🔔 تبیین پدیدههایی مانند کنترل رفتار و گزارشپذیری حالات درونی و تصمیمگیری و ... فقط با تشریح کارکردها سر و کار دارند؛ کما اینکه خود این پدیدهها اساساً بنحوی کارکردی تعریف میشوند.
🔔 در سرتاسر #علوم_تجربی، تبیینهای تحویلگرا به همین شیوه عمل میکنند. بعنوان مثال برای تبیین #ژن، ما باید مکانیسمی که اطلاعات وراثتی را ذخیره و از نسلی به نسل دیگر انتقال میدهد، مشخّص کنیم. و معلوم میشود که DNA این کارکرد را به انجام میرساند. هنگامی که نحوه این کارکرد را توضیح دهیم، ژن را هم تبیین کردهایم.
🔔 یا برای تبیین #حیات، در نهایت باید توضیح دهیم چطور یک سیستم میتواند تکثیر یا تولید مثل کند، سازگاری با محیطش داشته باشد، متابولیسم را انجام دهد، و از این قبیل. تمامی اینها پرسشهایی درباره به انجام رساندن کارکردها هستند و بخوبی با تبیینهای تحویلگرایانه تناسب دارند.
🔔 همین نکته درباره اکثر مسائل در #علوم_شناختی هم دیده میشود. برای تبیین #یادگیری باید شیوهای که طی آن، ظرفیتهای رفتاری در پرتو اطلاعات محیطی بهبود مییابد و اطلاعات جدید برای انطباق عملکردها با محیط اطراف بکار گرفته میشود، تبیین گردد.
اگر نشان دهیم که چطور یک فرآیند محاسباتی یا نورونی این کار را به انجام میرساند، آنگاه یادگیری را تبیین کردهایم.
🔔 شبیه همین را میتوان برای دیگر پدیدههای شناختی مانند #ادراک_حسّی، #حافظه، و زبان بگوییم.
اما وقتی رویکرد فوق به تجربههای آگاهانه میرسد، این دست تبیینها هم به شکست میانجامد.
🔔 آنچه #مسئله_دشوار را دشوار و غالباً منحصر به فرد میسازد، اینست که فراتر از مسائلی درباره به انجام رساندن کارکردها میرود. برای تأیید این نکته، توجّه داشته باشید که وقتی انجام تمام کارکردهای رفتاری و شناختی در همسایگی تجربه را تبیین کنیم – تمایز ادراکی، دستهبندی کردن، دسترسی درونی، گزارش شفاهی – ممکن است یک پرسش بعلاوه و بیپاسخ باقی بماند: "چرا انجام این کارکردها با تجربه همراه است"؟
🔔 پرسش مشابهی در تبیین ژن یا حیات بیپاسخ باقی نمیماند. اگر کسی بگوید: «شما توضیح دادهاید چطور DNA اطلاعات وراثتی را ذخیره و از نسلی به نسل دیگر منتقل میکند، اما هنوز تبیین نکردهاید که آن چطور یک ژن است»، دچار یک اشتباه مفهومی شده است. تمام آنچه بمعنای ژن بودن است، موجودی است که کارکردهای ذخیرهسازی و انتقال مرتبط اطلاعات را به انجام میرساند.
اما اگر کسی بگوید: «شما توضیح دادهاید چگونه اطلاعات، متمایز و گردآوری و گزارش میشود، ولی هنوز تبیین نکردهاید که چرا و چگونه بدان حس خاص، تجربه میگردد»، دچار اشتباه مفهومی نیست. این یک پرسش بعلاوه و قابل اعتناست.
🔔 این پرسش باقیمانده، سؤال کلیدی در مسئله #آگاهی است. چرا تمام این پردازشهای اطلاعات در تاریکی و فاقد هیچ احساسی درونی انجام نمیشود؟ چرا اینطور است که وقتی امواج الکترومغناطیس با شبکیه چشم برخورد میکند و بوسیله یک سیستم بصری، متمایز و دستهبندی میشود، این تمایز و دستهبندی بمثابه قرمزی روشن احساس میشود؟
🔔 یک #شکاف_تبیینی (اصطلاح لوین در 1983) بین کارکردها و تجربه وجود دارد و ما به یک #پل_تبیینی برای عبور از آن احتیاج داریم. یک تقریر صرفاً کارکردی، در یک سوی این شکاف باقی میماند و بنابراین، مواد سازنده پل باید جایی دیگر پیدا شود.
روشهای تبیینی رایج در علوم شناختی و #علوم_اعصاب برای این توسعه یافتهاند که انجام کارکردهای شناختی را تبیین نمایند، و از پس این هدف نیز بخوبی بر میآیند. ولی وقتی به مسئله دشوار میرسند، این رویکرد استاندارد چیزی برای گفتن ندارد.
برگرفته از فصل اول کتاب The Character of Consciousness نوشته دیوید چالمرز (2010)
@PhilMind
نسبت فلسفه اسلامی با فلسفه ذهن معاصر.mp3
26.45M
بخشی از گفتگوی انجمن علمی فلسفه اسلامی دانشگاه تهران با دکتر همازاده در موضوع «نسبت #فلسفه_اسلامی با #فلسفه_ذهن معاصر»، یکشنبه 17 بهمن 1400 👆👆
🚩🚩🚩 سرفصلها:
🔸 پیامدهای عدم تعامل فلسفی و پژوهشی با #علوم_تجربی جدید
🔸 ناکارآمدی برخی از مهمترین ادله و تبیینهای پیشینیان در #علم_النفس
🔸 برخی نقدهای اشتباه داخلی، حاصل از فهم غلط و ناقص نظریات رقیب
🔸 معضل تعیین حد و مرز فلسفه اسلامی بر اساس محدود نص منابع پیشین
🔸 ضرورت توجه به تبیینهای تجربی برای تعامل و دیالوگ با جوامع آکادمیک دنیا
@PhilMind
🚩 تفاوت مهمی که بین #نوروساینس و شیمی وجود دارد اینست که ما در علم شیمی همچنان درباره ابژههای بیرونی (مانند آرایش مولکولی آب که مثال زدید) تحقیق میکنیم. متدولوژی شیمی – و بطور کلی تمام #علوم_تجربی - با مطالعه چنین موضوعاتی سازگار است. اما موضوع بحث در #علم_آگاهی، تجربیات درونی و سابجکتیو ماست.
🚩 دادههای #علوم_اعصاب از منظر سومشخص به بررسی رفتار و فرآیندهای مغز و کارکردهای #سیستم_عصبی و ... میپردازد. این دادههای نوروفیزیولوژیک البته مواد مورد علاقه #روانشناسی_شناختی و #علوم_اعصاب_شناختی را فراهم میکند که برای بسیاری اهداف کاربردی، مفید و ارزشمند است؛ ولی مسئله اینست که با دادههای اوّلشخص مربوط به تجربیات درونی سیستمهای آگاه همسنخ نیست. چطور میتوان از دادههای سومشخص که تبیینکننده ساختارها و کارکردهای سیستم هستند، به تبیین و توضیح چگونگی تجربیات درونی و دادههای اوّلشخص پدیداری رسید؟
🚩 نکته اینست که بما هو داده، دادههای اوّلشخص قابل تقلیل به دادههای سومشخص نیستند و بالعکس. اگر فقط دادههای سومشخص را تبیین کنیم، همهچیز را تبیین نکردهایم.
البته این بدان معنا نیست که دادههای اوّلشخص و سومشخص هیچ ربطی با هم ندارند؛ بلکه یک ارتباط واضح بین این دو برقرار است. ما دلایل خوبی برای این باور داریم که تجربیات درونی با رفتار و فرآیندهای مغزی بنحوی سیستماتیک همبستهاند. به بیان دیگر، هروقت اشخاص دارای یکسری فرآیندهای مغزی مناسب باشند، یکسری تجربیات درونی مرتبط هم خواهند داشت. ولی حتماً لازم است که بین «همبستهگی» و «تبیین»، تمایز بگذاریم.
🚩 به بیان #دیوید_چالمرز، یک استدلال ساده برای تردید در این تصور که متدولوژی رایج نوروساینس برای تبیین #تجربه_آگاهانه کفایت میکند، به قرار زیر است:
۱) دادههای سومشخص، دادههایی درباره دینامیکها و ساختار عینی در سیستمهای فیزیکی است.
۲) دینامیکها و ساختار در سطح خُرد، فقط واقعیاتی درباره دینامیکها و ساختار در سطح بالا (کلان) را تبیین میکنند.
۳) تبیینکردن ساختار و دینامیکها برای تبیین دادههای اوّلشخص کافی نیست.
۴) پس: دادههای اوّلشخص نمیتوانند به طور کامل در قالب دادههای سومشخص تبیین شوند.
🚩 مقدمه اوّل دربردارنده نکتهای درباره دادههای سومشخص است: ایندادهها همواره بر ساختارهای فیزیکی و دینامیکهایشان تمرکز دارند.
مقدمه دوم میگوید تبیین در قالب فرآیندهایی از این دست، فقط فرآیندهایی بیشتر از همان سنخ را تبیین میکند. البته میتواند تفاوتهای قابل توجهی بین این فرآیندها وجود داشته باشد؛ ولی به هرحال هیچ خروجی از دایره ساختاری/دینامیکی اتفاق نمیافتد.
مقدمه سوم خلاصه نکاتی است که میگوید تبیین ساختار و دینامیکها فقط عبارتست از تبیین کارکردهای عینی، و تبیین کارکردهای عینی برای تبیین دادههای اوّلشخص درباره تجربه درونی کافی نیست.
از این سه مقدّمه، نتیجه 4 به دست میآید.
🚩 آیا این بمعنای منتفیبودن هرگونه علم آگاهی (science of Consciousness) است؟ الزاما نه. ممکن است بتوان دانشی فراهم آورد که حاوی اصول پلزننده بین دادههای اولشخص و سومشخص باشد. ولی آن علم با متدولوژی رایج در نوروساینس محقق نمیشود.
@PhilMind