May 11
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
آغاز سخن یاد خدا باید کرد
خود را به امید او رها باید کرد
ای با تو شروع کارها زیباتر
آغاز سخن تو را صدا باید کرد
الهی به امید تو💚
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#سلام_امام_زمانم
#مهدی_جان
مےنویسم ز تو ڪہ دار و ندارم شده ای
بیقرارٺ شدم و صبر و قرارم شده ای
من ڪہ بیتاب توأم اۍ همہ تاب وتبم
تو همہ دلخوشے لیل و نهارم شده ای
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتچهارصدهفتادیکم
***
صبح با نور مستقیم خورشید که از گوشه پنجره به چشمم میخورد چشم باز کردم،خبری از اورهان نبود،اما سینی صبحانه ی کنارم و شیر سرد شده توی سینی نشون میداد که خیلی وقته که از رفتنش میگذره!
حتما به خاطر اینکه دیشب درست نخوابیده بودم خواب موندم،با عجله از جا بلند شدمو رختخوابارو جمع کردم و لقمه ای سرشیر توی دهانم گذاشتمو سینی رو برداشتمو رفتم سمت مطبخ...
دل توی دلم نبود ببینم قراره چه اتفاقی بیفته!
قدم بیرون گذاشتمو با دیدن عمارت که سوت و کور تر از همیشه بود جا خوردم،فقط چند نگهبان روبه روی طویله ایستاده بودن و حتی از صدیقه هم صدایی بیرون نمیومد!
سینی رو توی مطبخ گذاشتمو برگشتم و خودمو رسوندم پشت طویله و از سوراخاش نگاهی به داخل انداختم!
همین که چشمم به جسم بی جون صدیقه افتاد با صدای آتاش که از پشت به گوشم خورد از جا پریدم:-نترس هنوزم اونجاست به این راحتی نمیتونه فرار کنه!
برگشتم به سمتش،انگشت روی بینیش گذاشت و کمی از طویله فاصله گرفت،بی اختیار پشت سرش راهی شدم و با ترس پرسیدم:-چه خبر شده؟
نگاهی بهم انداخت و بی تفاوت رو بهم گفت:-از پیش عفت میام!
اگه بگم چشمام اندازه دوتا نعلبکی شد دروغ نگفتم،باورم نمیشد باحرفایی که دیشب زده بود کاری که ازش خواستم رو انجام داده باشه!
-اینطوری نگاه نکن به خاطر تو نرفتم دیشب خوابم نبرد هر چی خودمو جای اورهان گذاشتم دیدم دردش قابل تحمل نیست،دیگه نیازی نیست نگران باشی!
مات برده به صورتش خیره مونده بودم و خواستم ازش بپرسم چی بهش گفته که با صدای پایی که نزدیک میشد سرچرخوند نگاهی به پشت سرش انداخت و با اشاره سر ازم خواست پنهون بشم! انمیفهمیدم چرا ازم میخواد پنهون بشم؟مگه کی داشت میومد،نکنه حسین باشه؟با این فکر ترسیده به صورتش زل زدم و قبل از اینکه به خودم بیام هلم داد داخل انبار هیزم ها و درو بست!
هم شوکه شده بودم و هم ترسیده،نفس عمیقی کشیدمو به اطرافم که جز سیاهی مطلق چیزی نبود نگاهی انداختم صدایی از بیرون به گوش نمیرسید و گرد وخاک فضا داشت آزارم میداد خواستم لای در رو باز کنم تا شاید بتونم درست نفس بکشم که صدای آتاش مانعم شد:-خیر باشه حوریه خاتون شما کجا اینجا کجا؟نکنه پی هیزم اومدین؟شما که این همه کلفت و نوکر دورتونه،کافی بود لب تر کنین!
با این حرف دستم از روی در شل شد،حوریه اینجا چیکار میکرد؟دست روی دهانمگذاشتمو و خزیدم گوشه انبار جایی که اگه وارد میشدی کمترین دید رو داشت همینم کم مونده بود تو همچین شرایطی ببینتم،پر اضطراب توی تاریکی اطرافم چشم میچرخوندم که صداش به گوشم خورد:-بهتره تا سرتو به باد ندادی دست از این شوخیای بی نمکت برداری پسر،پی هیزم نیومدم باهات حرف دارم!
-خبر میدادین خودم خدمت میرسیدم نیازی نبود خودتون رو به زحمت بندازین،اینجا سرده بهتره بریم داخل اتاق صحبت کنیم!
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#ماهنقرهای🔹
#داستانواقعی 🦚
#پارتچهارصدهفتاددوم
-همونجا بایست نمیخوام کسی حرفامون رو بشنوه،از صبح آدم میفرستم پی ات پیدات نیست،تازگیا معلوم نیست مشغول چه کارایی هستی نکنه داری شر جدیدی به پا میکنی؟!
ساکت نشسته بودمو به مکالماتشون گوش میدادم که با ضربه ای که به در خورد وحشت زده از جا پریدم و صدای آتاش بلند تر از قبل توی انبار پیچید:-چیکار میکنی؟
-چه خبرته پسر؟میخوام در انبار رو باز کنم اینجوری که کنار هم ایستادیم و حرف میزنیم وجه خوبی نداره،در رو باز میکنم تا گمون کنن داری برای کرسی هیزم برمیداری!
لحن کلام آتاش به یکباره جدی شد:-نکنه هنوز گمون میکنی که من نوکرتم حوریه خاتون؟خیال کردی هنوز همون بچه ضعیفم که ازم بیگاری میکشیدی و توی گوشم زمزمه میکردی که فقط یه نوکرم و فکر خان شدن رو باید با خودم به گور ببرم؟نخیر دوره اون حرفا گذشت،الانم اگه عارت میاد با من حرف بزنی،راتو بکش و برو!
حوریه نفس حرصی کشید و کمی از در فاصله گرفتو آتاش تکیشو به در داد:-هنوزم مثل بچگیاتی وحشی و تند و تیز،لیاقت زندگی توی عمارت رو نداشتی، باید میذاشتم آقات بفرستت دیار غربت تنها زندگی کنی اونوقت قدر میدونستی..
از قدیم گفتن اگه جیره مواجب سگی رو زیاد کنی هار میشه،هر چند وفای سگ از تو بیشتره حداقل یه نون میندازی دم تکون میده،اما تو فقط پارس کردن یاد گرفتی!
آتاش در جواب حرفش پوزخندی زد و گفت:-دور برداشتی حوریه خاتون،اگه همین الان از پیش عفت نمیومدم گمون میکردم پیداش کردی و سرش رو کردی زیرآب،انگار یادت رفته، به خاطر همین سگی که ازش حرف میزنیه که الان زنده ای و اگه دهنش رو باز کنه و بگه که...
حوریه هول زده پرید توی حرفش و گفت :-خیلی خب،کافیه،برای همین اومدم نتونستی دهنت رو بسته نگه داری نه؟به سهیلا همه چیز رو گفتی؟چرا عروسارو به من تحریک میکنی؟هدفت چیه پسر؟برای چی رفته بودی دیدن عفت؟
-گمون میکنم کارایی که میکنم به خودم مربوط باشه،توقع نداری که برای کارام بیام و از تو اجازه بگیرم مادر جان!
-به من نگو مادر،مگه تو خواب ببینی من مادر حیوونی مثل تو باشم لیاقتت همون زیوره پاپتیه که با بی شرمی خودش رو چسبوند به خان و تورو پس انداخت،حالا ببین چه به روز تو و اون آنات بیارم اونوقت بقیه هم حساب کار دستشون میاد!
با تکونی که به در خورد وحشت زده دست روی دهانم گذاشتم،کم مونده بود به گریه بیفتم که با شنیدن صدای آتاش بغضمو فرو دادم:-حقت همون بود که میذاشتم بمیری عجوزه،تو خودت رو با مادر من قیاس میکنی؟هان؟ به مادر من میگی پا پتی؟مثل اینکه یادت رفته خودت از کدوم گورستونی اومدی؟
یادت رفته خودت رو به عنوان دختر قالب آقام کردی؟
بی شرم تویی یا آنای من؟
همینجا جنازتو پهن زمین میکنم تا یاد نگیری دیگه گنده تر از دهنت حرف بزنی،مردت برای همه بهتره،اینجوری لکه ننگت نمیخوره رو پیشونی برادرام!
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🏔❄️☀️سلااااام 🤚😊 روزتون بخیر و نیکی
🍃🍀🕊ای بادبامدادی خوش میروی به شادی.
🍃🍀🕊پیـونـد روح کـردی پیغام دوست دادی
🍃🍀🕊بـر بوستان گذشتی یـا در بهشت بودی
🍃🍀شـاد آمدی و خُرَم ؛ فرخنده بخت باشی.
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
4_5985739411826934797.mp3
6.83M
🍃🌲☀️🎼آوای بسیار زیبا
🍂🌻💐 برگ خزان
🍃🌷با نوای استاد بهرام گودرزی
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
﮼شما خیلی گُلی ولی ما باغچمون دیگه جا نداره:)👋🏻
#تیکهدار
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
گل نیستم ولی تا دلت بخواد خار دارم
#تیکهدار
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
دنبال بهترین نباش!
دنبال یه آدم معمولی باش
که سعی می کنه برات بهترین باشه
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
بزرگ ترین حماقت انسان
لبخند زدن به کسی هست
که ارزش نگاه کردن هم ندارد
#تیکهدار
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠
به جای «دوستت دارم»
به محبوبتون بگید :
«من تو را به جان می خوانمت.
به دل می نشانمت.به عشق می دانمت.
به غزل می سُرایمت.
به ماه می پندارمت.
به مهر می جویمت.
آری من تورا دوست دارم
با تمامِ نابودی هایم.»
#ایران_قوی🇮🇷
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💠❤️💠