eitaa logo
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
2.8هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
229 فایل
☎️ تلفن تماس: ۳۴۶۴۲۰۷۲- ۰۲۶ 👥 ارتباط با مدیریت کانال: @admin_zeynabiyeh غنچه های زینبی: @ghonchehayezeynabi ریحانه الزینب: @reyhanatozeynab بنات الزینب: @banatozeynab فروشگاه: @zendegi_salem_zeynabiyehgolshahr کتابخانه: @ketabkhaneh_zeynabiyeh
مشاهده در ایتا
دانلود
🔖 : میگن بهترین فصل برای دلگشایی، پاییزه! فصل عاشق هاست. تصور کن از قطار پیاده شدی؛ یه نسیم خیلی خنک میخوره تو صورتت که با گرمی اشکهای روی گونه هات فراموش میشه! و صدایی که میگه: خوش اومدی... شما هم به این در پاییز ۱۴۰۰ دعوتید. 🚞 : با قطار 🚌 از کرج: ۱۲ آذر 🗓 : ۱۵ آذر 📮 جهت ثبت نام به شماره ذیل ۰۲۶۳- ۴۶۴۲۰۷۲ از ساعت ۱۰ صبح الی ۱۵ عصر تماس حاصل فرمائید. 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖 : انگار همین دیروز بود که عزم کرده بودیم و بستن چمدان ها! امروز درحالی برگشتیم که "ضربان قلب هایمان" را با "صدای خانه" ات هماهنگ کرده ایم... راستی شیشه های ضریح مقدستان، عجیب دلمان را آسمانی کرد... مبارکتان باشد! 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : میگن بهترین فصل برای دلگشایی، پاییزه! فصل عاشق هاست. تصور کن از قطار پیاده شدی؛ یه نسیم خیلی خنک میخوره تو صورتت که با گرمی اشکهای روی گونه هات فراموش میشه! و صدایی که میگه: خوش اومدی... شما هم به این در پاییز ۱۴۰۰ دعوتید. 🚞 : با قطار 🚌 از کرج: ۱۲ آذر 🗓 : ۱۵ آذر 📮 جهت ثبت نام به شماره ذیل ۰۲۶۳- ۴۶۴۲۰۷۲ ۰۹۳۹۷۸۴۵۱۸۱ از ساعت ۱۰ صبح الی ۱۵ عصر تماس حاصل فرمائید. آیدی جهت کسب اطلاعات بیشتر: @yamahdi1214 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : میگن بهترین فصل برای دلگشایی، پاییزه! فصل عاشق هاست. تصور کن از قطار پیاده شدی؛ یه نسیم خیلی خنک میخوره تو صورتت که با گرمی اشکهای روی گونه هات فراموش میشه! و صدایی که میگه: خوش اومدی... شما هم به این در پاییز ۱۴۰۰ دعوتید. 🚞 : با قطار 🚌 از کرج: ۱۲ آذر 🗓 : ۱۵ آذر 📮 جهت ثبت نام به شماره ذیل ۰۲۶۳- ۴۶۴۲۰۷۲ ۰۹۳۹۷۸۴۵۱۸۱ از ساعت ۱۰ صبح الی ۱۵ عصر تماس حاصل فرمائید. آیدی جهت کسب اطلاعات بیشتر: @yamahdi1214 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
: 💠 سفرنامه اربعین. قسمت اول. یه جورایی سفر خاصه از کوله جمع کردن تا رسیدن و ...‌ باید هم باشی و هم چیزی جا نذاشته باشی ... این وسواس آدم رو برای انتخاب سخت تر میکنه! از دیشب که داشتم لیست وسایل لازم رو می‌نوشتم همش این فکر تو ذهنم بود راستی برای چی؟ قسمت اونجاست که طبق لیست همه چی رو دور خودت میچینی و میبینی نمیتونی تو کوله جا بدی! چقدر یاد کردم .... کلی تو زندگیت عمل انجام دادی ولی نمیتونی ببری! کاش اعمال نشیم. باز هم انتخاب میکنی و مهمتر ها را جا میدی،، حالا کوله پشتی آماده شده و منتظری که ندای حرکت سر داده بشه. اما دلشوره رهات نمیکنه ... کلا اینطوریه تا پات نرسه و چشمت ضریح امام علیه السلام رو نبینه باورت نمیشه که رسیدی و دلشوره داری نکنه تو آخرین لحظه امام بگه فردوه.... عادت دارم برای خودم رو از همه زیور آلات خالی کنم تا یه کم شبیه زنان اهل بیت بشم.. دو سه تا تکه زیور آلات رو در میارم ... انگار با هر کدوم یه بخشی از تعلقاتم از تنم جدا میشه. یه نگاه به اونها میکنم و روی میز پرت میکنم ... کاش دم هم همینطور راحت بتونم ازشون بگذرم ... اما روی یه انگشتر که بهم هدیه دادن متوقف میشم ... انگار دلم میخواد همراهم باشه... دوباره دستم میگیرم و بهش نگاه میکنم راستی چرا؟ بخاطر انگشتر یا صاحب انگشتر ؟ یه کم تامل ... خوب که فکر میکنم بخاطر صاحب انگشتره. میزارمش کنار، ترجیح میدم به نیابتش زیارت کنم. حالا نوبت نامه هست. با اینکه سالی یه بار نگاهش میکنم ولی بد نیست یه بار دیگه بهش سر بزنم. نامه را که تو یه دفترچه سبز نوشتم در میارم یه نگاهی بهش میکنم. دلم میخواد بعضی جاها رو تغییر بدم. یه حرفهای جدیدی برای گفتن دارم ولی وقت نیست. میخونم و دوباره میزارم سر جاش. وصیت نامه قبلی تو یه دفترچه جلد کاهی نوشته شده. اون هم حال و هوای عجیبی داره. هر دو رو کنار هم میزارم پیش مدارک دیگه... غذای بچه ها رو درست میکنم ... چند مدل غذا ولی باز هم می‌دونم که برای این مدت کافی نیست. یهو تو دلم میگم خوب اگر من بر نگردم چکار میکنند این چند روز هم همان کار را بکنند! انگار دارم آماده سفر آخرت میشم. 🔹 به قلم یک زائر اربعین. 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
: 💠 سفرنامه اربعین. قسمت دهم. خوابیدم و باز جولان پیدا کرد در معنی و و .... برای نماز صبح که بیدار شدم قطرات همه جا رو پوشانده بود و بشدت سرد.. یخ کرده بودم. همه خیس شده بود. نماز صبح را زیر آسمان خواندیم و دوباره خوابیدیم. ساعت ۷ با تابش گرم بیدار شدیم. رختخواب خشک شده بود و یکی از بچه ها هم بعد نماز روی من کشیده بود. دیگه از شدت سوزش آفتاب نمیشد خوابید! بلند شدیم که حرکت کنیم ولی همسر یکی از بچه ها پیدا نشد لذا دوباره اتراق کردیم اما اینبار تو سالن. اول رفتم حمام و لباس هام رو شستم. وقتی داشتم میکردم نیت غسل هم کردم، به تاسی از شهدای مدافع حرم ... موقع لباس شستن داشتم به این فکر میکردم که ما با اینکه میدونیم الان حرکت می کنیم و خیلی زود گرد و خاک لباسها رو کثیف می‌کنه ولی از شستن کم نمی‌ذاریم. درست مثل که با وجود اینکه میدونه من بنده دوباره خودم رو با گناه کثیف میکنم ولی از پاک کردن و شستن من به های مختلف کم نمیگذاره! محبت بیشتری نسبت به خدا با یادآوری این موضوع تو دلم کردم. سرتاسر لباس شستن به این فکر میکردم و میکردم... باز یکی از بچه ها کمک کرد و لباسها رو پهن کردم. آمدم بخوابم ولی غیر ممکن بود تو این همه سرو صدا! دوستان لطف کردند و جای من رو عوض کردند تا یک کم تونستم بخوابم. قبل اینکه خوابم ببره کوله رو مرتب کردم چند تا چیز بود که از اول سفر استفاده نشده بود و فقط سنگینی آنها رو تحمل کرده بودم. نه می‌تونستم از خودم جدا کنم و نه هیچ بهره ای برام داشتند. چشمهایم رو که بستم به این فکر کردم که اگر روزقیامت ببینیم یک عمرچیزهایی رو کردم و و زحمت آن رو کشیدیم در حالیکه هیچ بهره ای برام نداره چه حالی پیدا میکنم؟؟ وای خیلی وحشتناک هست! باید بعد برگشت یا طول خیلی روی این موضوع فکر کنم که اینها تو زندگی من چه چیزهایی هست و پیداشون کنم. بعضی از همراهان فکر میکنند وقتی چشمهایم بسته هست خوابم ولی نمیدونند که می‌بندم تا تمرکز در فکر کردن داشته باشم! قبل اینکه خیلی دیر بشه ... 🔹 به قلم یک زائر اربعین. 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : تو ماه گذشته دوستان زیادی مشرف شدن مشهد مقدس و برامون عکس فرستادن😍 این ماه عزم کردیم و البته ثبت نام! اگر دلت هوای شاه کرده، بسم الله ✋ 📍 تور مشهد مقدس (۲ شب و ۳ روز) 📮 برای ثبت نام با شماره زیر تماس بگیرید: 09331071595 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : تو ماه گذشته دوستان زیادی مشرف شدن مشهد مقدس و برامون عکس فرستادن😍 این ماه عزم کردیم و البته ثبت نام! اگر دلت هوای شاه کرده، بسم الله ✋ 📍 تور مشهد مقدس (۲ شب و ۳ روز) 📮 برای ثبت نام با شماره زیر تماس بگیرید: 09331071595 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
‌‌ ▪️دخترانه‌ترین اربعین▪️ 💢 قسمت سوم. صبح که از خواب پاشدم قرآن رو باز کردم. آیات رحمت نزول باران اومد ... دلم قرص شد که کرامت می‌کنند و به لطف پروردگار مشکل بلیط حل میشه ...☺️✋ تو این فاصله یکی از بچه ها که قرار بود روز بعد ما بیاد نجف از اونجا زنگ زد و گفت شما کجایید؟ پرسیدم رسیدید؟ گفت حرم علیه السلام هستیم 😍 گفتم ما نتونستیم بیاییم! تلفن رو که قطع کردم تو دلم گفتم خدایا چقدر ما هیچی هستیم .... یاد جمله امیرالمومنین علیه السلام در نهج البلاغه افتادم ⚜عرفت الله بفسخ العزائم ....⚜ با همه وجودم فقر و عدم رو حس می‌کردم ... تا اراده نباشه هیچ امری صورت نمیگیره ... و انسان ضعیف ترین موجود روی زمینه ...🥺 و پر ادعا ترین ... یاد درس این هفته کتاب الصلوه افتادم توجه به عزت و ذلت .... انگار خدا امتحان همه درس‌ها رو گذاشته بود یه جا بگیره ... لبخند روی لبهام امد و گفتم خدایا شکرت ...😌☺️ همین که امتحان میگیری یعنی هستیم .... منتظر شدم کمی ساعت بگذره و با چند نفر تماس گرفتم و گفتم تلاش کنند و بلیط بگیرند .... ساعاتی گذشت و .... گوشی رو که قطع کردم اشک هام رو صورتم جاری شد ....😭 فقط گفتم خدایا شکرت ... رفتم تو پیام رسان و بلیط رو چک کردم... درست بود ... برای ساعت ۲۲/۳۰ .... گفتم اقا ممنونم که به بدی ما نگاه نکردی ....🥺😭 بلند شدم بقیه کارهام رو انجام دادم و کمی استراحت تا برای آماده بشم ... 😍 هر چند تمام مدت به این فکر می‌کردم که با یه مسئله چند نفر ابتلا پیدا کردند و نگاه هر کدوم بود ... یه نفر که با ادعای خارج از توانش باعث گرفتاری و به زحمت افتادن گروهی شد .‌‌..🤨 یک نفر تا اخرین لحظه با نگاه خوش‌بینانه برخورد کرد...☺️ یک نفر عصبانی شد ...😡 یک نفر دنبال راهکار گشت ...🤓 و یکی دنبال علت بود ....🤔 خلاصه هر کس از خودش به موضوع نگاه کرد .... اما برای من جلوه کرد ... انتظاری که هر لحظه فرج رو درخواست میکردم .... و دعای فرج فی هذه الساعه ... برایم معنا شد. راستی انتظار ما برای اینگونه است؟ قبل حرکت قران رو باز کردم جالب بود 😌 از امام خواسته بودم برایم بگویند در سفر به چه نکاتی توجه داشته باشم ... با استعاذه شروع کنم و .... با می‌شود زندگی کرد ... قران بهترین و یار تو میتونه باشه اگر باهاش انس بگیری ...😍☺️ باهات حرف میزنه ... راهنمایی میکنه ... تو همین حال بودم که پسرم با یک لیوان ICE Cafe جلوم ایستاد ... نگاهش کردم دیدم با لبخند گفت بخور قبل رفتنت....☺️ از دستش گرفتم و بلند شدم بغلش کردم .... چقدر بزرگ شده ... چه زود بزرگ شده.... دیگه سرم فقط تا سینه اش میرسه ....🙈 گفت خیلی دلم میخواست باهات بیام ولی نشد ... گفتم انشاءالله سال دیگه ...🥰 یاد سفرهای قبلی افتادم که رفیق سفرم بود ... گفتم برات دعا میکنم... تو دلم گفتم آقا جوان‌هام نذر جوان امام حسین علیه السلام.... برای خودت تربیتشون کن ...🙏 بالاخره کارت پرواز رو گرفتیم و نشستم تا بنویسم ...‌🤓✍ 🔰 ادامه دارد. 🆔 https://eitaa.com/ZeynabiyehGolshahrKaraj
‌ ▪️دخترانه‌ترین اربعین▪️ 💢 قسمت هفتم. خروج از همیشه بغض خاصی داره🥺 مدام زیر لب تکرار میکنی ⚜ولاجعله الله اخرالعهد منی لزیارتکم.....⚜ پیش خودم گفتم خوبه آدم حتی اگر اجلش برسه ملائک نقال آدم رو بیارن کربلا که اخرین زیارتش نباشه ...😭 به هر حال برگشتیم سمت ... خیلی شدید بود بطوریکه از صورتم آب میچکید 😐 ترافیک زیادی هم بود اما دلم میخواست حتما برم زیارت امیرالمومنین علیه السلام.. لذا هر طوری بود با همراهانم اومدیم سمت حرم ☺️🥺 رفتم یه لباسی عوض کردم و تجدید وضو و اومدیم تو حرم ... خدا رو شکر حرم باز شده بود و رفتم کنار ضریح ...✋ رو که به ضریح چسبوندم خنکای عجیبی وجودم رو گرفت...😌😍 چقدر دلم برای آغوش حضرت تنگ شده بود ...🥺 بعد از اومدم تو صحن حضرت زهرا سلام الله علیها و رو برو ضریح آقا نشستم و نگاه کردم و کمی هم قرآن و تدبر و...☺️ درد و خستگی دیگه اجازه نمیداد تا زمان حرکت به سمت فرودگاه کمی دراز کشیدم و سرم رو روی پاهای عالم گذاشتم ..🥺 نمیدونم تا حالا تو حرم امام حس این رو داشتید که خونه اومدید و قشنگ میتونید بی رودربایستی خستگی تون رو در بیارید و ....☺️🥺 ولی من اینطوری هستم و با امام خیلی راحتم من بیشتر از اینکه با پدر دنیاییم باشه با پدرهای آسمونیم هست 😍😌 آخه تا خودم رو شناختم نداشتم و با پدرهای آسمونیم به لطف خدا انس گرفتم همه شادی‌ها و غم‌ها و دلتنگی‌هام با اونهاست و از این بابت هزار بار خدا رو شکر میکنم☺️ زمان حرکت به سمت فرودگاه رسید و اومدیم بیرون ... یه نگاه دوباره به ایوان طلا و ضریح آقا کردم 🥺 هنوز نرفتم ولی چقدر دلم دوباره تنگ شده... مثل سر خم کردم و گفتم زود دوباره مهمانم کنید ...🙏😭 انگار بدرقه رو حس میکردم و ... تو فرودگاه از همراهانم جدا شدم ساعت پروازمون متفاوت بود و این زمان خوبی بود برای خلوت و جمع بندی ...☺️🤓 سفری که با نیت اومده بودم و حالا به این نتیجه رسیده بودم و زمزمه کردم ⚜میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز ...⚜ 🆔 https://eitaa.com/ZeynabiyehGolshahrKaraj