eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
280 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
1 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
《ای باز گرداننده‌ی از دست رفته‌ها》 💔من هستم اهل استان گیلان ، شهرستان لنگرود محل تولد من و سادات محله‌ی لنگرود هست. 💔 چون ساکنان این محله همه ذریه‌ی (س)💚 هستن به اینجا میگن 💔 البته به دلیل شغل پدرش تو وزارت دفاع برای زندگی به تهران رفتن. 💔 ۲۲ بهمن سال ۸۰ بود.جشن پیروزی انقلاب بود و من مجری برنامه بودم. مادرم گفت: زودتر بیا!!!می‌خواد برات خواستگار بیاد. 💔مادر و عمه‌ی اومدن مادرش گفت: من خودم اهل لنگرود هستم و دلم می‌خواست عروس بزرگم لنگرودی باشه. 💔 ادامه داد: ۲۲ سالشه ولی اونقدر مثل عموی شهیدش اکبر خدا بیامرز عاشق خدمت به کشور هست که سوم دبیرستان رو تموم نکرده رفت عضویت تو وزارت دفاع رو داد ولی من اجازه ندادم. ولی بالاخره کار خودش رو کرد و رفت سپاه @Revayate_ravi
《ای بازگرداننده‌ی از دست رفته‌ها》 💔 دوباره با بچه‌ها رفتیم معراج‌الشهدا من ختم قرآن رو شروع کردم. بچه‌ها با گُل🌸 تابوت رو تزیین کردن رفت بالای تابوت خوابید😴 هم کنار تابوت دراز کشید و یک دستش رو انداخت روی تابوت ، انگار که دستش رو دور گردن پدرش انداخته باشه. 💔دقیقا روز شهادت (س)💚 مراسم تشیع بود. هر وقت دلم براش تنگ😔 میشه ، میرم لباس‌هاش رو بو می‌کنم و سررسیدش رو ورق می‌زنم. 💔 اما !!!!! آسمون یه بار دیگه رو سرمون خراب شد!!! ۱۳ دی‌ماه ۹۸ رو زدن🖤 💔 وقتی تو نبودی دلمون خوش بود که 💪هست. ولی حالا من هم احساس یتیمی می‌کن گریه😭 اَمانم نمیده و با خودم میگم: ای اهل حرم میر رو علمدار نیامد🌹 سقای حسین سید و سالار نیامد🌹 @Revayate_ravi
🦋 سوم دبیرستان بودم به دلیل علاقه‌ای 💕که به شهید داشتم در خصوص زندگی ایشان مطالعه کردم. این مطالعه من را به طور کلی با شهدا ، آرمان‌ها و اعتقاداتشان بیشتر آشنا کرد. 🦋 شهید سید بود و علاقه‌ی عجیبی به مادرش (س)💚 داشت. شهید گفته‌بود: به همه‌ی مردم بگویید اگر حاجتی دارید در خانه‌ی شهدا را زیاد بزنید. 🦋 وقتی این مطلب رو شنیدم به گفتم: ازتون می‌خوام مردی قسمت من بشود که از سربازان (عج)💚 و از اولیاء الهی باشد. تا اینکه آن رویای صادقانه اتفاق اُفتاد..... @Revayate_ravi
🦋 یک هفته قبل از اعزام به سوریه ، خبر شهادت را آوردند خیلی گریه😭 کرد و گفت: خوش به سعادتش ، عاقبت به خیر شد. 🦋 به معراج‌الشهدا رفت و در گوش گفت: به (ع)🌹 بگو تا من را نیز شهید کند. 🦋 خواب را دید که به او گفت: همان موقع که در گوشم این را گفتی ، (س)💚 برات شهادتت را امضا کرد.هر کس می‌خواهد به شهادت برسد (س)💚 پای شهادتش را امضا می‌کند. 🦋 ۲۹ دی‌ماه ۹۴ همانطور که گفته بودند: در شب تاجگذار (عج)💚 با اصابت موشک کورنت به شهادت رسید. 🦋بعد از شهادتش را در خواب دیدم که بسیار خوشحال بود و می‌گفت: 《 من زنده‌ام ، فکر نکنید که مرده‌ام.ناشکری نکنید و هر مشکلی که داشتید من برایتان حل می‌کنم. 🦋 خیلی دلش می‌خواست دخترها ولایتی بار بیایند. عاشق رهبری بود هر زمان که چهره‌ی ایشان را نگاه می‌کرد ، دست بر سینه✋ می‌گذاشت و می‌گفت: .✌️ 🦋 سفارش می‌کرد که بچه‌ها را زینب‌وار بزرگ کنید. حجابشان زینبی و رفتارشان زهرایی باشد. @Revayate_ravi
بسیجی یعنی علی علیه السلام که تَمامِ وجودش وقفِ بود. ✍ ادمین 🌸تو اوایل دهه‌ی هفتاد یه جمله از خوندم در مورد بسیجی که فکر می‌کنم برای همه‌ی ادوار میشه اون جمله رو استفاده کرد. 🌸 آقا فرمودند: من از فرزندان بسیجیم علوی و فاطمی می‌خواهم که به مولایشان امام علی‌(ع) اقتدا کنند. 🌸یادی کنیم از اولین بسیجی شهید در راه ولایت (س) ، که متاسفانه نه هفته‌ی بسیج یادے از فاطمیه میشه و نه فاطمیه یادے از بسیج 🌸هفته بسیج مبارکمون باشه🌸 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
💌 روضه که تمام شد، غیبش زد...🤔 خیلی گشتیم تا متوجه شدیم رفته است سراغ شستن سرویس‌های بهداشتی. نگذاشت کسی کمکش کند. می‌گفت: افتخارم این است خادم روضه‌ی (سلام الله علیها) باشم. 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
《ای باز گرداننده‌ی از دست رفته‌ها》 💔من هستم اهل استان گیلان ، شهرستان لنگرود محل تولد من و سادات محله‌ی لنگرود هست. 💔 چون ساکنان این محله همه ذریه‌ی (س)💚 هستن به اینجا میگن 💔 البته به دلیل شغل پدرش تو وزارت دفاع برای زندگی به تهران رفتن. 💔 ۲۲ بهمن سال ۸۰ بود.جشن پیروزی انقلاب بود و من مجری برنامه بودم. مادرم گفت: زودتر بیا!!!می‌خواد برات خواستگار بیاد. 💔مادر و عمه‌ی اومدن مادرش گفت: من خودم اهل لنگرود هستم و دلم می‌خواست عروس بزرگم لنگرودی باشه. 💔 ادامه داد: ۲۲ سالشه ولی اونقدر مثل عموی شهیدش اکبر خدا بیامرز عاشق خدمت به کشور هست که سوم دبیرستان رو تموم نکرده رفت عضویت تو وزارت دفاع رو داد ولی من اجازه ندادم. ولی بالاخره کار خودش رو کرد و رفت سپاه
ای بازگرداننده‌ی از دست رفته‌ها 💔 دوباره با بچه‌ها رفتیم معراج‌الشهدا من ختم قرآن رو شروع کردم. بچه‌ها با گُل🌸 تابوت رو تزیین کردن رفت بالای تابوت خوابید😴 هم کنار تابوت دراز کشید و یک دستش رو انداخت روی تابوت ، انگار که دستش رو دور گردن پدرش انداخته باشه. 💔دقیقا روز شهادت (س)💚 مراسم تشیع بود. هر وقت دلم براش تنگ😔 میشه ، میرم لباس‌هاش رو بو می‌کنم و سررسیدش رو ورق می‌زنم. 💔 اما !!!!! آسمون یه بار دیگه رو سرمون خراب شد!!! ۱۳ دی‌ماه ۹۸ رو زدن🖤 💔 وقتی تو نبودی دلمون خوش بود که 💪هست. ولی حالا من هم احساس یتیمی می‌کن گریه😭 اَمانم نمیده و با خودم میگم: ای اهل حرم میر رو علمدار نیامد🌹 سقای حسین سید و سالار نیامد🌹 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
احتمالاً زمستان سال ۶۸ بود که در تالار اندیشه فیلمی را نمایش دادند که اجازه اکران از وزارت ارشاد نگرفته بود. سالن پُر بود از هنرمندان، فیلمسازان، نویسندگان و... . در جایی از فیلم آگاهانه یا ناآگاهانه، داشت به (س) بی‌ادبی می‌شد. من این را فهمیدم؛ لابد دیگران هم همین‌طور، ولی همه لال شدیم و دم برنیاوردیم. با جهان‌بینی روشنفکری خودمان قضیه را حل کردیم. طرف هنرمند بزرگی است و حتماً منظوری دارد و انتقادی است بر فرهنگ مردم؛ اما یک نفر نتوانست ساکت بنشیند و داد زد: «خدا لعنتت کند! چرا داری توهین می‌کنی؟!» همه‌ی سرها به سویش برگشت. در ردیف‌های وسط آقایی بود چهل و چند ساله با سیمایی بسیار جذاب و نورانی. کلاهی مشکی بر سرش بود و اورکتی سبز برتنش. از بغل دستی‌ام (سعید رنجبر) پرسیدم: آقا را می‌شناسی؟ گفت: سیدمرتضی آوینی است. 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi