eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.5هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
5.1هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ الهـــی به نام تو که بی نیازترین تنهایی... با تکیه بر لطف و مهربانی ات روزمان را آغاز می کنیم: سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 🌻❤️🇮🇷🇮🇷🇮🇷
ساعات عمرمن همگی غرق غم گذشت دست مرا بگیرکه آب ازسرم گذشت تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم یک گوشه بغض کرده که این جمعه هم گذشت مولا، شمار درد دلم، بی نهایت است تعداد درد من به خدا از رقم گذشت                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃⛰☀️📹🎼سلاااااام✋... 🍃🏕☀️صبحتون بخیر دوستان عزیز                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🔹 🦚 ناهید اسپند به دست جلو اومد و اول دور سر عزیز چرخوندش، بعد به سمت پله ها دوید تا خودشیرینی شو با چرخوندن اسفند دور سر فرهاد کامل کنه! از ناهید خوشم نمیومد بارها شده بود منو تحقیر کرده بود یا چغلی من رو به زنعمو برده بود،عزیز همیشه میگفت اگه زود ازدواج نکنین آخرو عاقبتتون مثل ناهید میشه،مجبورین کلفتی این و اونو بکنید،هرچند که من همینجوریشم یه کلفت بیشتر نبودم! سری تکون دادم و سعی کردم با فکر کردن به این چیزا حال خوبمو خراب نکنم! گلناز و مادرم دیگ هارو بار گذاشتن و منم مشغول شستن میوه ها با آب سرد شدم،با فکر اینکه زنعمو و سحرناز الان دارن با آب گرم حموم میکنن اخمی اومد روی پیشونیم! یک ساعتی گذشت و انگشتای دستم تقریبا بی حس شده بودن که زنعمو و عمه و سحرناز در حالیکه خودشونو حسابی پوشونده بودن تا یه وقت سرما نخورن از در وارد شدن و بی توجه به من رفتن سمت اتاقاشون،سحرناز مثل طاووسی خرامان خرامان راه میرفت خبر نداشت تا چند ساعت دیگه تبدیل به کلاغ میشه با این فکر ریز ریز خندیدمو میوه های شسته شده رو برداشتمو رفتم سمت آشپزخونه و نگاهی به مادرم که در دیگ رو برداشته بود و داشت بهش یه چیزایی اضاف میکرد انداختم،قرار بود چند ساعت دیگه فرهاد رو برای حموم دومادی ببرن و میخواستم لباسمو بپوشمو جلوش برقصمو شاباش جمع کنم! دست مادرمو گرفتمو کشیدم سمت اتاقمون:-آنا یه چند لحظه بیا! با گیجی نگاهی بهم انداخت و پشت سرم راه افتاد: -چیکار می کنی دختر نشنیدی عزیزت چی گفت باید حواسم به همه چیز باشه؟ سرمو زیر انداختمو مشغول بازی کردن با انگشتام شدم:-میخواستم یه چیزی بهت بگم آنا! -خیلی خب دختر زود باش،الان صدای اشرف رو در میاری! -اگه من امشب اون لباس سحرناز که برام درستش کردی رو نپوشم ناراحت میشی؟ دستی به صورتم کشید و با غم گفت:-فکر کردی من دلم نمیخواست بهترین لباس رو برات بدوزم؟چه کنم که فقط همین کار از دستم بر اومد! -ناراحت نباش آنا من خودم یه لباس دارم،خدیجه بی بی وقتی فهمید قراره کهنه های سحرناز رو بپوشم بهم دادش،صبر کن بیارم ببینیش! جلوی چشمای متعجبش در صندوق رو باز کردمو لباس نقره ای رنگمو بیرون آوردمو گرفتم سمتش:-ببین چقدر قشنگه! با اخمای در هم رفته نگاهی به لباس انداخت و گفت:-در ازای این ازت چیزی خواست؟ -نه آنا،فقط گفت دوست ندارم کسی دست خالی از خونم بیرون بره به خدا پیرزن مهربونی بود! 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
Hamid Hiraad - Donyam.mp3
7.47M
                   @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
4_532578779382444221.mp3
3.27M
🍃🕊💝☀️🎼 آوای بسیار زیبای مادر 🍃🌴💫🎤🎧با نوای استاد سالار عقیلی ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
دختری خوزستانی در روز مادر آرزویش برطرف کردن مشکلات مادر فداکارش می باشد😔😭 به عشق مادر _ نذر سلامتی مادرها❤️ روایت مادری فداکار😭😭 سوژه مرکز سردار دلها❤️در ایام روز زن و مادر؛ مادری سرپرست خانوار و بسیار دلسوز است که از زبان دخترش چنین مشکلاتش بیان میشود:👇👇 از وقتی چشم بازکردم مادرم سرپرستیمو داشت من بچه طلاق بودم😔 مادرم منو برد پیش مادربزرگم اونجا بزرگ کرد از زیر صفرشروع کرد😭 تحت پوشش نهادهای حمایتی تونست درسشو ادامه بده بعدگرفتن دیپلم حادثه ی تلخی براش اتفاق افتاد: از اونجایی ک ما با خونواده مادری زندگی میکردیم خاله داشتم مریض بود یه روز ک ابگرمکن خونه خراب بود رفته بود حموم ک با صدای مهیبی بخودمون اومدیم دیدیم ک ابگرمکن اتیش گرفته😱 و خالم تو حموم بود ک بر اثر اتش سوزی جونش را ازدست میده😭💔 تواین حادثه مادرم میره کمکش😔 ک نجاتش بده بخشی از بدنش دچار سوختگی شدید شد و سالها معلولیت هم داره تو ناحیه دست چپش از این حادثه گذشت تونست با کمک چند خیر بره دانشگاه و درسشو ادامه بده و الان با هزینه تدریس تو این سالها من بزرگ شدم ازدواج کردم بماندمشکلات خودم الان ک این متنو براتون مینویسم مادرم بیماره😔 چندنوع مریضی داره ۲سال پیش عمل رحم انجام داد عملشو برداشتن😔 ارتروز زانو😔 وبیماری دیابت😔 و پرفشاری خون😔 هم داره الانم ک زخم دیابت😔 میخاد مستقل بشه اما ن درامدش اجازه اینکارو بهش میده و ن پس اندازی داره عزیز نیکوکار این مادر قریب ۵ماه است در نوبت دریافت کمک است و بخاطر شلوغی سوژه ها نتوانستیم کاری کنیم لذا در ایام ولادت خانم فاطمه زهراس میخواهیم به عشق تمامی مادران کمکش کنیم: ایشان به مدت چهار سال بیماربوده ک مجبور به گرفتن وام‌های متعدد شده ک برای ادامه ی درمانش تمام وسایل خونه رو فروخته برای درمانش😔حال باتوجه بهبود حالش و ادامه درمانش لذا تاالانم مخارج درمان رو برادرهاش میدادند و هرچی درآمد داره بابت قسط وامها می‌ره الان ک میخاد مستقل بشه هیچ گونه وسیله منزل ندارد😔😭 ک بخواد زندگی کنه و ب خیلی جاها مراجعه کرده ولی چیزی عایدش نشد لذا یکی از دوستان را برای رو برای بازدید فرستادیم و با صحنه های دلخراشی مواجهه شدیم😭 در گرمای طاقت فرسا خوزستان کولر و یخچال نداشت 😱ان شالله فرجی بشه وکمکش کنید تا بتونیم وسایل خونه رو تهیه کنیم یخچال گاز تلویزیون و فرش از مهمترین وسایلش است لذا اگر یکی را با کمک خانواده و دوستانتون تامین کنید بقیه رو از دیگر دوستان پیگیری میکنیم.✌️✌️🙏🙏 مرکز نیکوکاری سردار دلها❤️تهران ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ شماره کارت خیریه جهت کمک و واریز ۶۰۳۷۹۹۷۹۵۰۲۶۹۰۵۱ بنام مرکز نیکوکاری سردار دلها تهران شماره کارت حساب مرکز نیکوکاری را جهت کمک ب نیازمندان و ایتام و امور نیکوکاری ب دیگران معرفی نمایید. شماره تماس مرکز نیکوکاری : ۰۹۳۵۸۳۱۹۵۰۶ پیامک تماس ایتا واتساپ ۰۹۱۲۰۸۴۸۷۱۳ تماس و پیامک تلگرام 🌹م.ن.سردار دلهاتهران💖 خوب بودن 💵 زیادی نمیخواد، فقط یه ❤️ بزرگ میخواد.... اطلاعیه رو ب دوستان مطمئن ارسال کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ب عشق مقام مادر به این مادر نیازمند کمک کنیم و آرزوی دخترش را برآورده کنیم✌️✌️
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
بسم الله الرحمن الرحیم سوالهای دهمین مسابقه ۱ عمر سعد به چه بهانه ای جنگ را به عقب می انداخت؟؟🌷 ۲ وقتی حضرت زینب سلام الله علیها به امام عرض کرد آيا اين هياهو را مى شنوى دشمنان به سوى ما مى آيند". از امام حسین علیه السلام چه جوابی شنید؟؟🌷 ۳ وقتی امام حسین علیه السلام یک شب از دشمن فرصت خواست فرمانده نيروهاى محافظ فرات ( عمرو بن حجّاج ) جواب سکوت فرمانده ها را چه داد؟؟💖 ۴ شب عاشورا را توصیف کنید طبق مطالبی که برای شما فرستاده شده است ؟؟؟💚 ۵ چرا امام نيمه شب همه ياران خود را فرا خوانده است؟💖 ۶ سوال حضرت قاسم بن حسن از و جواب امام حسین علیه السلام را بیان بفدمائید؟؟💚 ۷ وقتی بریر شوخی میکند عبدالرحمان چه سوالی میپرسد؟ سوال و جواب عبدالرحمان و بریر را بنویسید؟؟💧 ۸ اين شيشه سبز چيست كه در دست آن فرشته است؟ براى چه او به زمين آمده است؟ 💙 ۹ عمرسعد به شمر مى گويد: "خود را به نزديكى خيمه هاى حسين برسان و وضعيّت آنها را بررسى كن و براى من خبر بياور". شمر، سوار بر اسب مى شود و به سوى اردوگاه امام پيش مى تازد. آتش! خدايا! چه مى بينم؟ 🎗 ۱۰ على آخرين سخن خود را به برادرش عَمْرو بن قَرَظَه که برای هدایتش آمده است چیست؟؟؟ ضمن تشکر از اعضای محترم کانال و همراهان همیشگی لطفا ظرف یک هفته جواب دهمین مسابقه را به آیدی زیر ارسال کنید 🌹🌹👇👇 @Yare_mahdii313
اگرکسی آمد و به شاخ و برگهای باورهایت تبر زد نترس چون دستش به ریشه ات نمیرسه... از همان جا که قطع شدی جوانه بزن ریشه کن بزرگ شو...                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻