eitaa logo
ریحانه زهرا:))🇵🇸
4.6هزار دنبال‌کننده
53.5هزار عکس
37هزار ویدیو
615 فایل
‹ ﷽ › - ️مـٰا‌همـآن‌نَسل‌ِجَوانیـم‌ڪِہ‌ثـٰابِت‌ڪَردیم‌ در‌رَه‌ِعِشـق،جِگَردارتَراَزصَد‌مَردیم..! - هرچه‌اینجا‌میبینید‌صرفا‌برای‌ما‌نیست! - کپی؟! حلالت - ‹بی‌سیم‌چۍ📻› https://harfeto.timefriend.net/17323605084289 - <مدیرارتباطات> @Reyhaneh_Zahra2
مشاهده در ایتا
دانلود
نَبـودَنت‌رابـٰا‌ساعَـت‌شِنۍ اَندازه‌گِرفتِہ‌ام.. یِک‌صَـحرا‌گُذَشتِہ‌اَست..シ💔!'
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شهادٺ ‌یعنے؛ زندگےڪن،اما! فقط‌براےخدا..! اگرشهادت‌میخواهیدزندگےکنید فقط‌برای‌خدا..💔🥀
باید اینقدر با این بدن ڪار کنیم ، انقدر در راه خُدا فعالیت کنیم ڪھ وقتـے خودش صلاح دید ، پایِ ڪارنامھ ما رو امضا ڪنھ و شھید بشیم . . !🖤🌿
حـٰاج‌حُسین‌یِڪتا: شَب‌اول‌قَبربہ‌خاطرفِشارۍڪِه،ازگُناهانمون‌بِھ مون‌میاد! بِہ‌قَدرۍفِشارهَست، شیرۍڪِه‌دربَچگۍخوردیم‌ازگوش‌و دَهنمون‌میزَنہ‌بیرون .. اون‌جااگِه‌امام‌حُسین‌عَلیہ‌السلام‌نَیاد، وامام‌زَمان‌عَلیہ‌السلام‌نَیاد،وَ‌نَگن‌اینا‌از‌ماهَستن اگرشُھدانیان‌وواسِطہ‌نَشن بیچـٰاره‌ایم،بیچارِه..💔'!‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
-میگفت‌: این‌‌ذکر‌حضرت‌زهرا‹س‌›رو‌، زیاد‌بگید‌؛ [الٰهی‌إِستَعْمِلْنٖی‌لِها‌خَلَقْتَنی‌لَهُ] خدایا‌مرا‌خرجِ‌کاری‌کن‌کہ‌،مرا‌‌بہ‌ خاطرش‌آفریدی!🖤🌿..
شہادٺ بخواهید، براۍ‌آنها‌ڪہ‌ماندن جان‌بہ‌لبشان‌ڪردھ‌است..💔🥀
حُبِّ‌سیدعلی، -دࢪدل‌هاے‌ماست♥️🌿!
کاش عکاس ظهورت باشم
😌♥️✨
نقش خدا روی زمین.mp3
5.29M
گناه،یه‌ذره‌ش‌خیلیه! چیکارکنیم‌خداماروببخشه؟!🌱
ریحانه زهرا:))🇵🇸
-🖤!'
گفتی‌به‌‌وصالم‌برسی‌زود‌مخور‌غم آری‌برسم‌گر‌زغمت‌زنده‌بمانم ..🖤!' -ارباب
ریحانه زهرا:))🇵🇸
نام تو زندگی من #پارت_190 دهنم از تعجب باز موند. خدایا این پسره تا خودش رو به من نچسبونه انگار نف
نام تو زندگی من پشت چشمی براش نازک کردم که حساب کار دستش اومد. - تموم نشد صبحونه ی شاهانتون؟ لبخند دندون نمایی زد. خدایا این کجاش به آدم رفته؟! - نه دیگه آخراشه. از جام پریدم که لقمه تو گلوش پرید و به سرفه افتاد. - یک ساعته داری صبحونه می خوری! ای بابا مگه شکم شما چقدر جا داره؟ آراسب که سرفه هاش تمام شده بود اخمی کرد و سینی رو کنار کشید و دست به سینه نگاهم کرد. - خب بیا تموم شد. روی صندلی کنار تختش نشستم که گفت: - تو می دونی من مریضم باید هوامو داشته باشی؟ اخمی کردم. - ای بابا. خودتون گفتید از اوضاع خانوادم میگم! شما هم که اصال حرف نمی زنید! آراسب خنده ای کرد که با دیدن اخم من خنده اش رو خورد. - باشه باشه. خوب تو خانواده ما فقط منم ... مامان ... بابا - آقای فرهودی! آراسب خنده ای کرد. - خب چیه گفتم بخندیم! - بله. کلی خندیدم حالا میشه بگید!
نام تو زندگی من خانواده ما خانواده کم جمعیتیه. یعنی ما چهار نفر میشیم. مامانم که شیرین جون عزیزو سردار خانواده است. کسی نمی تونه رو حرف مامان حرف بزنه. بابا فرهاد هم که عاشق مامان ما روی حرفش حرف نمی زنه. ولی همیشه هوای بچه ها شو که ما باشیم داره. تنها بچه ها شونم من و آرسام هستیم که آرسام پسر ارشد خانواده است. اشاره ای به سرش کرد. - اون بالت هم کم داره. اعصاب معصاب حالیش نیست. رو همه چیز حساسه. زود به آدما اعتماد نمی کنه. سرمو تکون دادم. - خب حق دارن. - ولی من برعکسم. آدما رو تو نگاه اول می شناسم. زود هم باهاشون صمیمی میشم. شایدم به قول شیرین جون اینم از اخلاق خارجه که گیرم اومده. با تعجب نگاهش کردم. - خارج؟ - آره دیگه. من یک ده سالی خارج بودم. یک سالی بیشتر نیست که برگشتم ایران. با ناراحتی نگاهش کردم. - یعنی دختری تو خانواده ندارید؟ آراسب ابرویی بالا انداخت و لبخندی زد. - خیالت راحت یک سیریش به قول آرسام همیشه میاد خونمون، دختر خالمه. دلم گرم شد سرمو تکون دادم و گفتم:
نام تو زندگی من خب اونایی که این بلا رو سرتون آوردن کی بودن؟ - این دیگه خصوصی بود! صورتمو به حالت مسخره ای کج کردم. - شما که از دار و ندار زندگیت رو گفتی دیگه چی خصوصی مونده؟ آراسب خنده ای کرد. - راست میگی ها! - خب حالا بگید این ها کین؟ - این ها دشمنای من بودن. ا، چه جالب! خوب شد گفتید. من نمی دونستم. داشتم فکر می کردم برای شوخی داشتن شما رو تا حد مرگ می زدن! - الام مسخره ام کردی دیگه، آره؟ سرموبا تأسف تکون دادم و زیر انداختم که متوجه خنده ام نشه. با تقه ای که به در خورد از جا بلند شدم و چادرمو روی سرم مرتب کردم. نگاهی به در نیمه باز کردم که کسی وارد نشده بود. -حتما خشکش زده دم در بیچاره! و شروع به خندیدن کرد. نگاهمو به آراسب دوختم. خنده ام گرفته بود ولی سعی در نگه داشتن خندم داشتم. بار دیگه تقه ای به در زدن که آراسب ابرویی باال انداخت. - نه بابا، با ادبه هر کس که هست منتظره ما بهش بگیم بیاد داخل خوشم اومد.
نام تو زندگی من به طرف در نگاه کردم. - بفرمایید! ولی باز هم کسی وارد نشد. آرا سب مشکوک به در نگاه کرد که باز هم تقه ای به در خورد. - بفرمایید تو رو خدا دم در بده. دارید خجالتمون می دید با این همه ادبتون. خنده ای کردم که آراسب اخمی کرد و که باز هم تقه ای به در خورد من و آراسب با تعجب نگاهی به هم کردیم که آراسب گفت: - فکر کنم سمعک هاشو یادش رفته! - آره فکر کنم همین طور باشه! با تقه ای دیگه ای که به در خورد به طرف در رفتم که آراسب صدام زد. - آیه؟ اخمی کردم. - چند بار به شما بگم خ ... - ولمون کن تو رو خدا. سرمو با تأسف تکون دادم که گفت: - نکنه تو بری در رو باز کنی بعد همین دزدا باشن بگیرن ببرنت؟ با دهانی باز نگاهش کردم. خدا نکنه روزی آراسب به کسی دلگرمی بده! شیطونه می گفت کفشت رو در بیار بزن تو سرش. انگار نگاهمو خوند که چشماشو مظلوم کرد.
نام تو زندگی من خوب حالا نزن، در رو باز کن که این آدم با شعور و با ادب زیر پاش درخت سبز شد. با این حرفش باز تقه ای به در خورد که در رو باز کردم. که کسی از جلو چشمام رد شد و با صدای بلند گورومپ و آخ روی زمین افتاد. چشماموبستم. با صدای خنده ی بلند آراسب یکی از چشمامو باز کردم که ببینم کدوم آدم بدبختی زمین افتاده که با صدای پرستا چشمام گرد شد! - آقای دکتر شما رو زمین چی کار می کنید؟ - نشستن کاشی ها رو تمیزمی کنن، خیلی به نظافت اهمیت میدن! خنده ی بلندی کرد که پرستار هم با آراسب شروع به خندیدن کرد. بین خجالت و خنده گیر افتاده بودم. با نگرانی به دکتر یا همون فرزام که روی زمین افتاده بود نگاه می کردم که با چشم غره ای که رفت خنده ی پرستار ماسید و با سرعت از اتاق خارج شد. - حالتون خوبه دکتر؟ دکتر سرشو تکون داد و از جاش بلند شد. سرمو از خجالت به زیرانداختم که آراسب گفت: - فرزام تو این همه با ادب بودی و من نمی دونستم؟ فرزام به تخت او نزدیک شد و با تعجب یک تای ابروشو بالا داد و گفت: - چطور؟
5 تا پارت از رمان نام تو زندگی من تقدیم نگاه های قشنگتون:)))✨💜
هروقت‌میری‌رختخوابٺ یه‌سلامۍ‌هم‌به‌امام‌زمانٺ‌بده ۵دقیقه‌باهاش‌‌حرف‌بزن چه‌میشودیه‌شبی‌به‌یاد‌کسی‌باشیم‌که هرشب‌به‌یادمان‌هست...
خدایا به قلب کوچکم وسعت ده تا بتوانم بزرگیت را درک کنم و در دریای بزرگی و پاکی  و مهربانی تو غرق شوم  و به بالهایم توانی ده  تا بتوانم به سوی تو پرواز کنم تو که آشنا ترین آشنایی شبتون پر از مهر خدا:)))✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خب برم حرف بزنیم کیا حاج قاسم رو دیدن https://harfeto.timefriend.net/16727724123304
میریم بهشت ایشون رو میبینیم😊🥀
1🥀 2چشم ، 3منم، همینطور
1بله 2خوش به سعادتشون
「💙」 من کی هستم!؟ حتی اگه ازت بپرسم جوابمو میدی...! از سخاوت بزرگ شما خجالت میکشم؛ یا صاحب الزمان:)))! {}』