eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.5هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
5.1هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
                     @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
جالب بود☘                      @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
با من بی کس تنها شده، یارا تو بمان همه رفتند از این خانه، خدا را تو بمان....                      @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
شبتون بخیر التماس دعای فرج 💖🌹🦋🌙✨🌟 @hedye110
┄┅─✵💝✵─┅┄ ✨صبحتان متبرك بہ اسماء اللہ یا اللہ و یا ڪریم یا رحمن و یا رحیم یا غفار و یا مجید یا سبحان و یا حمید ‌ سلاااام الهی به امیدتو💖 ☘💐🌻🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
دعای روز چهارم ماه مبارک رمضان بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ قوّنی فیهِ علی إقامَةِ أمْرِکَ واذِقْنی فیهِ حَلاوَةَ ذِکْرِکَ وأوْزِعْنی فیهِ لأداءِ شُکْرَکَ بِکَرَمِکَ واحْفَظنی فیهِ بِحِفظْکَ وسِتْرِکَ یـا أبْصَرَ النّاظرین. خدایا، در این ماه برای برپا داشتن امرت نیرومند ساز مرا و شیرینی ذکرت را به من بچشان و ادای شکرت را به من الهام فرما و به نگهداری و پرده پوشی خودت ای بیناترین بینایان. التماس دعا @hedye110
خسته ام از درد یتیمی، ولی ناامید هرگز…! یقین دارم که روزی ظهور خواهید کرد و با نگاه پدرانه تان، طومار دردهای زمین درهم میپیچد…                       @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🔹 🦚 دور مهمون خونه عمارت نشسته بودیم و همه گرم صحبت کردن بودن از قیافه عطیه خانوم مشخص بود که اصلا سحرناز رو نپسندیده حتی مادر اکبر هم آنچنان راضی به نظر نمیرسید به نظرم فقط و فقط به طمع مال و منال خان جلو اومده بودن،به هر حال اصلا برام مهم نبود،تموم حواسم جای دیگه ای بود جایی چند کیلومتر اون طرف تر از این عمارت،پیش اورهان،حتما فردا دوباره میدیدمش و از اینکه زن داداش صدام میکرد متنفر بودم! با صدای عطیه خانوم که به خاطر سنگینی گوشش بلند بلند حرف میزد ترسیده از جا پریدم،سرچرخوندم سمتش از سینی که فاطیما روبه روش گرفته بود استکان چایی برداشت و رو به زنعمو گفت:-اشرف خاتون دخترت که بر و روی آنچنانی نداره حداقل خونه داری یادش میدادی! نگاهی به چهره حرصی زنعمو انداختم انگار میخواست چیزی بگه اما میترسید همین یه شانسم از دستش بره اما عمو که به این مسائل فکر نمیکرد خیلی رک و بی پرده گفت:-خدا رو شکر کلفت داریم،احتیاجی به کار کردن دخترمون نیست اگه سحرناز پسندتون نیست دلیلی نمیبینم این مجلس ادامه پیدا کنه! مادر اکبر با دلهره و اضطراب گفت:-نه آقا کی همچین حرفی زده مادرم دلش میخواست چایی خواستگاری رو از دست عروسش برداره وگرنه منظوری نداره! عطیه خاتون قلپی از چایی هورت کشید و گفت:آره خوب نیس دختر از پس کار خونه برنیاد،آخه اکبر ما پول یامفت نداره بریزه تو دهن کلفت ملفت! از دیدن حرکات و حرفای عطیه خاتون حسابی خندم گرفته بود تا آخر مجلس هر کی هر چی میگفت اون باز حرف خودشو میزد! حدودا یک ساعتی گذشته بود و از یه جا نشستن حسابی کلافه شده بودم این چند روز اینقدر اضطراب داشتم که یه جا بند نمیشدم حتی زمانی که توی اتاق خودمون بودم مدام طول و عرضشو طی میکردم،انگار یکی داشت توی دلم رخت میشست،خواستم از عزیز اجازه بگیرم و برگردم اتاقمون که خدا رو شکر خواستگارا عزم رفتن کردن و قرار بعدی رو برای چند روز بعد از عروسی اردشیر گذاشتن تا سحرناز و اکبر رو به نام هم کنن،زنعمو اینقدر عجله داشت که قبل از عروسی من سحرناز رو عروس کنه که دیگه هیچ چیز براش مهم نبود حتی اینکه داماد یه رعیت ساده باشه،یا اینکه دخترش بعد از ازدواج مجبور باشه کلفتیشونو کنه! بعد از رفتن خواستگارا مستقیم رفتم به اتاقمون و رختخوابم رو پهن کردمو دراز کشیدم مادرم متعجب بهم زل زد و گفت:-وا دختر چرا الان خوابیدی موقع شامه!  لبخند مصنوعی زدمو نالیدم:-آنا گرسنه نیستم میخوام زود بخوابم تا فردا که میریم عروسی سرحال باشم! نگاه مشکوکی بهم کرد و سری تکون داد و مشغول کوک زدن به لباسش شد،لباسی که از زنعمو گرفته بود تا برای فردا آبروداری کنه،دیگه دروغگوی خوبی شده بودم،به خاطر دلشوره و اضطرابم چیزی از گلوم پایین نمیرفت حتی خوابمم نمیبرد فقط اداشو در میاوردم تا از سوال و جوابای مادرم خلاص بشم!🦋🦋 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
بسم الله الرحمن الرحیم سلام دوستان عزیز هدیه امروز مون #۱۱۰ صلوات به مولایمان علی علیه السلام به سلامتی و ظهور امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف و حاجت روائیِ دوستانی که با ما در ذکر صلوات هم‌نوائی می‌کنند🌻🌻 لطفا نشر دهید 🦋🦋🦋 @hedye110
باز گفتم که: تو صیادی و من آهوی دشتم تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم. سفر از پیش تو هرگز نتوانم، نتوانم، نتوانم!                      @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
4_5924870336444107990.mp3
7.15M
گرشا رضایی ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌ 🎶 🎻                      @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻