eitaa logo
یٰآددٰآشْـٺ‌‌℘ـٰاۍشـ℘َـدآْ••🌿
364 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
825 ویدیو
62 فایل
ـ﷽ - بیـٰادمَردان‌عآشـق‌و‌بی‌اِدعـآ•• - وَ روایَت‌هایی‌به‌قلـم‌دِل‌•• - هِدیه‌به‌پیشگاه‌ِ مولاٰوصـٰاحِبمـآن‌حَضرت‌مَھـدی‌ِفآطِمـہ (عَجل‌الله‌تعالی‌فَرجه‌الشَریٖف)••|❤ . #کپی‌باذکرصلوات‌برای‌ظھورآقاامام‌زمان‌عج‌آزاد @Shahadat_1398
مشاهده در ایتا
دانلود
- مربی رزمی بود.. به طبع یک مربی رزمی در کلاس گاهی بچه‌ها را تنبیه می‌کند گاهی داد میزند و گاهی خشن میشود، ولی با وجودی که بسیار کار بلد و قوی بود اما هیچگاه شاگردانش‌ را تنبیه نکرد یا سرشان داد نزد.. همیشه طوری برخورد می‌کرد که وقتی یک غریبه وارد کلاس میشد متوجه نمیشد ایشان مربی‌ست..🌷 💔 @Shahadat1398🕊
یٰآددٰآشْـٺ‌‌℘ـٰاۍشـ℘َـدآْ••🌿
‌ #اوخستگی‌را‌هم‌خسته‌ڪرده‌بود..🌹 - اهتمام فوق‌العاده‌ای نسبت به کارش داشت. اگر کاری را شروع میکرد
آدم بی‌تفاوتی نبود. نه تنها نسبت به بچه‌های اطرافش بلکه حواسش به همه بود. بارها شده بود که مستقیم به بچه‌ها سفارش میکرد.. بعضی موقع‌ها نکته‌ای میگفت و گاهی اوقات هم نگاه میکرد تا اگر نیاز شد کمک بچه‌ها بکند، اگر هم نمیشد خودش مستقیم بگوید به کس دیگری می‌سپرد که به فلانی بگو مراقب خودش باشد و حواسش را جمع کند مبادا اتفاقی برایش بیفتد. - حتی ظهر روز که بچه‌ها درگیر یک مسئله شده بودند چندبار تماس گرفت.. هم جویای وضعیت میشد و هم میگفت مراقب خودتان باشید و احتیاط کنید.. به شوخی به یکی از بچه‌ها گفته بود: " تیپت خیلی تابلوئه داد میزنه که چکاره‌ای. اصلا نزدیک نرو وگرنه کتک سیری بهت میزنن هاااا... "😅 " قلباً نگران جان بچه‌ها بود.. " - رفتن علی حال همه‌مان را گرفت.. اما او مزد سالها از خودگذشتگی و ایثارش را گرفت.. آنقدر عاشقش شده بود که دیگر نیاز به مرز و سوریه و غیره نبود و علی‌ مارا در شهر خودش به آغوش کشید.. - اینکه انتظار نداشته باشیم شهید بشود، نبود.. چون واقعا لایقش شده بود.. ولی فکر نمیکردیم حالا و اینقدر زود.. کاش می‌دانستیم و او را بیشتر نگاه میکردیم.. کاش میدانستیم و او را بیشتر در آغوش میکشیدیم.. اما پرواز سرخش همه را شوک عظیمی داد.. هنوز جایش‌خالیست و باورمان‌ نمیشود..💔 (آقای م.ب) ... ‌🚫 برای‌این‌پست @Shahadat1398🕊
یٰآددٰآشْـٺ‌‌℘ـٰاۍشـ℘َـدآْ••🌿
•●• #اویک‌سربازگمنام‌واقعی‌بود..🌱 سربازگمنام آقاامام‌زمان (عج) بود.. عشق و اظهار محبت به ساحت مقدس
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم/ هوادارانِ کویش را چو جانِ خویشتن دارم گَرَم صد لشکر از خوبان به قصدِ دل کمین سازند/ بِحَمْدِالله و الْمِنَّه بُتی لشکرشِکن دارم به رندی شهره شد حافظ میانِ همدمان، لیکن/ چه غم دارم که در عالم قَوامُ الدّین حَسَن دارم.. _حافظ @Shahadat1398🕊
7.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رفیق شهیدم!!! در هفتمین سالگرد ازدواجت جایت خالیست💔 ولادت : ۱۳۶۹/۸/۲۸ ازدواج : ۱۳۹۴/۱۰/۲۹ شهادت : ۱۴۰۱/۸/۴ 💔 @Shahadat1398🕊
یٰآددٰآشْـٺ‌‌℘ـٰاۍشـ℘َـدآْ••🌿
#علی‌آقا....💔
سلام علی‌آقا، سلام باغیرٺ.. یڪم باهاٺ رفاقتی حرف بزنم مثل چندماه پیش؟ مثل اون اوایل ڪه تازه پرڪشیده بودی.!💔 علی‌آقا آخرش دلتنگی و حال خرآب مارو هیچی درستش نڪرد.. چقدر دعا خوندیم و اشڪ ریختیم و التماس ڪردیم، ڪه خدایا منم بخر..💔 ڪنار مزارٺ هنوز دلم میلرزه... هنوز وقتی میرسم ڪنارٺ پاهام سسٺ میشه و آروم ڪنارٺ میشینم... نگاهٺ هنوزم گیراسٺ و هنوز پراز حرفه... هنوز داغٺ روی دلای ما تازه اسٺ... هنوز تا یادٺ میفتم اشڪام سرازیر میشن... 💔 یجورایی برام مَحرم راز شدی... یه همدم یه مونس واسه روزای بی‌ڪسیم... واسه روزایی ڪه بهٺ پناه میارم و درد دل میڪنم باهاٺ و بحالٺ غبطه میخورم... میدونم میبینی، میدونم بین ما راه میری و دلٺ به دلمون گره خورده... ولی علی‌آقا این روزا خیلی سخٺ میگذره... خیلی نفس گیر شده... مثل گلهای پرپر روی مزارٺ، دارم پرپر میشم... ڪاش بعد خودٺ اولی بودم...💔 ما ڪه خوب نشناختیمٺ... ما ڪه تا اومدیم یڪم ازٺ بشنویم‌و بگیم زدن تو پرمون... ولی تو خوب مارو شناختی... دلٺ دریاسٺ ڪه هنوز مارو میڪشونی ڪنار خودٺ... همه دلخوشیم شده مزارٺ ڪه ڪنارش میشینم‌و با اشڪام میشورمش... ‌‌راستی گلهام بدسٺٺ رسید؟! خودم انتخابشون ڪردم، گفتم برای علیمه ، واسه خوش‌غیرٺ شهرمون... ڪه تا دلم میشڪنه یڪ راسٺ میام پیش خودٺ... یادٺه چقدر زود منو از خودٺ دونستی و هر ڪی رسید بهم میگفٺ: خدا صبرٺ بده... ولی علی‌آقا صبر ڪه نگرفتم هیچ، بی‌قرارتر هم شدم😭... ڪاش‌می‌شدڪنج‌ِ‌دنجی‌‌راشبی‌‌پیداڪنم آدمیزاداسٺ‌دیگر دوسٺ‌‌دارد دق‌ڪند گاه‌گاهی ‌گوشه‌ای‌بنشیندو هِق‌‌هق‌ڪند...💔 ابر بارون روی دلم نشسته... دلمو بخودٺ میسپآرم هواشو داشته باش ڪه این روزا بدجوری بهٺ محتاجمــ............. ــــــــــــــــــــــــــــ..... @Shahadat1398🕊
اینجا مملکت امام زمان است حضرت خودش ایران را نگه داشته است.. 💢تنهاکانال‌رسمی کانال‌رابه‌دوستان‌خودمعرفی‌کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/3116827044Cb25e262e40
💢سـلام‌علیکـم باتوجه به سخن حضرت آیت‌الله که : «گاهی رنج و زحمتِ زنده‌نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام‌سجّاد علیه‌الصّلاة‌والسّلام و رنج چندین ساله زینب‌کبری علیهاالسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند.» ۱۳۷۶/۰۲/۱۷ بزرگوارانی که از خاطره‌ دارند لطف بفرمایند و خاطراتشون رو برای ادمین‌کانال که منتسب به شهیدوالامقام و زیرنظر خانواده‌محترمشون هست، بفرستند.👇 @Mahdavikhoo
"أشهد أنَّ" شما زنده‌تر از ما هستید! مرگ در مسلک ققنوس ندارد جایی..🕊 @Shahadat1398🕊
یٰآددٰآشْـٺ‌‌℘ـٰاۍشـ℘َـدآْ••🌿
#شهیـدامنیت #پاسدارشهیدعلـی‌نظــری شهادت: ۴ آبان ۱۴۰۱
°•🌱 این‌داستان: راوی: همسروالامقام 🍃🌺 |• سلام ! ندیدنت، نبودنت، نبوییدنت و صدانکردنت از یکسال هم گذشت.. چه کسی فکرش را می‌کرد که به این زودی خانه‌ات را از من و دخترکمان جدا کنی؟ علـی‌جان، علـی‌ِ‌من! گاه میان خاطراتمان دنبال تـــو می‌گردم. میان تلخ و شیرین‌های زندگیمان. نه، زندگی با تـــو تلخی نداشت، حتی تلخ‌هایش هم باتو شیرین بود و احساس نمی‌کردم. شبیه آلبوم همه را ورق ورق کرده‌ام و گاه که دلم برایت خیلی تنگ می‌شود می‌آورمشان و مرورشان می‌کنم، از صبح‌‌وشب‌ بخیر گفتن‌هایت گرفته تا خنده‌وگریه‌هایمان.. از حالت کمی خبر بده، از رازونیازهایت در بهشت برایم بگو. دلتنگ مناجات و سوزصدایت در دعاخواندن‌ها و نمازت شده‌ام. یادم می‌آید دعای ""، مانوس جانت شده بود و روحِ بلندت آنقدر عاشقِ این دعا شده بود که همیشه آن را میخواندی ولی شبهایِ‌جمعه بیشتر. شاید بخاطر اهل‌بیت(ع) بود که تا شبهای‌جمعه می‌شد چهارده بار تکرارش میکردی، و بعد از آن صد شاخه‌گل صلوات می‌فرستادی. بااین دعا انس داشتی و آرامش می‌گرفتی. علـیِ‌من، یادت هست تازه عقد کرده بودیم و غروب پنجشنبه‌ها که آمدی سراغم پشت‌فرمان هم این دعا را میخواندی و تمام که می‌شد به من میگفتی تسبیح نداری؟ چقدر آن لحظه نورانی‌تر می‌شدی. مگر می‌شد بخاطر تـــو تَسبیح همراهِ خودم نداشته باشم..!؟ تـــو حتی بعداز هر نمازت هم این دعا را می‌خواندی. چه سِری داشتی بااین دعا نمیدانم اما هر چه بود آخر تــورا حاجت‌روا کرد.💔 علـی‌جانم! آن‌روز که این دعا تورا به آرزویت رساند و مرا به صَبر بی‌تـــو بودن دعوت کرد، پنجشنبه اول بود، که به خانه پدرم رفتم، هانیه‌مان یک برگه آورد و بااینکه نمی‌توانست کامل حرف بزند اما با زبان شیرینِ کودکانه خودش گفت: "الله الله". کاشانه‌ی حالم بخاطر نداشتنت ویران شده بود و میان گریه‌ها و سوز سینه‌ام لحظه‌ای نگاه به برگه انداختم و دیدم دعای ناد‌علـی است، آه و آتش دلم شعله‌ورتر شد و دلم فریاد میزد: "علـی، علـی، علـی..." آن‌شب کسی ندانست چرا صدای گریه‌ام بلند شد، اما تـــو خوب می‌دانستی چرا. تـــو آنجا بودی و مرا می‌دیدی و حتم دارم خواستی بگویی: " من هم اینجا هستم." بودی، میان آن شلوغی و غم حِست می‌کردم اما چشم‌هایم تـــو را در هیچ‌کجای خانه نمیدید و این برایم سخت بود. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نگارش: ف.ص https://eitaa.com/Shahadat_1398
📚کتاب قصه کودک و نوجوان: «» - جلداول‌ودوم و «» این سه مجموعه، پنجره‌ای به دنیای پرشور و خاطرات جاودانه 🌷«» و مدافع‌امینت 🌷«» را در قالب قصه می‌گشاید. داستان‌ این سه کتاب‌، همچون قصه‌های دلنشین شبانه، دل کودکان و نوجوانان را به باغ زیبای یاد و خاطره‌ی دو قهرمان شهید می‌برد.🌱 🔴 این اثر دلنشینِ گروه فرهنگی-شهدایی «» در ، برگرفته از عشق و ارادت به قهرمانانی‌است که جان خود را برای آرمان‌ها و ارزش‌ها نثار کردند. هر ورق از این کتاب‌ها، عطری از شهامت و ایمان را در دل‌ها می‌پراکند و آنان را به سفری در عمق شجاعت و فداکاری می‌برد. 📌این اثر ارزشمند و فرصتی بی‌نظیر برای همه مشتاقان داستان‌های قهرمانی و ایثار فراهم می‌کند تا با دلی پر از شوق، به استقبال این میراث گران‌بها بروند. 🌱🌹🌱