صبور باش
هم حکمت را میفهمی
هم قسمت را میچشی
هم معجزه را میبینی
#محرم
#سلامبرحسین
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🏴🖤🏴
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
#محرم
#سلامبرحسین
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🏴🖤🏴
تو مرجانی تو درجانی تو مروارید غلتانی
اگر قلبم صدف باشد
میان آن تو پنهانی
#محرم
#سلامبرحسین
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🏴🖤🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸شبتون غرق در آرامش خـدا
🍃 🌸بـه امـید طلوع آرزوهـایتـان
🍃🌸#شبتون_زیبا دوستان
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
@hedye110
🏴🖤🏴
┄┅─✵💝✵─┅┄
الهـــی
به نام تو که
بی نیازترین تنهایی...
با تکیه بر
لطف و مهربانی ات
روزمان را آغاز می کنیم:
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
سلاااام
الهی به امیدتو
صبحتون بخیر💖
🌴💐❤️🇮🇷🇮🇷🇮🇷
@hedye110
🏴🖤🏴
#سلام_امام_زمانم
بزرگی میگفت امام زمان حیّ است،
در بیـن ماست
صبح بـه صبـح بنشینید
دست به سینـه بگـذارید
و به آنحضرت اظهار ارادت بکنید
السـلام علیک یا بقیـة الله
السـلام علیک یا حجة الله
السـلام علیک یا نــــورالله
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#محرم
#سلامبرحسین
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🏴🖤🏴
#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتدویستسیسوم
رسیدم به باغ و چند برگ از درخت چیدم، با یادآوری خاطره ای که با اورهان توی اون باغ داشتم آه از ته دلی کشیدم،حتی جای جای عمارتمون هم منو یاد اون می انداخت،سری تکون دادم و برگشتم به سمت اتاق دیگه نباید به اورهان و خاطراتش فکر میکردم،با صدای آوازی که میومد سرچرخوندم سمت طویله اردشیر بیخیال از همه جا دست به سر روی اسبش میکشد و شعر میخوند،وضعیتش خیلی بهتر بود و وردست آقام مشغول به کار شده بود اما هنوزم به فرحناز کوچکترین توجهی نداشت،با اسبش بیشتر وقت میگذروند تا اون بیچاره،همش توی حال خودش بود،آقامم وقتی میدید سر به راه تر از قبل شده زیاد به پرو پاش نمیپیچید،دلم به حال فرحناز میسوخت اما سعی میکردم زیاد اطرافش نباشم آخه اون منو یاد اورهان می انداخت اما دورادور شاهد برجسته شدن شکمش بودم!
وضعیت سحرناز هم بهتر از قبل بود آقام خواستگاری براش پیدا کرده بود که جوون خوبی به نظر میرسید یک کشاورز ساده بود،بهش اجازه داده بود بعد از سال عمو پا پیش بذاره و سحرناز رو خواستگاری کنه،هرچند زنعمو به خاطر وضعیت مالی بد پسر دلش رضا نبود و بیشتر ترجیح میداد دخترشو به اون پیرمرد بده،اما آقام که به سحرناز به چشم یادگار برادرش نگاه میکرد حتی به زنعمو اجازه نمیداد تا راجع به ازدواج دخترش اظهار نظر کنه، زنعمو هم که آتوی بدی دست آقام داشت جرأت اعتراض نداشت!
برگشتم به اتاق و برگارو سمت عزیز گرفتم هنوزم نمیدونستم چرا فرستادتم پی چیدن برگ،عزیز که نگاه مظلوممو دید رو بهم گفت:-این برگارو میندازیم توی تشت آب آنات و باهاش غسلش میدیم تا هم خودشو هم احمدخان همیشه سرسبز و خرم باشه،برو بقچه خودتم ببند!
با ترس لب زدم:-چرا عزیز؟مگه قراره کجا برم؟
-چرا هول کردی دختر قراره بریم حموم،نکنه از حموم میترسی و خنده بانکمی کرد!
نفسمو آروم بیرون دادم،خیال کردم خان آدم فرستاده به دنبالم اما برای اینکه عزیز به چیزی شک نکنه متعجب لب زدم:-نه عزیز فقط تعجب کردم،نمیدونستم منم باید بیام!💐💐💐💐💐💐
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
عطرها بی رحم ترین عناصر زمینند
بی آنکه بخواهی،
می برندت تا قعر خاطراتی که
برای فراموشیشان تا پای غرور جنگیدی!
#حـقىقٹ🤍🖇
#محرم
#سلامبرحسین
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🏴🖤🏴
•
نیازی ندارم لباس های فلان مارک بپوشم و عطرهای فلان مارک بزنم و خانه ام فلان جایِ شهر باشد ،
همین که گوشه ی دنج داشته باشم، اتاقی رو به آفتاب داشته باشم برایم کافیست ...
من با همین پنجره ی ساده ی رو به آفتاب ؛
خوشبختم ...
#محرم
#سلامبرحسین
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🏴🖤🏴
گاهی دلت به "راه" نیست.
ولی سر به راهی،
خودت رو میزنی به اون راه و میری... همه چه خوش باورانه فکر میکنند
که تو روبه راهی(:!
#ڄـڼد_ڷځـظھ_ڂـڶۈـٹ⏳
#محرم
#سلامبرحسین
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🏴🖤🏴
مادرم اسمتو خوند تو گوشم.mp3
9.18M
شبجمعهحرمودوستدارم..:)
#حسین_طاهری
#شب_جمعه
#محرم
#سلامبرحسین
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🏴🖤🏴💠====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸شبتون غرق در آرامش خـدا
🍃 🌸بـه امـید طلوع آرزوهـایتـان
🍃🌸#شبتون_زیبا دوستان
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
@hedye110
🏴🖤🏴
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
💜به نام خداوند لوح و قلم
💖حقیقت نگار وجود و عدم
💙خدایی که داننده رازهاست
💚نخستین سرآغازِ، آغازهاست
سلام صبحتون بخیر
الهی به امید تو💚
💐🦋🌹🌷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
@delneveshte_hadis110
#سلام_مولا_جانم❣
بـے تـو تمــام قافیـہ ها لنـگ میزند
دنیا بہ شیشہے دل من سنگ میزند
ساعٺ بہوقٺ غربتتانگشتہ اسٺکوک
حالا مدام در دل من زنگ میزند 🥀
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#محرم
#سلامبرحسین
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🏴🖤🏴
#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتدویستسیچهارم
-باید بیای دختر با آب تشت غسل کن تا ان شالله زود حامله بشی،میگن آب تشت حموم چله زن زائو شفاس،هر کی بچه دار نمیشه باید بیاد و خودشو غسل بده،راستی شوهرت کی میاد پی ات گفتی قراره بعد چله بیاد؟
با لکنت لب زدم:-مم..میاد عزیز و قبل از اینکه سوال دیگه ای بپرسه و در حالیکه توی دلم دعا میکردم هیچوقت خبری از آتاش نشه، از جا بلند شدمو نفسمو پر صدا بیرون دادم و روسری پهن زمین کردمو مشغول چیدن وسایل حمام درونش شدم!
لباسای خودمو آنام و تا زده تو بقچه گذاشتم ساعتی گذشت عزیز هم بقیه چیزای لازم رو مهیا کرده بود و به انتظار نشسته بود، احمد هم شیرشو خورده بود و خوابیده بود، از منتظر موندن کلافه شده بودم بی حوصله لب زدم:-عزیز پس کی راه می افتیم!
-صبر داشته باش دختر بذار عایشه و سکینه هم برسن باید بیان دعای چله بخونن،این “چله بر" رو هم بندازیم توی آب روون چون اسم خدا بهش خونده شده نباید جای ناپاک بیفته!
نگاهم به دستبند دور دست آنام ثابت موند، یادم افتاد به روز تولد احمد،همون موقع که سکینه بانو یا محمد(ص) گفت عزیز با شوق و ذوق وصف ناپذیری از اتاق بیرون اومد و ازم خواست هرچه سریعتر به خونه عایشه بانو برم و ازش بخوام “چله بر”آنام و پسرش رو حاضر کنه و زود برگردم حتی نذاشت برادرمو ببینم میگفت تا قبل از آوردن چله بر هیچ کس حتی آقام اجازه ورود به اتاق و دیدن بچه رو نداره چون سنگینی قدم آدما روی بچه می افته،درست نمیدونستم چله بر چی هست اما برای اینکه بتونه هر چه زودتر برادرمو ببینم هر چه سریع تر راه افتادم سمت ده و وقتی رسیدم و حرفایی که عزیز گفته بود رو به گوش عایشه رسوندم!
وضو گرفت و رو به روم توی اتاق نشست و چند تکیه نخ ابریشمی به رنگ های مختلف از گنجه اش بیرون کشید و مقابلش گذاشت و ذکر گویان مشغول گره زدن شد!
عایشه با ایمان ترین زن ده بود همه قبولش داشتن از اهالی روستای ما نبود و سال های پیش که از خاندانش جدا شده بود روستای مارو برای زندگی انتخاب کرده بود و همه مردم ده پر آب شدن چشمه توی همون سال رو از پا قدم اون میدونستن،بعد از تموم شدن کارش بندهای گره زد رو که بی شباهت به دستبند نبود درون تشت آبی شست و پاک و تمیز لای دستمال ابریشمی پیچید و به دستم داد و ازم خواست همینجوری پاک و طاهر تحویل عزیز بدم و به هیچ وجه با دستای بدون وضو به نخ ها دست نزنم چون خاصیتش رو از دست میده.💐💐💐💐💐💐
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔵🦋🔷
ای مفخر آدینهام
مهدی بیا مهدی بیا...
🔵🦋🔷
#محرم
#سلامبرحسین
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸