eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
732 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
213 ویدیو
21 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
. «پدر، پسر، نصرالله» ✍ فاطمه میری‌طایفه‌فرد او را به اقتدار می‌شناختند و ابهت. ابهتی که از هاشمی‌بودنش نشأت داشت و اقتداری که حاصل تلمذ قال‌الصادق(ع) و قال‌‌الباقر(ع) بود. مکتب تشیع اقتدارآور است و نمونه‌ای بارز از این مکتب بود. مکتبی که کبیر به جهان شناساند و امام در اعتلای هرچه بیشترش کوشید. با تمام مظاهر دینی و ملی، اما بُعد پدرانه سیدِ مظلوم، مغفول می‌ماند. باید از این بعد بیش‌تر به سید نگاه کرد تا فهمید که چه‌قدر دل‌سوز مردم کشورش و حتی منطقه بود. او در جوانی، آن زمانی که هنوز گرد سپیدی بر روی محاسنش ننشسته‌بود، پدرِ شهید شد. ◽◽◽ داستان پدرها و پسرها در تاریخ عجیب قشنگ است و سوزناک، شبیه به یک تراژدی و از حیث طاقت‌فرسایی شبیه به افسانه. کم نیستند داستان‌هایی که دل‌دادگی پدران به پسران خود را به تصویر می‌کشند. هم باشی در مقابل داغ فرزند زانو می‌زنی. امام‌ (ع) هم اگر قرار است قصه کربلا را به غصه بکشاند، از می‌گوید و فقدان دنیای بدون و از می‌گوید و خباثت دشمنان. خدا از هم عهد می‌گیرد برای کار بزرگی که قرار است روی دوشش بگذارد؛ باید روح سید بزرگ شود، مانند جد بزرگوارش، تا ظرفیت او تحمل مسئولیت بزرگ را بیابد. از می‌گوید که نوه بزرگ خانواده بود، از علقه مادرش به اولین نوه؛ این‌جاست که اشکش راه می‌افتد برای دل غصه‌دار مادرش، اما نه! این اشک از همان موقع که را کفن می‌کند و نماز می‌خواند به جانش مانده؛ این همان بغضی است که بالای تابوت فرزند و دیگر شهدای حزب‌الله مکتوم ماند. این همان است که سر باز می‌کند. می‌گوید من خیلی عاطفی‌ام، دلم زود می‌شکند، اشکم زود جاری می‌شود، خب پدرم دیگر. سید می‌گوید که داغ فرزند برایش سخت بوده و گمان داشته که توشه‌ای برای آخرتش است، بعد فکر می‌کند که نه! برای آخرت خودش کوشید و من باید برای آخرت خودم بکوشم. پس می‌کوشد تا خودش را کنارِ خانه (ع) در بهشت جا دهد. بزرگ‌شدن روح سید در ادبیاتش موج می‌‌زند. خدا عهد می‌گیرد از بندگانش برای دادن عزت در برگ‌برگ تاریخ، برای یک ماندگاری شکوهمند. سید حالا دیگر نه پدر فرزندانش که پدر همه فرزندان لبنان بود. این اشک دوباره جاری می‌شود. کجا؟ در زمانی که فرزندان لبنان در مواجهه با جی‌پی‌اس جاسوس، جانباز می‌شوند؛ طاقت ندارد که فرزندان خویش را مجروح ببیند. اشک سید که آمد، خبر از رقت قلبی داشت که کالبد گوشتی را دیگر تاب نیست و وقت، وقت رفتن است. حالا دیگر پدر حزب‌الله مثل حاج ، مثل دیگر شهداء سرش شلوغ است و از آسمان پدری می‌کند؛ این بار نه برای و نه برای سیده زینب و نه برای حزب‌‌الله، بلکه برای من ایرانی، یمنی، فلسطینی، عراقی، سوری و برای ما در جهان اسلام. @AFKAREHOWZAVI
نقطهٔ قوت یک سال است می گویند: _او در پناهگاه است. _مسبب وضع شما، در بین شما نیست. _او نفوذی است. _او جاسوس اسرائیل است که توانسته است چنین عملیاتی را طراحی کند. _و... یک سال است دشمن دست گذاشته است بر روی نقطه قوت حماس و او را تخریب میکند. یحیی السنوار را می گویم، نقطه ی قوت حماس و طراح عملیات طوفان الاقصی. اما دیروز در حالی که خودشان هم باورشان نمیشد. جنازه بزرگ مردی را در میان شهدای ساختمان دیدند که آب ریخت بر روی تمام شایعات و تخریب ها. وچه عزتی بالاتر از این؟ او مرد میدان بود. تصویر هایی که از او منتشر می شود. اوج قدرت و افتخار السنوار است. چرا که نشان داد او مرگ را زندگی میکند و در کنار سربازانش با لباس رزم و چفیه، جلوتر از خط مقدم و در جبالیا، در رفح، می جنگد. او مرد میدان بود. به گفته ی شهید مرتضی آوینی: کجا از مرگ هراس دارد آنکه به جاودانگی روح در جوار رحمت حق آگاه است؟ ✍🏻مریم زارعی @AFKAREHOWZAVI
🪴«بازیگرِ نقش اولِ مرد» ✍️به قلم طیبه فرید 🌱عزیزم: لطفا همینجوری که داری با دور تند قصص انبیا را جلو چشممان ورق میزنی و چکه چکه تاریخ را می چکانی توی تقدیرمان که ناکام نمیریم به حرف هایم گوش کن.می خواستم بابت خلق هنرمندانه درامِ باشکوه «یحیی» و انتخاب بازیگر نقش اول مرد دست هایت را ببوسم و اعتراف کنم که به مخیله ام قد نمی داد که بشود از خانه متروک و پر از خاک و خل و خِرت و پِرت طبقه دوم چنین پایان شورانگیزی ساخت.از همه اجزا و عناصر صورت خاکیش، از سوراخ بزرگ سمت چپ پیشانیش تا حمایل خشاب و حتی ساعتِ مچیش نمی شد به همین سادگی ها گذشت. پشت صحنه نمایش یحیی آدم‌هائی ایستاده بودند که یک شبه بزرگ شدند.زنی پا به ماه می گفت می خواهد اسم‌ مسافری که توی راه دارد را بگذارد «سنوار». دیشب چشم هایمان خیس بود ،غبار فرو ریختن ساختمان روی صورتمان گِل شده بودو امروز همه مان بوی عطر یحیی می دهیم...یادم می ماند که قهرمان های نقش اول فیلم های تو مرزهای تبیین را ،با خون جابه‌جا کردند. https://eitaa.com/tayebefarid @AFKAREHOWZAVI
انگشت بریده اش به اغیار رسید یک شیر تمام کرد و کفتار رسید طوفان الاقصی که همان است فقط هنگام قضی نحبه سنوار رسید ~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~ @goharshadqom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیدیم در پیاله‌ی خود عکس یار را از ما نگیر مستی چشم خمار را پوشانده است آینه را سال‌ها غبار کِی می‌تکانی از دل ما این غبار را من دورم از نگاه تو که گرم و روشن است ای پهن کرده سفره‌ی سبز بهار را تنها به شوق دیدن روی تو بود اگر جانم خرید سختی این روزگار را مردن به خاطر تو اگر حسرت من است کِی می‌کنی نصیب من این افتخار را یاقوت می‌شود همه‌ی اشک‌های من بگذار روی دامنم این کوله بار را طوفان به یال اسب سفید تو بسته است صحرا کشیده حسرت آن تک‌سوار را کوتاهی ندیدنت از دیده‌ی من است پوشانده پرده روی مَه آشکار را عجّل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان پایان ببخش وحشت این انتظار را @darvazhe
بسم رب عبد مجاهد «مجاهدت» ✍🏻 . از کجا بنویسم؟ تاریخِ هر گوشه‌ای از دنیا داستان‌های زیبایی دارد، اما داستان‌های مردان و زنان خاورمیانه، رنگ و بویی دیگر دارد. این مردم، هرگز در برابر مزدوران سرزمینشان سر خم نمی‌کنند. چند سال است که غریبه‌ای در سرزمین زیتون، یعنی فلسطین، ادعای مالکیت کرده است. مردم این سرزمین، سال‌هاست که با سنگ‌های سجیل خود مقاومت می‌کنند. و حالا چند ماهی است که تبر به دست گرفته‌اند و به جان ریشه‌های درختان و نهال‌های زیتونِ غزه افتاده‌اند. می‌دانی درد کجاست؟ درد آنجاست که همسایگان، ناظر احوال ناخوش مردم این سرزمین‌اند. می‌بینند زیتون‌ها غرق در خون و آتش شده‌اند، اما کاری نمی‌کنند. آه فلسطین! آه غزه! سرزمینِ صبر، شکوه، ایثار و آزادگی! هر روز از این جنگ که گذشت، به ما درس دادی! درس استقامت، درس رضایت به رضای خدا، درس عزت و شکوه، درس تسلیم نشدن، درس شهادت، درس ایثار، درس صبر... هرچه بنویسم، باز هم کم است. به اندازه‌ی عمر دنیا به ما و نسل‌های آینده درس داده‌ای. و امروز خبر شهادت یحیی السنوار... در لحظه‌ی شهادت، تکیه بر مبل با جراحاتی عمیق اما باشکوه، شجاع و چون کوهی استوار، مردِ میدان بود. تا آخرین دقایق عمرش، در حال رزم و دفاع بود. باز می‌نویسم و می‌گویم: «این خون‌ها پر برکت است، گرچه چشمان ما را پر از اشک و قلب‌هایمان را پر از درد کرده است.» مردان این میدان تمام شدنی نیستند. (اذا غاب سید قام سید) چون مردی بیفتد، مردی دیگر تفنگ را برمی‌دارد. قرار نیست این سنگر خالی بماند. @AFKAREHOWZAVI
*امام* بالاخره رسیدم به میعادگاه عاشقان. آرامگاه سردارانی که یکی بعد از دیگری وصیت کرده بودند کنار هم به خاک روند. من داغدار بودم و محتاج خاکی که سردم کند. از اردیبهشت داغ عزای مردان بزرگی روی دلم بود. حال دلم خوش است به خاک مزاری که صاحبش از بیروت می‌آید. از نجف، کربلا، مشهد. پاتند می‌کنم به قطعه شهید خرازی و دوستانش. به سمت تازه‌ترین مهمان، شهید عباس نیلفروشان. به یاد آخرین لحظاتی که با سید عزیز، شهید نصرالله بود. به یاد شهدای حادثه سقوط بالگرد. به یاد هنیه عزیز. دلخوش به مرهمی که از زیارت شهید بزرگوار بر قلب داغدارم باشد. دستم را به خاکش می‌رسانم. سینه و چشم‌هایم را متبرک می‌کنم. آرام می‌شوم. خدا خدا می‌کنم زن‌ها هق هق کنند و مردان فریاد بکشند تا صدای شکستن بغضم پخش شود میان جمعیت. اما این مردم صبور‌تر از این حرفها هستند. قدم‌های برگشت را آهسته برمی‌دارم تا شیرینی زیارت بیشتر مزه کند. گوشه حصیر، نزدیکی کیفم رها می‌شوم. به مردم توی محوطه گلستان شهدا خیره می‌مانم. دستم می‌رود سمت گوشی. اولین کانال خبری را باز می‌کنم. ماتم می‌برد. سفت می‌نشینم سر جایم. دندان‌های یکی از شهدای فلسطینی بسیار شبیه رهبر حماس، یحیی سنوار است. توی دلم آتش تازه‌ای شعله می‌گیرد. انگار قرار نیست دلم از عزا خالی باشد. توی این رنج‌ها و فقدان‌ها رازی است که خدا می‌داند. آسمان مقاومت پر از ستاره‌های شهیدی است که راه را به سلامت نشان می‌دهند. مقاومت مفتخر است که شهید بدهد اما روی دیگر هر شهادتی پیامی است برای ما.. شاید قرار است قلب ما در اضطرار و رنج وسعت یابد برای همراهی با امام‌. برای برداشتن غم‌ها و رنج‌های امام. شاید جان‌های ما زیر بار حوادث، صیقل می‌یابد برای روزهای حفاظت از امام. هر چه هست باید از میان آوارها و غم‌ها و در کنار مزار عاشقان، امام را یافت که جز این چیزی جز خسران عشق نیست. ✍مریم حمیدیان @AFKAREHOWZAVI
🔖خونِ یحیی از جوشش نخواهد ایستاد درخت مقاومت نزدیک هشتاد سال است که با اقتدار ایستاده، همو که روزی نهالی کوچک بود و با خون هر شهید مقاومت هر روز ریشه‌ای تازه دواند تا این روزها که به شجره طیبه‌ای مبدل شده که شاخه‌هایش را تا عرش بالا برده است تا بی ریشگی و ناپایداری و مصنوعی‌بودن رژیم خبیث اسرائیل را به رخ جهانیان بکشاند و نشان دهد که شهادتهای همه‌ی این هفتاد و چند سال و این خونهای برزمین ریخته، نه تنها نهضت مقاومت را سست نکرده؛ بلکه آن را استوارتر از همیشه‌ی تاریخ ساخته است. امروز این درخت تنومند مقاومت است که چشم دنیا را خیره کرده و به اسلام عزت بخشیده که برکندن ریشه‌ی مقاوم و مستحکمش، دغدغه‌ی رژیم خبیث صهیونی شده و آن را به هفتادسال عقب برگردانده است. این درخت تناور مقاومت است که روزی با خون امام موسی صدر دیگر روز با خون شهید سید عباس موسوی و... آبیاری شده و ستبر شده بود و از وقتی خونِ پاک سرداران مقاومت، شهید سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس را نوشید، به یکباره قد کشید و ریشه‌های نازکش در هم تنیده شد. و اکنون با گذشت یک سال از حماسه‌ی طوفان‌الاقصی، خون بیش از ۱۵۰ هزار زن، مرد و کودک فلسطینی و لبنانی، او را تشنه‌ی ثمردهی کرده که با شهادت شهید هنیه و شهید سید حسن نصرالله اینچنین در آسمان هفتم، به رقص درآمده و عرشیان را به وجد آورده است. و این‌بار این جوشش خون شهید یحیی سنوار که مغز متفکر طوفان کوبنده‌ی الاقصی بود و اسطوره‌ی مقاومت است نه تنها درخت مقاومت را به ثمردهی بیش از پیش نزدیک خواهد کرد که قطعا تا غرق‌شدن رژیم غاصب اسرائیل در موجِ دریایِ خونهای بی‌گناهان مظلوم غزه و لبنان ادامه خواهد داشت. 🖋آمنه عسکری منفرد @ghalamnegaremonfared @AFKAREHOWZAVI
ما به دنبال جاسوس بودیم؛ او شهید زنده بود! و چقدر غرور آفرین، صحنه ی تهمت ها و بدگمانی های اهل جهنم را ترک نمود. حماسه ای بپا کرد و به مردانگی قوام بخشید؛ تا در قاب ماندگار این دنیا، نقش شهادت یک فرمانده در میدان به سمبل مقاومت تبدیل شود! شهادتت مبارک، ای اسوه مقاومت در میدان ✍🏻فاطمه شکیب رخ @Ghalamzaniii @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قصه یحیی.mp3
4.48M
ما قصه یحیی را سال ها برای بچه‌هایمان تعریف خواهیم کرد.. 📝 نویسنده: مهدی مولایی 🎙 گوینده: زینب رضوی 📻 @Radioz_Ir