eitaa logo
فلسفه ذهن
892 دنبال‌کننده
138 عکس
68 ویدیو
21 فایل
محتوای تخصصی در حوزه #فلسفه_ذهن و فلسفه #علوم_شناختی توسط: مهدی همازاده ابیانه @MHomazadeh عضو هیات علمی موسسه حکمت و فلسفه ایران با همکاری هیئت تحریریه
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷 سؤال 👆👇 یکی از مخاطبان عزیز درباره چیستی و نیز تفاوت و ، که بطور ساده و خلاصه توضیحش آمده است. @PhilMind
♓ استدلال مشهور به استحاله براساس تلقّی خاصی از دیدگاه مادی‌گرایانه در باب نفس، طراحی شده است. این استدلال بطور ساده و خلاصه می‌گوید: ما در ادراکات بصری رایج، تصاویری را مشاهده می‌کنیم که بارها از بدن‌مان بزرگتر هستند؛ مانند کوه و دریا و ... . این تصاویر ذهنی غیر از وجود خارجی کوه و دریاست و در درون ما وجود دارند و ادراک می‌شوند. حال اگر نفس همان بدن یا مغز باشد، کوه و دریا با آن عظمت باید در جایی به مراتب کوچکتر (مغز یا بدن) وجود داشته باشند که همان انطباع کبیر در صغیر است و محال می‌باشد. ♒ همان‌گونه که مشاهده می‌شود، استدلال فوق بر این تلقّی از دیدگاه مادّی‌انگارانه استوار است که صور را منطبع و مرتسم در یا بدن می‌داند و در نتیجه، انطباق مکانی را لازم می‌شمرد. ولی لااقل در دوران معاصر، «هیچ‌کدام» از تئوری‌های فیزیکالیستی چنین دیدگاهی ندارند. ♎ نزدیک‌ترین نظریه فیزیکالیستی به تلقی مذکور، ذهن و مغز است که می‌گوید هر حالت ذهنی با یک حالت نورونی، اینهمان است؛ مثلا حالت ادراک حسی کوه، اینهمان است با حالت شلیک نورونی c. مطابق این نظریه، خود تصویر کوه در مغز ترسیم نشده یا انطباع نمی‌یابد؛ بلکه یک شلیک نورونی خاص در لوب پس‌سری مغز، حالت ادراک بصری کوه را ایجاد می‌کند که یک و حس درونی است؛ نه این که تصویر آن کوه در جایی از مغز یا بدن نشسته باشد. ♐ سایر تئوری‌های فیزیکالیستی موجود که اساسا از این هم فراتر می‌روند و مثلا آن شلیک نورونی خاص را موجب بازنمایی ویژگی بیرونی کوه (در نظریه برون‌گرا) می‌دانند و ... . ♉ استدلال استحاله انطباع کبیر در صغیر به ادراک حسی و نه مفهومی از مناظر وسیع ارجاع می‌دهد که مستلزم حس درک بزرگی آن‌ها به نحوی پدیداری است؛ نه این‌که بزرگی کوه و دریا از طریق مقایسه ابعاد و توصیفات و ... بصورتی مفهومی فهمیده شود. ♈ اما تئوری‌های فیزیکالیستی هم بدین نکته التفاتی دارند و دقیقا همین ادراک حسی پدیداری را با یک مجموعه خاص از شلیک‌های نورونی اینهمان می‌دانند یا اعتقاد دارند از طریق این شلیک‌های نورونی خاص، ایجاد و بازنمایی می‌شود‌‌. ♋ از دیدگاه و ، یک حس درونی پدیداری از ادراک بصری، الزاما بمعنای وجود آن تصویر با همه ابعادش در درون ما نیست و اساسا مکانیسم ایجاد احساسات درونی می‌تواند بسیار پیچیده‌تر از این‌ها باشد. ضمن این‌که با کشف حقایقی مانند میدان‌ها و انرژی‌ها و ... در فیزیک، دیگر تلقی نوع خاص مکان‌مندی مادی که مستلزم انطباق یا تماس مکانی باشد، تنها گزینه مکان‌مندی نیست. ♏️ بنظر می‌رسد بخش مهمی از براهین ، بر مبنای تلقی خاصی از - که احتمالا در دوران بوعلی وجود داشته - صورت‌بندی شده و امروزه با توجه به دستاوردهای شناختی و تغییرات اساسی دیدگاه‌های فیزیکالیستی و تنوع و پیچیدگی آنها، نیاز به تغییر و تحول جدی دارند. مهم‌ترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را این‌جا ببینید: @PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎾 تئوری‌های مختلفی در علم تجربی آگاهی (Science of Consciousness) ارائه شده که همگی نحوه‌ای از اینهمانی با یک فرآیند نوروفیزیولوژیک را مطرح می‌سازند. مثلا اینهمانی آگاهی با فعالیت نورونی n1 (تئوری Type Identity در ) یا مثلا اینهمانی آگاهی با اطلاعات یکپارچه‌شده در مغز (تئوری Integrated Information در ) یا ... . ⚾️ در این ویدیو👆 سه نوع در باب آگاهی را توضیح می‌دهد. نوع الف، حذف‌گرایی یا توهم‌انگاری آگاهی در واقعیت است. نوع ب، آگاهی را مصداقاً با فرآیندی فیزیولوژیک یک‌چیز می‌داند و فقط یک تفاوت/شکاف بین منظر اول‌شخص به این فرآیند با منظر سوم‌شخص قائل می‌شود. شکافی که صرفاً معرفت‌شناختی است. نوع ج اما مصداقا تفاوت/شکاف بین آگاهی و آن فرآیند پایه نوروفیزیولوژیک را می‌پذیرد، اما پیشرفت علم تجربی آگاهی را در نهایت قادر به فهم نحوه تولید آگاهی از آن فرآیند پایه می‌داند. 🏈 تئوری‌های اینهمانی (رایج در علم تجربی آگاهی) در واقع ذیل مادی‌انگاری نوع ب قرار می‌گیرند. هر کدام از این انواع البته با ابهامات و چالش‌هایی مواجه‌اند و در توضیح/حل برخی مسائل، کارآمد نیستند. ⛳️ اما از اتفاقات عجیب در بین بخشی از دانشجویان و حتی اساتید علوم تجربی اینست که بدون توجه و آشنایی با چالش‌های هرکدام از دیدگاه‌های فوق، بسادگی از یکسری دستاوردهای تجربی به یک تلقی هستی‌شناختی/انسان‌شناختی منتقل می‌شوند و بر نتیجه‌گیری ساده خویش از داده‌های تجربی، اصرار دارند. اصراری که بیشتر حاصل پارادایم جامعه علمی و اساتید آنست تا تأمل در ادله. @PhilMind
📚 📒 کتاب «روح، ذهن و مغز؛ از دکارت تا علوم شناختی» به قلم پائولو پچره – استاد فلسفه دانشگاه رم – در 140 صفحه و توسط انتشارات اسپرینگر (سال 2020) به چاپ رسیده است. 📕 نویسنده انگیزه‌ها و استدلال‌های را در فصل 1 بررسی می‌کند و از نتایج این فصل در سایر مباحث کتاب درباره پیشرفت‌های نوروفیزیولوژیک ادراک حسی و شناخت، محدودیت‌ها و ظرفیت‌های این پیشرفت‌ها، زمینه‌های متغیر فلسفی-تجربی در توصیف ذهن و آگاهی، و ... بهره می‌گیرد. 📙فصل 2 بر راه‌حل‌های جایگزین قرن هفدهمی برای ارتباط روح با تصویر مکانیکی از جهان تمرکز می‌کند (اسپینوزا، لایب‌نیتز، مالبرانش، هابز) که بستر ظهور برخی تئوری‌های مهم فلسفی مدرن درباره بودند. در فصل 3، تفاسیری مکانیکی از فرآیندهای ذهنی که توسط برخی فیلسوفان و دانشمندان ارائه شده، بررسی گردیده و فصل 4، کانت و سنت کانتی در و محوریت دارد. 📘در فصل 5 نیز مفهوم و حالات ناآگاه در قرن نوزدهم به بحث گذاشته شده است. درواقع زمینه‌های پیشرفت فیزیولوژی بسمت یک دانش مستقل و مونیسم‌های فلسفی (از تا ) در این دوره شکل می‌گیرند و نیز صورت‌بندی اولیه از آنچه امروز آگاهی نامیده می‌شود. 📗مولف در فصل 6، مروری بر مباحث معاصر (در دو حوزه و ) ارائه می‌کند که بندرت در گزارش‌های استاندارد از ظهور در دهه 1950 بیان شده است. بطور خاص شکاف بین شواهد تجربی و تفاسیر فلسفی که مناقشات مداومی را در تحقیقات مشترک ذهن و مغز ایجاد کرده است. @PhilMind
📚 📕هندبوک انتشارات راتلج درباره ، توسط روکو جنارو - فیلسوف بازنمودگرا و رئیس دانشکده فلسفه دانشگاه ایندیانای جنوبی - جمع‌آوری و در سال 2018 در 480 صفحه بچاپ رسیده است. 📘کتاب مشتمل بر سه بخش و 34 فصل است که برای اولین‌بار منتشر (و نه بازنشر) می‌شود. بخش اول به تاریخچه و پیشینه متافیزیکی آگاهی می‌پردازد و مباحثی مانند ، ، ، ، و ، و ... را در بر می‌گیرد. 📙بخش دوم به نظریه‌های معاصر آگاهی اختصاص دارد و مشتمل بر فصولی درباره ، تئوری (IIT)، تئوری (GWT)، نظریات مبتنی بر توجه، زیست‌شناختی، آگاهی‌ و ... است. 📗بخش سوم اما عناوین مهم در پژوهش‌ها درباره آگاهی را مدنظر قرار می‌دهد و بر آسیب‌های روان‌شناختی، خواب و رؤیاها، ، زمان، ، تجربیات چندحسی، و ، و تمرکز دارد. هر فصل با یک مقدمه کوتاه آغاز می‌شود و با فهرستی از منابع مرتبط به پایان می‌رسد که هم برای ناآشنایان با ادبیات بحث و هم برای پژوهشگران باسابقه‌ی این حوزه مفید است. 📓مقالات فصول مختلف به قلم نویسندگانی معتبر تحریر شده که برخی از شناخته‌شده‌ترین آن‌ها عبارتند از: ویلیام سیگر، روکو جنارو، برنارد بارس، دیوید بارت، دیوید پیت. @PhilMind
🟥قبلا درباره رابطه ( / ) سخن گفتیم. رابطه‌ای وجودشناختی بین ویژگی‌های الف (بعنوان ویژگی‌های پایه) و ویژگی‌های ب (بعنوان ویژگی‌های ابتناءیافته)؛ بدین‌ترتیب که ویژگی ب از ویژگی الف پدیدار می‌شود و هر تغییری در ویژگی ب مستلزم تغییر در ویژگی الف است و نه بالعکس. یعنی ویژگی ب (مثلا ویژگی‌های آگاهانه) می‌تواند بر چند نوع ویژگی پایه الف (مثلا ویژگی‌های نوروبیولوژیک) ابتناء یابد/ سوپروین شود، ولی اگر ویژگی ابتناءیافته آگاهانه تغییر یابد، حتما ویژگی پایه نوروفیزیولوژیک آن هم تغییر داشته است. 🟧در این‌جا می‌خواهیم اضافه کنیم که در یک تقسیم‌بندی باید بین سوپرونینس طبیعی (قانونی) و سوپرونینس منطقی (مفهومی) تمایز گذاشت. ویژگی‌های ابتناءیافته ب بر ویژگی‌های پایه الف بنحوی منطقی سوپروین می‌شوند اگر بلحاظ منطقی هیچ دو جهان ممکنی وجود نداشته باشد که ویژگی‌های الف یکسان ولی ویژگی‌های ب متفاوت باشند. بعنوان مثال ویژگی‌های ماکروسکوپی فیزیک (مانند شکل اشیاء) بطور منطقی بر ویژگی‌های میکروسکوپی فیزیک (مانند تنوع و آرایش ذرات بنیادین) مبتنی می‌شود. در نتیجه منطقا جهان ممکنی قابل تصور نیست که ویژگی‌های میکروسکوپی ذرات بنیادین این میز بدون تحقق ویژگی ماکروسکوپی شکل آن تحقق یابد. 🟨ولی سوپرونینس طبیعی (قانونی) ضعیف‌تر است. در چنین وضعیتی ویژگی ابتناءیافته ب صرفا در جهان‌های ممکنی با مشابه جهان ما بر ویژگی پایه الف ابتناء می‌یابند. مثلا یک مول گاز با حجم و دمای یکسان در جهان‌های ممکن دارای قوانین طبیعی مشابه جهان ما، فشار یکسانی خواهند داشت. ولی منطقا جهان‌های ممکنی با قوانین طبیعی متفاوت تصورپذیر (conceivable) هستند که مثلا ثابت K گاز در pV=KT کمتر یا بیشتر باشد و در نتیجه یک مول گاز با حجم و دمای یکسان، فشار متفاوتی خواهد داشت. هرچند که K متفاوت در جهان طبیعی شبیه ما وقوع نمی‌یابد، ولی بلحاظ منطقی در جهان‌هایی با قوانین طبیعی متفاوت، امکان‌پذیر است. 🟩در مورد ویژگی‌های آگاهانه اگر دو موجود بلحاظ فیزیکی کاملا یکسان باشند، شاید بتوان گفت تا جایی که قوانین طبیعی یکسانی برقرارند، یکسانی هم خواهند داشت. بدین‌ترتیب می‌توان نتیجه گرفت که بطور طبیعی (قانونی) بر فیزیک (نوروفیزیولوژی) سوپروین می‌شود/ ابتناء می‌یابد. ولی این امکان منطقی وجود دارد که موجودی بلحاظ فیزیکی با موجودی دیگر که هیچ تجربه آگاهانه‌ای ندارد یا دارای ی متفاوتی است، یکسان باشد. یعنی منطقا تصورپذیر است که موجودی با فیزیک کاملا یکسان در جهان ممکنی با قوانین طبیعی متفاوت، ویژگی‌های آگاهانه متفاوتی هم داشته باشد (یا فاقد ویژگی آگاهانه باشد). 🟦مدعای و نیازمند سوپرونینس منطقی است و نه صرفا طبیعی. زمانی صادق است که اطمینان حاصل کند ویژگی‌های آگاهانه با ضرورت منطقی بر ویژگی‌های نوروفیزیولوژیک سوپروین می‌شوند و در نتیجه، بازاء هر جهان ممکن منطقی W که بلحاظ فیزیکی با جهان ما یکسان باشد، همه پدیده‌های آگاهانه که در جهان ما صادق‌اند، در W هم صادق باشند. این با تعریفی که فرنک جکسون (۱۹۹۴) از فیزیکالیسم ارائه کرده، انطباق دارد. 🟪اما بنظر می‌رسد بلحاظ منطقی تصورپذیر است (بلحاظ مفهومی دربردارنده تناقض و عدم انسجام نیست) که در جهان‌های ممکنی با قوانین طبیعی متفاوت، موجودات دارای فیزیک کاملا یکسان با ما، ویژگی‌های آگاهانه کاملا متفاوتی داشته باشند. در این‌صورت انگاره‌های فیزیکالیستی تقلیل‌گرایانه درباره آگاهی با چالش فلسفی جدی روبه‌رو هستند. آن‌ها اگر مثلا قائل به ذهن و مغز هستند، باید بتوانند ثابت کنند این رابطه اینهمانی در تمام جهان‌های ممکن بلحاظ منطقی برقرار است (مثل اینهمانی آب با آرایش مولکولی H2O که ضرورت منطقی دارد). یا اگر از سوپرونینس ذهن فیزیکی بر مغز دفاع می‌کنند، باید بتوانند نشان دهند که ابتناء مذکور در تمام جهان‌های ممکن برقرار است. این اگر نگوییم محال، بسیار دشوار بنظر می‌رسد. @PhilMind
📚 📒زوال ماتریالیسم باهتمام کونز و بیلر توسط آکسفورد در سال2010 و 460 صفحه بچاپ رسیده است. 📕کتاب دارای4 بخش اصلی‌ست. بخش اول باعنوان «استدلال‌هایی با موضوع » حاوی 6مقاله است که با استناد به ، کوربینی، قیود فرگه‌ای، فروپاشی محتوای و... سعی در نشان‌دادن ناکارآمدی نسخه‌های مطرح در حل مسائل آگاهی دارد. 📙بخش دوم تحت عنوان «استدلال‌هایی با موضوع وحدت و هویت» شامل3 مقاله است که با استفاده از ترکیب‌ناپذیری فاعلان تجربه‌ها، ، استمرار موجودات خودآگاه و ... بدنبال تشریح قوت برخی نسخه‌های دوگانه‌انگارند. 📗بخش سوم باعنوان «، ، و معرفت» از 5مقاله تشکیل شده که استدلال برج درباره محتوا، همبسته‌های علی، استدلال درباره علیت ذهنی (علیه جاگون کیم)، نوظهوریافته (در مقابل غیرتقلیل‌گرا)، امکان معرفت ریاضیاتی و متافیزیکی و ... را مبنای بحث قرار داده‌اند. 📘بخش چهارم نیز باعنوان «جایگزین‌های مادی‌انگاری» سعی در پشتیبانی از برخی دیدگاه‌های جایگزین درباره ذهن دارد؛ مثل « حداقلی» (برای تبیین آگاهی)، «ماتریالیسم دوئالیستی» (برای تبیین اتصال ذهن- بدن)، « لیبرال» (برای گریز از طبیعی‌گرایی دیکته‌شده از سوی علم)، «دوئالیسم غیردکارتی» (برای حل مشکل علیت ذهنی) و ... . 📓نویسندگان مقالات را آکادمیسین‌هایی مانند تایلر برج، چارلز سیورت، تیموتی اُکانر، تری هورگان، استفان وایت، ویلیام هسکر و... شکل می‌دهند. @PhilMind
🚩 تمایز بین و براساس نگرشی است که مرزی بین فیزیک و فرافیزیک قرار می‌دهد. پیش از این البته بجای فیزیکالیسم مطرح می‌شد. اما بعدها که علاوه بر ماده، هویاتی مانند انرژی و نیرو و میدان هم در فیزیک جدید کشف شد، (ماتریالیسم) به (فیزیکالیسم) تغییر نام داد تا این هویات تازه را نیز در بر گیرد. 🚩 کشفیات مذکور البته برخی اشکالات سابق ماتریالیستی در را بی‌اثر می‌ساخت. مثلا اشکال مبتنی بر ضرورت تماس و اِعمال نیروی جنبشی برای توضیح . این از تبعات مهم ورود قلمرو غیر ماده به فیزیک بود. امروزه اما آن‌چه به عنوان قلمرو غیر فیزیکی تلقی می‌شود نیز در تئوری‌های مهم فیزیک وارد شده و مرزبندی بین فیزیک و فرافیزیک را هم زیر سؤال برده است. 🚩 به عنوان مثال تئوری گیج (gauge theory) نظریه‌ای اساسی در به شمار می‌رود که بر مبنای آن تعریف می‌شود. فادیف و پوپوف - دو فیزیکدان برجسته در حوزه - نشان داده‌اند که وقتی یک دگرگونی در یک میدان فیزیکی (مثلا میدان کوارک‌ها) اِعمال می‌کنیم، مجبور به افزودن پارامتر جدید غیرفیزیکی به تئوری گیج هستیم تا آن را معنادار سازد. این یک الزام تئوریک (و نه یک آپشن) است تا بتوان محاسبات را با تئوری مذکور به انجام رساند. 🚩 این پارامتر را خیالی (fictitious) و غیر متناسب با کلیت تئوری‌های امروز دانسته‌اند و آن را میدان روح (ghost field) نامیده‌اند (روح در این‌جا به معنای روح انسان نیست). میدان روح با این‌که به معنای رایج، فیزیکی نیست، اما در محاسبات دیاگرام‌های اغتشاش فریمن (framan perturbation) حضور می‌یابد و نقش و تأثیر قابل توجهی در محاسبه اعداد حاصل از تئوری گیج برجای می‌گذارد. این نه یک بحث حاشیه‌ای، بلکه جزو متون تدریس تئوری کوانتوم قرار دارد. 🚩 بدین‌ترتیب مناقشه معنای فیزیکالیسم دوباره زنده می‌شود که آیا براساس علم فیزیک فعلی تعریف می‌گردد یا علم فیزیک کامل (ایده‌آل)؟ اگر فیزیکالیسم را برمبنای علم فیزیک کامل در نظر بگیریم، چه بسا حرارت نزاع فیزیکالیسم و دوئالیسم کاهش یابد و حتی مرز بین فیزیک و غیرفیزیک هم با چالش جدی روبه‌رو شود. 🚩 این نکته یادآور نگرش پیوستار به عالم است که از سطح ماده تا بالاترین سطوح هستی را در قالب یک حقیقت پیوسته و چارچوبی واحد در نظر می‌گیرد. ما بازاء چنین نگرشی را در می‌توان در تعریف و تحلیل از پیگیری کرد. @PhilMind
📚 📘ویراست دوم کامپنیون بلک‌ول درباره ، در سال 2017 و در 820 صفحه و 6 فصل بچاپ رسیده است. 📒فصل اوّل با عنوان «مسائل آگاهی» به تاریخچه رویکرد تجربی به آگاهی پرداخته و مسائل فلسفی آگاهی و را به قلم مایکل تای و دیوید چالمرز نقل کرده است. 📗فصل دوم تحت عنوان «اصالت و انتشار آگاهی»، موضوعاتی نظیر آگاهی در حیوانات و در نوزادان و را مرور می‌کند و فرگشت آگاهی و دیدگاه را مورد بررسی قرار می‌دهد. 📕فصل سوم عنوان «تنوعات تجربه آگاهانه» را انتخاب کرده و بر حالات آگاهی (شامل خواب و رؤیا)، آسیب‌های کلینیکی و تجربیات غیرمعمول، حالات تغییریافته آگاهی (ناشی از مواد مخدر)، عرفان و تصوف، ذهن آگاهی و ... تمرکز دارد. 📙فصل چهار با عنوان «برخی نظریه‌های معاصر آگاهی»، تئوری‌هایی نظیر GWT (فضای کاری سرتاسری)، IIT (یکپارچه‌سازی اطلاعات)، نظریه‌های سطح میانه، ، نظریه‌های مرتبه بالاتر، رویکردهای کوانتومی، رویکرد حذف‎‌گرایانه دنت، زیست‌شناختی، ، طبیعی‌گرایانه، پنسایکیزم فیزیکالیستی را به نقل از لیدرهای این نظریات بررسی می‌کند. 📘بخش 5 بر محور برخی موضوعات در (مانند استدلال‌های ضد مادی‌انگارانه، استدلال معرفت، نوعی، ، تأثیر علی آگاهی، آگاهی، ، ، شکل می‌گیرد. 📗فصل ششم (آخر) هم ذیل عنوان «موضوعات عمده در »، سرفصل‌هایی در آگاهی و نیز در آگاهی را مورد بحث قرار می‌دهد. @PhilMind