┄┅─✵💔✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
💖🌹🦋🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
روزها رفت و فقبط حسرت دیدارِ رُخت
مانده بر این دلِ یعقوبی ما آقا جان
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂🍁🌼سلااام
🍂🍁☀️پگاهِ شنبه تون زیبا چون پائیز رنگارنگ
🍂🍁🌼توی زنـدگی
هیچ چیزیقیمتی تـر
و مهم تـر از این نیست
که قلباً در آرامش باشیم
🍂🕊🌼الهـی همیشه
قلبتـون پر از آرامش باشه
🍂🍁🌼امـیدواریم اون اتـفاق
قـشنگ که منتظرشید
بـراتون بیفته
🍂🍁🌼یـه خبـر خــوش
🍂🍁🌼ویـه دلخـوشی بزرگ👌😍
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتشانزدهم
دخترکی که درو برومون باز کرده بود مشغول اندازه گرفتن اندام سحرناز شد و ماشاالله ماشاالله از زبونش نمی افتاد اینقدر تعریف الکی داد که زنعمو پولی از از پر شالش در آورد و به عنوان انعام بهش داد،با حسرت به پارچه توی دستش زل زدم انگار تموم آرزوهای منو تو دستاش گرفته بود و قرار بود برای یکی دیگه برآوردش کنه!
-خیلی خب رقیه پس دیگه خودت سفارش کن تا دو روز دیگه حاضر باشه!
-چشم خانوم جان خیالتون راحت!
آهی از سر ناامیدی سر دادمو دوباره برگشتیم توی حیاط و همراه عزیز و عمه برگشتیم به عمارت!
رسیدیم به عمارت و سریع هل خوردم توی اتاقمون و درو پشت سرم بستم تا مباد اهالی عمارت با دیدن برق اشک توی چشمام خوشحال تر از قبل بشن،با عصبانیت نشستم روی زمین و زانوهامو بغل گرفتم،دلم میخواست هر جور شده زهرمو به سحرناز و زنعمو بریزمو داشتم توی ذهنم براشون نقشه میکشیدم که در باز شد و مادرم با لبخند وارد شد اما بلافاصله با دیدن من با نگرانی پرسید:
-چی شده آیسن؟خیال کردم الان خیلی خوشحالی که همراه بقیه رفتی بازار؟
بغضی که تموم مدت کنترلش کرده بودم سر باز کرد،اشکام بی صدا به روی گونم ریخت و میون هق هقم نالیدم:-آنا چرا زنعمو اینقدر از ما بدش میاد؟
مثل هر وقت دیگه ای که گریه میکردم سرمو گذاشت روی سینش تا باشنیدن صدای قلبش آروم بشم:-یه زمان من عروس بزرگه این عمارت بودم، عزیز یه ارسلان میگفت و صد تا ارسلان از بغلش می زد بیرون اونقدری بهم احترام میذاشت که زنعموتم از من متنفر شده بود و منو رقیب خودش میدید و هر کاری میکرد تا منو پیش چشم همه خراب کنه اما کسی به حرفاش بها نمیداد و با هیچ کودوم از کاراش نمیتونست منو از چشم آقابزرگ و ارسلان بندازه،تا اینکه ورق برگشت بچه هام یکی یکی تو شکمم میمردن و وقتی اشرف اردشیر رو به دنیا آورد شد خانوم خونهو من کم کم از چشم آقابزرگ و عزیز افتادم،بعد از مرگ آقا بزرگچون پدرت وارث نداشت لقب خان ازش گرفته شد و عموت شد اتابک خان و ما نوکر و کلفت اون،هنوزم بچه هام میمردن و وقتی سر تو حامله شدم عزیز شرط کرد اگه این شکمم هم نمونه سه طلاقم میکنه و برای ارسلان زن دیگه ای میگیره....
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#فاطمیه
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🏴🖤🏴
AUD-20210517-WA0117.mp3
9.21M
🍃 آی لیلی لیلی ....
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
هنوز حرف پیرمرد عصا به دستي
را یادم نرفته که گفت:
مثل عصا باش...
هزار بار زمین بخور
اما اجازه نده اونی که
بهت تکیه داده حتی یه بار
هم زمین بخوره...!
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
هیچ چیز
به اندازهی یک کــــوه
شبیه پــــــدر نیست♥️
#کریستین_بوبن
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"دوستی" از عشق عمیق تر است🍃
زیرا عشق میتواند پایان بپذیرد،🌸
"دوستی" هرگز پایان نمیگیرد.
عشق مقید و متعهد میکند،
دوستی "آزادی" میدهد.
عشق محدودیت میشود...
زیرا عشاق اصرار دارند که دیگری
نباید عاشق کسی دیگر شود....
اما دوستی چنین اصراری ندارد
کسی که با همه "دوست" است🍃
دیر یا زود به خدا♡ خواهد رسید.🌸
↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
بسیار
سخن ها بود و نگفتیم و گذشتیم ...
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#هفتشهرعشق
#نهمینمسابقه
#صفحههشتادسوم
امشب همراه من باش! امشب، شب جمعه، شب عاشوراست.
به چشم هايت التماس كن كه به خواب نرود امشب شورانگيزترين شب تاريخ است.
آن طرف را نگاه كن كه چگونه شيطان قهقهه مى زند. صداى پاى كوبى و رقص و شادمانيش در همه جا پيچيده و گويى ابليس امشب و در اين جا، سى و سه هزار دهان باز كرده و مى خندد!
اين طرف صداها آرام است. همچون صداى آبى زلال كه مى رود تا به دريا بپيوندد.
آيا صداى تپش عشق را مى شنوى؟ همه فرشتگان آمده اند تا اشكِ دوستان خدا را كه بر گونه ها نشسته است ببينند. عدّه اى در سجده اند و عدّه اى در ركوع. زمزمه هاى تلاوت قرآن به گوش مى رسد.
عمرسعد نيروهاى گشتى اش را به اطراف خيمه هاى امام فرستاده تا اوضاع اردوگاه امام را، براى او گزارش كنند.
يكى از آنها هنگامى كه از نزديكى خيمه ها عبور مى كند، فرياد مى زند: "خدا را شكر، كه ما خوبان از شما گنهكاران جدا شديم!".
بُرير اين سخن را مى شنود و با خود مى گويد: عجب! كار به جايى رسيده است كه اين نامردان افتخار مى كنند كه از امام حسين(ع)جدا شده اند؟ يعنى تبليغات عمرسعد با آنها چه كرده است؟
اكنون بُرير با صداى بلند فرياد مى زند:
ــ خيال مى كنى كه خدا تو را در گروه خوبان قرار داده است؟
ــ تو كيستى؟
ــ من بُرَير هستم.
ــ اى بُرَير! تو را مى شناسم.
ــ آيا نمى خواهى توبه كنى و به سوى خدا باز گردى؟
معلوم است كه جواب او منفى است. قلب اين مردم آن قدر سياه شده كه ديگر سخن هيچ كس در آنها اثرى ندارد.
به هرحال، اين جا همه مشغول نماز و دعا هستند. البته خيال نكن كه فقط امشب شب دعا و نماز است. اكنون اوّل شب است. بايد منتظر بمانيم تا نگهبانان عمرسعد به خواب بروند، آن گاه كارهاى زيادى هست كه بايد انجام دهيم.
امام حسين(ع) براى امشب چند برنامه دارد.
<=====●○●○●○=====>
#هفتشهرعشق
#قیامامامحسینعلیهالسلام
#همراباکاروانازمدینهتاکربلا
#محرم
#امامحسینعلیهالسلام
#دههمینمسابقه
#نشر_حداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ارسالی یکی از اعضای محترم کانال
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
Hojat Ashrafzadeh _ Mokhatabe Khaas (320).mp3
9.34M
🌴🌼🎼 آوایی بسیاااار زیبا بنام مخاطب خااااص
🍃💚حجت اشرف زاده
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
『♥️』
تا وقتی که میتونی
با گریه کردن خودتو آروم کنی
با هیشکی درد و دل نکن
تو این دنیا هیچکس اعتمادی نیست
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
『♥️』
به من برگرد!
این دریای غم، لبریزِ دلتنگیست...
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
『♥️』
انسان
دوسال نیاز دارد که حرف زدن بیاموزد
و پنجاه سال نیاز دارد تا سکوت را
بیاموزد...!
#ارنست_همینگوی
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻