نام تو زندگی من
#پارت_103
سرمو از در بیرون کردم و نگاهمو به آسمون دوختم. مهری با تعجب نگاهم
کرد!
- خل شدی به سلامتی؟!
- نه بابا دارم نگاه می کنم امروز خورشید از کدوم طرف در اومده که تو داخل
نمیای؟!
مهری اخمی ساختگی کرد و به داخل هلم داد.
- دختره ی چشم سفید. داری واسه من تو کوچه سرک می کشی، ها!
خنده ای کردم و تکیه ام رو به در دادم.
- خب آیه جون، اومدم باهات خداحافظی کنم.
با تعجب نگاهش کردم.
- خداحافظی!
مهری موهای چتری اش رو درست کرد و لبخندی زد.
- بابا واسه همیشه که نه!
- پس چی؟!
- داریم ...
- مهری بیا مامانم کارت داره.
مهری با عجله به طرف آرش رفت که حرفش نیمه کاره موند. آهی کشیدم و
نگاهی به هر دو کردم. چقدر خوشحال بودند. بی غم، بی غصه. آرش با دیدن
نگاهم لبخندی زد و به من نزدیک شد.
- سالم آبجیه گلم.
#ادامه_دارد...
نام تو زندگی من
#پارت_104
لبخندی زدم. عاشق کلمه آبجی گفتنش بودم.
- سلام داداشی.
آرش اخمی کرد.
- دیشب کجا بودی که دیر اومدی خونه؟
با یاد آوری دیشب باز هم وجودم پر غم شد. باید با شناسنامه چی کار می
کردم؟
- آیه؟
- رفته بودم واسه شناسنامه.
- آهان همونی که گمش کردی.
سرمو تکون دادم که لبخندی زد.
- کاش تو هم میومدی. از بس مهری از تو به مامان گفته مامان مشتاق دیدارته.
- منم همین طور. ولی می دونی که نمی تونم درس و دانشگاه رو رها کنم بیام.
- آره می دونم.
نگاهی به مهری کردم که هنوز در حال خندیدن بود.
- یعنی واقعا این دو تا آبروی هر چی مادرشوهر با عروسه رو بردن!
خنده ای کردم.
- چیه حسودیت می شه؟
آرش خنده ای کرد و سرشو تکون داد.
- من برم که این دو تا حرفاشون تموم نمی شه!
لبخندی زدم.
- مواظب خودتون باشید.
#ادامه_دارد...
نام تو زندگی من
#پارت_105
آرش به طرف ماشین رفت، ولی باز به طرفم برگشت.
- تو هم مواظب خودت باش. مشکلی داشتی زنگ بزن.
ًحتما
نگاهش کردم که باز به طرف ماشینش رفت. باید درباره مشکلم به آرش می
گفتم.
- آرش ...
آرش به طرفم برگشت که چهره ی شاد مهری رو دیدم. نه نمی تونستم بگم،
اگه سفرشون خراب می شد چی؟اگه فکر دیگه ای درباره ی من می کردن
چی؟بعد از نوزده سال تازه دوست های خوبی پیداکرده بودم. نه نمی تونستم،
نمی تونستم بگم. لبخندی زدم.
- رسیدید زنگ بزنید نگران نباشم.
آرش لبخندی زد و سرشو تکون داد و سوار شد. مهری با تکون دستی
خداحافظی کرد و سوار شد. با حرکت ماشین به داخل رفتم و کنار شناسنامه
زانو زدم. بازش کردم که موبایلم زنگ خورد. با دیدن شماره سانیا دکمه سبز رو
فشردم.
- آیهههه؟
موبایل رو ازگوشم جدا کردم.
- کجایی تو؟ ببین چقدر از دیشب تا حالا زنگ زدم!
- بابا چرا داد می زنی آروم تر.
ا، ببخشید چطوری تو؟
آهی کشیدم.
#ادامه_دارد...
آقای قرائتی:
خونه پدر ۳ شهید بودم رفتم زیر پله وضوء گرفتم!
پیرمرد حوله آورد،گفتم حدیث داریم آب وضوء را خشک نکنید که ثواب داره!
پدر ۳ شهید گفت:
حدیث نداریم اگر یه پیرمرد با درد پا برات حوله آورد خیطش نکنی؟!!
گفتم:
من علم دین دارم،اما فهم دین ندارم...
بادِلَمگفتم،حرمباشدبرایاربعین؛
منچگونهتاکُنمباایندِلِواماندهام؟ . .
#حسینمولانا
این گلای خشمل رو تقدیم کنیم به تمامی همسایه ها و چنل های دیگه...!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقای امام رضا، حتی خوشبهحالِ
فرشهای عاقبت بخیرِ حرم :)
حسِ کلیپ انقدر بالاست که انگار
اونجایی! روزیِ همه💛🌱
•|🌹♡|•
وقتیازچیزیکہدوستداشتی گذشتی
باهواینفستمقابلہکردی
همہکاراهاتوبرایرضایخدا
فقطوفقطرضایخداانجامدادی😍
وقتیبدیکردنبهت،،فقط خوبیکردی..!
وقتیبجزعشقخداواهلبیت«؏»
وشهداتودلتنبود♥️
وقتیعاشقفداکردنجونتو،سرت
در راهامام حسین«؏»شدی🌱
وقتیتونستینگاهتورویکفشات ثابتکنیوراهبری
اونوقتمیشی...
⚘سرباز امام زمانت⚘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منبَراتِڪَربَلارااَزرُقَیِّہخواستَم
عاقِبَتهَمنازِایندُختَربہدَردَممےخورَد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ «برای فرج دعا کنید»
👤 حجت الاسلام بندانی نیشابوری
🤲 اثرات دعا برای فرج و سلامتی امام زمان در زندگی...🤲
#اللﮩـمعجـللولیـڪالفـرج
••🌸🦋••
#پایدرساخلاق
حرفزدنپشتسرمردم،
قلبراتیرھ میکند،
توفیقراازآدمسلبمیکند،
ونشاطعبادترامیگیرد..
#استادفاطمینیا🌱
.