eitaa logo
فلسفه ذهن
908 دنبال‌کننده
138 عکس
68 ویدیو
21 فایل
محتوای تخصصی در حوزه #فلسفه_ذهن و فلسفه #علوم_شناختی توسط: مهدی همازاده ابیانه @MHomazadeh عضو هیات علمی موسسه حکمت و فلسفه ایران با همکاری هیئت تحریریه
مشاهده در ایتا
دانلود
Computation and Embodiment - Dr Homazadeh.mp3
49.87M
صوت👆و اسلاید👇جلسه پنجم مدرسه تابستانی فلسفه ذهن (9 شهریور 1400) / «نظریات محاسباتی ذهن و بدن‌مندی»، دکتر مهدی همازاده @PhilMind
نظریات محاسباتی ذهن و بدن مندی.pdf
809.8K
نظریات محاسباتی و بدنمندی، دکتر همازاده
Mind in Islamic Philosophy - Dr Zakeri.mp3
46M
صوت👆و اسلاید👇جلسه ششم مدرسه تابستانی فلسفه ذهن (9 شهریور 1400) / «رابطه ذهن بدن نزد فیلسوفان و متکلمین مسلمان»، دکتر مهدی ذاکری @PhilMind
دیدگاه فیلسوفان و متکلمان مسلمان درباره مسئله ذهن بدن.pdf
627.4K
مسئله ذهن بدن نزد فیلسوفان و متکلمان مسلمان، دکتر ذاکری
Mental Causation - Dr Homazadeh.mp3
51.1M
صوت👆و اسلاید👇جلسه هفتم مدرسه تابستانی فلسفه ذهن (10 شهریور 1400) / «علیت ذهنی»، دکتر مهدی همازاده @PhilMind
علیت ذهنی.pdf
426.6K
علیت ذهنی، دکتر همازاده
Externalism and Intentionality - Dr Morvarid.mp3
51.63M
صوت👆و اسلاید👇جلسه هشتم مدرسه تابستانی فلسفه ذهن (10 شهریور 1400) / «حیث التفاتی و رویکردهای برونگرایی و‌ درونگرایی»، دکتر محمود مروارید @PhilMind
برونگرایی و درونگرایی در حیث التفاتی.pdf
1.33M
حیث التفاتی و رویکردهای برونگرا و درونگرا، دکتر مروارید
Conceivability Argument - Dr Morvarid.mp3
46.61M
صوت👆و اسلاید👇جلسه نهم مدرسه تابستانی فلسفه ذهن (10 شهریور 1400) / «مسئله دشوار آگاهی و استدلال تصورپذیری»، دکتر محمود مروارید @PhilMind
مسئله آگاهی و استدلال تصورپذیری.pdf
625.9K
مسئله دشوار آگاهی و استدلال تصورپذیری، دکتر مروارید
Knowledge Argument - Dr Zakeri.mp3
50.89M
صوت👆و اسلاید👇جلسه دهم مدرسه تابستانی فلسفه ذهن (11 شهریور 1400) / «استدلال معرفت»، دکتر مهدی ذاکری @PhilMind
Knowledge Argument - Dr Zakeri.pdf
3.19M
استدلال معرفت (اتاق مری)، دکتر ذاکری
Representation - Dr Qahhar.mp3
49.11M
صوت👆و اسلاید👇جلسه یازدهم مدرسه تابستانی فلسفه ذهن (11 شهریور 1400) / «رویکرد بازنمودگرایی به آگاهی»، دکتر هادی قهار @PhilMind
Representation - Dr Qahhar.pdf
613.8K
بازنمودگرایی در باب آگاهی، دکتر قهار
Free Will - Dr Mohajeri.mp3
47.38M
صوت👆و اسلاید و کلیپ👇جلسه دوازدهم مدرسه تابستانی فلسفه ذهن (11 شهریور 1400) / «اراده آزاد»، دکتر مصطفی مهاجری @PhilMind
Free Will - Dr Mohajeri.pdf
1.82M
اراده آزاد، دکتر مهاجری
پرسش یکی از مخاطبان عزیز کانال☝️ و پاسخ به آن👇 @PhilMind
🎖شبکه‏های نورونی مصنوعی قادر به کارورزی (Training) برای رسیدن یا نزدیک‌شدن به یک "کارکرد" هستند. الگوریتم‏های "یادگیری" با اهداف عمومی وجود دارند – مانند الگوریتم پردازش پشتیبان (Backpropagation) – که با بارهای تصادفی در شبکه آغاز می‏کند و مکرراً سیستم را بصورت تمرینی در معرض ورودی‏های مختلف قرار داده و بار‏های شبکه را تنظیم می‏کند تا این‏که بالاخره خروجی را هرچه نزدیک‏تر به مقدار صحیح برساند. 🎖این دستگاه‌های پیوندگرا البته قادر به تعمیم موقعیت‌ها هستند؛ بدین معنا که هرگاه یک الگوی ورودی جدید را - که شبیه الگوهای تمرین‌شده قبلی است – دریافت می‌کنند، خروجی‌ای تولید خواهند کرد که شبیه خروجی الگوی تمرین‌شده باشد. بدین ترتیب آن‌ها قادر به فراهم‌آوردن روابط شبه قانونی بین الگوهای ورودی و خروجی هستند بدون آن‌که بازنمایی‌های درونی متناظر از قانون‌ها را داشته باشند. 🎖این پیشرفت‌ها که شباهت با ویژگی‌های شناختی انسان را یادآور می‌شد، سبب انگیزش برخی علاقمندی‌ها گردید و محققان را به این فکر انداخت که شاید رویکرد (Connectionism) بتواند فرصت‌هایی برای قوی فراهم آورد. ولی هنوز پرسش‌های مهم فلسفی پیشین، در برابر شبکه‌های پیوندگرا نیز پابرجا باقی مانده است. 🎖صرفنظر از اعاده مشکل حس عمومی (Common sense) یا نابجا بودن پاسخ‌ها در موقعیت‌های جدید که حاصل تعمیم‌ نابجای موقعیت‌ها توسط ماشین بود، مسئله فقدان "یادگیری" بمعنای عمیق و واقعی آن رخ‌نمایی می‌کرد. شبکه‏های پیوندگرا نیز – مانند سیستم‏های کلاسیک GOFAI – توانایی شناسایی موقعیت‏هایی که در آن‏ها، آن‏چه آموخته‏اند نامربوط به حساب می‌آید را ندارند. این بستگی به کاربر انسانی دارد که شکست‏ها و ناکارآمدی‏ها را تشخیص بدهد و یا خروجی موقعیت‏هایی که قبلاً شبکه آموخته را بهبود ببخشد یا مواردی جدید فراهم آورد که به اصلاحات در رفتار ختم شود. از این منظر، شبکه‏های نورونی تقریباً همان‏قدر وابسته به هوش انسانی هستند که سیستم‏های GOFAI. 🎖حتی رویکرد «تقویت یادگیری» (Reinforcement Learning) هم هرچند نیاز به معلّم دانای کلّ ندارد و فقط بازخوردهای محیط را در یک روند تدریجی بررسی می‏کند، اما همچنان فاقد آن‌چیزی است که در بمعنای واقعی بدان نیاز داریم: آیا دستگاه می‌تواند مانند انسان‏های کارشناس، را بعنوان ماهیت ذاتی یادگیری، بکار گیرد؟ یادگیری متوقف بر حس درونی و سابجکتیو از مسئله و راه‌حل است. این در واقع بیانی دیگر از قلب اشکال جان سرل در اتاق چینی هم هست که فیزیک کامپیوتر / روبات را ‌یک‏سری جریانات بسیار پیچیده الکتریکی می‌دانست. اما چیزی که این پالس‏های الکتریکی را معنادار می‏سازد، از همان دست واقعیتی است که نشانه‏های جوهر روی کاغذ کتاب را به جملات معنادار تبدیل می‏کند. 🎖"ما" این علائم را طراحی و برنامه‏ریزی کرده‏ایم؛ بنابراین می‏توانیم نشانه‏های مذکور را تعریف و درک کنیم. یک تکّه کاغذ فقط در صورتی پول خواهد بود که مردم، فکر و قبول کنند آن کاغذ، پول است. این واقعیت که کاغذ مذکور از فیبرهای سلولوزی تشکیل یافته، یک واقعیت مستقل از مشاهده‏کننده است و این واقعیت که معادل 20 دلار سرمایه است، وابسته به مشاهده‏گر. محاسبات هم یک فرآیند انتزاعی است که فقط در نسبت با مشاهده‏گر و تفسیرگر آگاه، معنا و وجود می‌یابد. مشاهده‏کنندگان و مفسّرانی مانند ما معنای جملات یا رفتار خروجی ماشین را تفسیر می‌کنیم و آن‌ها را بجا یا نابجا تشخیص می‌دهیم. اما این بدان معنا نیست که خود ماشین هم بنحوی اول‌شخص و پدیداری، معنای خروجی‌ها را درک می‌کند یا "یاد گرفته" است. @PhilMind
📚 مجموعه مقالات «نفس و بدن در و » در ۲ جلد، بخشی از آثار منتشرشده همایش بین‌المللی "آموزه‌های دینی و مسئله نفس و بدن" (سال ۱۳۹۰) است که بعضا توسط اساتید مطرح ارائه شده‌اند. 📗 در بخش اول (نظریه‌های فلسفه مشاء درباره نفس و بدن)، مقالاتی مانند «روحانیة الحدوث و البقاء بودن نفس از نظر » از آیت‌الله سید حسن مصطفوی، «نگاهی به غزالی» از دکتر مهدی اخوان، «بررسی تطبیقی آرای توماس آکوئیناس و ابن‌سینا در باب نفس و بدن» از دکتر زهرا زارع، «الصلة بین النفس و الجسد عند ابن‌حزم الأندلسی» (به زبان عربی) از دکتر خالد احمد فرج الوحیشی، و مقاله «Immorality in the Aristotelian Christian tradition» از پروفسور Edmund Runggaldier مشاهده می‌شود. 📙 در بخش دوم (نظریه‌های حکمت متعالیه درباره نفس و بدن) نیز بترتیب مقالات «ریشه‌یابی مبانی و دلایل نظریه جسمانیة الحدوث بودن نفس» از دکتر مرتضی پویان، «ارتباط نفس و بدن از دیدگاه » از دکتر احمد سعادت، «تحلیل انتقادی اشکالات ملاشمسا گیلانی و محمدصادق اردستانی از نظریه ملاصدرا درباره نفس» از ابوالحسن غفاری، «میزان انطباق نظریه ملاصدرا درباره نفس با کتاب و سنت» از محمدجواد واعظی، «نفس و بدن از دیدگاه علامه طباطبایی» از دکتر منصور نصیری و البته دو رساله مشروح و قابل توجه از دو استاد مطرح فلسفه اسلامی (سید یدالله یزدان‌پناه در ۱۲۰ صفحه و علی عابدی شاهرودی در ۱۶۲ صفحه) به چشم‌ می‌خورد. 📘 این دو مجلد در سال ۱۳۹۲ توسط پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی به بازار نشر عرضه شده‌اند. @PhilMind
Dr.Homazadeh-ExplanatoryGapagainstRepresentationalismIdentityTheory.mp3
42.94M
صوت👆 و اسلاید👇 جلسه دکتر همازاده با موضوع «شکاف تبیینی آگاهی علیه تئوری‌های اینهمانی و بازنمودگرایی»، انجمن هیپوکامپ، دوشنبه 22 شهریور 1400 @PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧬یکی از استراتژی‌های رایج در که مکرراً با اعتراض فیلسوفان مواجه می‌شود، تحلیل‌های ساده‌انگارانه از یافته‌های تجربی است. بعنوان مثال در این ویدیو👆 که ترجمه اختصاصی شده، کشف شبکه نورونی همبسته آگاهی، بمعنای وقوع در «درون مغز» تفسیر می‌شود. همچنین ضمن قیاس با بازنمایی نور سفید و بازنمایی بدن، نظریه‌ای متأخر که آگاهی را بازنمایی غلط و توهم‌آمیز (اما کاربردی) از فعالیت‌های نورونی می‌داند، تقویت می‌گردد. ♟ فیلسوفان ذهن اما - ازجمله بسیاری از فیزیکالیست‌ها - در برابر نگرش اینهمانی ذهن و مغز، استدلال‌هایی متعدد اقامه کرده‌اند که بعضاً برگرفته از یافته‌های تجربی مانند (تحقق‌پذیری چندگانه) نیز می‌باشد. علاوه بر این حتی اگر بازنمایی غلط و ساده‌شده از شبکه نورونی مرتبط باشد، باز بلحاظ ماهیت «بازنمایی‌کننده» (حس و حالی که از منظر اول‌شخص تجربه می‌شود)، نیاز به "تبیین وجودشناختی" دارد. ولو این‌که ماهیت «بازنمایی‌شونده» (یعنی فعالیت‌های مغزی) را بدرستی نشان ندهد. کافیست به اشکالاتی که طی دو دهه اخیر در برابر تحویل‌گرا اقامه شده، مراجعه کنیم. 🔬دیگر آن‌که کشف ابجکتیو و سوم‌شخص درباره همبسته آگاهی، چگونه می‌تواند وعده‌ای برای حل مسئله آگاهی تلقی شود؟ قطعاً علم تجربیِ آگاهی کاربردهای مفید و متعددی برای بشریت خواهد داشت، اما چطور یافته‌های محاسباتی و کارکردی بیشتر درباره فعالیت‌های نورونی می‌تواند به درک ماهیت سابجکتیو و اول‌شخص آگاهی بینجامد؟ @PhilMind
🟥 ایده (Emergentism) بین ویژگی‌های نوظهوریافته یک شیء و ویژگی‌های صرفاً برآیندی (Resultant)، تمایز می‏گذارد. این تمایز به نظر کیم، قلب هر مفهومی از نوظهورگرایی است که بوضوح نزد جالینوس، وجود داشته است: وقتی اجزاء ساده‌تر تشکیل‌دهنده یک ابژه مرکّب، وارد یکسری ارتباطات پیچیده خاص با یکدیگر بشوند، می‌توانند یک ویژگی بدیع از نوعی متفاوت را بروز دهند که قبلاً در اجزاء سازنده، وجود نداشت. 🟧 نوظهورگرایان معمولاً از این حیث که فقط قائل به جوهرهای فیزیکی هستند و چیزی به عنوان جوهر / جوهرهای فرا فیزیکی (مانند ) را نفی می‌کنند، در زمره فیزیکالیست‌ها قرار داده می‌شوند. اما اینکه آیا ویژگی‌های ذهنی – و نه جوهر ذهنی – هم امری فیزیکی است یا فراتر از آن، مورد اتّفاق نظر ایشان نیست. ویژگی‌های نوظهوریافته ذهنی را غیرفیزیکی و غیرقابل تقلیل به سطح فیزیک می‌دانند. 🟨 استقلال پدیده نوظهور یافته در برخی رویکردها بعنوان پیش‌بینی‌ناپذیری لحاظ می‌شود: یک حالت یا خصیصه یک سیستم، نوظهوریافته است اگر پیش‌بینی وجود آن، بر اساس یک تئوری کامل درباره پدیده پایه‏ای سیستم، غیرممکن باشد. پیش‌بینی ناپذیری گاه بعنوان نتیجه‌ای از تقلیل‌ناپذیری لحاظ می‌شود که مانند تقلیل‌ناپذیری، به شیوه‌های مختلفی تفسیر گردیده است. 🟩 مثلاً خصیصه «سیالیت» یا «مایع بودن» نمی‌تواند برای یک مولکول آب بکار رود. بنابراین استقلال پدیده نوظهوریافته، مستلزم نوعی کلّ‌گرایی (Holism) است؛ بدین معنا که برخی ویژگی‌ها برای مجموعه اجزاء، بکار برده می‌شوند؛ در صورتی که برای تک‌تک آنها کاربرد ندارند. یک مونومر، ویژگی الاستیسیته ندارد. اما وقتی تعدادی از مونومرها در یک زنجیره به هم متّصل می‌شوند، پلیمر حاصل از آن داری ویژگی الاستیسیته است. این نوع از کلّ‌گرایی غالباً بعنوان یکی از مؤلفه‌های نوظهورگرایی محسوب می‌شود. (Bedau, & Humphreys, 2008, Emergence: Contemporary Readings in Philosophy and Science, pp.10-11.) 🟦 نوظهورگرایان معمولاً قبول دارند که حتّی اگر از وقایع فیزیکی قابل استنتاج نباشد، حالات آگاهانه بنحوی سیستماتیک با حالات فیزیکی همبسته است. بطور خاص، در جهان خارجی، حالات مغزی یک شخص، حالات آگاهانه او را تعیّن می‌بخشد؛ بدین معنا که تکرار حالت مغزی، تکرار حالت آگاهانه را بدنبال خواهد داشت. بنابراین در جهان ما کاملاً قانونی بنظر می‌رسد که حالات مغزی مشابه، حالات آگاهانه مشابه را نتیجه می‌دهد. اما مطابق استدلال چالمرز و دیگران، نکته این‌جاست که در جهانی دیگر با قوانینی متفاوت، یک سیستم فیزیکی اینهمان با من، شاید اصلاً آگاهی نداشته باشد. 🟪 این بدان معنا است که اتّصالات قانون‌مند بین فرآیندهای فیزیکی و آگاهی، فی‌نفسه از منشق نمی‌شود؛ بلکه خود یک (بنیادین) و مستقل است، یا قوانینی مختص به همان سطح و قلمرو (قوانین بنیادین فیزیک - روان). در واقع، در آن جهان دوّم (که جهانی زامبی‏وار است)، قوانین فیزیک برقرار است، اما قوانین مربوط به سطح آگاهی، وجود ندارد. در چنین جهانی، آگاهی هم نخواهیم داشت. 🟫 در صورتی که اگر قوانین مربوط به آگاهی از قوانین فیزیک منشق بشود، هرجا سطح و قوانین فیزیک برقرار باشد، لاجرم قوانین و سطح آگاهی هم اشتقاق خواهد یافت. نتیجه چالمرز این است که قوانین فیزیکی پایه باید با قوانین پایه دیگری تکمیل شود تا اتّصالات بین ویژگی‏های مرتبه پایین با ویژگی‌های مرتبه بالاتر را زمینه‌سازی کند. (See: Chalmers, 2006, The Conscious Mind, p. 246.) @PhilMind
25.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 بقول دیوید چالمرز، بسیار رایج است مقاله‌ای در مورد بخوانیم که به رازآمیزی آن اشاره کرده و درباره اینکه تا بحال نظریه‌ای در مورد آن نداریم، اظهار نگرانی بکند. در این‌جا عنوان مسئله بطور شفّاف، همان است؛ مسئله و سابجکتیو. در نیمه دوم مقاله لحن نویسنده، خوش‌بینانه و نظریه او درباره آگاهی مطرح می‌شود. پس از بررسی اما معلوم می‌شود که این نظریه در مورد گزارش‌پذیری، دسترسی درون‌نگرانه، و از این قبیل است. در خاتمه هم خواننده با احساس قربانی‌شدن باقی می‌ماند! 💠 جنبه‌های آسان آگاهی از این رو آسانند که با تبیین کارکردهای شناختی و ساختارهای نورونی سر و کار دارند. در مقابل، به این دلیل دشوار است که مسئله‌ای درباره این‌ها نیست. مثلاً برای تبیین گزارش‌پذیری کافیست توضیح بدهید چطور یک سیستم می‌تواند کارکرد تهیه گزارش از حالات درونی خود را انجام دهد. برای تبیین دسترسی درونی، نیاز به توضیح این داریم که چطور یک سیستم می‌تواند بنحوی متناسب اطلاعات درباره حالات درونی‌اش را در هدایت فرآیندهای بعدی بکار گیرد. 💠 اما وقتی جزئیات ساختار مغزی و همبسته‌های نورونی و کارکردهای شناختی مربوط به یک تجربه آگاهانه را تبیین کنیم، باز ممکن است یک پرسش باقی بماند: "چرا انجام این کارکردها با تجربه همراه است"؟ چرا تمام این پردازش‌های اطلاعات در تاریکی و فاقد هیچ احساسی درونی انجام نمی‌شود؟ این‌جاست که برخی فیلسوفان و نوروساینتیست‌ها می‌گویند ما برای تبیین آگاهی در به یک رویکرد جدید نیاز داریم و روش‌های رایج در ، کافی نیستند. @PhilMind
❇️ بطور خلاصه، می‌توان ویژگی‌های عام امر جسمانی در را چنین برشمرد: سه‌بُعدی بودن، انقسام‌پذیری، اتصاف به نسبت‌های كمّی، تداخل‌ناپذیری، تغییر و تبدل‌پذیری، پذیرش اعراض مفارق، زمان‌مندی، مكان‌مندی، تركیب‌پذیری، وضع‌داری و قبول اشارۀ حسی. (برای توضیحات بیشتر، ن.ک: عبودیت، 1391، نظام حکمت صدرایی، ج۳، صص90-85) در مقابل، شیئی که این‏گونه وابستگی به مادّه را ندارد، «مجرّد» می‏نامند. خواه حادث باشد و در حدوثش، وابسته به مادّه باشد (مانند نفس انسانی)، خواه اساساً حادث نباشد و بکلّی غیروابسته به مادّه (مانند مجردات مفارق). (ن.ک: همان، صص84-83) ❇️ مجردات نیز در فلسفه اسلامی بر دو نوع‌اند: و (تام) فیلسوفان مشاء دو سنخ جوهر در جهان موجود قبول داشتند: جوهر مجرد و جوهر مادّی. آن‌ها میان این دو نحوۀ وجود، واسطه‌ای مطرح نمی‌كردند. از نگاه ایشان، نفس انسانی در ذات خود با مجردات تام عقلی تفاوتی ندارد و در طبقه‌بندی مجردات مفارق، نازل‌ترین و آخرین آنهاست (ن.ک: طوسی، 1375، شرح الاشارات، ج3، ص260) ❇️ بدین ترتیب طبق دیدگاه و ، همه مجرّدات از یک نوع (تجرّد عقلی) هستند. ولی از سنخ تجرد دیگری با عنوان یا مثالی نیز سخن گفته است. او اعتقاد دارد افزون بر اجسام طبیعی مادّی، اجسامی موجودند كه از سویی مادّی نیستند، و از سوی دیگر بُعد و امتداد دارند. یعنی برخی ویژگی‌های اجسام مادّی را ندارند و برخی ویژگی‌های آن‌ها را دارا هستند. ❇️ اجسام مثالی نه مادّی محض‌اند و نه مجرّد تام. صورت جسمانی دارند، اما جرم ندارند. می‌توان ویژگی‌های جسم مثالی را چنین بر شمرد: سه‌بُعدی بودن، متكمّم بودن، قابلیت انقسام، بالقوه نبودن و عدم امكان تغییر و تبدل، بساطت، تداخل‌پذیری، مكانی و زمانی نبودن، قابل اشارۀ حسی نبودن و وضع‌ناداری. (برای توضیحات بیشتر، ن.ک: عبودیت، نظام حکمت صدرایی، ج۳، صص100-104) ❇️ جسم مثالی همچنین ویژگی‌ مكان و زمان مادّی را ندارد، اما می‌توان نوعی از زمان و مكان متناسب با نحوۀ وجود مثالی و عالم مثال را بدان نسبت داد و آن‌ها را زمان و مكان مثالی یا خیالی نامید. ❇️ نیز موافق با شیخ اشراق و عارفان، بر وجود و مرتبۀ تجرد مثالی تصریح دارد و بر این اساس در مورد ، دیدگاه ویژه‌ای ابراز كرده که تجردی مثالی دارد و فقط در معدودی از افراد بشر، نیل به تجرد تام عقلی در حیات قبل از مرگ، اتفاق می‌افتد‌. (ن.ک: الاسفار الاربعه، ج۹، صص۶۲-۶۱) ❇️ تابعین شیخ اشراق و ملاصدرا بسیاری از تجربیات بیرون از بدن (Out of Body Experiences: OBE) مانند تجربیات نزدیک به مرگ (NDE) و آینده‌بینی و ذهن‌ خوانی و خواب‌های صادق و ... که امروزه در بررسی می‌شوند، و برخی رخدادهای مذکور در نصوص دینی (مانند مکاشفات عرفانی و معاد و عالم برزخ و ثواب‌ها و عقاب‌های جسمانی و ...) را از طریق همین تجرد مثالی نفس و توضیح می‌دهند؛ بدنی متناظر با ، اما دارای اعضای ادراک حسّی مثالی. @PhilMind
18.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎾 تئوری‌های مختلفی در علم تجربی آگاهی (Science of Consciousness) ارائه شده که همگی نحوه‌ای از اینهمانی با یک فرآیند نوروفیزیولوژیک را مطرح می‌سازند. مثلا اینهمانی آگاهی با فعالیت نورونی n1 (تئوری Type Identity در ) یا مثلا اینهمانی آگاهی با اطلاعات یکپارچه‌شده در مغز (تئوری Integrated Information در ) یا ... . ⚾️ در این ویدیو👆 سه نوع در باب آگاهی را توضیح می‌دهد. نوع الف، حذف‌گرایی یا توهم‌انگاری آگاهی در واقعیت است. نوع ب، آگاهی را مصداقاً با فرآیندی فیزیولوژیک یک‌چیز می‌داند و فقط یک تفاوت/شکاف بین منظر اول‌شخص به این فرآیند با منظر سوم‌شخص قائل می‌شود. شکافی که صرفاً معرفت‌شناختی است. نوع ج اما مصداقا تفاوت/شکاف بین آگاهی و آن فرآیند پایه نوروفیزیولوژیک را می‌پذیرد، اما پیشرفت علم تجربی آگاهی را در نهایت قادر به فهم نحوه تولید آگاهی از آن فرآیند پایه می‌داند. 🏈 تئوری‌های اینهمانی (رایج در علم تجربی آگاهی) در واقع ذیل مادی‌انگاری نوع ب قرار می‌گیرند. هر کدام از این انواع البته با ابهامات و چالش‌هایی مواجه‌اند و در توضیح/حل برخی مسائل، کارآمد نیستند. ⛳️ اما از اتفاقات عجیب در بین بخشی از دانشجویان و حتی اساتید علوم تجربی اینست که بدون توجه و آشنایی با چالش‌های هرکدام از دیدگاه‌های فوق، بسادگی از یکسری دستاوردهای تجربی به یک تلقی هستی‌شناختی/انسان‌شناختی منتقل می‌شوند و بر نتیجه‌گیری ساده خویش از داده‌های تجربی، اصرار دارند. اصراری که بیشتر حاصل پارادایم جامعه علمی و اساتید آنست تا تأمل در ادله. @PhilMind
♦️نظریه عصب – زیست‌شناختی آگاهی که توسط کرک و کوخ (Krick & Koch, 1990, Toward a Neurobiological Theory of Consciousness) ارائه شده، بر نوسانات معین 35 تا 75 هرتز در نورون‌های غشای مغزی تمرکز می‌کند. فرض کرک و کوخ اینست که نوسانات مذکور، پایه آگاهی هستند. به این دلیل که بنظر می‌رسد نوسانات فوق با اطلاع‌داشتن در ادراک حسّی همبسته‌اند، و نیز به این دلیل که آن‌ها فرآیند به هم پیوستن (binding) اطلاعات را تأمین می‌کنند. فرض کرک و کوخ اینست که وقتی دو بخش از اطلاعات قرار است جمع آورده و متصل شوند، گروه‌های نورونی متناظر با آن‌ها، نوساناتی با فرکانس و فاز یکسان خواهند داشت. ♦️هنوز فهم اندکی از جزئیات این‌ مسئله وجود دارد که چطور به هم پیوستن اطلاعات می‌تواند حاصل شود. ولی فرض کنید که می‌توان این مسئله را حل و فصل کرد. نظریه منتج از آن، چه چیزی را تبیین می‌کند؟ نظریه مذکور بوضوح، به هم پیوستن اطلاعات را تبیین می‌کند. همچنین کرک و کوخ پیشنهاد می‌دهند که این نوسانات، فرآیندهای حافظه‌ی کاری (working memory) را فعال می‌کنند؛ بنحوی که ممکن است تلقی‌ای درباره این حافظه و شاید تمامی انواع حافظه، در حوالی همین نظریه وجود داشته باشد. این تئوری ممکن است سرانجام به یک تلقی عمومی درباره این بینجامد که چطور اطلاعات دریافتی، به هم پیوسته و در حافظه ذخیره می‌شوند تا در فرآیندهای بعدی مورد استفاده قرار گیرند. ♦️چنین نظریه‌ای البته می‌تواند ارزشمند و کاربردی باشد، ولی چیزی در این‌باره به ما نمی‌گوید که چرا محتواهای مرتبط [شکل و رنگ و ...]، تجربه می‌شوند؟ کرک و کوخ پیشنهاد می‌دهند که این نوسانات نورونی، همبسته‌های تجربه درونی باشند. این ادعا البته قابل بحث است – که آیا به هم پیوستن در پردازش اطلاعات غیرآگاهانه نیز اتفاق نمی‌افتد؟ - ولی حتی با فرض پذیرش، پرسش تبیینی همچنان برقرار می‌ماند: چرا این نوسانات، تجربه درونی را به وجود می‌آورند؟ و چرا بدون تجربه درونی رخ نمی‌دهند؟ تنها پایه‌ای که برای یک ارتباط تبیینی وجود دارد، نقشی است که این شلیک‌های نورونی در به هم پیوستن و ذخیره‌سازی اطلاعات ایفا می‌کنند. ولی پرسش از این‌که چرا خود همین به هم پیوستن و ذخیره‌سازی اطلاعات، با تجربه درونی همراه است، هیچ‌گاه دنبال نشده است. ♦️اگر ندانیم چرا به هم پیوستن و ذخیره‌سازی اطلاعات به تجربه درونی منجر می‌شود، تشریح نوسانات نورونی نمی‌تواند کمکی به ما برساند. متقابلاً اگر بدانیم چرا به هم پیوستن و ذخیره‌سازی اطلاعات به تجربه درونی می‌انجامد، جزئیات نورو فیزیولوژیک تنها مانند خامه روی کیک خواهد بود. نظریه کرک و کوخ، کارکرد خود را با «فرض گرفتن» یک ارتباط بین به هم پیوستن اطلاعات و تجربه درونی به انجام می‌رساند و بنابراین نمی‌تواند این ارتباط را تبیین نماید. ترجمه گزیده‌ای از فصل اول کتاب Chalmers, 2010, The Character of Consciousness @PhilMind
🛎 قائل به قِدم روحانی نفس (ازلی بودن نفس روحانی) بود و با استدلال‌هایی علیه آن، به نفس (پیدایش نفس روحانی تقریبا در زمان پیدایش بدن) گرائید. 🛎 یکی از اشکالات مهمی که خواجه نصیر طوسی بعنوان شارح بزرگ بر نظریه گرفته، این است که اگر بدن مادّی توانسته بنحوی سبب پیدایش نفس مجرّد بشود، چرا نتواند (هنگام فوت) سبب از بین‏رفتن آن نیز باشد؟ 🛎 وی در نامه‏ای که به خسروشاهی – فیلسوف معاصرش – نگاشته ابتدا این اندیشه مشّاء را یادآوری می‏کند که «آن‏ چیزی که حاملی برای امکان وجود و عدمش نیست، امکان ندارد که بعد از عدم، ایجاد شود یا بعد از ایجاد، معدوم گردد» و سپس می‏پرسد: «چگونه شیخ‏الرئیس و تابعین او، حدوث نفس انسانی را می‏پذیرند اما از امکان فناء آن امتناع دارند؟ اگر ایشان، حامل امکان وجود نفس را بدن او معرّفی می‏کنند، پس چرا آن بدن را حامل امکان عدم نفس نیز نمی‏دانند؟ و اگر تجرّد نفس را موجب از بین بردن حامل امکان عدم نفس می‏شمارند (تا قائل به امکان عدم نفس بعد از حدوثش نشوند)، چرا دقیقاً همین تجرّد را عامل از بین بردن حامل امکان وجود نفس نیز نمی‏دانند که در نتیجه به نفی اصل حدوث نفس خواهد انجامید؟ 🛎 و چگونه روا داشته‏اند که جسمی مادّی را حامل امکان وجود جوهری مجرد و مبائن‌الذات، بدانند؟ اگر از این حیث که آن جوهر مجرد، مبدأ صورت نوعیّه برای آن جسم است، بدن نیز حامل امکان وجود شمرده شده، پس چرا دقیقاً از همین حیث، بدن را حامل امکان عدم نفس ندانیم؟ خلاصه آن‏که فرقی در تساوی دو نسبت (نسبت امکان وجود و نسبت امکان عدم) نیست.» (نصیرالدّین طوسی، 1383، اجوبة المسائل النصیریه، ص266) 🛎 نیز بعدها با توجّه به اصالت وجود، اشکال فوق را پررنگ‏تر می‏کند: «این سخن که "اگر چیزی، شرط حدوث چیزی دیگر باشد که در وجودش، غنی از آن شرط است، محال است که عدم آن شرط، مستلزم عدم آن مشروط گردد"، بی‏فایده است. چرا که حدوث شیء، چیزی جز وجود مخصوص به آن شیء نیست و نباید حدوث را صفتی زائد و عارض بر وجود دانست تا شرط حدوث، غیر از شرط وجود شود. بلکه شرط حدوث و شرط وجود، یک چیز هستند و در نتیجه عدم شرط، مستلزم عدم مشروط خواهد بود.» (صدرالمتألهین، 1368، الاسفار الاربعة، ج8، ص384) 🛎 ملاصدرا بدلیل اشکالات سابق در برابر ازلیت روحانی نفس و اشکالات در برابر حدوث روحانی نفس، نظریه (پیدایش نفس از بدن مادی و بصورتی جسمانی که در ادامه به مراتبی از تجرد نیز می‌رسد) را مطرح کرد. @PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📿 چینی‌ها پنج سال قبل روباتی برای آموزش نماز به کودکان ساختند که می‌توانست اذکار و افعال نماز را اجرا نماید و اخیراً نیز ایده ادای نمازهای قضای اموات توسط چنین روبات‌هایی را مطرح کرده‌اند. 🕌 فرض کنید روبات نمازخوان بقدری توسعه و ارتقا داده شود که ظاهری انسان‌نما داشته و حرکات و سکنات نماز را نیز بطور کاملاً درست و مطلوب اجرا کند. آیا چنین روباتی را می‌توان بجا آورنده عبادت یا نماز به شمار آورد؟ 🎼 این در واقع ذیل بحث (Intentionality) در مطرح می‌شود. حیث التفاتی همان توانایی ذهن برای اشیاء و دربارگی آن‌هاست. این‌که ذهن ما می‌تواند الان درباره ابژه‌های مختلف – مثلاً روبات‌ها - بیندیشد و آن‌ها را بازنمایی کند و در واقع، معنای آن‌ها را درک کند. 🕋 درست است که نماز بدون توجه به معانی الفاظ آن هم برای ادای تکلیف کافیست؛ اما دست‌کم یک توجه و درک معناشناختی برای صحت نماز لازم است: "نیت" که از ارکان صحت عبادت بوده و به معنای "قصد انجام عبادت/تکلیف" توسط بجا آورنده آنست. آیا روبات نمازخوان توانایی درک و قصد معنای عبادت نماز را دارد؟ 💻 استدلال از جان سرل، یکی از استدلال‌های معروف در رد حیث التفاتی برای کامپیوترها و روبات‌هاست. سرل البته تأکید کرده که این استدلال بمعنای رد هرگونه امکان معناشناسی توسط هوش مصنوعی نیست؛ بلکه امکان آن در رویکردهای محاسباتی و بدن‌مندی (رویکردهای رایج) را زیر سؤال می‌برد. در پست بعدی استدلال سرل و بازسازی آن برای روبات‌ها آمده است:‌ @PhilMind