┄┅─✵💝✵─┅┄
با نام و یاد خــدا
میتوان بهترین روز را
براے خـود رقم زد
پس با تمام وجـود بگیم
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
خـدایا بہ امید تو
نه بہ امید خلق تو
❤️🌹🌷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
@hedye110
#سلام_امام_زمانم💚
عیدت مبارک مولا جان
به قربان تنهاییت💔
دعا کن لایق ظهورت شویم 😔
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتصدنودهشتم
عصبانی سرمو از دستای زمختش بیرون کشیدم،دیگه آتویی دستش نداشتم که بخوام ازش بترسم با بلندترین صدایی که میتونستم فریاد زدم:-دست از سرم بردار،هیچ کودوم تقصیر من نیس،همش تقصیر اون پسر دیلاقته،اون با دختر خان خوابیده بود،تو منو مجبور کردی به خاطر جون پسرت ازدواج کنم،شما منو بدبخت کردین،دیگه چی از جونم میخواین؟بهتره دست از سرم برداری اشرف خاتون چون یه چیزایی میدونم که اگه دهن باز کنم نمیتونی سر بالا بیاری نه تو و نه اون پسرت!
با اخم به چهره متعجب زنعمو که اصلا انتظار این حرکت رو ازم نداشت زل زده بودمو نفس های عصبی میکشیدم که با سوزشی پشت سرم از درد چشمامو بستم،اردشیر موهامو توی دستش گرفته بود و از پشت میکشید:-چه غلطی کردی؟اگه جرات داری یه کلمه دیگه حرف بزن تا دهنتو پاره کنم!
فاطیما با ترس نزدیک شد و گفت:-ولش کن چیکارش داری؟
-تو عقب وایسا تا تو و اون شوهرتم از عمارتم بیرون نکردم، خان اینجا از این به بعد منم،این دخترم باید زبونش رو بسوزونم تا یاد بگیره در مورد خانش درست حرف بزنه،توی همون حالت کشوندم از پله ها پایین،فشار دستش روی موهام به حدی زیاد بود سرم داشت آتیش میگرفت،دستمو گرفته بودم روی ریشه موهام تا دردش کمتر بشه دیگه نزدیک بود به گریه بیفتم که هلم داد وسط حیاط و کشیده شدم روی زمین نیم خیز شدمو و با اخم زل زدم به اردشیر که روسریمو توی دستاش گرفته بود و هنوزم داشت از خان بودنش نطق میکرد،دلم نمیخواست اشکامو ببینن دلم نمیخواست غرورم خورد بشه،با صدای جیغ کوتاهی که اشرف کشید چشم از اردشیر گرفتمو به کلیدی که توی دستاش بود زل زدمو با ترس دست گذاشتم روی جیب خالیم:-دختره بی همه چیز همینت کم مونده بود دزدی هم بکنی؟کلیدای منو برداشتی؟خیال کردی عزادارم تو حال خودم نیستم میتونی ازم دزدی کنی؟
خیال کردی عزادارم تو حال خودم نیستم میتونی ازم دزدی کنی؟حیف باید برم مسجد وگرنه بی آبروت میکردم و رو به اردشیر که عصبی ایستاده بود و بهم نگاه میکرد انداخت و گفت:-پسرم تو عصبانی نشو این سگ ارزششو نداره دستتو به خونش کثیف کنی برو حاضر شو باید بریم مسجد باید همه بفهمن خان آینده این ده کیه!
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
❤️❤️ : ❤️❤️
عشـــ♥️ـــق یعني مَنڪہ درمانم تویي
عشــ♥️ـــق یعني راحتِ جــانم تویي
عشــ♥️ــق یعني شادِ شادم در بَرت
عشــ♥️ــق یعني ڪرده قلبم باورت
عشــ♥️ــق یعني تو شدي آرامِ جان
عشــ♥️ــق یعني تا ابد با مڹ بماڹ
عشقتون_پایدار
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
مهربانی گم نمیشه،
یه روزی یه جایی بهت برمیگرده…
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
تـــــو میتـونی ....
قشنگ تـرین دلیل واسه
تند زدن قلب من بـاشی ...❤️
💕
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
✨
قـابـل توجـه اونایـی کـه میگـن
زمـان هـمـه چیـو حـل مےکـنـه😏
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
بـہ هـیـچـکـس اعـتـمـاد نـکـن💕
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
『♥️』
الفبای درد از لبم میتراود
نه شبنم، که خون از شبم میترواد
سه حرف است مضمون سی پارهی دل
الف، لام، میم از لبم میتراود
چنان گرم هذیان عشقم که آتش
به جای عرق از تبم میتراود
ز دل بر لبم تا دعایی برآید
اجابت ز هر یاربم میتراود
ز دین ریا بی نیازم، بنازم
به کفری که از مذهبم میتراود
🔻قیصر_امین_پور
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
『♥️』
هيچ روزے تڪرار نمیشود
هيچ شبے، دقيقاً مثل شب پيش نيست
هيچ بوسهاے، مثل بوسهے قبل نيست
و نگاه قبلے مثل نگاه بعدی
روزها، همه زودگذرند
چرا ترس؟
اين همه اندوه بیدليل براے چيست؟
هيچ چيزے هميشگے نيست
فردا كه بيايد، امروز فراموش شده است
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻