eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
هدیه ی ذبیح الله زارع مبارکشون باشه 🌹💖🦋
به زودی گریبان گیر شبهات خواهید شد، نه راهنمایی دارید و نه نشانه‌ی آشکاری! رهایی پیدا نخواهید کرد، مگر دعای غریق را بخوانید. بحارالانوار، جلد ۵۲، صفحه ۱۴۹، باب ۲۲ ✨یَا الله یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ @hedye110
یک کلمه، می تونه دعوا رو تموم کنه یک لبخندمی تونه یه دوستیو آغاز کنه یک نگاه می تونه یه رابطه رو نجات بده یک ادم، می تونه زندگیتو عوض کنه.                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
باز هـــــم خیال تو مرا “برداشــــت” کجا می‌‌برد نمیدانم! آهــــای نارفیق … بازی ات که تمـــــــــام شد مرا دوباره با همین لباس بی‌ قــــــــراری دیدن دوباره ات بر سر شعر‌هـــــــــــایم بنشان!!!                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
جلوی آینه قدی می ایستم ؛ و از تک تک اعضائم ، بخاطر این اوضاعم … عذر خواهی میکنم … !!!                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
بعضیام مثل دسته صندلیِ سینما میمونن … معلوم نی مال توئه یا بغل دستیت!                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
اونی میشم که خودتو فوش بدی بگی چرا ندارمش.                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
احساسم را به دار اویختم منطقم را به گلوله بستم لعنت به هر دو , که عمری بازی ام دادند دیگر بس است می خواهم کمی به چشمانم اعتماد کنم. . .!                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
تنهاچیزۍکه آدم حق داره در موردش خسیس باشه عُمره…! عُمرمونو پاے آدماۍاشتباه نذاریم                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
اینم هدیه ی آخرین نفر مبارکتون باشه 🦋🦋
┄┅─✵💝✵─┅┄ به نام خدایی که باقیست و همه چیز، غیر او فانیست شروع کارها با نام مشکل گشایت: یاٰ مَنْ هُوَ یَبقیٰ وَ یَفنیٰ کُلُّ الهی به امید لطف و کرمت💚 💐🌻☘🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @hedye110
چــه شود که رُخ خـــــود بـه مـــــن نمـائی⁉️ بـه تبسّمی، گـــِــرهی ز دل♥️ گـشائی                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🔹 🦚 طولی نکشید که دوباره آتاش کنارم جای گرفت اینبار عصبی تر در گوشم زمزمه کرد:-میخواستم سیب رو بزنم تو سرت تا این جمعیت یکم بخندن اما تصمیمم عوض شد انداختمش تو دامنت تا بفهمی هر کس سیب بندازه تو دامنت لزوما عاشقت نیس! کلافه نفسمو بیرون دادم انگار اونم مثل من فکر میکرد اورهان از عمد سیب رو توی دامنم انداخته،اصلا آتاش که منو دوست نداشت دلیل این همه حساس بودنشو نمیفهمیدم شاید به خاطر حسادت با برادرش بود! با بوی اسپند و دست زدن و کل کشیدن جمعیت داخل ساختمون شدیم دستای یخ زدم توی دستای آتاش میلرزید،حسابی احساس ضعف میکردم و با اینکه از صبح چیزی نخورده بودم دلم زیر و رو میشد، قدم تند کردم جایی که برای عروس و داماد حاضر کرده بودن و همین که خواستم بشینم آتاش دوباره بازومو گرفت و در گوشم لب زد:-باید صبر کنی تا آقام بیاد،مثل اینکه خیلی هولی که زودتر آقات میون این جمعیت بی آبرو شه! عصبی نگاهی بهش انداختم حالم داشت بهم میخورد و ممکن بود هر لحظه بالا بیارم،چند دقیقه ای همینجوری سرپا ایستاده بودیم تا بلاخره اژدرخان وارد شدو رو به سهیلا با لبخند گفت:-عروس بزرگم اگه بشینی یه خونه توی ده بالا و یه گردنبند طلا پیشکشت میکنم! سهیلا با شیطنت سر بالا انداخت،اژدرخان دستشو برد پشت سرشو گفت:-عروس اگه بشینی بهت یه خونه و یه زمین و یه صندوق طلا میدم! سهیلا با ناز نشست سر جاشو صدای کل زدنا بلند شد،اینبار اژدرخان به سمت من اومد و داد کشید:-عروس اگه بشینی بهت یه انگشتر و یه گاو میدم! همه با شعر محلی که میخوندن ازم میخواستن که راضی نشم اما برای من دیگه این چیزا ارزش نداشت فقط میخواستم هر چه زودتر بشینم همین که خواستم بشینم اژدرخان زودتر گفت:-عروس اگه بشینی بهت یه زمین و یه گاو و یه انگشتر میدم! نشستم سر جامو دوباره صدای کل کشیدنا بلند شد و بازم زمزمه های آتاش در گوشم بلند شد:-میبینی حتی برای آقامم ارزش نداری،شنیدم تو عمارتتون کلفتی میکردی؟ با پوزخند نگاش کردم و دم گوشش گفتم:-مثل اینکه یادت رفته مادر خودتم قبل از ازدواج با خان کلفت بوده! میدونستم جرات نمی کنه جلو اون جمعیت کاری کنه خم شد و در حالی که از خشم قرمز شده بود در گوشم گفت: -می دونم چیکارت کنم فقط صبر کن تا سوزوندن تو و آقات وقت زیادی نمونده! سر چرخوندم و نگاهی به چشمای وحشیش انداختم با جدیت رو ازم گرفت و زل زد به مردا و زنایی که رو به رومون مشغول رقص محلی بودن!🦋🦋🦋 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
💖🕊 صلوات خاصه امام رضا علیه السلام: اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.💐✨ @hedye110
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ آيا مى دانيد وقتى در مسجد حضور پيدا مى كنيد، چقدر خير و بركت را به سوى خود جذب مى كنيد؟ آيا مى دانيد مسجد خانه دوست است و در آن جا مى توان به راحتى به دريايى از رحمت و مهربانى او رسيد؟ آيا مى دانيد كه بهشت مشتاق كسى است كه دل در گرو عشق مسجد داشته باشد؟ آيا مى دانيد قلب مسجد براى حضور من و تو تنگ مى شود؟! بياييد با حضور در مسجد تلاش كنيم تا معنويّت را در زندگى خود پررنگ تر كنيم و به آرامش بيشتر برسيم. اين كتاب به شما كمك مى كند تا با آثار حضور در مسجد بيشتر آشنا شويد. ان شاءالله هر روز در قالب مسابقه یک برگ از این کتاب را باهم ورق میزنیم..... شما دوستان عزیز میتونید نظرات خودتون رو راجع ب مسابقات ما و مطالبی که گذاشته میشه رو به آیدی زیر ارسال کنید... 🦋🌹🦋🌹🦋 @Yare_mahdii313
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
ــ آيا شما مى دانيد خانه اَصبغ كجاست؟ ــ كدام اصبغ! ــ همان كه يكى از ياران حضرت على(ع) مى باشد. ــ آرى، انتهاى همين كوچه، دست چپ، خانه دوّم. از اينكه بعد از ساعت ها جستجو در شهر كوفه، سرانجام خانه اصبغ را پيدا كردم، در پوست خود نمى گنجم. من يار باوفاى حضرت على(ع) را خواهم ديد. درِ خانه را مى زنم و صداى آن پيرمرد مهربان به گوشم مى خورد كه مى گويد: صبر كن، آمدم. با مهربانى مرا به خانه خويش دعوت مى كند و با نوشيدنى گوارايى از من پذيرايى مى كند. اين پيرمرد چه چهره نورانى و جذّابى دارد! خودم را معرّفى مى كنم: نويسنده اى هستم كه براى جوانان كتاب مى نويسم، امروز آمده ام با شما همراه باشم. او سرى تكان مى دهد و با مهربانى به من نگاه مى كند و مى گويد: خوب، مى خواهى با اين كتاب خود به جوانان چه بگويى؟ گفتم: مى خواهم عشق به مسجد را در دل جوانان زنده كنم. آيا مى توانى در اين راه كمكم كنى؟ نگاه كن، غبار غمى بر چهره اين پيرمرد مى نشيند و اشك از گوشه چشمان او جارى مى شود. خدايا! چه شد من كه حرف بدى نزدم، پس چرا اصبغ ناراحت شد. ــ آيا از سؤال من ناراحت شديد؟ ــ نه پسرم، با سخن تو به ياد خاطره اى افتادم و دلم بهارى شد. ــ چه خاطره اى؟ ــ ياد مولاى خود حضرت على(ع) افتادم، آن يار مهربانم كه مرا تنها گذاشت و رفت. و اين جا بود كه اين پيرمرد شروع به سخن كرد: يادش به خير، آن روزها كه مولايم بود، من به خانه آن حضرت مى رفتم; در كنار او مى نشستم و آن حضرت برايم سخن مى گفت. سخنان آن حضرت چنان شيرين و ارزشمند بود كه هيچ گاه از آن سير نمى شدم. هر روز آن حضرت مطالبى تازه برايم مى گفت، آرى يك روز هم سخن از مسجد به ميان آمد. يادم هست كه مولايم فرمود: "اى اصبغ! سعى كن نمازت را در مسجد بخوانى. كسى كه نماز خود را در مسجد بخواند، خداوند به او توفيق دوستى با يكى از بندگان خوب خود را مى دهد تا از دوستى با او بهره ببرد و يا به او شناخت و معرفتى مى دهد كه قبلا از آن بى بهره بوده است و يا توانايى دورى از گناه و معصيت را به او عطا مى كند". 🌹🦋🌹🦋 <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
Arian Yari - Chert o Pert (128).mp3
3.72M
☑️آرین یاری 💠 چرت و پرت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
💕برای یک قلب نیاز به لشکر کشی فقط کافیست بود و محبت کرد                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🌺پروردگارا مهربانم ⭐️دستانم بــه سوی تـــوست 🌺نگاهم به مهربانی و کرم توست ⭐️با تــو غیر ممکن‌ها ممکن می‌شود 🌺نا ممکن‌های زندگی‌ام را ممکن بفرما ⭐️که باخدای بی‌همتایی چون تــــو 🌺معجزه زندگی جــان می‌گیرد.آمـیـــن🙏🏻 ⭐شب زیبایت بخیر و سرشار از آرامش الهی @delneveshte_hadis110
┄┅─✵💝✵─┅┄ آغاز سخن یاد خدا باید کرد خود را به امید او رها باید کرد ای با تو شروع کارها زیباتر آغاز سخن تو را صدا باید کرد الهی به امید تو💚 🌹🦋🌻🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @hedye110
نذر کردم تا بیایی هر چه دارم مال تو چشم های خسته پر انتظارم مال تو یک دل دیوانه دارم با هزاران آرزو آرزویم هیچ ، قلب بی قرارم مال تو                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
آرى، بى جهت نبود كه اصبغ با اين سن و سال زيادى كه داشت سعى مى كرد تا نماز خود را در مسجد بخواند. او مى دانست كه خداوند متعال براى مسجد رفتن اثر خاصّى قرار داده است. پس اى جوانانى كه به دنبال پيدا كردن دوست صميمى و خوب هستيد، به سوى مسجد بشتابيد تا صاحب خانه براى شما طرح يك دوستى بزرگ را بريزد. آرى، موفّقيّت در سايه دوستى با يار و همراهى مناسب حاصل مى شود. اگر خواهان عرفان هستى و مى كوشى تا به معرفت برسى به سوى مسجد رو كن. بيا و با خانه خدا دوست شو كه صاحب خانه از قلبِ تو، با معرفتى راستين پذيرايى مى كند. اگر مى خواهى رحمت خدا را به سوى خود جذب كنى; اگر دوست دارى مهربانى خدا را به صورت ويژه در زندگى خود بيابى، به سوى مسجد بشتاب تا زير باران مهربانى خدا قرار بگيرى. اگر فاصله گرفتن از گناه برايت سخت شده است; اگر شيطان وسوسه ات مى كند و تو در مقابل وسوسه هاى او احساس ضعف مى كنى به مسجد بشتاب، آن جا است كه خداوند ايمان تو را شارژ مى كند. بدان با همين حضور در خانه خدا مى توانى ايمان خود را تقويت كنى. شيطان در كمين تو است و تو بايد آماده باشى. بايد شيطان را از خود نااميد كنى. تو با مسجد رفتن مى توانى هر آنچه براى خوشبختى معنوى لازم دارى به دست آورى. آيا ديگر تنهايى ها براى تو بس نيست؟ درمانِ روح تو همين حضور در مسجد است و صاحب خانه كه خيلى آقا و مهربان است، از همه نيازهاى تو آگاه است. او مى داند كه در اين لحظه به راهنمايى يك دوست نياز دارى. براى همين مى بينى از راهى كه باور نمى كنى يك دوست خوب روزيت شد و آنگاه زندگى تو متحوّل مى شود.🌹🌹 <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
                   @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
                   @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
                   @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
                   @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻