استدلال #امکان_زامبی یا فقدان #کوالیا، نسخه های متعدّدی دارد و صورت کلّی برهان های امکان زامبی، از این قرار است:
مقدّمه اوّل: #زامبی (یا جهان زامبی وار) تصوّرپذیر (دارای انسجام منطقی) است.
مقدّمه دوّم: هر آنچه تصوّرپذیر باشد، بلحاظ متافيزيكي ممکن است.
نتیجه اوّل: پس زامبی، امکان متافیزیکی دارد.
نتیجه دوّم: پس #فیزیکالیسم درست نیست.
.
منظور از «زامبی» در اینجا، موجودی بلحاظ فیزیکی كاملاً شبیه من است که فاقد #آگاهی_پدیداری است. (همچنين، منظور از جهان زامبي وار، جهاني است كه بلحاظ فيزيكي كاملاً شبيه جهان ماست، ولي موجودات آن #آگاهي پديداري ندارند).
امكان زامبي، مستلزم آن است كه #تجربه_پديداري بر ويژگيهاي فيزيكي مبتني نميشود و اين خود به معناي نادرستي فيزيكاليسم است.
.
بسياري از فيزيكاليستها مقدمه دوّم استدلال فوق را نميپذيرند. از ديدگاه ايشان، تصوّرپذيري زامبي صرفاً دالّ بر امكان معرفتي است و نميتوان امكان متافيزيكي را از آن نتيجه گرفت. (Byrne, "Intentionalism Defended", 2001, p.219.)
.
طرفداران امكان زامبي نیز بر امكان متافيزيكي زامبي تأکید دارند و نه امكان قانوني آن. به گفته آنها، پيدايش حالات پديداري در جهان واقعی، بواسطه قوانين طبيعي رخ ميدهند. ولي اين قوانين (مانند ديگر قوانين طبيعي) ضرورت متافيزيكي ندارند و در همه جهانهای ممکن (از جمله جهان زامبي وار) برقرار نيستند. از اين روست كه گرچه جهان زامبي وار بلحاظ فيزيكي (يعني هم بلحاظ توزيع ويژگيهاي فيزيكي و هم قوانين فيزيكي-فيزيكي) دقيقاً مشابه جهان ماست، ولي قوانین فیزیکی_پدیداری متفاوتی دارد.
بنابراين، حتّي طرفداران امكان متافيزيكي زامبي نيز ميتوانند ابتناي قانوني خصيصه پديداري بر ويژگيهاي فيزيكي را بپذيرند، به اين معنا كه در هر جهان ممكني كه هم بلحاظ فيزيكي و هم بلحاظ قوانين طبيعت مشابه جهان بالفعل باشد، حالات پديداري نيز همانند همین جهان خواهد بود. اما ابتناي قانونيِ خصيصه پديداري بر ويژگيهاي فيزيكي، نسبت به ابتناي متافيزيكي خصيصه پديداري بر ويژگيهاي فيزيكي ضعیف تر است و آنچه براي فيزيكاليسم لازم به شمار می رود، آموزه دوّم است که استدلال زامبي چالشي مهم فراروي آن پديد ميآورد.
.
شایان ذکر است دقّت در اشکال امکان زامبی، ما را به همان اشکال معروف #شکاف_تبیینی باز می گرداند؛ اینکه چرا و چگونه یک ویژگی فیزیکی خاص، می تواند تأمین کننده یک ویژگی پدیداری خاص باشد؟ وقتی زامبی امکان متافیزیکی داشته باشد، بدان معناست که ویژگی فیزیکی ميتواند وجود داشته باشد، بدون آنكه ویژگی پدیداری برقرار باشد. در این صورت، همچنان پرسش از چگونگی تأمین خصیصه پدیداری تجربه توسّط ویژگی فیزیکال – که در واقع تکرار همان شکاف تبیینی است – برقرار می ماند.
@MHomazadeh
@PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نسبت #آگاهی با فیزیک
ویدیو با زیرنویس فارسی درباره جنبه ای از #مسئله_دشوار آگاهی صحبت می کند.
لینک آپارات:
https://www.aparat.com/v/cdBL9
@MHomazadeh
@PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استدلال_معرفت
آزمون فکری #اتاق_مری که فرنک جکسون علیه #فیزیکالیسم مطرح کرده در ویدیو توضیح داده شده است.
.
این برهان دو تقریر و نتیجه دارد:
۱. تقریر معرفت شناختی که می گوید مری قبل از مشاهده سیب رنگی، همه گزاره های حاکی از واقعیات مربوط به #ادراک_بصری رنگ را نمی داند. پس نوعی معرفت درباره این واقعیات وجود دارد که معرفتی غیر فیزیکی است (و در نتیجه گیری ای رقیق تر، معرفتی غیر سوم شخص است).
۲. تقریر هستی شناختی که می گوید واقعیاتی در ادراک بصری رنگ وجود دارد که مری پیش از مشاهده سیب قرمز نمی دانست. پس واقعیاتی در این باره وجود دارد که فیزیکی نیستند.
.
تقریر اول فقط ادعایی معرفت شناختی که با انکار واقعیات غیرفیزیکی هم سازگار است.
جکسون البته تقریر دوم را اراده می کرد که بعدها نیز از آن دست کشید. هرچند همچنان طرفداران زیادی دارد.
بنظر می رسد تفاوتی مهم در اینجا وجود دارد؛ یک فیزیکالیست می تواند بگوید مری قبلاً از منظر سوم شخص و مودالیته بصری، و بعدها از منظر اول شخص و مودالیته درون نگری آن رخدادهای نورونی مغزش را ادراک می کند.
لینک آپارات:
https://www.aparat.com/v/TYBVi
@MHomazadeh
@PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مرد_باتلاقی
آزمون فکری مرد باتلاقی توسّط دونالد دیویدسون در ۱۹۸۷ مطرح گردید که توضیحش در ویدیو آمده است.
.
شاید به نظر برسد مخالفان این آزمون می توانند پاسخ دهند که سابقه تاریخی مشاهدات دیویدسون، جایی در مغز او ذخیره شده و اگر مرد باتلاقی دقیقاً همین حالات نورونی دیویدسون را دارد، حتماً دارای حافظه تاریخی او هم خواهد بود.
در نتیجه، مرد باتلاقی بدون حافظه دیویدسون اساسا امکان وقوع ندارد. او اگر دقیقاً همین حالات نورونی دیویدسون را نداشته باشد، پس اصلاً المثنای درونی او هم نیست و اگر همه حالات درونی وی را دارد، پس حالات مغزی مربوط به حافظه تاریخی اش را نیز دارد.
.
ولی نكته ديويدسن دقیقا همين نکته است كه صِرف اتّصالات نوروني و حالات دروني، براي داشتن حافظه تاريخي كافي نيست؛ بلكه لازم است رابطه علّي متناظر هم با جهان خارج وجود داشته باشد. این همان رویکرد برون گرایانه درباره حالات التفاتی است که اکثر فیلسوفان تحلیلی حامی آن هستند.
.
لینک آپارات:
https://www.aparat.com/v/fbMVN#
@MHomazadeh
@PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#هوش_مصنوعی قوی، تزی است که میگوید کامپیوترها با برنامه ریزی درست میتوانند حقیقتاً درک کنند و حالات ذهنی پدیداری را نیز داشته باشند.
تا وقتی هوش مصنوعی به صورت مصنوعاتی توانمند برای پاس کردن یکسری آزمونهای رفتاری و کارکردی (مثلاً آزمون تورینگ) تعریف بشود، میتوان با اطمینان گفت که با هوش مصنوعی ضعیف سر و کار داریم؛ یعنی ساخت ماشین هایی که فقط به نحوی هوشمند «عمل میکنند» ( Arkoudas & Bringsjord, 2014, The Cambridge Handbook of AI, p. 51.)
.
فرضیه کلیدی جان سرل این بود که سیستمهای کلاسیک در قالب محاسبات انتزاعی تعریف شدهاند و در نتیجه شامل صرفاً شکلهایی فاقد معنا (نمادهای صوری) بودند. این شکلها میتوانند علیالاصول هر تفسیری داشته باشند و معانی از ناحیه ما به آنها اطلاق میشود. بدین ترتیب حتّی اگر فرض بگیریم که مغز ما محاسبات صوری را پیادهسازی میکند، سرل در استدلال اتاق چینی تلاش دارد نشان دهد که چیزی بیشتر برای داشتن حالت ذهنی تفکّر یا درککردن، نیاز است. (Boden, 2014, GOFAI, p.122.)
.
البته بسیاری از فیلسوفان که با امکان هوش مصنوعی قوی مخالفت میکنند، در برابر اصل ایده بروز آگاهی به نحو مصنوعی، مقاومتی ندارند. آنچه ایشان در مقام ردّ و انکارش هستند، رسیدن به تفکّر و آگاهی ماشینی «از طریق صرفاً محاسباتی» است. (See: Searle, 1997, The Mystery of Consciousness, pp.12-13.)
.
در این ویدیو👆 استدلال #اتاق_چینی سرل علیه هوش مصنوعی محاسباتی توضیح داده شده و به برخی ابهامات فلسفی دیگر نیز اشاره شده است.
لینک آپارات:
https://www.aparat.com/v/wKohO
.
@MHomazadeh
@PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برخی حالات ذهنی که درباره محتوایی از جهان خارج هستند، «حیث التفاتی» (Intentionality) یا «دربارگی» نامیده می شود. یعنی یک حالت ذهنی التفاتی (مثلاً یک باور یا یک میل) می تواند درباره چیز دیگری باشد؛ درباره قله دماوند یا آب پرتقال: «من باور دارم که "دماوند، بلندترین قله ایران است".» یا «من میل دارم که "آب پرتقال روی میز را بخورم".»
پرسشی که همواره برای فیلسوفان فیزیکالیست بعنوان یک چالش بزرگ مطرح بوده، اینست که چه چیزی این دربارگی را ممکن می سازد؟ چطور یک توده در هم پیچیده رشتههای نورونی (در مغز) میتواند درباره یک ابژه خارجی باشند؟
.
اگر هیچ راهی برای تبیین محتوای حالات ذهنی در چارچوب فیزیکی وجود نداشته باشد، می تواند بعنوان یک استدلال به نفع وجود قلمرویی فرافیزیکی برای ذهن، تلقّی گردد و در مقابل، اگر بتوان حیث التفاتی را تقلیل داد، این مسیر از استدلال به سود تجرّدانگاری، مسدود خواهد شد.
جری فودور – یکی از تئوریسینهای #طبیعت_گرایی در #حیث_التفاتی – میگوید: «من فکر می کنم دیر یا زود، فیزیکدانها فهرست نهایی ویژگی های تقلیل ناپذیر اشیاء را تکمیل خواهند کرد. اما ویژگی "دربارگی" نمی تواند بطور جدّی در این فهرست قرار گیرد ... اگر معناشناسی و حیث التفاتی، ویژگی های رئال اشیاء هستند، باید در قالب این همانی با - یا ابتناء بر - ویژگی هایی که معنایی و التفاتی نیستند، تحقّق یابند». (Fodor, 1989, Psychosemantics, p. 97.)
.
ویدیو👆 با دوبله فارسی، مشکل حیث التفاتی برای #فیزیکالیسم را توضیح می دهد.
.
لینک آپارات:
https://www.aparat.com/v/qXQIC
.
@MHomazadeh
@PhilMind
صوت و اسلایدهای جلسه دکتر ذاکری در تاریخ ۲۰ آبان ۹۹ پژوهشکده تبلیغ و مطالعات اسلامی با موضوع «چالش علیت ذهنی برای دوگانه انگاری و امکان مواجهه با آن در یگانه انگاری صدرایی»:
40.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#علیت_ذهنی
💎 یکی از قواعدی که علیه علیت متقابل بین ذهن (فرامادی) و بدن مطرح میکنند، «اصل بستار علل فیزیکی» است: جهان فیزیکی در درون خود، منابع کامل و کافی برای ارائه یک تبیین علّی از هر رویداد خویش را دارد و اگر یک رویداد فیزیکی را انتخاب کنیم و زنجیره علّی را در ماقبل و مابعد آن پی بگیریم، هیچگاه به بیرون از قلمرو فیزیکی هدایت نخواهیم شد. بقول کیم، مخالفت با این اصل، امکان یک تئوری جامع برای تمام پدیده های فیزیکی را نفی میکند. (Kim, 1998, Mind in a Physical World, p.40.)
💎 بنابراین مطابق اصل مذکور، هر مصداقی از رفتارهای بدن ما دارای یک علّت فیزیکی کافی است. بدین ترتیب علیّـت از طرف ذهن فرافیزیکی (مثلاً اراده یا تمایل نفس مجرد) برای رفتارهای بدنی، قاعده بستگی زنجیره علل فیزیکی را نقض خواهد کرد.
💎 برخی فیزیکالیستها مانند آنتونی داردیس، قاعده بستار را دارای شواهد و مدارک علمی متقن می دانند، (Dardis, 2008, Mental Causation, p.4.) بیکِر در 1993 استدلال می کند که علوم فیزیکی از پشتیبانی کردن قاعده مذکور، ناتوانند و بلکه شاید آن را زیر سؤال هم ببرند. هِندری در 2006، آثار و نشانه هایی از علیّت روبه پایین (فرافیزیکی به فیزیکی) را در علم شیمی پیدا کرد؛ تقریباً همزمان با وقتی که استَپ در 2005، شواهد و مدارکی از علم فیزیک معاصر جمع آوری کرد که برخلاف قاعده بستار علل فیزیکی، یک شکاف علّی در جهان فیزیکال را إلقاء می نمود. (, Robb and Heil, 2014, Stanford Encyclopedia of Philosophy.)
لینک آپارات:
https://www.aparat.com/v/JTuxz
@PhilMind
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📎 گونه ای از #دوئالیسم که بنحوی با #فیزیکالیسم هم سازگاری دارد، #دوگانهانگاری ویژگیهاست؛ به این معنا که جوهرها همگی فیزیکیاند، اما ویژگیها بعضاً فیزیکی و بعضاً فرافیزیکی هستند.
📎 این دیدگاه در #فلسفه_ذهن معمولاً با رابطه #ابتناء (Supervenience) توضیح داده میشود. رابطه ابتناء، نوعي سوارشدن يك ويژگي بر روي ويژگي ديگر است؛ بهگونهاي كه تغييرات در ويژگي پايه، موجب تغييرات در ويژگي ابتناءيافته باشد و نه بالعکس. البته اين ويژگي ابتناءيافته - برخلاف ويژگي پايه - ميتواند فيزيكي نباشد.
ایده ای که در پس توسّل به تئوری ابتناء وجود دارد، این است که هرچند ویژگیهای ذهنی، غیرفیزیکیاند، اما بنحوی نگران کننده هم غیرفیزیکی نیستند که بصورت رها و شناور بر فراز عالم فیزیک لحاظ شوند. (Macdonald, C., & Mcdonald, G., 2010, "Emergence and Downward Causation", p.145.)
📎 اما فیزیکالیستها به این نکته توجّه میدهند که رابطه ابتناء چیزی درباره این نمیگوید که چگونه ویژگی ذهنی M از ویژگی فیزیکی P مشتق یا نتیجه میشود؟ یا چیزی درباره این نمیگوید که چگونه این واقعیت که یک شیء، دارای ویژگی M است، میتواند براساس این واقعیت تبیین گردد که دارای ویژگی P است؟
کیم میگوید رابطه ابتناء، چیزی بیش از نوعی هم تغییری بین ویژگی ابتناء یافته و ویژگی پایه ابتناء، نیست. به اعتقاد او این مقدار نمیتواند توضیحی کافی برای بیان رابطه دو ویژگی مذکور باشد. رابطه ای که آنقدر کلّی است که به گونه های مختلف قابل تفسیر می باشد. (Kim, 2006, "Being Realistic About Emergentism", p.200)
.
@MHomazadeh
@PhilMind
#معرفی_کتاب
✅ کتاب 570 صفحهای خصیصه آگاهی (2010/انتشارات آکسفورد) را میتوان جزو بهترین و مهمترین کتب منتشرشده در موضوع #آگاهی دانست.
✅ چالمرز قبلاً در کتاب ذهن آگاه: «The Conscious Mind» (1996) به مباحثی درباره آگاهی پرداخته بود. هرچند کتاب ذهن آگاه هم با استقبال و بازخوردهای فراوانی مواجه شد، اما به بیان #چالمرز در مقدّمه خصیصه آگاهی: «آن کتاب از یک اثر کامل در این زمینه، فاصله زیادی دارد ... ضمن اینکه مباحث مرتبط متعدّدی وجود دارد که در آنجا دنبال نشده است ... در این کتاب میخواهم آگاهی را با تصویری واضحتر، کاملتر و متناسبتر ارائه دهم.»
✅ فصول کتاب البته ابتدا در قالب مقالاتی جداگانه نوشته شده، اما مؤلف در بازنویسی تلاش کرده آنها را به مجموعهای واحد تبدیل نماید.
فصل 1 کتاب، مسائل آگاهی را بهنحوی قابل فهم معرفی میکند. فصول 2 تا 4 تصویری از چگونگی عملکرد علم تجربی آگاهی ارائه میدهد. فصول 5 تا 7 با استدلال تفصیلی علیه دیدگاههای مادّیانگارانه و به سود دیدگاهی تقلیلناپذیر، به #متافیزیک آگاهی میپردازد. فصول 8 تا 10 هم با شرح مفاهیمی که برای تفکّر درباره آگاهی به کار میگیریم و معرفت متمایزی که از آگاهی داریم، #معرفتشناسی آگاهی را دنبال میکند. فصول 11 تا 13 آگاهی ادراکی و شیوهای که جهان خارج را بازنمایی میکند، محور قرار میدهد. فصل 14 نیز به وحدت آگاهی میپردازد. بخش ضمیمه نیز طرحی کلّی از چارچوب دو بُعدی ارائه میدهد که نقشی محوری در فصول فنّیتر کتاب ایفا می نماید.
.
@MHomazadeh
@PhilMind
⬅️ بر اساس #نوظهورگرایی (#Emergentism)، سلسله مراتبی از سطوح و پیچیدگی در ذرات مادّی وجود دارد که به ترتیب از پایین به بالا شامل سطح فیزیکی، شیمیایی، بیولوژیکی، و روانی است. انواع مادّی در هر سطح، بطور کامل ترکیب یافته از انواع سطوح پایین تر هستند که در نهایت به ذرّات سطح بنیادین ختم می شود.
⬅️ برخی ویژگیها برای مجموعه قسمتها، بکار برده می شوند؛ در صورتی که برای تک تک آن قسمتها کاربرد ندارند. مثلاً یک مونومر واحد، ویژگی الاستیسیته ندارد. اما وقتی تعدادی از مونومرها در یک زنجیره به هم متّصل می شوند، پلیمر حاصل از آن داری ویژگی الاستیسیته است. همچنین است درباره ویژگیهایی ماننده سیالیت، جامدیت، شفافیت و ... .
⬅️ طبق تعریف نوظهورگرایی قوی: یک پدیده سطح بالاتر، «بنحو قوی» از قلمرو سطح پایین تر ظهور می یابد؛ اگر حقایق مربوط به پدیده سطح بالاتر، حتّی علی الاصول هم از حقایق قلمرو سطح پایین تر قابل استنباط نباشد. (See: Chalmers, 2006, "Strong and Weak Emergentism", pp.244-246.)
⬅️ اما اینکه آیا واقعاً پدیده ای بصورت نوظهوریافته قوی وجود دارد یا نه، همان اختلاف دیدگاه پیرامون تقلیل ناپذیری به فیزیک را تداعی می کند. بنظر چالمرز، پاسخ پرسش فوق مثبت است. یک نمونه واضح از پدیده نوظهوریافته قوی در نگاه وی، پدیده #آگاهی است.
⬅️ این بدان معنا است که اتّصالات قانون مند بین فرآیندهای فیزیکی و آگاهی، فی نفسه از قوانین فیزیک منشق نمی شود. در واقع، جهان ممکنی قابل تصوّر است که قوانین فیزیک برقرار باشد، اما قوانین مربوط به سطح آگاهی وجود نداشته باشد. در صورتی که اگر قوانین مربوط به آگاهی از قوانین فیزیک منشق بشود، هرجا سطح و قوانین فیزیک برقرار باشد، لاجرم قوانین و سطح آگاهی هم اشتقاق خواهد یافت.
@MHomazadeh
@PhilofMind
♦️ جان سرل یک سیستم (S) را مثال می زند که تشکیل یافته از اجزاء و عناصر a و b و c و ... باشد. به عنوان مثال، S می تواند یک قطعه سنگ باشد و این عناصر هم مولکولهای تشکیل دهنده آن. ویژگیهایی در S وجود دارد که ضرورتاً ویژگیهای a و b و c و ... نیستند. برای مثال، S می تواند 10 پوند وزن داشته باشد، اما هیچیک از مولکولهایش 10 پوند وزن ندارند. سرل اینها را "خصیصههای سیستم" می نامد. شکل و وزن سنگ، از این دسته ویژگیها هستند.
♦️ اما برخی دیگر از ویژگیهای سیستم نمی توانند صرفاً از طریق ترکیب و چینش اجزاء، تشکیل شوند. این ویژگیها باید در قالب تأثیر و تأثّرات علّی میان عناصر و اجزاء، تبیین گردند.
سرل این دسته دوّم را "خصیصه های نوظهوریافته علّی سیستم" (causally emergent system features) نامگذاری میکند. جامد بودن (جمود)، مایع بودن (سیالیّت)، و شفّافیت، نمونه هایی از این خصصیصه ها هستند.
♦️ بدین ترتیب #آگاهی در نگاه سرل، یک ویژگی نوظهوریافته علّی است که از برخی سیستمهای نورونی ظهور یافته است؛ به همان ترتیب که جامدیّت یا مایعیّت، خصیصه های نوظهوریافته از سیستمهای مولکولی هستند. یعنی به باور سرل، وجود آگاهی می تواند بوسیله فعل و انفعالات علّی بین عناصر و اجزاء مغز در سطح زیرین، تبیین گردد. ولی آگاهی نمی تواند از ساختار صرفاً فیزیکی نورونها – بدون توضیحات اضافی درباره روابط علّی بین عناصر و اجزاء مغز – تشکیل شود.
♦️ سرل تأکید دارد این مفهوم از نوظهوریافتگی علّی – که آن را نوظهورگرایی 1 می نامد – باید از مفهوم قوی تر نوظهوریافتگی – که #نوظهورگرایی 2 می نامد – متمایز شود. یک خصیصه از نوع نوظهوریافته 2 است، اگر و تنها اگر آن خصیصه، نوظهوریافته 1 باشد و نیروهایی علّی داشته باشد که در قالب فعل و انفعالات میان اجزاء و عناصر سیستم، قابل تبیین نباشد. اگر آگاهی یک خصیصه نوظهوریافته 2 باشد، می تواند علّت چیزهایی بشود که در قالب روابط علّی میان نورونها تبیین پذیر نیست. ایده اوّلیه چنین دیدگاهی این است که آگاهی بوسیله رفتار نورونهای مغز جهش می کند، اما پس از جهش، حیات خاص خودش را دارد. (See: Searl, 2008, pp.69-70.)
♦️ #حدوث_جسمانی نفس نزد #ملاصدرا از این نظر که نفس و حالات آن را به مثابه ویژگیهای بدن لحاظ نمی کند، متفاوت از نوظهورگرایی است. اما از این جهت که یک سطح وجودشناختی فرافیزیکی برای انسان ترسیم میکند که نتیجه درجه خاصّی از پیچیدگی در سطح فیزیک بوده و از سطح فیزیکی ظهور مییابد، با نوظهورگرایی قوی (نوظهورگرایی 2) شباهت دارد.
@MHomazadeh
@PhilMind
30.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مسئله_ذهن_بدن
ویدیو با زیرنویس فارسی درباره #دوگانه_انگاری در برابر #فیزیکالیسم در #فلسفه_ذهن، و برخی ابهامات هریک توضیح می دهد.
لینک آپارات:
https://aparat.com/v/OwLx8
@MHomazadeh
@PhilMind
#معرفی_کتاب
♦️ کتاب «نظریه های مادی انگارانه ذهن» که چاپ اول آن در سال ۱۳۹۱ بوسیله پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی عرضه شده، کتابی مفید و موجز در مباحث مقدماتی #فلسفه_ذهن است.
♦️ این کتاب که در هفت فصل به چاپ رسیده، هرچند ذکر نشده اما در واقع پیاده شده جلسات درس «فلسفه ذهن مقدماتی» دکتر حمید وحید در ipm است که البته توسط نویسندگان، تکمیل و تنظیم نهایی یافته است.
♦️ فصل اول کتاب به معرفی و تبیین پدیده های ذهنی اختصاص دارد. فصل دوم تا پنجم به نظریه های رابطه ذهن بدن (به ترتیب: رفتارگرایی، این همانی نوعی، این همانی مصداقی، کارکردگرایی) می پردازد. فصل ششم علیت ذهنی را دنبال می کند و فصل هفتم (آخر) نیز مفهوم فیزیکالیسم را بررسی می نماید.
♦️ کتاب در ۳۴۰ صفحه و در قطع رقعی عرضه شده و هرچند درباره برخی عناوین مهم مانند آگاهی و نظریات محاسباتی و ... مطلبی ندارد، اما سایر عناوین مذکور را بنحوی دقیق و قابل استفاده برای علاقمندان مباحث مقدماتی به زبان فارسی در این حوزه، گرد آورده است.
@PhilMind
نفس از سنخ انرژی است؟
🔷 به نظر میرسد آنچه به عنوان #روح_بخاری یا جسم لطیف، واسطه بین بدن و نفس نزد فیلسوفان مسلمان تلقّی می شد که قوای حسّی حرکتی را از طریق عروق و عصبها به اعضاء بدن انتقال می دهد، در واقع متناظر با انرژی الکتریکی خاصّی است که توسّط مایع درون آکسون نورونها حمل می شود و در مغز و بدن جریان می یابد.
🔶 بنابراین می توان به وجود واسطه ای از سنخ #انرژی، بین بدن و نفس اذعان داشت که انتقال و ارتباط بین این دو را تسهیل می کند. بدین ترتیب بخشی از اشکالات و ابهامات #فیزیکالیسم درباره چگونگی ارتباط یک #جوهر_مجرّد فرامکان با یک #جوهر_مادّی مکان مند، تا حدّی پاسخ داده می شود: در این میانه یک واسطه که حظّی از تجرّد دارد (انرژی)، ایفای نقش می نماید. این تعبیر (حظّی از تجرّد) را #ملاصدرا برای مطلق نفس، اعمّ از نفس حیوانی و انسانی بکار می برد. (صدرالمتألهین، اسفار، ج8، ص17)
🔷 شاید بتوان فرضیه ای جدید را هم مدّ نظر قرار داد که پا را یک قدم فراتر نهاده و با داعیه تطبیق بر چارچوب نظریه صدرایی و همچنین، همخوان با یافته های علوم اعصاب، نفس را نیز از سنخ انرژی بینگارد.
🔶 به تعبیر صدرا، نفس از انقسام مادّی و کثرت مکانی مبرّاست و نه از هر کثرتی. همچنین ترکیب نفس و بدن در اندیشه او، یک ترکیب مادّی و سازنده یک نوع واحد طبیعی است. وی نفس را یک جوهر مستقل از «جوهر مادّی منغمر در ماده» و «جوهر مجرّد» می داند. تمامی این مشخّصه ها قابل انطباق با انرژی و ارتباط آن با مادّه است. ضمن آنکه با دستاوردهای علوم اعصاب و کشف نکات مختلف درباره انرژی الکتریکی جاری در اعصاب، هماهنگی بسیار بیشتری دارد.
🔷 همانطور که تبدیل انرژی الکتریکی مغز به صورت دیگر - مانند تبدیل به انرژی جنبشی - سبب حرکت عضلات می شود، می توان تبدیل صورت اعلایی از انرژی - که همان نفس است - را به صورت دیگر - یعنی انرژی الکتریکی اعصاب - لااقل بعنوان یک فرضیه طرح کرد. در نتیجه، یک سلسله مراتب تبدیل صور مختلف انرژی از بدن به نفس - در تأثیرات علّی بر نفس - و از نفس به بدن - در تأثیرات علّی بر بدن - را شاهد خواهیم بود.
🔶 اما به نظر می رسد همراهی با این فرضیه، دشواریهای زیادی دارد. صور مادّی همگی «علی وتیره واحده» و به یک منوال مشخّص عمل می کنند، حال آنکه نفس اینگونه نیست. انرژیهایی که ما می شناسیم نیز همگی بر فرمول و منوال واحدی عمل می کنند و حرکت و تأثیر ارادی ای را نشان نمی دهند.
🔷 با این اوصاف، چطور می توان ظهور #اراده در نفس را صرفاً در قالب اینکه رتبه اعلایی از انرژی است، توضیح داد؟ در صورتی که در صور و رتبه های پیشین انرژی (مانند انرژی الکترومغناطیسی و انرژی حرکتی و ...)، اساساً پدیده اراده وجود نداشته است.
این مطلب تا حدّ زیادی درباره ظهور شقوق مختلف آگاهی در نفس هم قابل طرح است. مگر آنکه وجود انواع مختلف آگاهی را در همه صور انرژی نیز بپذیریم که دشوار می نماید.
🔶 نکته دیگر آن است که در #نسبیت_خاص، علاوه بر تبدیل مادّه به انرژی، سخن از تبدیل انرژی به مادّه هم وجود دارد و مثالها و شرایطی هم برای آن ذکر می شود. ولی در دیدگاه #حکمت_متعالیه، نفس در پی #تجرّد تامّ یافتن و جدا شدن از بدن، امکان تبدیل به مادّه را ندارد؛ ولو از طریق تبدیل شدن به وسائطی مانند انرژی الکتریکی و حرکتی.
🔷 اصولاً نفس در نظر صدرا، بعد از تجرّد تام، جوهری کاملاً مجزّا از مادّه و فارغ از جمیع کثرات مکانی و زمانی است. این در شرایطی است که مطابق آنچه گفتیم، انرژی و مادّه – بعنوان دو صورت مختلف از یک حقیقت بنیادین مانند میدان – اساساً تنیده در فضا-زمان هستند و هویّت آنها در نسبت با سه بُعد مکانی و یک بُعد زمانی تعریف می شود. نه تنها مادّه و انرژی، بلکه هر رویداد فیزیکی، در چارچوب فضا-زمان رخ می دهد و با آن عجین است. بنابراین فرض وجود انرژی در ورای فضا-زمان، مستلزم خروج از ماهیّت آن خواهد بود.
همازاده ابیانه، مهدی، دوئالیسم سینوی - دکارتی و مونیسم صدرایی از منظر فیزیکالیسم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۹۷، صص۱۴۱-۱۳۴
مهمترین مباحث فلسفی درباره نفس/ذهن را اینجا ببینید:
https://eitaa.com/joinchat/183304263Cbe50a0e2d9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚡️ فرض کنید ویژگی ذهنی M1 (مثلا باور به اینکه دارد باران می آید)، علت ویژگی فیزیکی P2 (مثلا حرکت بسمت برداشتن چتر) می شود.
⚡️ مطابق یافته های علوم اعصاب، یک شلیک نورونی در مغز وجود دارد که انرژی الکتریکی را انتقال داده و به انرژی حرکتی در ماهیچه تبدیل می کند. بنابراین همواره یک علت نورونی P1 برای ویژگی رفتاری P2 وجود دارد.
⚡️ طبق #دوگانه_انگاری اما ویژگی ذهنی M1 علت ویژگی رفتاری P2 است. در نتیجه P2 دارای دو علت جداگانه P1 و M1 خواهد بود که یکی شان (ویژگی M1) را در معرض #محرومیت_علّی قرار می دهد.
⚡️ همچنین تأکید بر علیّت M1 برای P2 (یا P1)، نقض و آشکار اصل بستار علّی فیزیکی است.
⚡️ لذا برخی دوئالیستها برای رهایی از دو مشکل فوق، شبه پدیدارانگاری را برگزیدند: #علیت یکطرفه پایین (بدن) به بالا (ذهن) و نه بالعکس. چراکه هر دو مسئله صرفا در علیت بالا به پایین مطرح می شود.
⚡️ این دیدگاه البته بدلیل غیر شهودی بودن و پاک کردن صورت مسئله، دوام چندانی نیاورد و اکنون کمتر خریدار دارد.
ویدیو با زیرنویس فارسی درباره #علیت_ذهنی دوطرفه و شبه پدیدارانگاری توضیح می دهد.
مهمترین مباحث فلسفی درباره نفس/ذهن را اینجا ببینید:
https://eitaa.com/joinchat/183304263Cbe50a0e2d9
بخشی از جلسه اول سلسله جلسات «انسان در الهیات اسلامی»، مرکز اسلامی بالتیمور، شنبه ۹۹/۹/۱۵ 👆
درباره سه دوره تلقی از انسان در تاریخ تفکر غرب که به مادی انگاری منفک از الهیات انجامید.
و نیز درباره سه دوره تلقی از انسان در تاریخ تفکر اسلامی که از مادی انگاری مستند به الهیات آغاز شد.
@MHomazadeh
@PhilMind
#مسئله_چارچوب
#فلسفه_هوش_مصنوعی
🔴 دریفوس در برابر #هوش_مصنوعی استدلال می کند که توانایی ما در شناخت جهان و دیگر مردمان، یک نوع مهارت غیر توصیفی از سنخ دانستنِ چگونگی (know-how) است که قابل تقسیم به کدگذاری و برنامه نویسی و ... نیست.
انسانها این توانایی را دارند که براساس تجربه در هر موقعیت به نحوی معقول و متناسب رفتار کنند؛ بدون آنکه نیاز داشته باشند در فعّالیتهای روزمرّه شان بدنبال پیروی از دستورالعملها بروند.
🔵 هرچه بسمت کارکردهای تجربهایتر برویم (مثلاً کارکرد تربیتی)، این تمایز بیشتر آشکار میشود. مربّی در هر لحظه و در مواجهه با هر رفتار کودک، به فراخور تجربهای که از تعامل با او و سایر کودکان اندوخته و برحسب ادراک درونی که از نوع واکنش کودک در آن لحظه دارد، تصمیم خاصّی میگیرد که میتواند کاملاً موردی باشد.
این قبیل مهارتها غیر قابل بیان و پیشا مفهومی اند و یک بُعد #پدیدارشناسی ضروری دارند که نمی تواند بوسیله هیچ سیستم قاعدهمندی به تصویر درآید.
🔴 دریفوس حتّی تأکید داشت که شاید هیچ دسته واقعیتهای رها از کانتکست (Context-free) وجود نداشته باشد که شیوههای رفتاری را مشخّص نماید و ما باید فقط از تجربیات وسیع خود بیاموزیم که چطور به هزاران مورد معمول و رایج، پاسخ بدهیم.
🔵 او همچنین بر اهمیت ظرفیتهایی مانند تخیّل و بکارگیری استعاره و ... تأکید می کرد که همگی در مقابل تلقّی محاسباتی قرار دارند. (Dreyfus, 1999, What Computers Still Can't Do, p. xxvii.)
🔴 آنهایی که انتقاد #دریفوس به GOFAI (هوش مصنوعی کلاسیک) را جدّی میگیرند، میتوانند همانند خود وی برخی تردیدهای مشابه را درباره رویکرد #پیوندگرایی (Connectionism) هم داشته باشند.
🔵 کار در حوزه تقویت یادگیری شبکههای پیوندگرا بر مسائل محدودی تمرکز دارد.
رفتارها البته میتوانند تعریف شوند و به آسانی تمایز یابند، ولی هوش با رفتارهایی سر و کار دارد که دستهبندی مناسب آنها وابسته به شرایط و کانتکست است.
روال رایج در #شبکههای_نورونی مصنوعی که مستلزم دستهبندیهای ساده رفتارهاست، یک عنصر اساسی هوش را دور میزند و نادیده میگیرد؛ یعنی یادگیری این که چطور شرایط و کانتکست، بر اهمیت و معنای رفتار تأثیر میگذارد. (Robinson, 2014, The Cambridge Handbook of Artificial Intelligence, pp. 101-102.)
مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید:
https://eitaa.com/joinchat/183304263Cbe50a0e2d9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 #تجربیات_نزدیک_به_مرگ: #NDE وارد مناقشات #فلسفه_ذهن نیز شده است (از جمله در کامپنین ۲۰۱۸ ویلی بلک ول درباره #دوئالیسم_جوهری).
💥 در آن کتاب، مایکل مارش با مدلهای عصب شناختی سعی می کند تجربیات نزدیک به مرگ را بر پایه توهماتی تبیین کند که ناشی از آسیبهای متابولیستی و هایپوکسی و کمبود اکسیژن در #مغز بیمار بوده و معمولا در مغزی که در آستانه احیاء و هوشیاری دوباره قرار می گیرد، رخ می دهد.
💥 گری هبرماس اما توضیح می دهد که جزئیات توصیفات تجربیات متعدد نزدیک به مرگ، گاه ناظر به اتفاقات رخ داده بر روی زمین است. او برای مثال، به مقاله رینگ و کوپر (1997) استناد می کند که 31 مورد NDE بیمارستانی مربوط به اشخاص "کور مادرزاد" را ثبت کرده و آنها توصیفاتی از رخداد برف، ظاهر ماشینها در خیابان بیرون بیمارستان، ظاهر افراد داخل و بیرون بیمارستان، و ... ارائه کرده اند.
💥 دکتر جفری لانگ - پزشک محقق مطرح در حوزه تجربیات نزدیک به مرگ - هم در این ویدیو☝️ که بخشی از کنفرانس سال ۲۰۱۷ دانشگاه ییل امریکاست، در این باره توضیح می دهد.
او در ادامه کنفرانس به مشاهدات واقعی این تجربیات از اتفاقاتی که در جهان خارج افتاده، اشاره می کند. مثلا نقل گفتگوهای پزشکان و پرستاران در اتاق عمل، گفتگوی اعضای خانواده در خارج از اتاق عمل (مثلا درکافه تریای بیمارستان) یا حتی برخی اتفاقات داخل شهر و ... .
💥 جفری لانگ تاکنون بیش از ۴۰۰۰ مورد NDE در آمریکای شمالی را ثبت و بررسی کرده است.
مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید:
https://eitaa.com/joinchat/183304263Cbe50a0e2d9