#بازنمودگرایی ۳
🔥 مایکل تای - بعنوان اولین و مؤثرتری نظریه پرداز بازنمودگرایی برونگرای تقلیل گرا - به استدلال شفافیت متوسل می شود: تنها جنبهای از #تجربه_پدیداری که بنحو دروننگرانه مستقیماً در دسترس ماست، ویژگیهایی است که آن تجربه به اشیاء بیرونی نسبت میدهد.
🔥 ما در تجربیات بصری، ابژههای مختلفی را از طریق سطوح ظاهری شان ادراک میکنیم؛ ولی هیچکدام از کیفیّات آن سطوح بشکل کیفیّات تجربه خودمان، بنظر نمیآیند.
مثلاَ ما تجربه خودمان را آبی و مدوّر نمییابیم؛ بلکه اینها بمثابه ویژگیها یا کیفیّات همان اشیاء بیرونی، تجربه میشوند.
ضمن اینکه ما فقط از ويژگيهاي ابژههای بیرونی بصورت مستقيم اطّلاع مییابیم و اطلاع از #خصیصه_پدیداری تجربه، بصورت با واسطه رخ ميدهد.
🔥 نکتهای که برای تای مهم جلوه کرده، همتغییری کیفیّات اشیاء خارجی با خصیصه پدیداری تجربه است؛ بدین معنا که ضرورتاً اگر هریک از کیفیّات ابژههای مورد توجّه تغییر یابند، خصیصه پدیداری تجربه ما هم تغییر خواهد کرد.
🔥 وی برای تبیین این همتغییری، خصیصه پدیداری را بگونهاي متضمّن کیفیّاتی معرّفی میکند كه مستقیماً از آنها اطلاع داريم (که در واقع چنانچه تجربه ما صادق باشد، اين كيفيات همان ويژگيهاي اشياي خارجي هستند).
به تعبير دیگر، كيفيات مذکور، خصیصه پدیداری تجربه ما را شکل میدهند، یا لااقل بخشی از اجزاء شکلگیری آن هستند.
🔥 حال یک فرضیه محتمل اینست که خصيصه پديداري تجربه را همان کیفیّت سطوحی بدانیم که تجربه میشود. ولی اين فرضيه موارد توهّمی را پشتیبانی نميكند.
🔥 به عقيده تاي، بهترین تبیین آنست که خصیصه پدیداری تجربه را گونهای خاص از محتوای بازنمودی بدانیم؛ محتوایی که کیفیّات بیرونی را بازنمایی کرده و این کیفیات، داخل آن میشوند. فرضيه فوق تبیین میکند چرا خصیصه پدیداری تجربه بصری، ضرورتاً با تغییر کیفیّاتی که شخص از آنها مستقیماً اطلاع دارد، تغییر مییابد.
🔥 بنابراین بگمان تای، سنّتی که میگوید کیفیّات پدیداری تجربیات #ادراک_حسّی یا #کوالیا ی این تجربیات، ويژگي يا كيفيتي متعلّق به خود تجربهها هستند، یک سنّت غلط است. بلکه آنها کیفیّات اشیاء بیرونیاند که شخص از طریق #دروننگری در تجربه ادراک حسّی، مستقیماً از آنها اطلاع مییابد.
🔥 وی در ادامه، تئوری خویش را در مورد احساسات بدنی، هیجانات و ... نیز تعمیم میدهد. مثلاً وقتی ما تجربه در انگشت دستمان را دروننگری میکنیم، توجّهمان به سوی جایی میرود که احساس درد داریم (یعنی به سوی انگشت دستمان). به عبارت دیگر، کیفیتی که ما در دروننگری تجربه درد مستقیماً بدان دسترسی داریم، کیفیتی از آسیبهای بافتی در جای خاصّی از بدن است، و نه کیفیتی متعلّق به خود تجربه.
🔥 بنابراین وقتی خصيصه پديداري با محتواي بازنمودياي اينهمان باشد كه خود كيفيات خارجي، مؤلّفه تشكيل دهنده آنست، محيط خارجي شخص در تشخّص محتواي بازنمودي، و در نتيجه در تشخّص خصيصه پديداري نقش دارد (برونگرایی).
(See: Tye, 2000, Consciousness, Color and Content, pp. 46-54)
🖋مهدی همازاده
مهمترین مباحث فلسفی ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید:
@PhilMind
✂️ #صدرالمتألّهین با تکیه بر تعریف هایلومورفیستی (ترکیب #ماده_و_صورت) از #نفس که همان تعریف ارسطویی است، اتّحاد نوعی حاصل از این تعریف را محور قرار میدهد: یک «نوع طبیعی» واحد، حتّی در مورد نفس ناطقه.
✂️ نکته مهمّ دیدگاه #ملاصدرا اینست که بجای فهم دوئالیستی از نفس و بدن، باید ایندو را در قالب یک جوهر واحد فهمید.
در دیدگاه وی هرچند جداسازی #نفس_و_بدن یا صورت و مادّه در تحلیل عقلی امکانپذیر است، ولی در متن وجود خارجی، مادّه و صورت، دو جهت و حیثیت مختلف از یک وجود واحد هستند؛ یکی جهت قابلیت و دیگری جهت فعلیت. پس اینگونه نیست که بتوان با لحاظ کردن نوعی تمایز صرفاً عقلی، واژه "من" و محمولات آن را به یکی از این دو جزء تحلیلی نسبت داد. (اسفار، ج5، صص295-293)
✂️ بدینترتیب نفس را نمیتواند از ابتدا و در حین حدوث، مجرّد محض دانست؛ بلکه از آنجا که صورت #جسم_طبیعی و شکلدهنده یک نوع مادّی است، #حدوث_جسمانی و وجودی مادّی دارد که البته در میانه راه به نوعی #تجرّد ناقص (#تجرد_مثالی) میانجامد.
✂️ نحوه وجود نفس در #حکمت_متعالیه، اتّصال تدبیری برای بدن است؛ نه مانند نحوه وجود مجرّدات محض، مفارق تامّ است و نه مانند وجود مادّه محض. بلکه نحوه وجود نفس، خاص خودش میباشد و تعلّق و تصرّف در بدن، امری ذاتی برای نفس است و در نحوه وجود آن اخذ شده است.
حال آنکه طبق نظر #بوعلی، تعلّق به بدن و تصرّف در آن، امری عارض بر ذات نفس بود. صدرا تأکید دارد که عرضی دانستن این صفت، با تعریف نفس بعنوان «صورت» جسم طبیعی و «ترکیب نوعی» آن دو، منافات جدّی دارد.
✂️ "بدن [و نه جسد] در تحقّق خویش، محتاج وجود مطلق [و نه بشرط لا] نفس است و نفس نیز از حیث تعیّن وجود شخصی و شکلگیری هویّت نفسیاش، محتاج بدن میباشد." (همان، ج8، ص382)
✂️ حال آنکه به تعبیر او، نظر بوعلی به این میانجامد که نسبت نفس مجرّد مفارق با بدن مادّی، همانند نسبت سنگ در کنار انسان (بدون هیچگونه ارتباط ذاتی و الزامی) باشد. صدرالمتألّهین تأکید دارد که ابزاریّت بدن برای نفس، مانند ابزاریّت ارّه برای نجّار و کشتی برای ناخدا نیست که اگر بخواهد، آن را بهکار گیرد و اگر نخواهد، واگذارد. (ن.ک: همان، صص384-383)
🖋مهدی همازاده
مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید:
@PhilMind
🔷 سؤال 👆👇 یکی از مخاطبان عزیز درباره چیستی #کارکردگرایی و نیز تفاوت #فیزیکالیسم و #ماتریالیسم، که بطور ساده و خلاصه توضیحش آمده است.
@PhilMind
10.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎭 #دیوید_چالمرز در این سخنرانی که دو سال قبل ارائه کرده، پیرامون #فرامسئله_آگاهی و دیدگاه #توهمگرایی برای حل آن صحبت میکند.
🎭 توهمگرایی (#illusionism) - که در واقع روایتی دیگر از دیدگاه #حذفگرایی درباره #تجربه_پدیداری است - تمامی #حالات_پدیداری و تجربههای درونی را نوعی توهم برساخته در فرآیند #فرگشت میداند که گونهی جانوری را در این جهان پیچیده حفظ کرده و بنابراین واقعیتی برای آن قائل نیست.
🎭 در نتیجه صورت #مسئله_دشوار آگاهی و تبیین #پدیدارشناسی از اساس پاک میشود؛ چیزی که واقعیت ندارد، نیاز به تبیین وجودشناختی هم ندارد.
🎭 یک چالش در برابر این دیدگاه اما آنست که خود توهم تجربه پدیداری، دارای پدیدارشناسی خاص خودش است و حتی اگر فقط همین یک #ویژگی_پدیداری هم وجود داشته باشد، همچنان مسئله دشوار (#HardProblem) تبیین چرایی و چگونگی برآمدن آن از فرآیندهای مغزی و فیزیولوژیک باقی میماند.
لینک آپارات:
https://aparat.com/v/i8LsF
مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید:
@PhilMind
🔱 این استدلال دوئالیستی را ملاحظه کنید:
1- اگر چیزی مادّی باشد، ذاتاً (ضرورتاً) مادّی است.
2- امکان دارد که من بهصورت غیر مادّی وجود داشته باشم؛ یعنی جهان ممکنی هست که من بدون بدن در آن وجود دارم.
3- بنابراین من ذاتاً (ضرورتاً) مادّی نیستم.
4- بنابراین من مادّی نیستم.
🔱 در نظر جگون کیم، مقبولیت استدلال فوق عمیقاً در گرو مقبولیت مقدّمه دوّم است. ولی آیا ممکن است که من بدون بدن وجود داشته باشم؟
دکارت اصرار خواهد ورزید که این مسئله، مسلّماً تصوّرپذیر است. اما کیم میپرسد آیا واقعاً یک چیز میتواند فقط از اینرو که تصوّرپذیر است، امکان وقوع هم داشته باشد؟ (See: Kim, 2010, Philosophy of Mind, pp.24-26.)
🔱 کیم استدلال دوئالیستی فوق را به شکلی دیگر هم صورتبندی کرده است:
1) فرض کنید من با این بدن خودم، اینهمان باشم.
2) قاعده ضرورت اینهمانیها (NI): اگر الف = ب، پس ضرورتاً الف = ب؛ یعنی اگر الف= ب در این جهان برقرار باشد، در هر جهان ممکنی هم برقرار خواهد بود.
3) ولی من میتوانم در برخی جهانهای ممکن، بدن نداشته باشم، یا لااقل یک بدن متفاوت داشته باشم.
4) بنابراین غلط است که من با این بدن در همه جهانهای ممکن، اینهمان باشم.
5) پس من با این بدن خودم، اینهمان نیستم.
🔱 قاعده ضرورت اینهمانیها در نظر کیم – و البته بسیاری از فیلسوفان دیگر - استثناءپذیر یا قابل ردّکردن نیست. بنابراین اگر هر فیلسوف فیزیکالیست بخواهد آسیب و نقصی در استدلال فوق بیابد، قاعدتاً باید به سراغ مقدّمه سوّم برود. کیم همین تشکیک را در مورد مقدّمه مذکور انجام داده و حتّی میل به پذیرش قاطعانه آن را ناشی از «داستان زندگی پس از مرگ» میداند که در اکثر ادیان، بیان شده است. (See: Ibid, p.27.)
🔱 سول کریپکی قبلا (۱۹۷۱) با استفاده از قاعده ضرورت اینهمانیها نشان داد که رابطه اینهمانی یک رابطه ضروری است که در تمام جهانهای ممکن صادق است.
او با استفاده از این نکته سعی در نفی اینهمانی مغز و بدن داشت؛ چه اینکه جهانهای ممکنی قابل تصوّر است که من دارای همین ترکیب مولکولی از مغز (یا بدن) باشم، اما حالات ذهنی نداشته باشم، یا حالات ذهنی متفاوتی داشته باشم. بنابراین کریپکی نتیجه میگرفت که اینهمانی مغز و ذهن، نمیتواند درست باشد؛ چون ضرورت ندارد و در تمام جهانهای ممکن، جاری نیست.
🔱 حال کیم استدلال دوئالیستی دکارت را طبق الگوی کریپکی بازسازی میکند؛ اما برخلاف کریپکی و برخی دیگر از فیلسوفان تحلیلی، امکان معرفتشناختی را مستلزم امکان متافیزیکی نمیداند و درنتیجه، تصوّرپذیری بدن بدون حالات ذهنی، یا نفس بدون بدن را برای اثبات امکان تحقّق خارجی آن کافی نمیبیند.
مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید:
@PhilMind
برنامه سوفیا از رادیو گفتگو با موضوع «فلسفه ذهن، هوش مصنوعی و نورومدیتیشن» با حضور دکتر همتی مقدم و دکتر همازاده،
سهشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۰، از ساعت ۲۲ تا ۲۴
گفتگو در ابتدا پیرامون چیستی ذهن و #فلسفه_ذهن آغاز میشود و توضیحی اجمالی از دستهبندی هفتگانه تئوریهای فلسفی درباره #ماهیت_ذهن و ارتباط آن با بدن ارائه میگردد.
سپس وارد بحث #هوش_مصنوعی و انواع رویکردهای فنی و برخی مشکلات فلسفی آنها میشود و به این مسئله میپردازد که چرا ساخت #آگاهی مصنوعی و هوش مصنوعی قوی از دیدگاه برخی فیلسوفان، علیالاصول یا لااقل برپایه رویکردهای رایج به سرانجام نمیرسد؟
در بخش آخر بر بحث درباره تجربههای بیرون از بدن (OBE) تمرکز میکند و گفتگو درباره دیدگاهی جدید در بین نودوئالیستها در حوزه #نوروتئولوژی برای تبیین این تجربیات به میان میآید که در انتها تطبیق آن با سنت فلسفی - عرفانی اسلامی و مشترکات آنها مورد بررسی قرار میگیرد.
فایل صوتی این برنامه در چهار بخش نیمساعته بارگذاری شده است:
@PhilMind