eitaa logo
فلسفه ذهن
964 دنبال‌کننده
140 عکس
69 ویدیو
21 فایل
محتوای تخصصی در حوزه #فلسفه_ذهن و فلسفه #علوم_شناختی توسط: مهدی همازاده ابیانه @MHomazadeh عضو هیات علمی موسسه حکمت و فلسفه ایران با همکاری هیئت تحریریه
مشاهده در ایتا
دانلود
۳ 🔥 مایکل تای - بعنوان اولین و مؤثرتری نظریه پرداز بازنمودگرایی برون‏گرای تقلیل گرا - به استدلال شفافیت متوسل می شود: تنها جنبه‏ای از که بنحو درون‏نگرانه مستقیماً در دسترس ماست، ویژگی‏هایی است که آن تجربه به اشیاء بیرونی نسبت می‏دهد. 🔥 ما در تجربیات بصری، ابژه‏های مختلفی را از طریق سطوح ظاهری شان ادراک می‏کنیم؛ ولی هیچکدام از کیفیّات آن‏ سطوح بشکل کیفیّات تجربه خودمان، بنظر نمی‏آیند. مثلاَ ما تجربه خودمان را آبی و مدوّر نمی‏یابیم؛ بلکه این‏ها بمثابه ویژگی‏ها یا کیفیّات همان اشیاء بیرونی، تجربه می‏شوند. ضمن اینکه ما فقط از ويژگي‌هاي ابژه‏های بیرونی بصورت مستقيم اطّلاع می‏یابیم و اطلاع از تجربه‏، بصورت با واسطه رخ مي‌دهد. 🔥 نکته‏ای که برای تای مهم جلوه کرده، هم‏تغییری کیفیّات اشیاء خارجی با خصیصه پدیداری تجربه است؛ بدین معنا که ضرورتاً اگر هریک از کیفیّات ابژه‏های مورد توجّه تغییر یابند، خصیصه پدیداری تجربه ما هم تغییر خواهد کرد. 🔥 وی برای تبیین این هم‏تغییری، خصیصه پدیداری را بگونه‌اي متضمّن کیفیّاتی معرّفی می‏کند كه مستقیماً از آن‏ها اطلاع داريم (که در واقع چنانچه تجربه ما صادق باشد، اين كيفيات همان ويژگي‌هاي اشياي خارجي هستند). به تعبير دیگر، كيفيات مذکور، خصیصه پدیداری تجربه ما را شکل می‏دهند، یا لااقل بخشی از اجزاء شکل‏گیری آن هستند. 🔥 حال یک فرضیه محتمل اینست که خصيصه پديداري تجربه را همان کیفیّت سطوحی بدانیم که تجربه می‏شود. ولی اين فرضيه موارد توهّمی را پشتیبانی نمي‌كند. 🔥 به عقيده تاي، بهترین تبیین آنست که خصیصه پدیداری تجربه را گونه‏ای خاص از محتوای بازنمودی بدانیم؛ محتوایی که کیفیّات بیرونی را بازنمایی کرده و این کیفیات، داخل آن می‏شوند. فرضيه فوق تبیین می‏کند چرا خصیصه پدیداری تجربه بصری، ضرورتاً با تغییر کیفیّاتی که شخص از آن‏ها مستقیماً اطلاع دارد، تغییر می‏یابد. 🔥 بنابراین بگمان تای، سنّتی که می‏گوید کیفیّات پدیداری تجربیات یا ی این تجربیات، ويژگي يا كيفيتي متعلّق به خود تجربه‏ها هستند، یک سنّت غلط است. بلکه آن‏ها کیفیّات اشیاء بیرونی‏اند که شخص از طریق ‏نگری در تجربه ادراک حسّی، مستقیماً‌ از آن‏ها اطلاع می‏یابد. 🔥 وی در ادامه، تئوری خویش را در مورد احساسات بدنی، هیجانات و ... نیز تعمیم می‏دهد. مثلاً وقتی ما تجربه در انگشت دست‏مان را درون‏نگری می‏کنیم، توجّه‏مان به سوی جایی می‏رود که احساس درد داریم (یعنی به سوی انگشت دست‏مان). به عبارت دیگر، کیفیتی که ما در درون‏نگری تجربه درد مستقیماً بدان‏ دسترسی داریم، کیفیتی از آسیب‏های بافتی در جای خاصّی از بدن است، و نه کیفیتی متعلّق به خود تجربه. 🔥 بنابراین وقتی خصيصه پديداري با محتواي بازنمودي‌اي اين‏همان باشد كه خود كيفيات خارجي، مؤلّفه تشكيل دهنده آنست، محيط خارجي شخص در تشخّص محتواي بازنمودي، و در نتيجه در تشخّص خصيصه پديداري نقش دارد (برونگرایی). (See: Tye, 2000, Consciousness, Color and Content, pp. 46-54) 🖋مهدی همازاده مهمترین مباحث فلسفی ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید: @PhilMind
✂️ با تکیه بر تعریف هایلومورفیستی (ترکیب ) از که همان تعریف ارسطویی است، اتّحاد نوعی حاصل از این تعریف را محور قرار می‌دهد: یک «نوع طبیعی» واحد، حتّی در مورد نفس ناطقه. ✂️ نکته مهمّ دیدگاه اینست که بجای فهم دوئالیستی از نفس و بدن، باید این‏دو را در قالب یک جوهر واحد فهمید. در دیدگاه وی هرچند جداسازی یا صورت و مادّه در تحلیل عقلی امکان‌پذیر است، ولی در متن وجود خارجی، مادّه و صورت، دو جهت و حیثیت مختلف از یک وجود واحد هستند؛ یکی جهت قابلیت و دیگری جهت فعلیت. پس این‏گونه نیست که بتوان با لحاظ کردن نوعی تمایز صرفاً عقلی، واژه "من" و محمولات آن را به یکی از این دو جزء تحلیلی نسبت داد. (اسفار، ج5، صص295-293) ✂️ بدین‌ترتیب نفس را نمی‏تواند از ابتدا و در حین حدوث، مجرّد محض دانست؛ بلکه از آن‏جا که صورت و شکل‌دهنده یک نوع مادّی است، و وجودی مادّی دارد که البته در میانه راه به نوعی ناقص () می‏انجامد. ✂️ نحوه وجود نفس در ، اتّصال تدبیری برای بدن است؛ نه مانند نحوه وجود مجرّدات محض، مفارق تامّ است و نه مانند وجود مادّه محض. بلکه نحوه وجود نفس، خاص خودش می‏باشد و تعلّق و تصرّف در بدن، امری ذاتی برای نفس است و در نحوه وجود آن اخذ شده است. حال آن‏که طبق نظر ، تعلّق به بدن و تصرّف در آن، امری عارض بر ذات نفس بود. صدرا تأکید دارد که عرضی دانستن این صفت، با تعریف نفس بعنوان «صورت» جسم طبیعی و «ترکیب نوعی» آن دو، منافات جدّی دارد. ✂️ "بدن [و نه جسد] در تحقّق خویش، محتاج وجود مطلق [و نه بشرط لا] نفس است و نفس نیز از حیث تعیّن وجود شخصی و شکل‏گیری هویّت نفسی‏اش، محتاج بدن می‏باشد." (همان، ج8، ص382) ✂️ حال آن‏که به تعبیر او، نظر بوعلی به این می‏انجامد که نسبت نفس مجرّد مفارق با بدن مادّی، همانند نسبت سنگ در کنار انسان (بدون هیچ‏گونه ارتباط ذاتی و الزامی) باشد. صدرالمتألّهین تأکید دارد که ابزاریّت بدن برای نفس، مانند ابزاریّت ارّه برای نجّار و کشتی برای ناخدا نیست که اگر بخواهد، آن را به‏کار گیرد و اگر نخواهد، واگذارد. (ن.ک: همان، صص384-383) 🖋مهدی همازاده مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید: @PhilMind
🔷 سؤال 👆👇 یکی از مخاطبان عزیز درباره چیستی و نیز تفاوت و ، که بطور ساده و خلاصه توضیحش آمده است. @PhilMind
10.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎭 در این سخنرانی که دو سال قبل ارائه کرده، پیرامون و دیدگاه برای حل آن صحبت می‌کند. 🎭 توهم‌گرایی () - که در واقع روایتی دیگر از دیدگاه درباره است - تمامی و تجربه‌های درونی را نوعی توهم برساخته در فرآیند می‌داند که گونه‌ی جانوری را در این جهان پیچیده حفظ کرده و بنابراین واقعیتی برای آن قائل نیست. 🎭 در نتیجه صورت آگاهی و تبیین از اساس پاک می‌شود؛ چیزی که واقعیت ندارد، نیاز به تبیین وجودشناختی هم ندارد. 🎭 یک چالش در برابر این دیدگاه اما آنست که خود توهم تجربه پدیداری، دارای پدیدارشناسی خاص خودش است و حتی اگر فقط همین یک هم وجود داشته باشد، همچنان مسئله دشوار () تبیین چرایی و چگونگی برآمدن آن از فرآیندهای مغزی و فیزیولوژیک باقی می‌ماند. لینک آپارات: https://aparat.com/v/i8LsF مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید: @PhilMind
🔱 این استدلال دوئالیستی را ملاحظه کنید: 1- اگر چیزی مادّی باشد، ذاتاً (ضرورتاً) مادّی است. 2- امکان دارد که من به‏صورت غیر مادّی وجود داشته باشم؛ یعنی جهان ممکنی هست که من بدون بدن در آن وجود دارم. 3- بنابراین من ذاتاً (ضرورتاً) مادّی نیستم. 4- بنابراین من مادّی نیستم. 🔱 در نظر جگون کیم، مقبولیت استدلال فوق عمیقاً در گرو مقبولیت مقدّمه دوّم است. ولی آیا ممکن است که من بدون بدن وجود داشته باشم؟ دکارت اصرار خواهد ورزید که این مسئله، مسلّماً تصوّرپذیر است. اما کیم می‌پرسد آیا واقعاً یک چیز می‏تواند فقط از این‏رو که تصوّرپذیر است، امکان وقوع هم داشته باشد؟ (See: Kim, 2010, Philosophy of Mind, pp.24-26.) 🔱 کیم استدلال دوئالیستی فوق را به شکلی دیگر هم صورت‏بندی کرده است: 1) فرض کنید من با این بدن خودم، این‌همان باشم. 2) قاعده ضرورت این‌همانی‌ها (NI): اگر الف = ب، پس ضرورتاً الف = ب؛ یعنی اگر الف= ب در این جهان برقرار باشد، در هر جهان ممکنی هم برقرار خواهد بود. 3) ولی من می‌توانم در برخی جهان‌های ممکن، بدن نداشته باشم، یا لااقل یک بدن متفاوت داشته باشم. 4) بنابراین غلط است که من با این بدن در همه جهان‌های ممکن، این‌همان باشم. 5) پس من با این بدن خودم، این‌همان نیستم. 🔱 قاعده ضرورت این‌همانی‌ها در نظر کیم – و البته بسیاری از فیلسوفان دیگر - استثناءپذیر یا قابل ردّکردن نیست. بنابراین اگر هر فیلسوف فیزیکالیست بخواهد آسیب و نقصی در استدلال فوق بیابد، قاعدتاً باید به سراغ مقدّمه سوّم برود. کیم همین تشکیک را در مورد مقدّمه مذکور انجام داده و حتّی میل به پذیرش قاطعانه آن را ناشی از «داستان زندگی پس از مرگ» می‏داند که در اکثر ادیان، بیان شده است. (See: Ibid, p.27.) 🔱 سول کریپکی قبلا (۱۹۷۱) با استفاده از قاعده ضرورت این‏همانی‏ها نشان داد که رابطه این‌همانی یک رابطه ضروری است که در تمام جهان‌های ممکن صادق است. او با استفاده از این نکته سعی در نفی این‏همانی مغز و بدن داشت؛ چه این‏که جهان‏های ممکنی قابل تصوّر است که من دارای همین ترکیب مولکولی از مغز (یا بدن) باشم، اما حالات ذهنی نداشته باشم، یا حالات ذهنی متفاوتی داشته باشم. بنابراین کریپکی نتیجه می‏گرفت که این‏همانی مغز و ذهن، نمی‏تواند درست باشد؛ چون ضرورت ندارد و در تمام جهان‏های ممکن، جاری نیست. 🔱 حال کیم استدلال دوئالیستی دکارت را طبق الگوی کریپکی بازسازی می‏کند؛ اما برخلاف کریپکی و برخی دیگر از فیلسوفان تحلیلی، امکان معرفت‏شناختی را مستلزم امکان متافیزیکی نمی‏داند و درنتیجه، تصوّرپذیری بدن بدون حالات ذهنی، یا نفس بدون بدن را برای اثبات امکان تحقّق خارجی آن کافی نمی‏بیند. مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را این‌جا ببینید: @PhilMind
برنامه سوفیا از رادیو گفتگو با موضوع «فلسفه ذهن، هوش مصنوعی و نورومدیتیشن» با حضور دکتر همتی مقدم و دکتر همازاده، سه‌شنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۰، از ساعت ۲۲ تا ۲۴ گفتگو در ابتدا پیرامون چیستی ذهن و آغاز می‌شود و توضیحی اجمالی از دسته‌بندی‌ هفتگانه تئوری‌های فلسفی درباره و ارتباط آن با بدن ارائه می‌گردد. سپس وارد بحث و انواع رویکردهای فنی و برخی مشکلات فلسفی آن‌ها می‌شود و به این مسئله می‌پردازد که چرا ساخت مصنوعی و هوش مصنوعی قوی از دیدگاه برخی فیلسوفان، علی‌الاصول یا لااقل برپایه رویکردهای رایج به سرانجام نمی‌رسد؟ در بخش آخر بر بحث درباره تجربه‌های بیرون از بدن (OBE) تمرکز می‌کند و گفتگو درباره دیدگاهی جدید در بین نودوئالیست‌ها در حوزه برای تبیین این تجربیات به میان می‌آید که در انتها تطبیق آن با سنت فلسفی - عرفانی اسلامی و مشترکات آن‌ها مورد بررسی قرار می‌گیرد. فایل صوتی این برنامه در چهار بخش نیمساعته بارگذاری شده است: @PhilMind