از شبنم اشک گونههامان تر بود
تشییع جنازۀ گلی پرپر بود
از منبر دستها که بالا میرفت
در صحن حسینیۀ دل، محشر بود
#علیرضا_قزوه
#شهید_گمنام
@abadiyesher
جانم به داغ باغ گل یاس خو گرفت
شعر از زلال روضهٔ مادر وضو گرفت
میخواست دفترم که بخواهد عنایتی
لرزید دست شعر، دل آرزو گرفت
با خون دل نوشت؛ سلامٌ علی البتول
بغض قلم شکست، صدا در گلو گرفت
بارید از سحاب زمان قطره قطره، سوز
آتش شراره زد به زمین، کو به کو گرفت
هی میدوید واژهٔ سردرگم خیال
با رهنمود اشک کمی سمت و سو گرفت
رو زد غزل به چادر آن آفتاب که
وقت غروب عمر خود از کوه رو گرفت
خاری کجا و دم زدم از یاس مصطفی
بخت بلند سینهٔ تسبیحگو گرفت
دریای لطف فاطمه اندازهای است که
بیآبروی دردبهدری آبرو گرفت
#فاطمیه
#ناهید_خلفیان
@abadiyesher
از داغ فاطمه دل من بی قرار شد
با کودکان کوچک خود داغدار شد
گفتم چگونه دفن کنم دختر تو را
دستان او ز قلب زمین آشکار شد
گفتم که صبر از غم او نیست در دلم
این غم به تار و پود دلم ماندگار شد
از او بپرس با تو عزیزم چه کرده اند؟
عمرم پس از خزان رخش بی بهار شد
یاست کبود گشت و به بازوی او ورم
پهلو شکست و صورت او لاله زار شد
آتش زدند خانه ی ما را حرامیان
میخ در آمد و دل زهرا مزار شد
#محمدجواد_جلالی
وقتیکه ماه از درد پشت در بهخود پیچید
خورشید باران شد بـرای همسرش، تا دید
با سایهای از ابــــرها پوشانده شد کوچه
از رعــد تند سیلی ای آنجا صدا پیچید
در جنگ با یک جنگـــــل پوشیده از زقّوم
گل برگهــــــای یاسِ تنها بر زمین پاشید
وقتی ستون آسمــــان از میخ در خم شد
یکباره چــــرخ کهکشان در راه خود لنگید
ای کاش شـرم از آیههای قدر او میکرد
آخر چــــــــرا در باز شد بر پاشنه چرخید
#یافاطمهاغیثینی
#اسماعیلعلیخانی
@abadiyesher
فرزند اگر یک غصّه حالش را گرفته
مادر همیشه زیرِ بالش را گرفته
شخصی که رازِ زندگی را خوب فهمید
از «فاطمیّه» رزقِ سالش را گرفته
#حسینعلی_زارعی
@abadiyesher
تا که از دشت علی لاله رخی تنها رفت
خانه ماتمکده شد تا ز برش زهرا رفت
محفل عشق علی حال که بی زهرا شد
کوه غم بود که با قلب علی تنها شد
زیر این بار گران قامت مولا خم شد
بعد زهرا و نبی یکه و بیهمدم شد
ای خدا رفت ز من آن گل بیهمتایم
تا ابد گوشهنشین از سفر زهرایم
تا تو بودی همه دم خانهی من روشن بود
با حضورت گل من خانه نگو گلشن بود
بعد کوچت دل من در عطش دیدارست
بی تو ای فاطمه جان کار علی دشوار است
#سیدعلی_خوشقامت
@abadiyesher
14.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔😭
کار داریم در این شعر فراوان با دَر
گوییا خورده گره با غزل مولا، در
@abadiyesher
آبادی شعر 🇵🇸
💔😭 کار داریم در این شعر فراوان با دَر گوییا خورده گره با غزل مولا، در @abadiyesher
کار داریم در این شعر فراوان با دَر
گوییا خورده گره با غزلِ مولا ، در
وَ قسم بَر ترکِ کعبه که حتی دیوار
می شد از عشقِ علی پیشِ علی دَرجا در
جانشینِ نبی الله که شد روزِ غدیر
خستگی های پیمبر همه شد یکجا در
می نشستند یتیمان همه شب منتظرش
خیره بر در همگی تا بزند بابا در
چیره بر قلعه ی قلبِ همِگان شد وقتی
کَنده شد با دَمِ یا فاطمه اش از جا در
شُد دَرِ قلعه ز جا کَنده ولی مرغِ دلم
ناخوداگاه سفر می کُند از در تا در
نکند در غزلم بسته شود دستانش
نکند در غزلم باز شود با پا در
میخِ در داغ شد و مادرمان زخمی شد
او کنون تکیه به دیوار نماید یا در ؟!
آنچنان با لَگدی باز شد آن در که همه
فکر کردند که دیوار یکی شد با در
آه سادات ببخشند ولی خورد زمین
در همین فاصله هم کنده شد از لولا در
رد شدند آن همه سنگین بدن از در با پا
تا که افتاد به رویِ بدنِ زهرا در
بچه سید نشدم دستِ خودم نیست ولی
وسطِ روضه دلم گفت بگویم مادر
کربلا جلوهی هفتاد وسه تَن میشد اگر
اندکی تاب میاورد در آن غوغا در
آه ای فاطمه؛ ای علتِ لبخندِ علی
رفتی و بعدِ تو انداخت زِ پا او را در
ما فقیریم و یتیمیم و اسیریم همه
جز تو فریادرسی نیست بیا بُگْشا در
با دعای فَرَجت از خودِ خورشید بخواه
تا کمی باز کند روی همه دنیا در...
#محسن_کاویانی
@abadiyesher
دیگر فلک نداد به کس روی خوش نشان
از لحظهای که صورت مادر کبود شد
#امیرحسین_پورعزیز
@abadiyesher