Kim, 2010, Philosophy of Mind, P.132)
🌗فودور برای حل این معضل به "وابستگی نامتقارن" دو ارتباط علّی بین گاو و نماد «اسب» و بین اسب و نماد «اسب»، توسل میجوید و آن را در قالب عدم تشابه دو حالت بازنمایی صحیح و بازنمایی اشتباه در ویژگیهای خلاف واقعشان، تبیین میکند: "شناسایی غلط گاو بعنوان اسب، مرا وانمیداشت که آن را «اسب» بنامم، مگر آنکه یک ارتباط معنایی مستقل بین نماد «اسب» و خود اسب وجود داشته باشد. ... [اما] این واقعیت که وجود اسب علّت بارگذاری نماد «اسب» شده، وابسته به این نیست که یک ارتباط معنایی بین نماد «اسب» و گاو، برقرار باشد. ... پس ارتباط علّی بین گاو و نماد «اسب»، یک وابستگی نامتقارن دارد با ارتباط علّی بین اسب و نماد «اسب». حال ما یک وضعیت ضروری برای این داریم که نماد «الف» ناشی از ب، غلط باشد؛ نماد «الف» ناشی از ب، غلط است، فقط اگر وابستگی نامتقارن به نماد «الف» ناشی از الف داشته باشند." (Ibid, pp.107-108.)
🌘اما اشکال مهم و اساسی بر تئوری علّی محتوا (همانطور که زیگِر در 1993، آدامز و آیزاوا در 1994، والیس در 1995 و گیپسون در 1996 خاطرنشان کردهاند)، اینست که وابستگی نامتقارن از سوی فودور پیشنهاد شده تا معناداری به سمت جهان خارج را نتیجه دهد؛ نه اینکه از آن نتیجه شود.
🌓بعبارت دیگر، اینکه مصداق ب - فقط بخاطر علیت مصداق الف برای بارگذاری نماد «الف» - باعث بارگذاری نماد «الف» میشود، نباید ناشی از هیچ واقعیت سمانتیکی درباره نماد «الف» باشد. اما چه فرآیندهایی میتوانند سبب چنین وابستگی نامتقارنِ نحوی (سینتاکتیک) باشند؟
🌔یک اسب واقعی را فرض کنید که از پهلو، روبهروی مشاهدهگر «م» نشسته است. شرایط مناسبی را فرض کنید (مانند نور کافی و فاصله مناسب) که نماد «اسب» در ذهن شخص «م» بارگذاری میشود. حال بدون اینکه شخص مشاهدهگر بفهمد، نصف اسب را از خط عمودی جدا میکنیم. واضح است که در اینصورت، نماد «اسب» همچنان در ذهن شخص «م» بارگذاری میشود، در حالیکه هیچ هویتی که دارای ویژگی اسببودن باشد، بعد از این اقدام در آن محل باقی نمانده است. این آزمایش نشان میدهد که بسیار بعید است ویژگی اسببودن، بدون هیچ ربط معنایی اوّلیه، در ابتدای زنجیره ارتباط علّی به بارگذاری نماد در ذهن مشاهدهگر قرار گیرد.
🌕توجه داشته باشیم که وابستگی نامتقارن نمیتواند این مسئله را حل کند؛ زیرا برای بکار افتادن وابستگی نامتقارن باید قبلاً یک رابطه قانونی بین ویژگی اسببودن و نماد «اسب» وجود داشته باشد. در واقع وابستگی نامتقارن فرض شده تا علیت را بنحوی طبیعیسازی شده و بدون پیشفرض معنا، تبیین نماید. اما اشکال اساسی این است که چطور میتوان بدون لحاظ معناداری برای اسب بودن، رابطه قانونمند آن با نماد «اسب» را استوار کرد؟
@PhilMind
📚 #معرفی_کتاب
📕کتاب «پنسایکیزم؛ چشماندازهای معاصر» به اهتمام برونتراپ و جسکولا (هردو از دانشگاه مونیخ) و توسط انتشارات دانشگاه آکسفورد در سال 2017 و در 407 صفحه به چاپ رسیده است.
📘فصل اول این کتاب به «جایگاه منطقی #پنسایکیزم» اختصاص دارد که دو مقاله از دیوید چالمرز و برونتراپ، برای ارائه تبیینی جدید از #همه_روان_دار_انگاری و فرار از اشکالاتی مانند #مسئله_ترکیب را منتشر کرده است.
📗فصل دوم در چهار مقاله به تنوع هستیشناسیهای پنسایکیستی میپردازد و فصل سوم، مسئله ترکیب (#CombinationProblem) را با مقالاتی از دیوید چالمرز و ویلیام زیگر و فیلیپ گاف و ... محور بحث قرار میدهد.
📒در نهایت فصل چهارم، پنج تئوری آلترناتیو پنسایکیزم (#اینهمانی، #ایمرجنتیزم، #مونیسم خنثی، #دوئالیسم، #ایده_آلیسم) را با مقالاتی از برایان مکلافلین، لوپولد استپنبرگ، چارلز تالیافرو، و ...) بررسی میکند.
📙این کتاب برای علاقمندان به دیدگاههای معاصر و مباحث بهروز #فلسفه_ذهن و متافیزیک #آگاهی، منبع بسیار مناسبی بنظر میرسد.
@PhilMind
#همه_روان_دار_انگاری یا #همه_روان_انگاری؟
🍀 واژۀ #panpsychism از pan به معنای همه و psyche به معنای روان یا روح، و پسوند -ism كه نشانگر نظریه یا آموزه است، مركب است. با نگاه به همین سه جزء، ممكن است به نظر برسد كه ترجمۀ دقیق این اصطلاح، همهروانانگاری است، دراینصورت بیانگر این آموزه است كه همه چیز روح و رواناند.
☘️ در سال 1398 پایانهنامهای با عنوان «همه روانانگاری در فلسفه ذهن معاصر» دفاع شده است
https://ganj.irandoc.ac.ir/#/articles/d9aa5a792d61c0992348d4cb232f5cc9
در ص3 گفته است: «همهروانانگاری در لغت بهمعنای اعتقاد به روح و روان بودن همه اشیاست» و در ص4 از دیوید چالمرز نقل میكند: «همهروانانگاری این برنهاد است كه برخی از هویات بنیادین فیزیكی آگاه هستند». مقالهای نیز برگرفته از همین پایاننامه در 1401در مجله پژوهشهای فلسفی و كلامی چاپ شده است با عنوان «بررسی استدلال از طریق نفی نوخاستگی آگاهی بر دیدگاه همهروانانگاری».
https://pfk.qom.ac.ir/article_2366.html
🌿 اما بهرغم ترجمۀ تحتاللفظی، برابرنهاد بهتر این اصطلاح، چنانكه رایج و جاافتاده است، همهرواندارانگاری است. مطابق این آموزه، همه چیز دارای روح و روان است. در مدخل panpsychism دانشنامه استنفورد در تعریف این واژه آمده است:
The word “panpsychism” literally means that everything has a mind
🌱 باید توجه كرد كه این آموزه ویژگی خاصی را برای اشیای طبیعی در بر دارد و مفادش این است كه اشیای طبیعی روان یا ذهن یا آگاهی یا ... دارند، نه اینكه روان یا ... هستند. نباید واژۀ «همه» را بسیار وسیع و مطلق نگریست. مراد این است كه همۀ اشیای طبیعی (هر طور كه شیء طبیعی را تفسیر كنیم) روان یا ... دارند یا روانمند، ذهنمند یا آگاهیمندند. غالباً این نظریه در دایرۀ فیزیكالیزم غیرتحویلگرا قرار میگیرد، بنابراین نوعی دوگانگی میان شیء فیزیكی و روان آن را میپذیرد.
🎄 لزوماً با شناسایی اجزای لفظی یك اصطلاح مركب و در نظر گرفتن معناهای آنها، نمیتوان به معنای دقیق آن اصطلاح رسید. هرچند بهصورت تحتاللفظی، همهروانانگاری برابرنهاد درستی برای panpsychism به نظر میرسد، معنای دقیق اصطلاحی آن متفاوت است. به تعبیر یكی از نویسندگان:
the etymology of a concept does not necessarily determine its meaning.
اصطلاح فلسفی كوتهواژهای است برای اشاره به معنایی دقیق و نمیتوان حضور تمام ظرائف را در آن انتظار داشت.
🌳 دیوید كلارك در فصل درآمد از كتابش (همهرواندارانگاری و نگرش دینی) تصریح میكند كه ریشهشناسی این واژه تا حدی میتواند ما را به معنایش برساند (ص1):
The etymology of “panpsychism” provides us some suggestions of its meaning.
به همین ترتیب، pancognitivsm را نباید همهشناختیانگاری ترجمه كرد، بلكه مثلاً «همهشناختمندانگاری» میتواند معادل مناسبی باشد.
🖊 رضا درگاهیفر
@PhilMind
🔥 ند بلاک، جوزف لوین، پیتر ون اینواگن، ریچارد سوئینبرن، تیم کرین، اوریا کریگل، سوزان بلکمور، چارلرز تالیافرو و برخی دیگر از اساتید شناختهشده بینالمللی در اولین کنفرانس بینالمللی فلسفه ذهن ایران به ارائه بحث خواهند پرداخت👆
⏰ این کنفرانس قرار است هفته اول اسفندماه امسال به صورت حضوری و آنلاین برگزار شود: دو روز آنلاین به زبان انگلیسی و سه روز حضوری به زبان فارسی.
📣 ارسال مقاله کوتاه (۲۵۰۰-۲۰۰۰ کلمه) تا ۱۵ آبان از طریق آدرس ایمیل info@philmind.ir یا از طریق فرم مربوطه در صفحه اختصاصی کنفرانس بر روی سایت www.philmind.ir امکانپذیر است.
🗓 پوستر فراخوان مقالات و محورهای محتوایی همایش و سایر جزئیات در سایت فوق قابل مشاهده است.
@PhilMind
🎗دیدگاه #همه_روان_دار_انگاری (#پنسایکیزم) نوعی #آگاهی و شعور را - ولو در حد پتانسیل آن - به تمامی موجودات هستی (از جمله جمادات) نسبت میدهد. طبق این دیدگاه، آگاهی را نیز باید همانند سایر ویژگیهای بنیادین که در علم فیزیک به رسمیت شناخته شده (مانند جرم، بار الکتریکی، نیروی الکترومغناطیس، گرانش، فضا – زمان)، یک ویژگی بنیادین در جهان دانست که قابل تبیین از طریق ویژگیهای دیگر نیست.
این دیدگاه فینفسه درباره ماهیت فیزیکی یا غیر فیزیکی بودن ویژگی آگاهی، خنثی است و آگاهی – بعنوان یک ویژگی بنیادین – میتواند غیر فیزیکی باشد؛ کما اینکه دیوید چالمرز – بعنوان یکی از مهمترین لیدرهای پنسایکیزم – چنین نظری دارد.
🎗در #فلسفه_اسلامی، آگاهی برای جمادات و حتی گیاهان، انکار شده و برای #تجرد_نفس ناطقه انسانی و نیز تجرد نفوس حیوانات، استدلالهایی ارائه شده است.
البته برخی محققان #حکمت_متعالیه، با استناد به عباراتی از #ملاصدرا، قول به وجود آگاهی در نباتات را نیز به وی نسبت دادهاند. اما بر اینکه جمادات در نظر #صدرالمتالهین – مانند سایر فیلسوفان صاحبنظر مسلمان - فاقد آگاهیاند، اتفاق نظر وجود دارد.
بدینترتیب همه رواندار انگاری – هرچند با #عرفان_اسلامی و نیز ظاهر برخی آیات قرآن که نحوهای شعور را به تمامی ذرات و موجودات زمین و آسمان نسبت میدهد، همخوانی دارد – طرفدار قابل توجهی در میان فیلسوفان مسلمان نداشته است.
🎗براساس دیدگاه ملاصدرا – که هماهنگ با نظر جمهور فلاسفه مسلمان نیز است - وجود علم در ماده و جسمانیات بدلیل غیبت هر جزء از اجزای دیگر و وجود مشوب به عدم اجزاء مادی، منتفی است (اسفار، ۱۹۸۱م، ج۳، صص۲۹۸ ـ ۲۹۷ / ج۶، ص۱۶۳).
ولی شاید بتوان مبانی حکمت متعالیه را برای تصدیق و تأیید پنسایکیزم بکار گرفت. آنجا که علم را مساوق وجود میداند، و وجود نیز بنحوی تشکیکی در تمامی مراتب عالم، تحقق و اصالت دارد، چه بسا باید چنین نتیجه گرفت که علم و شعور در تمام عالم وجود جاری است و البته همانند خود وجود، دارای مراتب شدت و ضعف است. بدینترتیب هر موجود (ولو جمادات) بسته به میزان بهره وجودی که دارد، واجد علم و آگاهی هم خواهد بود.
🎗جالب توجه آنکه خود ملاصدرا در جایی از #علم_النفس اسفار بدین مطلب تصریح کرده است (همان، ج ۸، ص ۱۶۴). برخی گفتهاند چه بسا دیدگاه اصلی او در این موضع بیان شده و سایر موارد از باب همراهی با دیدگاه جمهور بوده است (که البته بلحاظ فلسفی، توجیه مقبولی نیست). علامه طباطبائی در حاشیه بر همین موضع از جلد هشتم اسفار، نظر اخیر صدرالمتألهین را تقویت کرده و تلاش میکند برای تأیید وجود جنبهای مجرد در اشیاء مادی، استدلال و تبیینی ارائه دهد؛ چه اینکه مطابق نظر وی و مؤسس حکمت متعالیه، آگاهی و شعور را باید در سطح مجرد (غیر فیزیک) جستجو کرد.
🎗در هر حال این خوانش از حکمت متعالیه که نوعی سازگاری با پنسایکیزم را میرساند، با دیدگاه #حدوث_جسمانی نفس – که نفس مجرد و آگاهی را برآمده از سطح جسمانی میداند – متضاد خواهد بود؛ کما اینکه اساساً پنسایکیزم در برابر ایمرجنتیزم مطرح شد تا آگاهی را نه بمثابه ویژگی برآمده از شرایط خاصی در سطح ویژگیهای فیزیکی، بلکه بعنوان یک ویژگی بنیادین در جهان معرفی نماید. بدینترتیب طرفداران خوانش اخیرالذکر از ملاصدرا و علامه طباطبایی، باید بدنبال تبیینی برای سازگاری #حرکت_جوهری و حدوث جسمانی از یکسو (که آگاهی را برآمده از سطوح پیشین و ویژگیهای بنیادین جهان میداند)، با مساوقت علم و وجود از سوی دیگر (که علم و شعور را بنحوی بنیادین در تمام عالم هستی لحاظ میکند)، باشند.
@PhilMind
14.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🧲 گلن استراوسون به تبع راسل و دیگران، از دیدگاهی دفاع میکند که علاوه بر ویژگیهای بیرونی اشیاء مادی، یکسری ویژگیهای درونی هم برای آنها قائل هستند. ویژگیهای بیرونی از طریق علوم تجربی - از جمله فیزیک و #نوروساینس - کشف میشوند، اما ویژگیهای درونی اساسا قابل مطالعه و بررسی توسط علوم تجربی نیستند. در نظر ایشان، تجربه پدیداری، (بخشی از) ویژگیهای درونی اشیاء است.
📌 #پنسایکیزم (#همه_روان_دار_انگاری) نتیجه چنین نگرشی است و احساسات پدیداری را به تمام عالم مادی، تعمیم میدهد. هرچند که درباره نحوه تحقق بالفعل یا بالقوه این ویژگی پدیداری، اختلافاتی بین نسخههای مختلف پنسایکیزم وجود داشته و دارد. اما اساس همه رواندار انگاری بر این دیدگاه راسلی بنا شده است.
💥استراوسون البته قائل به پنسایکیزم مادیانگار است و ویژگیهای پدیداری را هم مانند سایر ویژگیها، کاملا مادی میداند. در مقابل ایشان، گروه دیگری از پنسایکیستها به رهبری چالمرز هستند که ویژگی پدیداری را هرچند از ویژگیهای بنیادی جهان، اما غیر فیزیکی میدانند و بنحوی دوئالیسم طبیعیانگارانه گرایش دارند؛ اینکه ویژگیهای پدیداری - بعنوان تنها نامزد مقبول برای ویژگیهای غیر فیزیکی - در قلمرو همین جهان طبیعی حضور دارند.
🧠 همانطور که استراوسون توضیح میدهد، پنسایکیزم مادیانگار به نظریه #اینهمانی مغز و ذهن بازگشت دارد و در واقع توضیحی جدید برای همان نظریه ارائه میدهد. توضیحی که بنظر استراوسون قابل رد شدن توسط هیچ استدلالی نیست. درباره این ادعای او سخن خواهیم گفت.
@PhilMind
#جنسیت و #نفس
☘️ مطابق تفسیر برخی محققان #حکمت_متعالیه از مبانی نفسشناسانۀ #ملاصدرا، نفس انسان جهتمندی جنسیتی دارد.
از نظر ایشان نفس همان حیثیت تعلقی به بدن مادی است، كه صورت بدن است و با بدن، مركب واحدی را تشكیل میدهند.
حال پرسش جنسیتمندی نفس این است: آیا تفاوتهای جنسیتی به نفس و سپس به حقیقت انسان نیز سرایت میكنند یا فقط به بدن مادی تعلق دارند؟
🌱 اگر نفس جنسیتمند باشد، همانگونه كه بدن بر دو قسم مردانه و زنانه منقسم میشود، نفس نیز زنانه یا مردانه خواهد بود؛ نفس زنانه مدبر بدن زنانه است و نفس مردانه مدبر بدن مردانه. (البته كسانی مدعیاند كه روحیات زنانه دارند ولی بدنشان مردانه است و بالعكس. قاعدتا صاحبان دیدگاه فوق باید تبیین خود از این موارد را نیز عرضه كنند).
🌿 استدلال این مفسران، دو مبنای اصلی دارد: (A) نفس انسانی جسمانیة الحدوث است و با حركت جوهری اشتدادی به تجرد میرسد، (B) بدن جسمانی مرتبۀ نازلۀ نفس است و نفس و بدن با هم گونهای اتحاد دارند. (در اینجا فرض میكنم كه این دو مبنا درستاند).
🍀 توضیح استدلال بر پایه مبانی فوق میتواند چنین باشد:
(1) بدن انسانی یا زنانه است یا مردانه؛
(2) نفسی كه برای هر انسانی حادث میشود، متأثر از خصوصیات بدنش است (لازمۀ A و B)
(نتیجه) نفسی كه حادث میشود، یا زنانه است یا مردانه؛ یعنی نفس بصورت جنسیتمند حادث میشود.
به بیان دیگر، زنانه بودن بدن، موجب میشود كه نفسی زنانه حادث شود و با آن بدن متحد و مدبر آن گردد و در نتیجه چنین نفسی دارای حالات زنانه خواهد بود. اساساً جنسیتمندی نفس، لازمۀ ضروری جسمانیة الحدوث بودن نفس و اتصال و ارتباط شدیدش با بدن است.
🌲 اما لازمۀ اینگونه تفسیر و نتیجهگیری از مبانی مزبور، تنها زنانه یا مردانه بودن نفس نیست، بلكه بر این اساس تمام ویژگیهای غیراكتسابی و اكتسابی هر انسانی وابسته به بدنش و ویژگیهای آن متعین میگردند. این نوعی #فیزیكالیسم را نتیجه میدهد، زیرا پیدایش و تعین هر ویژگی نفسانی را وابسته به/ و برخاسته از ویژگیهای بدنی میداند.
🌴بنظر میرسد این تفسیر از مبانی و اصول #علم_النفس صدرایی، چندان با نظرات وی سازگار نیست و نیازمند تكمیل است. برای نمونه با آنکه ملاصدرا اعتقاد دارد «نفس»، جنبۀ تعلقی انسان به بدن است و ارتباط و وابستگی به بدن مادی، ذاتی وجود «نفس» است، حقیقت انسان را در این تعلق خلاصه نمیکند و انسان را دارای جوهر و ذاتی مجرد و غیر بدنی میداند كه پس از قطع تعلق نفس با بدن، حتی لحظهای پس از حدوث نفس، باقی میماند و حقیقت شخص انسان هم همان است.
در این صورت، زنانگی یا مردانگی میتواند صفت نفس باشد، اما حقیقت ذات انسان، كه با قطع تعلق به بدن باقی میماند، میتواند زن یا مرد نباشد.
🌳 بدین ترتیب پرسیدنی است كه آیا حقیقت انسان، كه (موافق دیدگاه ملاصدرا) پس از مرگ باقی میماند، نیز زن یا مرد خواهد بود؟ آیا زنانه یا مردانه شدن نفس در طول حیات دنیایی، موجب میشود كه ذات مجرد انسان نیز زن یا مرد شود و هنگام انتقال به سرای دیگر، زن یا مرد باشد؟ اگر چنین نیست، تقریر مزبور چندان نكتۀ مهم و تازهای را در بر ندارد، و اگر چنین است، تقریر فوق توان اثباتش را ندارد؛ چراکه نفس پس از مرگ، از حالت نفسیت تبدل یافته و به جوهری مجرد و غیر متعلق به بدن مادی تبدیل میشود.
🍀چنین مینماید كه برای تثبیت جنسیتمندی در ذات انسان، باید تبیینی عرضه كرد كه مطابق آن، زنانگی و مردانگی، هرچند در حدوث وابسته به / و برخاسته از تعلق بدنی باشند، در بقا و در ضمن حركت جوهری نفس، ارتقا يابند و از بدن مادی و تعلق بدان مجرد شوند تا بسان ديگر صفات مجرد نفس، متحد با آن بمانند و با حادثۀ مرگ زوال نپذیرند.
🖊 رضا درگاهیفر
@PhilMind
📚#معرفی_کتاب
📗کتاب «جوهر آگاهی؛ یک دفاعیه جامع از دوئالیسم جوهری معاصر» نوشته ریکابوف و مورلند بتازگی توسط انتشارات ویلی بلکول و در 390 صفحه بچاپ رسیده است.
📙فصل اول کتاب پس از مرور #دوگانه_انگاری جوهری در قرن 21، به برخی مناقشات از سوی #طبیعی_گرایی که آنها را نوعی انحراف وجودشناختی مینامد، میپردازد و با تکیه بر #آگاهی، رویگردانی نسبی از #فیزیکالیسم در دو دهه اخیر را به بحث میگذارد.
📕نویسندگان در فصل دوم با تکیه بر #درون_نگری، #حیث_التفاتی و #خودآگاهی، استدلالهایی را بسود #دوئالیسم ارائه میدهند.
📘فصل سوم با عنوان «وحدت بنیادین موجودات آگاه»، با استفاده از #پدیدارشناسی و #ذات_گرایی، بر وحدت و تحقق یکجای نفس غیرفیزیکی استدلال میکند که خود در هفت بخش با رفتوبرگشتهای متعدد همراه است.
📒مؤلفان در فصل چهارم با تکیه بر بروزرسانی استدلال موجهات (مودال) و عاملیت آزاد، سعی در تقویت #دوئالیسم_جوهری دارند.
📔فصل پنجم و ششم نیز به پاسخ به کامنتها علیه دوئالیسم و ترسیم چشماندازی برای آینده #دوگانه_انگاری_جوهری اختصاص دارد و برنامههای پژوهشی جدید برای دوئالیسم جوهری در قرن 21 را تشریح میکند.
@PhilMind
🔐رویکرد محاسباتی به ذهن، حاصل پیشرفتها و دستاوردهایی بود که از نیمه قرن بیستم در حوزه مهندسی کامپیوتر و هوش مصنوعی اتفاق افتاد و رفته رفته این نگرش را گسترش داد که چه بسا #مغز هم دقیقا – و نه بعنوان تشبیه - یک سیستم کامپیوتری باشد. بدین ترتیب ذهن را باید بمثابه نرمافزاری که بر روی سختافزار مغز اجرا میشود، در نظر گرفت.
در نگاه طرفداران این دیدگاه، فرآیندهای مهم ذهنی مانند استدلالکردن، تصمیمگیری، حل مسئله و ... قابلیت تطبیق بالایی با الگوی محاسباتیای داشتند که در ماشین تورینگی اجرا میشد؛ بدین معنا که محاسبات ذهنی با دستکاری نمادها اتفاق میافتد و این نمادها در واقع، همان #بازنمایی محتوای حالات ذهنیاند.
🔐دیدگاه فوق البته بعدها در دهه 70 و 80 توسط جری فودور تکمیل شد. او با تمرکز بر دستکاری نمادها در فرآیند محاسباتی، سیستمی از بازنمایی ذهنی را مطرح کرد که حاوی نمادهای #زبان_ذهن (mentalese) یا زبان تفکر(Language of Thought: LOT) بودند. گرایشات گزارهای (حالات ذهنی مانند باور و میل و تردید و امید و ... که معطوف به یک گزاره هستند)، در نگاه فودور در واقع با این نمادهای زبان ذهن مرتبطاند و این نمادها نیز حاصل زنجیره علّی ارتباط با محیطاند که درون سیستم عصبی بازنمایی میشوند. (Fodor, 1975, The Language of Thought)
فودور بدنبال انتقادات فراوانی که به درونگرایانه بودن #نظریه_محاسباتی_ذهن میشد، بعدها تلاش کرد #محتوای_وسیع (wide content) ذهنی را در قالب محاسبات به شیوهای که شبیه قوانین بازنمایی وسیع باشد، توضیح دهد (Fodor, 1994, The Elm and the Expert)، هرچند قابلیتهای بازنمایی محلی (local) در نظریه وی برای این هدف کفایت نمیکرد و مناقشات در اینباره را باقی گذاشت.
🔐اما به هرحال تئوری محاسباتی فودور که در واقع تلفیقی از محاسبهگرایی (#computationalism) و #بازنمودگرایی (#representationalism) است، با استقبال فراوانی در حوزه #علوم_شناختی مواجه شد و بعدها نیز #رویکرد_محاسباتی در چارچوب #پیوندگرایی تداوم یافت.
در واقع دیدگاه فودور اگرچه فرآیند محاسباتی را منتزع از ساختار بیولوژیک بازنماییکننده لحاظ میکرد تا بتواند مدل محاسباتی ماشین تورینگی را فارغ از دستگاه سیلیکونی یا نورونی بازنماییکننده لحاظ نماید، بعدها با اهمیتیافتن ساختار نوروبیولوژیک در چارچوب علوم شناختی، به دیدگاه پیوندگرایی (#connectionism) شیفت کرد که فرآیند محاسباتی و بازنمایی محتوای ذهنی را در قالب اتصالات و شلیکهای شبکه نورونی تبیین کند.
هرچند هسته اصلی دیدگاه محاسباتی همچنان برقرار باقی ماند و شلیکهای نورونی در مسیرهای توزیعشده موازی، در جایگاه همان نمادهای زبان ذهن مینشستند که توسط سیستم عصبی دستکاری میشوند.
@PhilMind
برونگرایی تجربه پدیداری 1
🌏 پاتنم در مقاله "معنای معنا"، یک آزمون فکری با استفاده از همزاد زمین مطرح میکند؛ زمینی که از هر جهت دقیقاً شبیه زمین واقعی است؛ فقط با این تفاوت که مایع شفاف و بیرنگ و بیبویی که از ابرها میبارد و «آب» نامیده میشود، دارای ترکیب مولکولی XYZ است و نه H2O.
اسکار در زمین واقعی و همزاد اسکار در همزاد زمین، بلحاظ درونی مولکول به مولکول شبیه هم هستند و حتی تاریخچه و سوابق علّی یکسانی هم دارند.
پاتنم بنحوی مقبول استدلال میکند که وقتی همزاد اسکار در همزاد زمین، واژه «آب» را به كار میبرد، همان معنایی را نمیدهد که برای اسکار در زمین واقعی دارد. «آب» برای همزاد اسکار، به معنای مایعی با ترکیب مولکولی XYZ است و برای اسکار به معنای مایعی با ترکیب مولکولی H2O (ولو اینکه هیچکدام از آنها اطلاعی از ترکیبهای مولکولی نداشته باشند).
🌍 بنابراین با اینکه تمامی وضعیتهای دروني اسکار و همزاد اسکار، یکسان و مشترک بود، معنای واژه «آب» برای آن دو متفاوت گردید، و این تفاوت از اختلاف بیرونی و محیطی ناشی میشود.
نتیجه استدلال پاتنم آنست که باورهاي ما درباره انواع طبیعی، #محتوای_وسيع (برونگرا) دارند و صرفاً به آنچه در درون ذهنها و سرهاي ما رخ ميدهد، وابسته نيستند و نمیتوانند صرفاً بر حالات نوروفیزیولوژیک یکسانمان سوپروین شوند (Putnam, 1975, "The Meaning of Meaning").
البته پاتنم خود در برونگرایی معنا متوقف میماند، اما تایلر برج چند سال بعد، به سادگی استدلال وی را به #برون_گرایی_محتوا هم تعمیم داده است.
🌎 یکی از مهمترین انگيزههای فیلسوفان برای پذيرش #برون_گرایی، استدلالیست كه بواسطه آزمونهاي فكري پاتنم و بِرج تثبيت شد. بعنوان مثال لایکن در مواجهه با رویکرد درونگرايانه هورگان و تینسون، از همین آزمون بهره میگیرد. هورگان و تینسون #تجربه_پدیداری را مبتنی بر حالات درونی شخص ادراککننده میدانند، و نقش ویژگی بیرونی را صرفاً در حد علت ایجادکننده حالت درونی، به رسمیت میشناسند. طبق این دیدگاه، اگر حالت درونی مذکور به هر نحو دیگری – حتی مغز در خمره - هم تحقق یابد، تجربهی آگاهانه ظاهر خواهد شد. طبق تبیین ایشان، عوامل محیطی، علّت دور تجربههای حسی بشمار ميآيند که بوسیله تحریکات فیزیکی در سیستم ادراکی بدن تأثیرگذارند. این تأثیرات بوسیله تکانههای نورونی - که حاصل عبور دادهها از گیرندههای حسی بدن است – پدید میآیند. بنابراین تجربه آگاهانه شما میتواند دقیقاً بلحاظ پدیداری مشابه الان باشد، حتی اگر علل بیرون از مغز که باعث فعالیتهای نورونی میشوند، کاملاً متفاوت از چیزی باشند که الان هستند. فقط کافیست فعالیتهای درونی سیستم نورونی، مشابه و یکسان باقی بمانند. (Horgan & Tienson, 2002, "The Intentionality of Phenomenology and The Phenomenology of Intentionality"pp.526-527).
🌏 لايكن در اعتراض به اين ديدگاه خاطرنشان ميكند كه در آزمون پاتنم نیز تمام زنجیرههای علّی بین ابژه بیرونی و سیستم ادراکی درونی، ميان اسكار و همزاد اسكار يكسان است، و حالات درونی آنها هم کاملاً مشابه است. پس اگر در مثال پاتنم ميپذيريم كه بدليل تفاوت در محيط، محتوای باورها متفاوت ميشود، چرا در حالات پديداري به ديدگاهي مشابهی قائل نشويم؟ لايكن از هورگان و تینسون میخواهد که در متن توضيح ديدگاهشان، واژگانی مانند «#پدیدارشناسی» و «تجربه» را با «محتوای باور» جایگزین کنند. به باور لايكن، نتيجه اين جايگزيني، استدلالی غلط علیه برونگرایی خواهد بود. (Lycan, 2008, "Phenomenal Intentionalities" p.246)
🌍 یکی از مهمترین نتایج بحث از این قرار است که طبق استراتژی درونگرایانه، هر دو شخص S1 و S2 که در لحظه t بلحاظ درونی اینهمان بوده و حالات نوروفیزیولوژیک کاملا یکسانی داشته باشند، حالات ذهنی دقیقا یکسانی هم در آن زمان خواهند داشت. اما براساس برونگرایی کاملاً ممکن است که S1 و S2 در زمان t دارای #حالات_پدیداری متفاوتی باشند؛ با اینکه شلیکها و شبکه #اتصالات_نورونی این دو دقیقاً مشابه هم باشد. بدین ترتیب صرفا مطالعه محاسبات مغزی و #پردازش_اطلاعات نمیتواند تبیینکننده درستی برای حالات ذهنیشان باشد.
ادامه دارد ...
@PhilMind
قید «طبیعی» در تعریف #نفس و امکان #هوش_مصنوعی_قوی (1)
❇️ فیلسوفان مسلمان در تعریفی که تبارش را به ارسطو میرسانند، نفس را چنین تعریف میکنند: «کمال اول برای جسم طبیعی آلی دارای حیات بالقوه» و با تکتک این قیود، نکتهای را در نظر دارند و چیزی را خارج میکنند یا توضیح میدهند، ازجمله بسته به اینکه «طبیعی» صفت جسم باشد یا کمال، جسم صناعی یا کمال صناعی را از تعریف بیرون میکنند.
✳️ برای نمونه، فارابی جسم را بر دو قسم طبیعی و صناعی دانسته است. چیزهایی مانند تخت، لباس، شمشیر و شیشه نمونههایی از جسم صناعیاند و بدن انسان و بدن حیوانات و عناصر چهارگانه از نمونههای اجسام طبیعیاند. (الاعمال الفلسفیة، ص341/ فصول منتزعة، ص26). دیگران نیز از ابنسینا تا ملاصدرا و پس از وی، همگی همین تقسیم و تعریف را میپذیرند.
📚 بر این اساس، نفس تنها در/برای جسم طبیعی متحقق میشود و جسم صناعی نمیتواند نفسمند باشد.
⚒ مراد از جسم صناعی، آن است که توسط انسان یا حیوان ساخته شده باشد و به همین صورت در طبیعت موجود نباشد. فارابی بهخوبی اشاره کرده است که «وقتی میگوییم صناعی، دلالت بر فاعل دارد» (المنطقیات، ج3، ص400). ابنسینا هم در جایی گفته است که صناعی آن است که از صناعت به وجود آید. (رساله نفس، ص۱۰-۱۱) البته ملاصدرا حتی شهر را از مصادیق چیزی صناعی دانسته (اسفار، ج8، ص15) و توسعهای معنایی داده است.
🛎 نیز تقسیم سهگانهای برای افعال به افلاطون نسبت دادهاند: فعل اختراعی، طبیعی و صناعی. فعل اختراعی فعل مخصوص خداوند است، که موجود کردن چیزی از هیچ است (أیس از لیس)؛ فعل طبیعی موجود کردن چیزی از چیزی است (أیس از أیس)، بدیننحو که صورت اولی از میان برود و مبدل به صورت دومی شود. فعل طبیعی مخصوص علتهاست که به اذن خداوند کار میکنند؛ فعل صناعی موجود کردن چیزی از چیزی است (أیس از أیس)، بدون اینکه صورت اولی از میان برود. فعل صناعی، فعل معلولهاست که با اراده و مشیت خداوند کار میکنند. (رسائل ابنحزم اندلسی، ص391)
💢 بر این اساس، به نظر میرسد بنا بر تعریف، نفسشناسی ارسطویی فیلسوفان مسلمان امکان ساخته شدن ماشینی با هوش مصنوعی قوی را رد میکند، زیرا:
- اگر ماشين دارای هوش مصنوعی قوی ممکن باشد، جسم صناعی باید بتواند نفسمند شود؛
- جسم صناعی نمیتواند نفسمند شود (نفس کمال جسم صناعی نیست)؛
- نتیجه: ماشين دارای هوش مصنوعی قوی ممکن نیست. (مطابق قاعدۀ رفع تالی).
⭕️ اما آیا این نتیجه صحیح است؟
ادامه دارد ...
🖊 رضا درگاهیفر
@PhilMind