eitaa logo
فلسفه ذهن
892 دنبال‌کننده
138 عکس
68 ویدیو
21 فایل
محتوای تخصصی در حوزه #فلسفه_ذهن و فلسفه #علوم_شناختی توسط: مهدی همازاده ابیانه @MHomazadeh عضو هیات علمی موسسه حکمت و فلسفه ایران با همکاری هیئت تحریریه
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قوی، تزی است که می‏گوید کامپیوترها با برنامه‏ ریزی درست می‏توانند حقیقتاً درک کنند و حالات ذهنی پدیداری را نیز داشته باشند. تا وقتی هوش مصنوعی به صورت مصنوعاتی توانمند برای پاس‏ کردن یکسری آزمون‌های رفتاری و کارکردی (مثلاً آزمون تورینگ) تعریف بشود، می‏توان با اطمینان گفت که با هوش مصنوعی ضعیف سر و کار داریم؛ یعنی ساخت ماشین‏ هایی که فقط به نحوی هوشمند «عمل می‏کنند» ( Arkoudas & Bringsjord, 2014, The Cambridge Handbook of AI, p. 51.) . فرضیه کلیدی جان سرل این بود که سیستم‌های کلاسیک در قالب محاسبات انتزاعی تعریف شده‌اند و در نتیجه شامل صرفاً شکل‌هایی فاقد معنا (نمادهای صوری) بودند. این شکل‌ها می‌توانند علی‌الاصول هر تفسیری داشته باشند و معانی از ناحیه ما به آنها اطلاق می‌شود. بدین ترتیب حتّی اگر فرض بگیریم که مغز ما محاسبات صوری را پیاده‌سازی می‌کند، سرل در استدلال اتاق چینی تلاش دارد نشان دهد که چیزی بیشتر برای داشتن حالت ذهنی تفکّر یا درک‌کردن، نیاز است. (Boden, 2014, GOFAI, p.122.) . البته بسیاری از فیلسوفان که با امکان هوش مصنوعی قوی مخالفت می‌کنند، در برابر اصل ایده بروز آگاهی به نحو مصنوعی، مقاومتی ندارند. آن‌چه ایشان در مقام ردّ و انکارش هستند، رسیدن به تفکّر و آگاهی ماشینی «از طریق صرفاً محاسباتی» است. (See: Searle, 1997, The Mystery of Consciousness, pp.12-13.) . در این ویدیو👆 استدلال سرل علیه هوش مصنوعی محاسباتی توضیح داده شده و به برخی ابهامات فلسفی دیگر نیز اشاره شده است. لینک آپارات: https://www.aparat.com/v/wKohO . @MHomazadeh @PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برخی حالات ذهنی که درباره محتوایی از جهان خارج هستند، «حیث التفاتی» (Intentionality) یا «دربارگی» نامیده می شود. یعنی یک حالت ذهنی التفاتی (مثلاً یک باور یا یک میل) می تواند درباره چیز دیگری باشد؛ درباره قله دماوند یا آب پرتقال: «من باور دارم که "دماوند، بلندترین قله ایران است".» یا «من میل دارم که "آب پرتقال روی میز را بخورم".» پرسشی که همواره برای فیلسوفان فیزیکالیست بعنوان یک چالش بزرگ مطرح بوده، اینست که چه چیزی این دربارگی را ممکن می سازد؟ چطور یک توده در هم پیچیده رشته‌های نورونی (در مغز) می‌تواند درباره یک ابژه خارجی باشند؟ . اگر هیچ راهی برای تبیین محتوای حالات ذهنی در چارچوب فیزیکی وجود نداشته باشد، می تواند بعنوان یک استدلال به نفع وجود قلمرویی فرافیزیکی برای ذهن، تلقّی گردد و در مقابل، اگر بتوان حیث التفاتی را تقلیل داد، این مسیر از استدلال به سود تجرّدانگاری، مسدود خواهد شد. جری فودور – یکی از تئوریسین‌های در – می‌گوید: «من فکر می کنم دیر یا زود، فیزیکدانها فهرست نهایی ویژگی های تقلیل ناپذیر اشیاء را تکمیل خواهند کرد. اما ویژگی "دربارگی" نمی تواند بطور جدّی در این فهرست قرار گیرد ... اگر معناشناسی و حیث التفاتی، ویژگی های رئال اشیاء هستند، باید در قالب این‏ همانی با - یا ابتناء بر - ویژگی‏ هایی که معنایی و التفاتی نیستند، تحقّق یابند». (Fodor, 1989, Psychosemantics, p. 97.) . ویدیو👆 با دوبله فارسی، مشکل حیث التفاتی برای را توضیح می دهد. . لینک آپارات: https://www.aparat.com/v/qXQIC . @MHomazadeh @PhilMind
صوت و اسلایدهای جلسه دکتر ذاکری در تاریخ ۲۰ آبان ۹۹ پژوهشکده تبلیغ و مطالعات اسلامی با موضوع «چالش علیت ذهنی برای دوگانه انگاری و امکان مواجهه با آن در یگانه انگاری صدرایی»:
40.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💎 یکی از قواعدی که علیه علیت متقابل بین ذهن (فرامادی) و بدن مطرح میکنند، «اصل بستار علل فیزیکی» است: جهان فیزیکی در درون خود، منابع کامل و کافی برای ارائه یک تبیین علّی از هر رویداد خویش را دارد و اگر یک رویداد فیزیکی را انتخاب کنیم و زنجیره علّی را در ماقبل و مابعد آن پی بگیریم، هیچگاه به بیرون از قلمرو فیزیکی هدایت نخواهیم شد. بقول کیم، مخالفت با این اصل، امکان یک تئوری جامع برای تمام پدیده های فیزیکی را نفی میکند. (Kim, 1998, Mind in a Physical World, p.40.) 💎 بنابراین مطابق اصل مذکور، هر مصداقی از رفتارهای بدن ما دارای یک علّت فیزیکی کافی است. بدین ترتیب علیّـت از طرف ذهن فرافیزیکی (مثلاً اراده یا تمایل نفس مجرد) برای رفتارهای بدنی، قاعده بستگی زنجیره علل فیزیکی را نقض خواهد کرد. 💎 برخی فیزیکالیستها مانند آنتونی داردیس، قاعده بستار را دارای شواهد و مدارک علمی متقن می دانند، (Dardis, 2008, Mental Causation, p.4.) بیکِر در 1993 استدلال می کند که علوم فیزیکی از پشتیبانی کردن قاعده مذکور، ناتوانند و بلکه شاید آن را زیر سؤال هم ببرند. هِندری در 2006، آثار و نشانه‏ هایی از علیّت روبه پایین (فرافیزیکی به فیزیکی) را در علم شیمی پیدا کرد؛ تقریباً همزمان با وقتی که استَپ در 2005، شواهد و مدارکی از علم فیزیک معاصر جمع آوری کرد که برخلاف قاعده بستار علل فیزیکی، یک شکاف علّی در جهان فیزیکال را إلقاء می نمود. (, Robb and Heil, 2014, Stanford Encyclopedia of Philosophy.) لینک آپارات: https://www.aparat.com/v/JTuxz @PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📎 گونه ای از که بنحوی با هم سازگاری دارد، ویژگی‌هاست؛ به این معنا که جوهرها همگی فیزیکی‌اند، اما ویژگی‌ها بعضاً فیزیکی و بعضاً فرافیزیکی هستند. 📎 این دیدگاه در معمولاً با رابطه (Supervenience) توضیح داده می‌شود. رابطه ابتناء، نوعي سوارشدن يك ويژگي بر روي ويژگي ديگر است؛‌ به‌گونه‌اي كه تغييرات در ويژگي پايه، موجب تغييرات در ويژگي ابتناءيافته باشد و نه بالعکس. البته اين ويژگي ابتناءيافته - برخلاف ويژگي پايه - مي‌تواند فيزيكي نباشد. ایده‏ ای که در پس توسّل به تئوری ابتناء وجود دارد، این است که هرچند ویژگی‌های ذهنی، غیرفیزیکی‌اند، اما بنحوی نگران‏ کننده هم غیرفیزیکی نیستند که بصورت رها و شناور بر فراز عالم فیزیک لحاظ شوند. (Macdonald, C., & Mcdonald, G., 2010, "Emergence and Downward Causation", p.145.) 📎 اما فیزیکالیست‌ها به این نکته توجّه می‌دهند که رابطه ابتناء چیزی درباره این نمی‌گوید که چگونه ویژگی ذهنی M از ویژگی فیزیکی P مشتق یا نتیجه می‌شود؟ یا چیزی درباره این نمی‌گوید که چگونه این واقعیت که یک شیء، دارای ویژگی M است، می‌تواند براساس این واقعیت تبیین گردد که دارای ویژگی P است؟ کیم می‏گوید رابطه ابتناء، چیزی بیش از نوعی هم‏ تغییری بین ویژگی ابتناء یافته و ویژگی پایه ابتناء، نیست. به اعتقاد او این مقدار نمی‏تواند توضیحی کافی برای بیان رابطه دو ویژگی مذکور باشد. رابطه‏ ای که آن‏قدر کلّی است که به گونه‏ های مختلف قابل تفسیر می‏ باشد. (Kim, 2006, "Being Realistic About Emergentism", p.200) . @MHomazadeh @PhilMind
✅ کتاب 570 صفحه‌ای خصیصه آگاهی (2010/انتشارات آکسفورد) را می‌توان جزو بهترین و مهم‌ترین کتب منتشرشده در موضوع دانست. ✅ چالمرز قبلاً در کتاب ذهن آگاه: «The Conscious Mind» (1996) به مباحثی درباره آگاهی پرداخته بود. هرچند کتاب ذهن آگاه هم با استقبال و بازخوردهای فراوانی مواجه شد، اما به بیان در مقدّمه خصیصه آگاهی: «آن کتاب از یک اثر کامل در این زمینه، فاصله زیادی دارد ... ضمن این‌که مباحث مرتبط متعدّدی وجود دارد که در آن‌جا دنبال نشده است ... در این کتاب می‌خواهم آگاهی را با تصویری واضح‌تر، کامل‌تر و متناسب‌تر ارائه دهم.» ✅ فصول کتاب البته ابتدا در قالب مقالاتی جداگانه نوشته شده، اما مؤلف در بازنویسی تلاش کرده آن‌ها را به مجموعه‌ای واحد تبدیل نماید. فصل 1 کتاب، مسائل آگاهی را به‌نحوی قابل فهم معرفی می‌کند. فصول 2 تا 4 تصویری از چگونگی عملکرد علم تجربی آگاهی ارائه می‌دهد. فصول 5 تا 7 با استدلال تفصیلی علیه دیدگاه‌های مادّی‌انگارانه و به سود دیدگاهی تقلیل‌ناپذیر، به آگاهی می‌پردازد. فصول 8 تا 10 هم با شرح مفاهیمی که برای تفکّر درباره آگاهی به کار می‌گیریم و معرفت متمایزی که از آگاهی داریم، آگاهی را دنبال می‌کند. فصول 11 تا 13 آگاهی ادراکی و شیوه‌ای که جهان خارج را بازنمایی می‌کند، محور قرار می‌دهد. فصل 14 نیز به وحدت آگاهی می‌پردازد. بخش ضمیمه نیز طرحی کلّی از چارچوب دو بُعدی ارائه می‌دهد که نقشی محوری در فصول فنّی‌تر کتاب ایفا می نماید. . @MHomazadeh @PhilMind
⬅️ بر اساس ()، سلسله مراتبی از سطوح و پیچیدگی در ذرات مادّی وجود دارد که به ترتیب از پایین به بالا شامل سطح فیزیکی، شیمیایی، بیولوژیکی، و روانی است. انواع مادّی در هر سطح، بطور کامل ترکیب یافته از انواع سطوح پایین تر هستند که در نهایت به ذرّات سطح بنیادین ختم می شود. ⬅️ برخی ویژگیها برای مجموعه قسمتها، بکار برده می شوند؛ در صورتی که برای تک تک آن قسمتها کاربرد ندارند. مثلاً یک مونومر واحد، ویژگی الاستیسیته ندارد. اما وقتی تعدادی از مونومرها در یک زنجیره به هم متّصل می شوند، پلیمر حاصل از آن داری ویژگی الاستیسیته است. همچنین است درباره ویژگی‌هایی ماننده سیالیت، جامدیت، شفافیت و ... . ⬅️ طبق تعریف نوظهورگرایی قوی: یک پدیده سطح بالاتر، «بنحو قوی» از قلمرو سطح پایین تر ظهور می یابد؛ اگر حقایق مربوط به پدیده سطح بالاتر، حتّی علی الاصول هم از حقایق قلمرو سطح پایین تر قابل استنباط نباشد. (See: Chalmers, 2006, "Strong and Weak Emergentism", pp.244-246.) ⬅️ اما اینکه آیا واقعاً‌ پدیده ای بصورت نوظهوریافته قوی وجود دارد یا نه، همان اختلاف دیدگاه پیرامون تقلیل ناپذیری به فیزیک را تداعی می کند. بنظر چالمرز، پاسخ پرسش فوق‌ مثبت است. یک نمونه واضح از پدیده نوظهوریافته قوی در نگاه وی، پدیده است. ⬅️ این بدان معنا است که اتّصالات قانون مند بین فرآیندهای فیزیکی و آگاهی، فی نفسه از قوانین فیزیک منشق نمی شود. در واقع، جهان ممکنی قابل تصوّر است که قوانین فیزیک برقرار باشد، اما قوانین مربوط به سطح آگاهی وجود نداشته باشد. در صورتی که اگر قوانین مربوط به آگاهی از قوانین فیزیک منشق بشود، هرجا سطح و قوانین فیزیک برقرار باشد، لاجرم قوانین و سطح آگاهی هم اشتقاق خواهد یافت. @MHomazadeh @PhilofMind
♦️ جان سرل یک سیستم (S) را مثال می زند که تشکیل یافته از اجزاء و عناصر a و b و c و ... باشد. به عنوان مثال، S می تواند یک قطعه سنگ باشد و این عناصر هم مولکولهای تشکیل دهنده آن. ویژگی‌هایی در S وجود دارد که ضرورتاً ویژگیهای a و b و c و ... نیستند. برای مثال، S می تواند 10 پوند وزن داشته باشد، اما هیچیک از مولکولهایش 10 پوند وزن ندارند. سرل این‏ها را "خصیصه‌های سیستم" می نامد. شکل و وزن سنگ، از این دسته ویژگیها هستند. ♦️ اما برخی دیگر از ویژگیهای سیستم نمی توانند صرفاً از طریق ترکیب و چینش اجزاء، تشکیل شوند. این ویژگیها باید در قالب تأثیر و تأثّرات علّی میان عناصر و اجزاء، تبیین گردند. سرل این دسته دوّم را "خصیصه های نوظهوریافته علّی سیستم" (causally emergent system features) نامگذاری می‌کند. جامد بودن (جمود)، مایع بودن (سیالیّت)، و شفّافیت، نمونه هایی از این خصصیصه ها هستند. ♦️ بدین ترتیب در نگاه سرل، یک ویژگی نوظهوریافته علّی است که از برخی سیستم‏های نورونی ظهور یافته است؛ به همان ترتیب که جامدیّت یا مایعیّت، خصیصه های نوظهوریافته از سیستم‏های مولکولی هستند. یعنی به باور سرل،‌ وجود آگاهی می تواند بوسیله فعل و انفعالات علّی بین عناصر و اجزاء مغز در سطح زیرین، تبیین گردد. ولی آگاهی نمی تواند از ساختار صرفاً فیزیکی نورونها – بدون توضیحات اضافی درباره روابط علّی بین عناصر و اجزاء مغز – تشکیل شود. ♦️ سرل تأکید دارد این مفهوم از نوظهوریافتگی علّی – که آن را نوظهورگرایی 1 می نامد – باید از مفهوم قوی تر نوظهوریافتگی – که 2 می نامد – متمایز شود. یک خصیصه از نوع نوظهوریافته 2 است، اگر و تنها اگر آن خصیصه، نوظهوریافته 1 باشد و نیروهایی علّی داشته باشد که در قالب فعل و انفعالات میان اجزاء و عناصر سیستم، قابل تبیین نباشد. اگر آگاهی یک خصیصه نوظهوریافته 2 باشد، می تواند علّت چیزهایی بشود که در قالب روابط علّی میان نورونها تبیین پذیر نیست. ایده اوّلیه چنین دیدگاهی این است که آگاهی بوسیله رفتار نورونهای مغز جهش می کند، اما پس از جهش، حیات خاص خودش را دارد. (See: Searl, 2008, pp.69-70.) ♦️ نفس نزد از این نظر که نفس و حالات آن را به مثابه ویژگی‏های بدن لحاظ نمی‏ کند، متفاوت از نوظهورگرایی است. اما از این جهت که یک سطح وجودشناختی فرافیزیکی برای انسان ترسیم می‌کند که نتیجه درجه خاصّی از پیچیدگی در سطح فیزیک بوده و از سطح فیزیکی ظهور می‌یابد، با نوظهورگرایی قوی (نوظهورگرایی 2) شباهت دارد. @MHomazadeh @PhilMind
پاسخ به پرسش یکی از مخاطبان که با تعبیرهای مختلف از سوی برخی دوستان دیگر هم مطرح شده است. @PhilMind
30.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ویدیو با زیرنویس فارسی درباره در برابر در ، و برخی ابهامات هریک توضیح می دهد. لینک آپارات: https://aparat.com/v/OwLx8 @MHomazadeh @PhilMind
♦️ کتاب «نظریه های مادی انگارانه ذهن» که چاپ اول آن در سال ۱۳۹۱ بوسیله پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی عرضه شده، کتابی مفید و موجز در مباحث مقدماتی است. ♦️ این کتاب که در هفت فصل به چاپ رسیده، هرچند ذکر نشده اما در واقع پیاده شده جلسات درس «فلسفه ذهن مقدماتی» دکتر حمید وحید در ipm است که البته توسط نویسندگان، تکمیل و تنظیم نهایی یافته است‌. ♦️ فصل اول کتاب به معرفی و تبیین پدیده های ذهنی اختصاص دارد. فصل دوم تا پنجم به نظریه های رابطه ذهن بدن (به ترتیب: رفتارگرایی، این همانی نوعی، این همانی مصداقی، کارکردگرایی) می پردازد. فصل ششم علیت ذهنی را دنبال می کند و فصل هفتم (آخر) نیز مفهوم فیزیکالیسم را بررسی می نماید. ♦️ کتاب در ۳۴۰ صفحه و در قطع رقعی عرضه شده و هرچند درباره برخی عناوین مهم مانند آگاهی و نظریات محاسباتی و ... مطلبی ندارد، اما سایر عناوین مذکور را بنحوی دقیق و قابل استفاده برای علاقمندان مباحث مقدماتی به زبان فارسی در این حوزه، گرد آورده است. @PhilMind
سؤال یکی از مخاطبان که توضیح تفصیلی درباره آن در پست آتی می آید:
نفس از سنخ انرژی است؟ 🔷 به نظر می‏رسد آن‏چه به عنوان یا جسم لطیف، واسطه بین بدن و نفس نزد فیلسوفان مسلمان تلقّی می‏ شد که قوای حسّی حرکتی را از طریق عروق و عصب‏ها به اعضاء بدن انتقال می‏ دهد، در واقع متناظر با انرژی الکتریکی خاصّی است که توسّط مایع درون آکسون نورون‏ها حمل می‏ شود و در مغز و بدن جریان می‏ یابد. 🔶 بنابراین می‏ توان به وجود واسطه‏ ای از سنخ ، بین بدن و نفس اذعان داشت که انتقال و ارتباط بین این دو را تسهیل می‏ کند. بدین ترتیب بخشی از اشکالات و ابهامات درباره چگونگی ارتباط یک فرامکان با یک مکان‏ مند، تا حدّی پاسخ داده می‏ شود: در این میانه یک واسطه که حظّی از تجرّد دارد (انرژی)، ایفای نقش می‏ نماید. این تعبیر (حظّی از تجرّد) را برای مطلق نفس، اعمّ از نفس حیوانی و انسانی بکار می‏ برد. (صدرالمتألهین، اسفار، ج8، ص17) 🔷 شاید بتوان فرضیه‏ ای جدید را هم مدّ نظر قرار داد که پا را یک قدم فراتر نهاده و با داعیه تطبیق بر چارچوب نظریه صدرایی و همچنین، همخوان با یافته‏ های علوم اعصاب، نفس را نیز از سنخ انرژی بی‏نگارد. 🔶 به تعبیر صدرا، نفس از انقسام مادّی و کثرت مکانی مبرّاست و نه از هر کثرتی. همچنین ترکیب نفس و بدن در اندیشه او، یک ترکیب مادّی و سازنده یک نوع واحد طبیعی است. وی نفس را یک جوهر مستقل از «جوهر مادّی منغمر در ماده» و «جوهر مجرّد» می‏ داند. تمامی این مشخّصه‏ ها قابل انطباق با انرژی و ارتباط آن با مادّه است. ضمن آن‏که با دستاوردهای علوم اعصاب و کشف نکات مختلف درباره انرژی الکتریکی جاری در اعصاب، هماهنگی بسیار بیشتری دارد. 🔷 همان‏طور که تبدیل انرژی الکتریکی مغز به صورت دیگر - مانند تبدیل به انرژی جنبشی - سبب حرکت عضلات می‏ شود، می‏ توان تبدیل صورت اعلایی از انرژی - که همان نفس است - را به صورت دیگر - یعنی انرژی الکتریکی اعصاب - لااقل بعنوان یک فرضیه طرح کرد. در نتیجه، یک سلسله مراتب تبدیل صور مختلف انرژی از بدن به نفس - در تأثیرات علّی بر نفس - و از نفس به بدن - در تأثیرات علّی بر بدن - را شاهد خواهیم بود. 🔶 اما به نظر می‏ رسد همراهی با این فرضیه‏، دشواری‏های زیادی دارد. صور مادّی همگی «علی وتیره واحده» و به یک منوال مشخّص عمل می‏ کنند، حال آن‏که نفس این‏گونه نیست. انرژی‏هایی که ما می‏ شناسیم نیز همگی بر فرمول و منوال واحدی عمل می‏ کنند و حرکت و تأثیر ارادی‏ ای را نشان نمی‏ دهند. 🔷 با این اوصاف، چطور می‏ توان ظهور در نفس را صرفاً در قالب این‏که رتبه اعلایی از انرژی است، توضیح داد؟ در صورتی ‏که در صور و رتبه‏ های پیشین انرژی (مانند انرژی الکترومغناطیسی و انرژی حرکتی و ...)، اساساً پدیده اراده وجود نداشته است. این مطلب تا حدّ زیادی درباره ظهور شقوق مختلف آگاهی در نفس هم قابل طرح است. مگر آن‏که وجود انواع مختلف آگاهی را در همه صور انرژی نیز بپذیریم که دشوار می‏ نماید. 🔶 نکته دیگر آن است که در ، علاوه بر تبدیل مادّه به انرژی، سخن از تبدیل انرژی به مادّه هم وجود دارد و مثال‏ها و شرایطی هم برای آن ذکر می‏ شود. ولی در دیدگاه ، نفس در پی تامّ یافتن و جدا شدن از بدن، امکان تبدیل به مادّه را ندارد؛ ولو از طریق تبدیل شدن به وسائطی مانند انرژی الکتریکی و حرکتی. 🔷 اصولاً نفس در نظر صدرا، بعد از تجرّد تام، جوهری کاملاً مجزّا از مادّه و فارغ از جمیع کثرات مکانی و زمانی است. این در شرایطی است که مطابق آن‏چه گفتیم، انرژی و مادّه – بعنوان دو صورت مختلف از یک حقیقت بنیادین مانند میدان – اساساً تنیده در فضا-زمان هستند و هویّت آن‏ها در نسبت با سه بُعد مکانی و یک بُعد زمانی تعریف می‏ شود. نه تنها مادّه و انرژی، بلکه هر رویداد فیزیکی، در چارچوب فضا-زمان رخ می‏ دهد و با آن عجین است. بنابراین فرض وجود انرژی در ورای فضا-زمان، مستلزم خروج از ماهیّت آن خواهد بود. همازاده ابیانه، مهدی، دوئالیسم سینوی - دکارتی و مونیسم صدرایی از منظر فیزیکالیسم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۹۷، صص۱۴۱-۱۳۴ مهمترین مباحث فلسفی درباره نفس/ذهن را اینجا ببینید: https://eitaa.com/joinchat/183304263Cbe50a0e2d9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚡️ فرض کنید ویژگی ذهنی M1 (مثلا باور به اینکه دارد باران می آید)، علت ویژگی فیزیکی P2 (مثلا حرکت بسمت برداشتن چتر) می شود. ⚡️ مطابق یافته های علوم اعصاب، یک شلیک نورونی در مغز وجود دارد که انرژی الکتریکی را انتقال داده و به انرژی حرکتی در ماهیچه تبدیل می کند. بنابراین همواره یک علت نورونی P1 برای ویژگی رفتاری P2 وجود دارد. ⚡️ طبق اما ویژگی ذهنی M1 علت ویژگی رفتاری P2 است. در نتیجه P2 دارای دو علت جداگانه P1 و M1 خواهد بود که یکی شان (ویژگی M1) را در معرض قرار می دهد. ⚡️ همچنین تأکید بر علیّت M1 برای P2 (یا P1)، نقض و آشکار اصل بستار علّی فیزیکی است. ⚡️ لذا برخی دوئالیستها برای رهایی از دو مشکل فوق، شبه پدیدارانگاری را برگزیدند: یکطرفه پایین (بدن) به بالا (ذهن) و نه بالعکس. چراکه هر دو مسئله صرفا در علیت بالا به پایین مطرح می شود. ⚡️ این دیدگاه البته بدلیل غیر شهودی بودن و پاک کردن صورت مسئله، دوام چندانی نیاورد و اکنون کمتر خریدار دارد. ویدیو با زیرنویس فارسی درباره دوطرفه و شبه پدیدارانگاری توضیح می دهد. مهمترین مباحث فلسفی درباره نفس/ذهن را اینجا ببینید: https://eitaa.com/joinchat/183304263Cbe50a0e2d9
بخشی از جلسه اول سلسله جلسات «انسان در الهیات اسلامی»، مرکز اسلامی بالتیمور، شنبه ۹۹/۹/۱۵ 👆 درباره سه دوره تلقی از انسان در تاریخ تفکر غرب که به مادی انگاری منفک از الهیات انجامید. و نیز درباره سه دوره تلقی از انسان در تاریخ تفکر اسلامی که از مادی انگاری مستند به الهیات آغاز شد. @MHomazadeh @PhilMind
🔴 دریفوس در برابر استدلال می‏ کند که توانایی ما در شناخت جهان و دیگر مردمان، یک نوع مهارت غیر توصیفی از سنخ دانستنِ چگونگی (know-how) ‌است که قابل تقسیم به کدگذاری‏ و برنامه‏ نویسی و ... نیست. انسان‏ها این توانایی را دارند که براساس تجربه در هر موقعیت به نحوی معقول و متناسب رفتار کنند؛ بدون آن‌که نیاز داشته باشند در فعّالیت‏های روزمرّه‏ شان بدنبال پیروی از دستورالعمل‏ها بروند. 🔵 هرچه بسمت کارکردهای تجربه‌ای‌تر برویم (مثلاً کارکرد تربیتی)، این تمایز بیشتر آشکار می‌شود. مربّی در هر لحظه و در مواجهه با هر رفتار کودک، به فراخور تجربه‌ای که از تعامل با او و سایر کودکان اندوخته و برحسب ادراک درونی که از نوع واکنش کودک در آن لحظه دارد، تصمیم خاصّی می‌گیرد که می‌تواند کاملاً موردی باشد. این قبیل مهارت‏ها غیر قابل بیان و پیشا مفهومی‏ اند و یک بُعد ضروری دارند که نمی‏ تواند بوسیله هیچ سیستم قاعده‌مندی به تصویر درآید. 🔴 دریفوس حتّی تأکید داشت که شاید هیچ دسته واقعیت‏های رها از کانتکست (Context-free) وجود نداشته باشد که شیوه‌های رفتاری را مشخّص نماید و ما باید فقط از تجربیات وسیع خود بیاموزیم که چطور به هزاران مورد معمول و رایج، پاسخ بدهیم. 🔵 او همچنین بر اهمیت ظرفیت‏هایی مانند تخیّل و بکارگیری استعاره و ... تأکید می‏ کرد که همگی در مقابل تلقّی محاسباتی قرار دارند. (Dreyfus, 1999, What Computers Still Can't Do, p. xxvii.) 🔴 آن‌هایی که انتقاد به GOFAI (هوش مصنوعی کلاسیک) را جدّی می‌گیرند، می‌توانند همانند خود وی برخی تردیدهای مشابه را درباره رویکرد (Connectionism) هم داشته باشند. 🔵 کار در حوزه تقویت یادگیری شبکه‎‌های پیوندگرا بر مسائل محدودی تمرکز دارد. رفتارها البته می‌توانند تعریف شوند و به آسانی تمایز یابند، ولی هوش با رفتارهایی سر و کار دارد که دسته‌بندی مناسب آن‌ها وابسته به شرایط و کانتکست است. روال رایج در مصنوعی که مستلزم دسته‌بندی‌های ساده رفتارهاست، یک عنصر اساسی هوش را دور می‌زند و نادیده می‌گیرد؛ یعنی یادگیری این که چطور شرایط و کانتکست، بر اهمیت و معنای رفتار تأثیر می‌گذارد. (Robinson, 2014, The Cambridge Handbook of Artificial Intelligence, pp. 101-102.) مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید: https://eitaa.com/joinchat/183304263Cbe50a0e2d9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 : وارد مناقشات نیز شده است (از جمله در کامپنین ۲۰۱۸ ویلی بلک ول درباره ). 💥 در آن کتاب، مایکل مارش با مدلهای عصب شناختی سعی می کند تجربیات نزدیک به مرگ را بر پایه توهماتی تبیین کند که ناشی از آسیبهای متابولیستی و هایپوکسی و کمبود اکسیژن در بیمار بوده و معمولا در مغزی که در آستانه احیاء و هوشیاری دوباره قرار می گیرد، رخ می دهد. 💥 گری هبرماس اما توضیح می دهد که جزئیات توصیفات تجربیات متعدد نزدیک به مرگ، گاه ناظر به اتفاقات رخ داده بر روی زمین است. او برای مثال، به مقاله رینگ و کوپر (1997) استناد می کند که 31 مورد NDE بیمارستانی مربوط به اشخاص "کور مادرزاد" را ثبت کرده و آنها توصیفاتی از رخداد برف، ظاهر ماشینها در خیابان بیرون بیمارستان، ظاهر افراد داخل و بیرون بیمارستان، و ... ارائه کرده اند. 💥 دکتر جفری لانگ - پزشک محقق مطرح در حوزه تجربیات نزدیک به مرگ - هم در این ویدیو☝️ که بخشی از کنفرانس سال ۲۰۱۷ دانشگاه ییل امریکاست، در این باره توضیح می دهد. او در ادامه کنفرانس به مشاهدات واقعی این تجربیات از اتفاقاتی که در جهان خارج افتاده، اشاره می کند. مثلا نقل گفتگوهای پزشکان و پرستاران در اتاق عمل، گفتگوی اعضای خانواده در خارج از اتاق عمل (مثلا درکافه تریای بیمارستان) یا حتی برخی اتفاقات داخل شهر و ... . 💥 جفری لانگ تاکنون بیش از ۴۰۰۰ مورد NDE در آمریکای شمالی را ثبت و بررسی کرده است. مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید: https://eitaa.com/joinchat/183304263Cbe50a0e2d9
صوت جلسه دوم از سلسله مباحث «انسان در الهیات اسلامی»☝️، مرکز اسلامی بالتیمور، شامگاه جمعه ۲۱ آذر ۹۹ در این جلسه، آیات و روایاتی درباره منشاء پیدایش و ماهیت انسان مرور می شود و برخی دیدگاههای تاریخی اندیشمندان مسلمان درباره ماهیت انسان، با توجه این آیات و‌ روایات، تبیین می گردد. @MHomazadeh مهمترین مباحث فلسفی درباره نفس/ذهن و علوم شناختی را اینجا ببینید: https://eitaa.com/joinchat/183304263Cbe50a0e2d9
🔑 ویراست سوم کتاب Philosophy of Mind اثر جیگون کیم که Westview Press در سال 2010 به چاپ رسانده را می‌توان یکی از بهترین کتاب‌های مقدّماتی در حوزه فلسفه ذهن دانست. همان‌طور که نویسنده در مقدّمه توضیح داده، رویکرد کتاب و موضوعات محوری آن حول مباحث وجودشناختی ذهن است که البته گاه به موضوعاتی در حوزه معرفت‌شناسی ذهن و زبان ذهن هم می‌پردازد. 🔑 نویسنده که البته خود یک فیزیکالیست تحویل‌گراست و این رویکرد و سوگیری را در خلال مباحث مختلف دخالت می‌دهد، اما مجموعه‌ نسبتاً کاملی از جغرافیای مباحث فلسفه ذهن را در 10 فصل برای ورود و آشنایی با آن‌ها فراهم آورده است. 🔑 فصل 1 معرّفی‌هایی از چیستی فلسفه ذهن و انواع پدیده‌های ذهنی و فیزیکالیسم و ماتریالیسم و ... ارائه می‌دهد. فصل 2 به دوئالیسم دکارتی و بیان اشکالات آن می‌پردازد. فصل 3 رفتارگرایی و مشکلات آن را تبیین می‌کند. فصل 4 به سراغ نظریه این‌همانی ذهن و مغز می‌رود و فصل 5 نیز دیدگاه کارکردگرایی و کارکردگرایی محاسباتی (ماشینی) را توضیح می‌دهد. فصل 6 به ذهن به مثابه یک سیستم علّی می‌پردازد که مقدّمه ورود به بحث علیّت ذهنی در فصل 7 است. فصل 8 بر محتوای حالات ذهنی (حیث التفاتی) تمرکز دارد و برون‌گرایی و درون‌گرایی در محتوا را معرّفی و مشکلات هرکدام را بیان می‌کند. دو فصل 9 و 10 نیز به مسئله آگاهی اختصاص دارد که در فصل 9 به چیستی آگاهی و شفافیت تجربه درونی و بازنمودگرایی در کوالیا و ... می‌پردازد و فصل 9 بیشتر بر محور توضیح شکاف تبیینی و استدلال معرفت (اتاق مری) و تبیین تقلیل‌گرایانه از آگاهی و ... می‌چرخد. @PhilMind
🚩 پاتنم در مقاله «The Nature of Mental States» بر نکته ای انگشت گذاشت که بعدها با عنوان اشکال «تحقق پذیری چندگانه» (Multiple Realizibility) در برابر دیدگاه و مطرح شد. 🚩 نکته پاتنم اینست که یک حالت ذهنی (مانند درد) می تواند فرآیند نورونی متفاوتی در هر ارگانیسم داشته باشد و البته هم این تنوع را اثبات کرده است. 🚩 بنابراین اگر حالت ذهنی M توسط حالات مغزی متنوع نورونی (N1 و N2 و N3 و ...) محقق شود، دیگر نمی توان حالت ذهنی M را این همان با یکی از این حالات نورونی دانست. 🚩 اگر طرفداران این همانی بسراغ ترکیب فصلی بروند: (... یا N3 یا N2 یا M = N1)، آنگاه با توجه به امکان تحقق یک حالت ذهنی خاص توسط حالات مغزی متعدد در یک ارگانیسم خاص و نیز تنوع ارگانیسم های مختلف و در نظر گرفتن موجودات و جهان های ممکن، این ترکیب فصلی بسمت نامتناهی پیش می رود. 🚩 اشکال دیگر آنست که وقتی حالت ذهنی ثابت M با حالات نوروفیزیولوژیک بسیار متنوعی یکسان باشد، به چه معنا می گوییم این چند ارگانیسم در یک حالت ذهنی واحدی قرار دارند؟ قاعدتا طرفدار این همانی نمی تواند یکسانی حالت ذهنی مثلا درد را در این ارگانیسم های دارای حالات مغزی متنوع، با یکسانی حالت پدیداری و درونی درد توضیح بدهد. چرا که در نظر او، درد در واقع صرفا همین حالات مغزی است و بدنبال تبیین درد در قالب صرفا همین تعابیر نورونی است. مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن و علوم شناختی را اینجا ببینید: @PhilMind