eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
┄┅─✵💝✵─┅┄ با توکل به اسم الله آغـــاز روزی زیبـــا با صلوات بـــر محمـد و آل محمــــد (ص) اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم سلام صبح زیباتون بخیر 🌷🌹❤️🦋🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @hedye110
تـا نشــد قسمتـــ مــا تاریڪے قبــــر بیـــا اے بہ عـالـم بعـد زینبــــ،جبـل الصبــر بـیـا 💫السلام علیڪ یا بقیة الله فے ارضہ(عج)💫                    @Aksneveshteheitaa                🏴🖤🏴
🔹 🦚  با ضربه ای که به در خورد کمی ازش فاصله گرفتم:-میتونم بیام تو؟ اورهان روسریمو از روی سرش برداشت و گرفت سمتمو با چشم اشاره ای کرد که اون طرفش بشینم حرفشو گوش کردمو روسری که کمی به خونش آغشته شده بود روی سر انداختم:-بیا تو داداش! ساواش با کاسه آب و دستمالی که توی دستش گرفته بود وارد شد،نگاه چپ چپی بهم انداخت و نشست بالا سر اورهان و دستمال رو خیس کرد و به پیشونی زخمیش کشید:-خوب جونی داری،اگه من بودم تا حالا صد بار مرده بودم! اورهان همونجور که از برخورد دستمال با زخم پیشونیش صورتش از درد جمع شده بود رو به ساواش لب زد:-آقام چه حالیه؟ -میخواستی چجوری باشه؟مثل اسپند روی آتیشه،یه جا بند نمیشه،مدام از این حرف میزنه که از بچه شانس نیاورده،حقم داره به خدا! -هنوزم میخواد بکشتم؟ -میخواد هر دوتون رو بکشه،برای چی این کارو کردی،پوزخندی زد و ادامه داد نکنه به تو هم مثل من دارو خوروندن؟ از حرفی که زده بود اخمای اورهان توی هم کشیده شد:-خیلی خب عصبی نشو نیازی نیست به من توضیحی بدی،من میرم خان ببینه اومدم اینجا دوباره خونش به جوش میاد،تازه یه ذره آروم شده،دارم راضیش میکنم به عقدتون رضایت بده! ساواش نیم خیز شد تا از جاش بلند شه که اورهان ساعد دستشو محکم گرفت:-داداش یه خواهشی ازت دارم،اگه بلایی سر من اومد این دختر رو سالم برسون ده پایین،نذار بلایی سرش بیارن! ساواش عصبی ابروهای پرپشتشو توی هم گره زد و گفت:-قرار نیست بلایی سر کسی بیاد گفتم کخ دارم خان رو راضی میکنم از خونتون بگذره اگه راضی شد که هیچ اگه نشد غروب نشده ترتیبشو میدم فرار کنین شهر،چند وقت از اینجا دور شین تا آبا از آسیاب بیفته! -خودت که حال و روزمو میبینی اینجوری تا یه آبادی اونطرف ترم نمیتونم برم چه برسه به شهر! -به همین زودی جا زدی؟اگه خاطرشو میخوای خودت زنده بمون نجاتش بده! با رفتن ساواش و بسته شدن در طویله نگاهم روی اورهان ثابت موند باورم نمیشد اون حرفارو زده باشه،عصبی بودم چونم از بغض میلرزید منتظر جرقه ای بودم تا سیل اشکامو رها کنم که اسممو صدا کرد،بدون اینکه جوابشو بدم خزیدم گوشه طویله و صدای هق هقم بلند شد:-سرم سنگینه نمیتونم بلند شم،معذرت میخوام،خیلی خب گریه نکن! بی توجه بهش به گریه کردنم ادامه دادم که با صدای آخ بلندی که گفت وحشت زده دستمو از روی صورتم برداشتمو بدون اینکه اشکامو پاک کنم سریع خودمو رسوندم بالا سرش،بینیمو بالا کشیدمو گفتم:-چی شد؟کجات درد گرفت؟بذار یه نفر رو خبر کنم باید شکسته بند بیارن!  از جا بلند شدم تا به در طویله بکوبم شاید کسی به دادمون برسه که دستمو کشید و اشاره ای به سینش کرد و گفت:-اینجا درد گرفت،حتی شکسته بندم نمیتونه درمونش کنه،اگه نمیخوای درد بگیره اشکاتو پاک کن!🌳🌳🌳🌳 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
جوانان بنی هاشم بیایید علی را  بر در خیمه رسانید بگویید مادرش لیلا بیاید تما شای علی اکبر نماید زمین کربلا در شور و شین سر اکبر به دامان حسین است                    @Aksneveshteheitaa                🏴🖤🏴
Nazar-Al-Qatari-Madahi-08.mp3
6.46M
🔳 ◼️ تازه جوانم، مرا تو جانم در جاني با اشك سردم مرا تو دردم درماني 🎤با نوای:                    @Aksneveshteheitaa                🏴🖤🏴
دوستان عزیزم ضمن عرض تسلیت و قبولی عزاداریهاتون از تک تک شما بابت اینکه کمتر پست میزاریم عذرخواهی میکنم 🌹🌹🌹 این روزا بخاطر برنامه های عزاداری فرصت کمی داریم برای پست گذاشتن............ التماس دعای فرج 🦋🦋🦋
┄┅─✵💔✵─┅┄ خدایا شروع سـخن نامِ توست وجودم به هر لحظه آرامِ توست دل از نام و یادت بگـیرد قـرار خوشم چون که باشی مرا در کنار سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 🦋🌹❤️🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @hedye110
اي یوسف فاطمه! اي یار سفر کرده! هزاران هزار دیده در فراق تو یعقوب وار خون میگریند و فقط با تماشای قامت تو بینا می‌شوند. ما درکنار دروازه ي دل هایمان، شاخه گل هاي‌ ارادت بـه دست گرفته و هر آدینه منتظریم کـه چونان رسول اعظم«ص» کـه از مکه بـه مدینة النبی هجرت کرد، از مکه طلوع کنی و بـه مدینة المهدی دل ها پا گذاری.                    @Aksneveshteheitaa                🏴🖤🏴
علامه امينى شب تاسوعا و عاشورا براى امام زمان صدقه کنار ميگذاشتن و ميگفتند: امشب قلب حضرت در فشاراست . ارسال نمایید تا ميليونها نفر براى آقاصدقه دهند.             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸
زنینه_نیزه_شکسته_هارو_بزن_کنار_زینب_.mp3
6.47M
• ﷽ • سبک:زمینه شکری متن:نیزه شکسته هارو... 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 نیزه شکسته ها رو بزن کنار زینب افتاده ام به گودال ای بیقرار زینب به نیزه ی غریبی تکیه زدم نبینی زخمای پیکر رو بیش از هزار زینب من حسینم/به زیر تیغ و نیزه ها من حسینم/مجروح و زخمی از جفا من حسینم/افتاده زیر دست و پا برو زینب به سوی خیمه خواهر به استقبالم اومد دیگه مادر برو زینب صدای ناله میآد اومد پیغمبر و زهراء و حیدر برو زینب دلم پیش سکینه است به دنبال رقیه است زجر کافر حسین جانم حسین جانم برادر ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ شدم هدف برای تیر و سنان زینب از زخم نیزه بدتر زخم زبان زینب قرآن ناطقت را صفحه به صفحه بردن انگشترم به غارت بُرد ساربان زینب من حسینم/با لب تشنه بی پناه من حسینم/بیکس میون قتلگاه من حسینم/از جگرم میکشم آه برو زینب به سمت خیمه برگرد که رنگ دخترام از حمله شد زرد برو زینب تویی تنها امیدم به قلبم حال خیمه بدترین درد برو زینب دلم پیش رقیه است به تعقیبش به صحرا زجر نامرد حسین جانم حسین جانم برادر ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ سرم بروی نیزه تنم به دشت زینب از دست نیزه داران صد دست گشت زینب کنج تنور خولی یا بین دِیرِ راهِب یا اینکه مجلس مِی سرم به تشت زینب من حسینم/که نیزه زد بر دهنم من حسینم/کشته ی دور از وطنم من حسینم/باهرچی میشد زدنم برو زینب ، برو جانِ برادر بزن محکم گره بر کنج معجر برو که حالم سجادم خرابه تنِ تبدار ، علی، بی یار و یاور برو زینب دلم پیش ربابه داره دق میکنه از داغ اصغر حسین جانم حسین جانم برادر @hedye110
🏴 جوان ها مثل پیرمردها عزاداری نکنند... @delneveshte_hadis110
خورشید گلوی تاک را می بوسید پیراهن چاک چاک را می بوسید انگشتر عشق را به غارت بردند انگشت بریده خاک را می بوسید...!! السَّلامُ عَلیْڪ یااَباعَبدِاللهِ الْحُسینِ الْمَظلوُم عَلیہِ السَّلام                    @Aksneveshteheitaa                🏴🖤🏴
در هر نفسش سوز و گداز است حسین سرچشمه هر راز و نیاز است حسین می‌خواند نماز آخرین را در خون یعنی که فدایی نماز است حسین محمود قاری (نیایش سرخ، صفحه ۴۱)                    @Aksneveshteheitaa                🏴🖤🏴
d827a76f-ce84-4b59-a974-b2a3cf1efa80.mp3
11.77M
پای غمت گیرم حسین 🎙کربلایی پیام کیانی تاریخ مداحی ۱۶مردادماه ۱۴۰۱                    @Aksneveshteheitaa                🏴🖤🏴
┄┅─✵💔✵─┅┄ الهی ... هر بامدادت؛ رودخانه حیات جاری می شود ... زلال و پاک ... چون خورشید مهربان و گرم وخالصمان ساز ... سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 💐❤️🌷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🏴🏴           @hedye110 🏴🖤🏴
🏴 وفدیناه بذبح عظیم مقتل به فصل ذبح عظیم خدا رسید راوی داستان به غروب منا رسید پیچید بانگ هَل مِن مردی میان دشت او یار خواست لشگر تیر از هوا رسید افتاد بر زمین تن مجروح آفتاب باد مخالف آمد و ابر بلا رسید بازی تیر و نیزه و خنجر تمام شد وقت هنرنمایی سنگ و عصا رسید از تل زینبیه سرازیر شد زنی آری رسید خواهرش اما کجا رسید جایی که حنجری شده درگیر خنجری جایی که جان او به لب تیغ ها رسید جشن است! دور هلهله‌ ها هم گذشت و حال هنگام پایکوبی اسبان فرا رسید برگشت ذوالجناح ولی شاه برنگشت ساحل گریست، کشتی بی ناخدا رسید                    @Aksneveshteheitaa                🏴🖤🏴
پدر خاک کجایی پسرت خاک نشد مادر آب کجایی پسرت آب نخورد 😭😭😭                    @Aksneveshteheitaa                🏴🖤🏴
🔹 🦚 با مشت ضربه ای به بازوش زدم از درد صورتش جمع شد،عصبی داد زدم:-داشتم پس می افتادم،اصلا انگار عین خیالتم نیست که میخوان بکشنمون! -نترس نمیذارم بلایی سرت بیاد! -اگه بلایی سر توهم بیاد انگارسر من اومده! نفس عمیقی کشید و به سختی خودشو بالا کشید و تکیشو به دیوار طویله داد:-اولین بار که دیدمت هیچ وقت فکر نمیکردم یه روزی باهم توی طویله زندونی بشیم،اونم توی همچین شرایطی! نگاهی به چشمای مظلومش انداختمو با خودم عهد کردم این بار که اژدرخان خواست بهش آسیبی بزنه همه چیز رو بگم،حقش نبود این همه سختی رو تحمل کنه اورهان آدم خوبی بود،بهترین آدمی که توی زندگیم میشناختم! توی همین فکرا بودم که صدایی از اومد و ساواش و هول زده وارد شد و رو به اورهان گفت:-پاشو داداش خان ده پایین داره میاد،آقات گفت نباید بذاریم چیزی بفهمن، به آدمای عمارتم سپردن خان گفته اگه حرف از دهنشون بیرون رفت زبون از حلقومش بیرون میکشه! اورهان عصبی ابروهاشو توی هم گره زد:-چی میگی ساواش؟من که از حرفات چیزی سر در نیاوردم! -کجاشو نمیفهمی؟خان ده پایین داره میاد میخواد پسری که خان برای دخترش در نظر گرفته رو ببینه،آقات میگه نمیخوام بفهمه چه اتفاقی افتاده میگه نمیخواد توی دهشون بپیچه که خان بالا امانت دار نیست،پسراش به ناموس هم دست درازی میکنن،اینا بهونشه من از اولم میدونستم به مردنت رضایت نمیده،حالا اگه فهمیدی کمک کن بلندت کنم،باید بری لباساتو عوض کنی،آقات شرط گذاشته اگه ساکت بشینین و حرفی از دهنتون در نیاد از خونتون میگذره،اگه خان پایین چیزی بفهمه دیگه نمیشه به این راحتیا درستش کرد! منظور ساواش رو اصلا نمیفهمیدم اینقدر تندتند حرف میزد و توضیح میداد که هر دومون رو گیج کرده بود، ساره با چشمای ورم کرده از گریه به کمکم اومد و خواستیم به طرف اتاق بریم که اورهان عصبی لب زد:-کجا میبریش؟ -نترس داداش بلایی سرش نمیاره میره لباس عوض کنه الانه که آقاش سر برسه صلاح نیست این شکلی ببیندش! اورهان سری تکون داد و همراه ساره وارد اتاق شدیم و هنوز قدم داخل نذاشته بودیم که شعبون داد کشید:-ارسلان خان و آدماش اومدن! توی چشمام اشک حلقه زده بود پس هنوزم اونقدری برای آقام اهمیت داشتم! دست و صورتمو توی تشتی که ساره برام آورده بود شستمو لباس تمیزی به تن کردم:-خان چطوری راضی شد از خونمون بگذره ساره؟ -نمیدونم خانوم جان من که جرأت نزدیک شدن بهشون رو نداشتم اما اول ساواش و بعدش حوریه خاتون خیلی باهاشون حرف زدن،انگارمثل همیشه اون تونسته راضیشون کنه،هر چند خود خان هم راضی به مردن اورهان خان نمیشد همین چند وقت پیش یه پسر از دست دادن هر خطایی هم که کرده باشن نمیتونستن خودشونو راضی کنن اورهان خان رو هم از دست بدن من که همه ترسم از جانب شما بود میترسیدم،خان بخواد شمارو سر به نیست کنه ،خدا رو شکر میکنم که آقاتون به موقع رسید! آه از ته دلی کشیدم،ساره جلو اومد و جلیقه مشکی رنگی تنم کرد:-فقط حواستون باشه خانوم جان یه وقت حرفی نزنین آقاتون متوجه قضیه بشه! نمیدونستم خان چی تو سرشه که میخواد همه چیز رو مخفی نگه داره اما خوب میدونستم به فکر خیر و صلاح من نیس،با دستای لرزونم روسریمو سرم میزدم که عصمت هول زده وارد اتاق شد:-زود باشین خان صداتون میکنه! با وحشت نگاهی به ساره انداختمو از روی زمین بلند شدم،تموم تنم کوفته بود،پاهام به خاطر کشیده شدنم روی زمین پوسته پوسته شده بود و میسوخت اما انقدر ترسیده بودم که هیچ دردی حس نمیکردم،با پاهای لرزون وارد مهمونخونه شدمو تموم چهره هارو از نظر گذروندم،لبخندی مصنوعی روی چهره همه نقش بسته بود،اما نفرت رو از نگاهشون حس میکردم،با شرم سلام آرومی کردمو بوسه ای به دستای زمخت آقام زدمو کنارش جای گرفتم:-خوبی دخترم؟ نگاهی به اخمای درهم اژدرخان انداختمو با ترس لب زدم:-بله آقاجون!💐💐💐💐 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🏴🏴🏴