┄┅─✵💝✵─┅┄
به نام خداوند
لــــوح و قلم
حقیقت نگـــار
وجود و عـــدم
خـــــدایی که
داننده رازهاست
نخســــــتین
سرآغاز آغازهاست
باتوکل به اسم اعظمت
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی به امید تو💚
🌻☘💐🇮🇷🇮🇷🇮🇷
چشمها را باید شست
نور را باید دید
تا که آرام بگیرد قلب
تا که روشن بشود دیده
و نبیند غیر از ماه
ماه را باید دید
ماه را باید حس کنی از عمق وجود
نکند ماه از دیده رود
دیدهام کور شود
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتپنجاهچهارم
-خانوم بزرگ سکینه ام!
-بیا تو!
سکینه با عجله وارد شد و با دیدن آقام چارقدشو بین دندوناش گرفت و سلام کرد و نشست بالای سر عزیز که از درد مشغول ناله کردن بود و دستی بر روی پیشونیش گذاشت و گفت:
-چت شده خانوم بزرگ؟ تو رو که کوهم از پا نمی انداخت!
-فعلا که یه سرما خوردگی ساده از پا انداختتم،ببین میتونی دوا درمونم کنی نمیتونم همه روز توی این اتاق بخوابم!
-آی خانوم بزرگ لابد چشمت زدن،نگران نباش چندتا جوشونده با خودم آوردم میدم برات دم کنن ایشالا تا فردا خوب خوبی!
آقام دست عزیز ر گرفت نوی دستاش وبوسه ای بهش زد و گفت:-عزیز من دیگه برگردم سر زمین،شنیدم بد حالی کارگرا رو همون طوری ول کردم اومدم،کاری داشتی مراد رو بفرستین پی ام!
سکینه نگاهی به آقام کرد و لحن خاص خودش گفت:-ارسلان خان قدم من سنگین بود؟تازه می خواستم ازت مژده گونی بگیرم.
آقام کلاهش رو در آورد و دستی به موهاش کشید و دوباره گذاشت سرش و با تعجب گفت:-مژده گونی؟برای چی؟
با تعجب زل زده بودم به دهن سکینه ماما:
-وا برای اینکه دوباره قراره پدر بشی دیگه،ایشالا این دفعه خدا یه پسر کاکل زری بهت بده!
چشمای عزیز گشاد شد و جلدی پاشد توی رختخوابش نشست،انگار تموم دردشو فراموش کرده بود،حتی منم داشتم از تعجب شاخ در میاوردم،با دهانی باز نگاهی به چهره خندون آقام انداختم:-شوخیت گرفته ننه سکینه؟
سکینه ابروشو بالا انداخت و خیلی جدی رو به آقام گفت:-شوخی چیه آقا جان خانومت چهار ماهه بار شیشه داره،دیشب بهش گفتم اما انگار هنوز باورش نشده که بهت نگفته!
آقام در حالی که سعی میکرد خودشو آروم نشون بده لبخند مصنوعی زد و دستی به سیبیلای پر پشتش کشید و از جا بلند شد و بی هیچ حرفی از اتاق بیرون رفت!
سکینه با نگاهش رفتن آقامو تماشا کرد و رو به عزیز گفت:
-خانوم بزرگ بخواب تا ببینم چه جوشونده ای باید بهت بدم سرفه هم می کنی...
تا سکینه ماما بالا سر عزیز بود از فرصت استفاده کردمو از جا بلند شدمو قدم هامو تند کردم به سمت اتاق،اینقدر خوشحال بودم ک دلم میخواست فاصله اتاق عزیز تا اتاق خودمونو پرواز کنم،یعنی آنام باردار بود؟پس چرا چیزی بهم نگفته بود؟
پله هارو دو تا یکی پایین اومدم،نزدیک که شدم آقام در و به روم بست، با تعجب قدمی به عقب برداشتم و بلافاصله صدای دادش فضای عمارت رو پر مرد:
-سکینه چی میگه؟از دیشب فهمیدی حامله ای؟چرا به من نگفتی؟
وقتی سکوت مادرمو دید بلندتر فریاد کشید:با توام جواب منو بده!
صدای داد آقام اینقدر بلند بود که تموم اهل عمارت الخصوص زنعمو جمع شدن پشت در،صدای تپش قلبمو میشنیدم:
مادرم با صدای لرزونی گفت:نمی خوامش!
چند لحظه صدایی از کسی نیومد وحشت کرده بودم از این میترسیدم که آقام بلایی سر آنام بیاره!
زنعمو با ترس نزدیک در شد و گوشش رو چسبوند به در تا بهتر بشنوه که صدای پر از بغض آقام به گوشم خورد:
پس برای همین رفته بودی روستای بالا پیش خدیجه بی بی؟میخواستی بندازیش! بی مروت تو که می دونی چند سال تو حسرت داشتن پسر می سوزم و بخاطر تو نرفتم سراغ زن دیگه!
با غم سر پایین انداختم تا حالا صدای آقام رو انقدر عاجز نشنیده بودم،اما نمیفهمیدم این چیزا چه ربطی به خدیجه بی بی داره؟!
صدای هق هق های مادرم بلند شد:
-نمی خوام این بچه هم مثل آیسن بدبخت بشه اگه دختر شد چی؟!من میندازمش حتی اگه خدیجه هم انجامش نده...
زن عمو چشم گرد کرد و با حرص روی دستش زد و لبشو به دندون گزید و دوباره صدای فریادای آقام بلند شد:
-به ولای علی بفهمم فکرشم تو سرته طلاقت میدم ،شنیدی؟پا میذارم رو قسمم!الانم برو به جون این بچه تو شکمت دعا کن که بخاطر این نمی زنمت وگرنه جوری میزدمت که جرأت نکنی همچین چیزی به زیون بیاری...
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری🍃. 🌸°•
「 #یاعلے_مددی 」
تمـامِ لذّتِ عُمــرم همیـن است
که مولایم امیرالمومنین است ♥️
#حاج_مهدی_رسولی
#روز_پدر
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
@zekr_media - سید رضا نریمانی (1)_۲۰۲۲_۰۲_۱۴_۱۹_۰۸_۱۰_۷۶۸.mp3
8.79M
•°🌺اسمت رو لبهامه
سید رضا نریمانی🎤
عــــیدتون مبارک عاشقان اهلبیت💐
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
امیرالمومنین.mp3
461.3K
🌸 #میلاد_امام_علی(ع)
♨️امیرالمومنین
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #عالی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
@hedye110
مولودی خوانی ها علیُ بشر، محمود كريمی (زیرنویس عربی)_۲۰۲۲_۰۲_۱۴_۱۵_۵۵_۰۱_۲۸۷.mp3
4.63M
❤️ ها علی بشر کیف بشر
🎙حاج محمود کریمی
👏👏👏
#روز_پدر
#میلاد_امام_علی
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#هفتشهرعشق
#یازدههمینمسابقه
#صفحهصدنهم
جوانان زيادى رفتند و جان خود را فداى حسين(ع) كردند، امّا اكنون نوبت او است.
بيش از هفتاد سال سن دارد. ولى دلش هنوز جوان است. آيا او را شناختى؟ او اَنس بن حارث است. همان كه سال ها پيش در ركاب پيامبر شمشير مى زد. او به چشم خود ديده است كه پيامبر چقدر حسينش را مى بوسيد و مى بوييد.
نگاه كن! با دستمالى پيشانى خود را مى بندد تا ابروهاى سفيد و بلندش را زير آن مخفى كند. كمر خود را نيز محكم بسته است. او شمشير به دست به سوى امام مى آيد.
سلام مى كند و جواب مى شنود و اجازه ميدان مى خواهد. امام به او مى فرمايد: "اى شيخ! خدا از تو قبول كند". او لبخندى مى زند و به سوى ميدان حركت مى كند.
كوفيان همه او را مى شناسند و براى او به عنوان يكى از ياران پيامبر احترام خاصى قايل اند، امّا اكنون بايد به جنگ او بروند. انس هيچ پروايى ندارد. گر چه در ظاهر پير و شكسته شده است، ولى جرأت شير را دارد و به قلب سپاه دشمن مى تازد.
در مقابل سپاه مى ايستد و به مردم كوفه مى گويد: "آگاه باشيد كه خاندان علىّ بن ابى طالب پيرو خدا هستند و بنى اُميّه پيرو شيطان".
آرى! او در اين ميدان از عشق به مولايش حضرت على(ع)، پرده برمى دارد. تنها كسى كه نام حضرت على(ع) را در ميدان كربلا، شعار خود نموده است، اين پيرمرد است.
او روزهايى را به ياد مى آورد كه در ركاب حضرت على(ع) در صفيّن و نهروان، شمشير مى زد. اكنون على گويان و با عشقى كه از حسين در سينه دارد، شمشير مى زند و كافران را به قتل مى رساند.
اما پس از لحظاتى، پير مردِ عاشورا روى خاك گرم كربلا مى افتد، در حالى كه محاسن سفيدش با خون سرخ، رنگين است.
<=====●○●○●○=====>
#هفتشهرعشق
#قیامامامحسینعلیهالسلام
#همراباکاروانازمدینهتاکربلا
#محرم
#امامحسینعلیهالسلام
#یازدههمینمسابقه
#نشر_حداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
Mohsen Chavoshi - Ali (128).mp3
4.34M
آهنگ محسن چاوشی در وصف مولا علی💐💐💐
#ولادت_امام_علی
#امام_علی
#روز_پدر
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻