eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.5هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
5.1هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهشت در دست مادر بود مادر آن را زمین گذاشت تا ما را در آغوش بگیرد اکنون می‌گویند : بهشت زیر پای مادران است... روز مادر مبارکباد 😍😘                    ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میلاد گل سر سبد آفرینش 🌹💚🌹 حضرت فاطمه (س) 💚 بر همه عاشقان خاندان عصمت و طهارت ❤️ مبارک باد                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
5.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ لری مادر تقدیم به تمام مادران ایران زمین 🌸⃟🕊🍁჻ᭂ࿐✰                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨شب انتهای زیباییست ♥️برای امتداد فردایی دیگر ✨تـــا زمانی کــــه ♥️سلطان دلت خـداست ✨کسی نمی تواند ♥️دلخوشیهایت را ویران کند ✨ 🦋🌹✨🌟🌙🌹🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ الهـــی به نام تو که بی نیازترین تنهایی... با تکیه بر لطف و مهربانی ات روزمان را آغاز می کنیم: سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 🌻❤️🇮🇷🇮🇷🇮🇷
ساعات عمرمن همگی غرق غم گذشت دست مرا بگیرکه آب ازسرم گذشت تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم یک گوشه بغض کرده که این جمعه هم گذشت مولا، شمار درد دلم، بی نهایت است تعداد درد من به خدا از رقم گذشت                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃⛰☀️📹🎼سلاااااام✋... 🍃🏕☀️صبحتون بخیر دوستان عزیز                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🔹 🦚 ناهید اسپند به دست جلو اومد و اول دور سر عزیز چرخوندش، بعد به سمت پله ها دوید تا خودشیرینی شو با چرخوندن اسفند دور سر فرهاد کامل کنه! از ناهید خوشم نمیومد بارها شده بود منو تحقیر کرده بود یا چغلی من رو به زنعمو برده بود،عزیز همیشه میگفت اگه زود ازدواج نکنین آخرو عاقبتتون مثل ناهید میشه،مجبورین کلفتی این و اونو بکنید،هرچند که من همینجوریشم یه کلفت بیشتر نبودم! سری تکون دادم و سعی کردم با فکر کردن به این چیزا حال خوبمو خراب نکنم! گلناز و مادرم دیگ هارو بار گذاشتن و منم مشغول شستن میوه ها با آب سرد شدم،با فکر اینکه زنعمو و سحرناز الان دارن با آب گرم حموم میکنن اخمی اومد روی پیشونیم! یک ساعتی گذشت و انگشتای دستم تقریبا بی حس شده بودن که زنعمو و عمه و سحرناز در حالیکه خودشونو حسابی پوشونده بودن تا یه وقت سرما نخورن از در وارد شدن و بی توجه به من رفتن سمت اتاقاشون،سحرناز مثل طاووسی خرامان خرامان راه میرفت خبر نداشت تا چند ساعت دیگه تبدیل به کلاغ میشه با این فکر ریز ریز خندیدمو میوه های شسته شده رو برداشتمو رفتم سمت آشپزخونه و نگاهی به مادرم که در دیگ رو برداشته بود و داشت بهش یه چیزایی اضاف میکرد انداختم،قرار بود چند ساعت دیگه فرهاد رو برای حموم دومادی ببرن و میخواستم لباسمو بپوشمو جلوش برقصمو شاباش جمع کنم! دست مادرمو گرفتمو کشیدم سمت اتاقمون:-آنا یه چند لحظه بیا! با گیجی نگاهی بهم انداخت و پشت سرم راه افتاد: -چیکار می کنی دختر نشنیدی عزیزت چی گفت باید حواسم به همه چیز باشه؟ سرمو زیر انداختمو مشغول بازی کردن با انگشتام شدم:-میخواستم یه چیزی بهت بگم آنا! -خیلی خب دختر زود باش،الان صدای اشرف رو در میاری! -اگه من امشب اون لباس سحرناز که برام درستش کردی رو نپوشم ناراحت میشی؟ دستی به صورتم کشید و با غم گفت:-فکر کردی من دلم نمیخواست بهترین لباس رو برات بدوزم؟چه کنم که فقط همین کار از دستم بر اومد! -ناراحت نباش آنا من خودم یه لباس دارم،خدیجه بی بی وقتی فهمید قراره کهنه های سحرناز رو بپوشم بهم دادش،صبر کن بیارم ببینیش! جلوی چشمای متعجبش در صندوق رو باز کردمو لباس نقره ای رنگمو بیرون آوردمو گرفتم سمتش:-ببین چقدر قشنگه! با اخمای در هم رفته نگاهی به لباس انداخت و گفت:-در ازای این ازت چیزی خواست؟ -نه آنا،فقط گفت دوست ندارم کسی دست خالی از خونم بیرون بره به خدا پیرزن مهربونی بود! 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻