جان جانان من!
راهها و چاره ها ،هر خیر و خوشی به ظاهر مُحال را به تو می سپارم .
تمام درها را کوبیدم ،سودی نبود و نداشت جز تو چاره ای ندارم .
پس هرگز برایت راهی نمی گویم؛چون تو از هزاران دستانت
مرا به فیض می رسانی.
جان جانان من!
تو هزاران راه می دانی و هزاران کلید داری.
می دانم ،یقین دارم .
هرگز نمی گویم : "آیا واقعا ممکن است ؟"
چون" با تو" همه چیز" ممکن" است.
این باور و یقینم را از تو دارم ،
سپاسگزارم ای عشق
سپاسگزارم🙏
از بس که شب و روز کشم بیدادت
چون موم شدم زان دل چون پولادت
ای از در آن که دل نیارد یادت
چندانکه مرا غمست شادی بادت
#ابوحنیفه اسکافی
هوالعزیز💐
عشقبازی کارِ بازی نیست،
ای دل سر بباز
زانکه گویِ عشق
نتوان زد به چوگانِ هوس!
#حافظ
درودها یاران ِجان
روز و روزگارتان متبرک به نگاه لطیف حضرت یار،
تندرست و دلارام باشید و قرین عشق و آگاهی🙏✋💐🍃
الا ای زاهدان دین دلی بیدار بنمایید
همه مستند در پندار یک هشیار بنمایید
#ز دعوی هیچ نگشاید اگر مردید اندر دین
#چنان کز اندرون هستید در بازار بنمایید
هزاران مرد دعوی دار بنماییم از مسجد
شما یک مرد معنیدار از خمار بنمایید
من اندر یک زمان صد مست از خمار بنمودم
شما مستی اگر دارید از اسرار بنمایید
خرابی را که دعوی اناالحق کرد از مستی
به هر آدینه صد خونی به زیر دار بنمایید
اگر صد خون بود ما را نخواهیم آن ز کس هرگز
اگر این را جوابی هست بی انکار بنمایید
خراباتی است پر رندان دعوی دار دردی کش
میان خود چنین یک رند دعویدار بنمایید
من این رندان مفلس را همه عاشق همی بینم
شما یک عاشق صادق چنین بیدار بنمایید
به زیر خرقهٔ تزویر زنار مغان تا کی
ز زیر خرقه گر مردید آن زنار بنمایید
چو عیاران بی جامه میان جمع درویشان
درین وادی بی پایان یکی عیار بنمایید
ز نام و ننگ و زرق و فن نخیزد جز نگونساری
یکی بی زرق و فن خود را قلندروار بنمایید
کنون چون توبه کردم من ز بد نامی و بد کاری
مرا گر دست آن دارید روی کار بنمایید
مرا در وادی حیرت چرا دارید سرگردان
مرا یک تن ز چندین خلق گو یکبار بنمایید
شما عمری درین وادی به تک رفتید روز و شب
ز گرد کوی او آخر مرا آثار بنمایید
چه گویم جمله را در پیش راهی بس خطرناک است
دلی از هیبت این راه بیتیمار بنمایید
چنین بی آلت و بی دل قدم نتوان زدن در ره
اگر مردان این راهید دستافزار بنمایید
به رنج آید چنان گنجی به دست و خود که یابد آن
وگر هستید از یابندگان دیار بنمایید
درین ره با دلی پر خون به صد حیرت فروماندم
در این اندیشه یک سرگشته چون عطار بنمایید
#عطار_نیشابوری
علی بن ابیطالب بدون هیچگونه شک و تردیدی میفرماید: «نشانهی ایمان آن است که راستی را، هرچند به ضرر تو باشد، بر دروغ ترجیح دهی، اگرچه تو را سود بخشد و اینکه سخن تو زیادتر و بیشتر از کردار و عمل تو نباشد»!
پس کاملا روشن است که علی بن ابیطالب هرگز در دروغ چیز مفید، و در راستی چیز زیانبخشی نمیبیند، بلکه مسئله را درست به طور معکوس میبیند.
اما برای آن گروهی که با دید سطحی و نظر غیر عمیق خود، چنین میپندارند که شاید گاهی دروغ سودبخش بوده و راستی زیان بخش باشد، در چهارچوب تصورات خودشان، سخن میگوید تا گفتارش در دل آنان به خوبی جای گیرد و ثمر بخش گردد.
و برای تأكید و تأییدِ همین نکته است که امام میفرماید: «در همهی کارها، راستی و صدق را پیشهی خود سازید»
و باز میگوید: «از دروغ بپرهیزید، زیرا که فرد راستگو همیشه در وادی نجات و عزت است و دروغگو پیوسته در پرتگاه سقوط و نابودی است».
✍ #جرج_جرداق
📕 امام علی صدای عدالت انسانی
ج۳، ص۷۳
کی میتوانم ذکر او
کی میتوانم فکر او
کی میتوانم شکر او
سبحانه سبحانه
گه منع و گه احسان کند
گه درد و گه درمان کند
او هر چه خواهد آن کند
سبحانه سبحانه
گاهی ازو گریان شوم
گاهی ازو خندان شوم
او هرچه خواهد آن شوم
سبحانه سبحانه
گه سازدم گه سوزدم
گه درّدم گه دوزدم
گه مستیی آموزدم
سبحانه سبحانه
هر چه هست از قامتِ ناسازِ بی اندام ماست
ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
#حافظ
تا ز خود گم نشود دل به هدایت نرسد
درد درمان نشود تا به نهایت نرسد
راه طی گشت و همان دوری منزل برجاست
که شنیده است که منزل به نهایت نرسد؟
#صائب_تبریزی
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
و اندر آن برگ و نوا خوش ناله های زار داشت
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست
گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت
در نمی گیرد نیاز و ناز ما با حُسن دوست
خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت
خیز تا بر کِلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت
گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت
وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر
ذکر تسبیح ملک در حلقه زُنار داشت
چشم #حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت
شیوه جَناتُ تَجری تَحتِها اَلانهار داشت
⭕️ اهمیت شناخت حقیقی یکدیگر
دوستان را بیشتر که خاطرم میخواهد که ببینم و در ایشان سیرسیر نظر کنم و ایشان نیز در من، تا چون اینجا بسیار دوستان گوهرِ همدگر را نیکنیک دیده باشند، چون در آن عالَمِ حَشر شوند، آشنایای قوّت گرفته باشد، زود همدگر را بازشناسَند و بدانند که ما در دارِ دنیا به هم بودهایم.
و به هم خوش بپیوندند.
زیرا که آدمی یارِ خود را زود گُم میکند!
نمیبینی که در این عالَم که با شخصی دوست شدهای و جانانه و در نظرِ تو یُوسفی است، به یک فعلِ قبیح، از نظرِ تو پوشیده میشود و او را گُم میکنی و صورتِ یوسفی به گُرگی مُبدّل میشود؟! همان را که یوسف میدیدی اکنون به صورتِ گُرگَش میبینی!
هرچند که صورتِ او مبدّل نشده است و همان است که میدیدی
به این یک حرکتِ عارضی گُمَش کردی فردا که حَشرِ دیگر ظاهر شود و این ذات به ذاتِ دیگر مبدّل گردد، چون نیک او را نشناخته باشی و در ذاتِ وی نیکنیک فرو نرفته باشی، چُونش خواهی شناختن؟!
حاصل، همدیگر را نیکنیک میباید دیدن و از اوصافِ نیک و بَد که در هر آدمی مُستعار است از آن گذشتن و در عینِ ذاتِ او رفتن و نیکنیک دیدن، که این اوصاف که مردم همدگر را برمیدهند(نقل میکنند)، اوصافِ اصلی ایشان نیست.
حکایتی گفتهاند که شخصی گفت که: من فلان مرد را نیک میشناسم و نشانِ او بدهم.
گفتند: فرما!
گفت: مُکاریِ(کسی که اسب و شتر و غیره را کرایه دهد) من بود، دو گاوِ سیاه داشت!.
اکنون همچنین بر این مثال است!
خَلق گویند که فلان دوست را دیدیم و میشناسیم و هر نشانی که دهند در حقیقت همچنان باشد که حکایتِ دو گاوِ سیاه داده باشد!
آن نشانِ او نباشد، و آن نشان به هیچ کاری نیاید.
اکنون از نیک و بَدِ آدمی میباید گذشتن و فرو رفتن در ذاتِ او که چه ذات و چه گوهر دارد، که دیدن و دانستن، آن است.
#مولانای جان
#فیه_ما_فیه
هر کس ، هر جای جهان
#خوبی کند،#نبض زمین بهتر میزند.
خون در رگهای خاک
بیشتر #میدود و چیزی به زندگی #اضافه میشود
و هر کس هر جای جهان #بدی کند،تکهای از جان جهان #کنده میشود، گوشهای از تن زمین #زخمی میشود و چیزی از زندگی #کم میشود!!!
هر روز از خودت بپرس
امروز بر زندگی #افزودم یا از آن #کاستم؟
مپرس امروز خوب #بود یا بد؟
بپرس امروز خوب #بودم یا بد؟
زیرا زندگی، پاسخ هر روزه همین
#پرسش است.
#وحدت_وجود
گر بخواهی ریخت خونم، باک نیست
من درین خون ریختن یار توأم
بر دل و جانم مکن زور ای صنم!
کز دل و جان، عاشق زار توأم
#عطار
أنا القرُآنِ والسّبع المثانی
و روحُ الرُّوحُ لا روحُ الأوانی
فؤادی عند معلومی مقیمُ
یُشاهِدهُ و عندکم لِسانی
فلا تنظر بِطرفک نحوَ جسمی
و عدّ عن التّنعم بالمغانی
و غُص فی بحر ذات الذّات تُبصِر
عجائب ما تبدَّت للعیانِ
و أسراراً تراأت مبهماتِ
مُستَّرةً بأرواح المعانی
من قرآن و سبع المثانی هستم، و روح حقیقی ام نه روحی که در پیکرهاست،
دلِ من همدم آنکه می دانم است و وی را مشاهده می کند، ولی زبانم نزد شماست و سخن می گوید.
بنابراین به گوشۀ چشمت به جسم من منگر و آن را از راحتی های منازل برشمار
و در دریای ذات غوطه ور شو تا شگفتی هایی را که در ظاهر دیده نمی شود، مشاهده کنی،
و رازهای سر به مُهری را بینی که پوشیده به ارواح معانی اند.
#شیخ_محی_الدین_ابن_عربی
#فتوحات_مکیه
علتی داریم از درون سینه
که همه طبیبان عالَم
از درمان آن عاجزند!
مرهم جراحت ما
وصال دوست است
#تذکره_الاولیاء
ذکر بانو رابعه عدویه
4_5904267374030226893.mp3
4.47M
من امشب با خدای خود مناجــاتی دگر دارم
نیایش ها به درگاهش ازین شور و شرر دارم
ز لطف بیـــــکران او تشکرها کنم اما
شکایــت ها به درگاهش ز سودای بشر دارم
نمیترسم از فتنه ی طوفان دلی چون دریای خزر دارم
به بی تابی قلب عاشقان پیامی از شمس تا قمر دارم
دلا امشب سفر دارم چه سودایی به سر دارم
حکایت های پر شرر دارم چه بزمی با تو تا سحر دارم
دلا امشب سفر دارم چه سودایی به سر دارم
حکایت های پر شرر دارم چه بزمی با تو تا سحر دارم
✨🙏✨🌾🌹🌴🌹🌾✨🙏✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🔥🕊
تو را آتش عشق اگر پر بسوخت
مرا بین که از پای تا سر بسوخت
#سعدی
🎙#دکتر_کاکاوند
🔅
جماعتی از زاهدان ملول، نه از دین دانسته
نه از دنیا، نه از خواب نه از بیداری،
نه از خلق نه از خدا، نه از نور و نه از صدا،
نه از جان دانسته و نه از غمش
و نه از شعفش، نه از جانان و نه از
جانسپاری در آستان قدمش،
خود را مقامات عظمای روحانی
و عارفان الیالله نامیدهاند.
چه جرأتی میکند آدمی در پیلهی
صد حجاب، در خرقهی صد عادت.
چه شعبده میکند خاک و این سر
به مذّلت ساییدنها و تن و جان
به جذبهی تاریکش وارهانیدنها.
مگر چیست زهد
جز گمی در همهمهی خویشتن؟
مگر چیست کبر، جز این که
«خدا مراست و من خلق را»،
به حق که این عالمان دنیاپرستاناند و مستوجب دوزخی صعباند آنان که لفظ
عارف بر ایشان روا میدارند
و از هر چه که از روح و از خداست
به ایشان نسبت میدهند.
مگر چیست دنیاپرستی
جز گمی در ستایش خلق، حال آنکه
گوش نمیشنود و چشم نمیبیند
زانچه از نور و نوای خداست.
عارفان، پیغمبران شعفاند
و پیغام خدا آزادی از تن و ندای تن است و چون شاهین روح از بندبند خویش برید،
این شعف است که بانگ سر میدهد
و ماندگان میخواند
و خواندگان به رقص میآرد.
ای بوسندگان میلههای قفس
و ای دخیلبستگان ظلمات بیحساب،
ای خائفان نفس، ای سالکان الی الّناس،
ای زاهدان، ای ملولان، ای ذوب شدگان
در ولایت دنیا! از خویشتن توبه کنید
و تمام این عمارات اوهامی
بر سر خویش خراب کنید.
باری پیش از آنکه شیطان،
آن کار نکرده با شما کند،
شما خود این کار نکرده با خود کنید.
#حلمی: کتاب لامکان
و درود خدا بر او، فرمود: (شخصى مسئلۀ پيچيدهاى سؤال كرد، فرمود) براى فهميدن بپرس، نه براى آزار دادن؛ كه نادانِ آموزش گيرنده، همانند داناست، و همانا داناى بىانصاف چون نادان بهانهجو است.
#نهج_البلاغه
حکمت/۳۲۰
نام بعضی نفرات
رزق روحم شده ست.
وقت هر دلتنگی
سویشان دارم دست
جراتم می بخشد
روشنم می دارد.
#نیما یوشیج
حساب صدکس عاقل بهمحشر بگذرد یک دم
حساب یکدم عاشق بهصد محشر نمیگنجد
ز بحرعشق یکقطره ظهور سرّ منصوریست
بنازم همت عـاشق کزین کمتر نمیگنجد
#معینی_کرمانشاهی
من به مهماني دنيا رفتم
من به دشت اندوه
من به باغ عرفان
من به ايوان چراغانى دانش رفتم
رفتم از پله مذهب بالا
تا ته كوچه شك
تا هواي خنك استغنا
تا شب خيس محبت رفتم
من به ديدار كسي رفتم در آن سر عشق
چيزها ديدم در روي زمين...
#صدای پای آب
#سهراب_سپهری
🕊
دل عاشق بدین امید که
شاید روزی آنکه
بیمارش ساخته مداوایش سازد،
بردباری پیشه میکند.
#حلاج
نقل از #کشکول_شیخ_بهایی
🔅🕊
هوالحی💐
الهی...
تو همهای و ما هیچ
اگر فردا ما را پرسند که چه آورده ای؟
گوییم آنچه داده بودی؛
یعنی چون من هیچم از من هیچ
مخواه.
#شرح_رساله_معرفت
#شیخ_نجم_الدین_کبری