eitaa logo
تماشاگه راز
280 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁🍁 سخن بی تو مگر جای شنیدن دارد؟! نفسم بی تو کجا نای دمیدن دارد؟! علتِ کوری یعقوبِ نبی معلوم است! شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد؟ @TAMASHAGAH
چه نماز باشد آن را که تو در خیال باشی... @TAMASHAGAH
با من که به چشمِ تو گرفتارم و محتاج حـــرفی بزن ای قلبِ مرا برده به تاراج! نظری @TAMASHAGAH
من زخم تو را به هیچ مرهم ندهم @TAMASHAGAH
1_7164302660.mp3
10.31M
اونجا که همایون شجریان میگه بر دو جهان نمی‌دهم یک سر تار موی تو👌 @TAMASHAGAH
فهم عاقل را به عاشق راه نیست هر چه گویم باز میگویی که چیست؟! باید اول، ترکِ هوشیاری کنی عشق را در خویشتن جاری کنی...! جان @TAMASHAGAH
هوالمحبوب🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جان جانان من ! کاری کن که مرا با تو بشناسند ؛ چرا که هر کس ,همه وقت و همه جا ، با رفیقش شناخته می شود. دوستی ات را هزاران سپاس! سپاسگزارم ای عشق سپاسگزارم🙏 @TAMASHAGAH
یک شبی پروانگان جمع آمدند در مضیفی طالب شمع آمدند جمله می‌گفتند می‌باید یکی کو خبر آرد ز مطلوب اندکی شد یکی پروانه تا قصری ز دور در فضاء قصر یافت از شمع نور بازگشت و دفتر خود بازکرد وصف او بر قدر فهم آغاز کرد ناقدی کو داشت در جمع مهی گفت او را نیست از شمع آگهی شد یکی دیگر گذشت از نور در خویش را بر شمع زد از دور در پر زنان در پرتو مطلوب شد شمع غالب گشت و او مغلوب شد بازگشت او نیز و مشتی راز گفت از وصال شمع شرحی باز گفت ناقدش گفت این نشان نیست ای عزیز همچو آن یک کی نشان دادی تو نیز دیگری برخاست می‌شد مست مست پای کوبان بر سر آتش نشست دست درکش کرد با آتش به هم خویشتن گم کرد با او خوش به هم چون گرفت آتش ز سر تا پای او سرخ شد چون آتشی اعضای او ناقد ایشان چو دید او را ز دور شمع با خود کرده هم رنگش ز نور گفت این پروانه در کارست و بس کس چه داند، این خبر دارست و بس آنک شد هم بی‌خبر هم بی‌اثر از میان جمله او دارد خبر تا نگردی بی‌خبر از جسم و جان کی خبر یابی ز جانان یک زمان هرکه از مویی نشانت باز داد صد خط اندر خون جانت باز داد نیست محرم نفس کس این جایگاه در نگنجد هیچ کس این جایگاه الطیر عطار @TAMASHAGAH
وَ لَقَدْ أَصْبَحْنَا فِي زَمَانٍ قَدِ اِتَّخَذَ أَكْثَرُ أَهْلِهِ اَلْغَدْرَ كَيْساً وَ نَسَبَهُمْ أَهْلُ اَلْجَهْلِ فِيهِ إِلَى حُسْنِ اَلْحِيلَةِ مَا لَهُمْ؟ قَاتَلَهُمُ اَللَّهُ ما امروز در محيط‍‌ و زمانه‌اى زندگى مى‌كنيم كه بيشترِ مردم و نيرنگ را، مى‌پندارند و آنان را تدبير مى‌خوانند. چگونه فكر مى‌كنند؟ خدا بكشد آنها را. خطبه/۴۱ @TAMASHAGAH
✨تو یکی نیستی ای خوش رفیق ✨بلک گردونی ودریای عمیق جرعه ای از مثنوی شریف @TAMASHAGAH
رنج تن دور از تو ای تو راحت جان‌های ما چشم بد دور از تو ای تو دیده بینای ما صحت تو صحت جان و جهانست ای قمر صحت جسم تو بادا ای قمرسیمای ما @TAMASHAGAH
درها همه بسته بود بر ما بگشود چو راه داد بی‌ما با ما دل کیقباد بنده‌ست بنده‌ست چو کیقباد بی‌ما ماییم ز نیک و بد رهیده از طاعت و از فساد بی‌ما @TAMASHAGAH
" عزت مقصد بود ای ممتحن    پیچ پیچِ راه و عقبه و راهزن" دفترپنجم 🍂🍁🍂🍁 📘سختی های راه نشان از بزرگیِ    مقصدی دارد که به سوی آن    می روی... @TAMASHAGAH
چون چنين بارگاهي است، اكنون او «بي نياز» است ، تو نياز ببر كه بي نياز، «نياز» دوست دارد . به واسطه ى آن نياز از ميان اين حوادث، ناگاه بجهى !.... @TAMASHAGAH
سلام شبتون بخیر...🌱✋
مولانا معتقد است که بشر یک گرهٔ اصلی دارد که اگر آن را بگشاید به نیکبختی می‌رسد و آن، گرهٔ خویشتن خویش است. ولی اسفا که آدمی تمام عمر گرانبهای خود را در گشودن گره‌هایی به هدر می‌دهد که از گشایش آن چیزی عایدش نمی‌شود و جوهر حقیقی و ملکوتی اش شکفته نمی‌گردد. 🍁🍁🍁 صدهزاران فصل داند از علوم جان خود را می‌نداند آن ظَلوم داند او خاصیّت ِ هر جوهری در بیان جوهر ِخود چون خَری که همی‌دانم یَجوز و لایَجوز خود ندانی تو یَجوزی یا عجوز قیمتِ هر کاله می‌دانی که چیست قیمت خود را ندانی احمقی ست @TAMASHAGAH
تا نسوزی ، عشق را هرگز نمیفهمی که چیست گاه بخشیدن ، گهی آغوش و گه درد و غم است دهلوی @TAMASHAGAH
می رود کز ما جدا گردد ولی جان و دل با اوست،هر جا می‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود معیری @TAMASHAGAH
دير شد! بازآكه ترسم ناگهان پرپر شود؛ دسته گل هایی كه از شوق تو در دل بسته ام کدکنی @TAMASHAGAH
عارفان را نقد شربت می‌دهی زاهدان را مست فردا می‌کنی مرغ مرگ‌اندیش را غم می‌دهی بلبلان را مست و گویا می‌کنی زاغ را مشتاق سرگین می‌کنی طوطی خود را شکرخا می‌کنی آن یکی را می‌کِشی در کان و کوه وین دگر را رو به دریا می‌کنی @TAMASHAGAH
  این دم او را خواه و باقی را بمان   تا تو باشی وارث ملک جهان " دفترپنجم 🍂🍂🍂 📘خدا را بخوان و از دیگران دست بکش.آنگاه خواهی دید که بر سر ملک جهان امیر هستی ... @TAMASHAGAH
گفتم: ای عشق من از چیزِ دگر می‌ترسم گفت: آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو من به گوش تو سخن‌هایِ نهان خواهم گفت سَر بجنبان که بلی جُز که به سَر، هیچ مگو @TAMASHAGAH
این بار من یکبارِگی، در عاشقی پیچیده‌ام... @TAMASHAGAH