30.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖#به_وقت_غنچه_ها
وقتی توی این همه گرما و شلوغی دارن میرن کربلا،
بنظرتون چی میخوان بگن؟🤔
⭕️ این پست ویژه کودکان و البته مادران آنهاست 😊
💠 کلاس راه طلایی
📍استاد سرکار خانم حسینی
#اربعین
#کلاس_راه_طلایی
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
#عاشقانه_های_یک_منتظر:
💠 سفرنامه اربعین. قسمت دهم.
خوابیدم و باز #ذهنم جولان پیدا کرد در معنی #ولایت و #قبول و ....
برای نماز صبح که بیدار شدم قطرات #شبنم همه جا رو پوشانده بود و بشدت سرد..
یخ کرده بودم.
همه #رختخوابم خیس شده بود.
نماز صبح را زیر آسمان خواندیم و دوباره خوابیدیم.
ساعت ۷ با تابش گرم #آفتاب بیدار شدیم. رختخواب خشک شده بود و یکی از بچه ها هم بعد نماز روی من #پتو کشیده بود.
دیگه از شدت سوزش آفتاب نمیشد خوابید!
بلند شدیم که حرکت کنیم ولی همسر یکی از بچه ها پیدا نشد لذا دوباره اتراق کردیم اما اینبار تو سالن.
اول رفتم حمام و لباس هام رو شستم.
وقتی داشتم #غسل میکردم نیت غسل #شهادت هم کردم، به تاسی از شهدای مدافع حرم ...
موقع لباس شستن داشتم به این فکر میکردم که ما با اینکه میدونیم الان حرکت می کنیم و خیلی زود گرد و خاک لباسها رو کثیف میکنه ولی از شستن کم نمیذاریم.
درست مثل #خدا که با وجود اینکه میدونه من بنده دوباره خودم رو با گناه کثیف میکنم ولی از پاک کردن و شستن من به #بهانه های مختلف کم نمیگذاره!
محبت بیشتری نسبت به خدا با یادآوری این موضوع تو دلم #احساس کردم.
سرتاسر لباس شستن به این فکر میکردم و #عشق میکردم...
باز یکی از بچه ها کمک کرد و لباسها رو پهن کردم.
آمدم بخوابم ولی غیر ممکن بود تو این همه سرو صدا!
دوستان لطف کردند و جای من رو عوض کردند تا یک کم تونستم بخوابم.
قبل اینکه خوابم ببره کوله رو مرتب کردم چند تا چیز بود که از اول سفر استفاده نشده بود و فقط سنگینی آنها رو تحمل کرده بودم.
نه میتونستم از خودم جدا کنم و نه هیچ بهره ای برام داشتند.
چشمهایم رو که بستم به این فکر کردم که اگر روزقیامت ببینیم یک عمرچیزهایی رو #حمل کردم و #سنگینی و زحمت آن رو کشیدیم در حالیکه هیچ بهره ای برام نداره چه حالی پیدا میکنم؟؟
وای خیلی وحشتناک هست!
باید بعد برگشت یا طول #سفر خیلی روی این موضوع فکر کنم که اینها تو زندگی من چه چیزهایی هست و پیداشون کنم.
بعضی از همراهان فکر میکنند وقتی چشمهایم بسته هست خوابم ولی نمیدونند که میبندم تا تمرکز در فکر کردن داشته باشم!
قبل اینکه خیلی دیر بشه ...
🔹 به قلم یک زائر اربعین.
#سفرنامه
#ده
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖#تفسیر_قرآن
توی مسیر #هدایت دیگران حتی اگر اذیتت کردن و مورد تمسخر قرار گرفتی، باز هم به مسیر ادامه بده....
کوشا باش!
📍کلاس تفسیر قرآن
📚 استاد سرکار خانم شامی زاده
#تفسیر_قرآن
#هدایت
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖#مکالمات_عاشقانه
الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ
همان خدایی که به آنها هنگام گرسنگی طعام داد و از ترس و خطراتشان ایمن ساخت.
قریش_۴
#هرروزباقرآن
#با_من_حرف_بزن
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔️https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 #من_ازشما_یادگرفتم:
من خیلی #زودرنج بودم و خیلی هم دیر میبخشیدم!
این موضوع خودم و اطرافیانم رو #اذیت میکرد و میدونستم #عیب بزرگی هست که قادر به برطرف کردنش نبودنم.
البته #مدعی بودم و هستم که به شدت امام حسنی ام!
تا اینکه تو یکی از #سخنرانی ها متوجه شدم #عاشق امام حسن علیه السلام باید یکسری ویژگی داشته باشه... یکی اش اینکه #زود راضی بشه.
بعد از اون، هر وقت نتونستم زود #ببخشم از امامم #خجالت کشیدم و به نظرم این عیبم خیلی کمرنگ تر شده الهی شکر.
📎👆 کافی است، یکی از نکاتی که سر کلاس و یا سخنرانی های اساتید آموخته اید به همراه اثر آن در زندگی خودتان برای ما ارسال بفرمائید.
در صورت تایید استاد، بسته به دلخواه خودتان با نام شما منتشر خواهد شد.
🆔 @Yamahdi_salam
♨️ و این یک باقیات صالحات حقیقی است.
#پویش
#باقیات_صالحات
#من_ازشما_یادگرفتم
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
13.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖 #جهادتبیین:
رویکرد قابل تأمل برخی رسانهها در ماجرای #مهسا_امینی و #شلیر_رسولی ❗️
#پست_شماره_نهم
#ایران_امیدوار
#جهادتبیین
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
#عاشقانه_های_یک_منتظر:
💠 سفرنامه اربعین. قسمت یازدهم.
نفهمیدم کی خوابم رفت که با ضربه جانانه یک زائر #عراقی به سرم بیدار شدم!
تا اومدم بفهمم چی شده آن یکی کوله رو کوبوند تو سرم ...خدا رو شکر کلا بعضی ها راحتند!!
در کل عراقی ها دو دسته هستند.
یک دسته فوق العاده #مهربان و خدمتگزار به زائر و یک دسته #خودخواه و متنفر از ما ....
البته دسته دوم کم هستند و اکثریت رو گروه اول تشکیل میده.
خادمین این موکب از گروه اول هستند و فکر کنم همه تحصیل کرده اند. از نوع رفتارها و #اخلاقشون پیداست.
نماز و ناهار و قرآن و ذکر ...
دارم سعی میکنم کمی بخوابم چون امشب رو دوست دارم اگر #حسین علیه السلام بپذیرد در کنار مادرش برایش گریه کنم انشاالله.
نشد که بخوابم!!
سرو صدای زیاد و ...
حدود ساعت ۴/۳۰ آماده شدیم که راه بیفتیم.
یکی از بچه ها حالش خوب نبود.
هر چه #اصرار کردم ماشین سوار بشه و بره قبول نکرد.
تا عمود ۱۳۰۰ که راه آمدیم دیدم بزور خودش رو میکشه.
لذا یه #ماشین گرفتم و سوار شدیم.
همه کلی خوشحال شدن :)
ما را تا عمود ۱۳۸۰ آورد.
اونجا پیاده کرد و چند تا عمود بعد گنبد حضرت #عباس علیه السلام دیده شد.
فقط کسی که تجربه #پیاده روی رو داشته میتونه بفهمه این تصویر چه حس و حالی داره.
تو راه نماز مغرب شد.
کنار خیابان فرش پهن کردیم و نماز خواندیم.
بعد نماز حرکت کردیم به سمت موکب #البرز...
حدود یک ساعتی راه رفتیم تا رسیدیم.
موکب استان البرز خیلی دورتر از #حرم بود سر راه هم نزدیک حرم حضرت عباس شدیم و سلام دادیم و هم حرم امام حسین علیه السلام.
از کنار #خیمه گاه هم عبور کردیم تا بعد از عبور چند خیابان شلوغ به #موکب رسیدیم.
الحمدلله یکی از بچه ها تو موکب برای ما جا گرفته بود.
لذا رفتیم و در مکان خودمان #مستقر شدیم.
بعد اینکه مستقر شدیم بعضی از بچه ها میخواستند برن حرم ...
قبل رفتن کمی صحبت کردیم و دعای #کمیل و روضه و...
خدا را شکر #امام خوب پذیرایی کرد.
یاد همه دوستان کردیم.
بعضی ها رفتند حرم و بقیه هم خوابیدند.
منم جز گروهی بودم که خوابیدم هر چه فکر کردم #حجتی پیدا نکردم که لابلای این همه مرد و فشار بریم سمت حرم علاوه بر این که میدونستم بدلیل #ازدحام نمیتوانند نزدیک شوند.
پاهام از درد فریاد میکرد. با #ماساژی که یکی از بچه ها داد کمی آروم تر شد.
یکی گفت خوب #سنی ازتون گذشته...
راست میگفت این چند روز هر بار جلوی آینه رفتم بیش تر از هر چیزی موهای #سفیدم جلوه میکرد..
بی اختیار زمزمه کردم #نوکرت داره پیر میشه....
حواست هست به #موهای سپید سرم...
از گذشته #شکسته ترم ....
قبل اینکه بیام یکی میگفت چرا صورتتون ریخته...
تو دلم گفتم داغ و #عزای حسین ریختن صورت هم داره!!
یکی میگفت چرا #قلبتون آنقدر فشار روش هست...
و من تو دلم #زمزمه میکردم وای از قلب حجه بن الحسن...
وای از دل زینب
🔹 به قلم یک زائر اربعین.
#سفرنامه
#یازده
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f