eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
به پایان فکر نکن اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست … مثل آغاز                    @Aksneveshteheitaa                🏴🖤🏴
گاهى لازم است به ذهنتان آرامش بدهيد و به كارهايى كه به شما حس مثبت بودن وخوبى ميدهند فكر كنيد                    @Aksneveshteheitaa                🏴🖤🏴
ما هرکسی را طوری می کُشیم، بعضی ها را با گلوله بعضى ها را با حرف وبعضی هارا باکارهایی که کرده ایم و بعضی هارا باکارهایی که تابه امروز برای آنهانکرده ایم…!                    @Aksneveshteheitaa                🏴🖤🏴
❖ پروردگارا....!!! در این "شب زیبا" به حق کبـریایی ات به حق بـزرگی ات به حق مهـربانیت بهترین ها رو برای همه "دوستانم" مقدر بفرمـا... شبتون بخیر و شادی دوستان ⭐️🌟🌙✨🌻🦋🌴
┄┅─✵💝✵─┅┄ الهی ... ای نام توشیرین ای ذات تودیرین خوشم که معبودم تویی خرسندم که مقصودم تویی سلام صبحتون بخیر الهی به امید تو💚 💐🔵🔷🇮🇷🇮🇷🇮🇷           @hedye110 🏴🖤🏴
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 @delneveshte_hadis110 <====🍃🦋💖🦋🍃====>
🔹 🦚 دستش رو روی دهانم گذاشت و با پا ضربه ای به پهلوی اسب کوبید! هر چه تلاش کردم نتونستم از پسش بربیام،دیگه تقریبا از ده خارج شده بودیم و میدونستم که کاری ازم بر نمیاد که دست از تقلا کردن برداشتمو آروم گرفتم،آروم که نه،دیگه نایی برام نمونده بود،آتاش هم وقتی دید آرومتر شدم دستشو از جلوی دهانم برداشت،نا خودآگاه سرمو به سینه اش تکیه دادمو سعی کردم هوا رو وارد ریه هام کنم،شوکه بودم حتی اشکی از چشمام فرو نمیریخت،از آتاش متنفر بودم،اونقدر که اگه جونی توی تنم بود با دستای خودم میکشتمش! اونقدر آه کشیدم که کلافه،سرشو نزدیک گوشم کرد و خیلی جدی گفت:-نگران نباش،چیزیش نمیشه،خودم آقاتو فرستادم پیش طبیب،کارش خوبه،نمیخواد نگران باشی! با تعجب بهش نگاه کردم،این طرز حرف زدن از آتاش بعید بود،حتما دلش به خالم سوخته بود،توی چشماش نگاه کردمو با بغض نالیدم:-چرا نذاشتی ببینمش؟ نگاهش رو از چشمام گرفت و خیلی جدی به مسیر رو به روش دوخت:-موندن تو اونجا دردی ازشون دوا نمیکرد،خود آقات خواست ببرمت،گفت اینجوری خیالش بابت تو راحت تره! بینیمو بالا کشیدمو گفتم:-احمد چی؟اون خوبه؟ -خوبه! -حالا چه بلایی سر آنام میاد؟ -نترس خوب میشه من بدتر از اینارو پشت سر گذاشتم،حالا آروم باش تا برسیم،حوصله حرف زدن ندارم! کلی سوال توی ذهنم بود اما با این حرف آتاش ترجیح دادم ساکت بمونم،حالا که یکم مهربون تر شده بود نمیخواستم دوباره عصبیش کنم تا کار دست خودم بدم! تا وقتی رسیدیم یه لحظه هم از فکر آنام بیرون نیومدم و همه چیز رو تقصیر خودم میدونستم،تموم ذهنم فقط حول چله بری که روی زمین انداخته بودم میچرخید و حرفای عزیز توی ذهنم تکرار میشد،’اگه ناپاک بشه نحسی میاره`حتما به همون خاطر اون اتفاق برای آنام افتاده بود،شاید اگه بیشتر دقت میکردم الان حال آنام بد نبود! رو به روی عمارت ایستادیم و در حالیکه دل و فکرم پیش آنام بود و عذاب وجدان تموم وجودمو گرفته بود پا به داخل عمارت گذاشتیم،اونقدر غمگین و افسرده بودم که حتی متوجه نزدیک شدن ساره هم نشدم،با تکونی که بهم داد سربلند کردم :-سلام خانوم جان،خوبین؟چقدر دل تنگتون شده بودم!💐💐💐💐 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
آدم های کمی هستند که می دانند، تنهایی ِ یک نفر حرمت دارد. همین طور بی هوا سرشان را پایین نمی اندازند و بپرند وسط تنهایی آن فرد..! چون خوب می دانند که اگر آمدند، باید بمانند؛ تا آخرش باید بمانند؛ آنقدر که دیگر تنهایی وجود نداشته باشد. و گرنه مسافرها همیشه موقع خداحافظی، تنهایی را هزار برابر می کنند . آدم های کمی هستند که می دانند، تنهایی ِ یک نفر حرمت دارد. همین طور بی هوا سرشان را پایین نمی اندازند و بپرند وسط تنهایی آن فرد..! چون خوب می دانند که اگر آمدند، باید بمانند؛ تا آخرش باید بمانند؛ آنقدر که دیگر تنهایی وجود نداشته باشد. و گرنه مسافرها همیشه موقع خداحافظی، تنهایی را هزار برابر می کنند . 🦋🌹                    @Aksneveshteheitaa                🏴🖤🏴
مادربزرگم می گفت: دل هر آدمی دری دارد… باید باز کنی درِ دلت را رویِ لبخندها… می گفت: هر کدام از این درها یک کلید بیشتر ندارند کلیدِ دل آدم دست خودش نیست می گفت: کلیدها را پخش کرده اند بین آدمها و هر کس یکی برای خودش برداشته می گفت : بلند شو و بگرد بگرد ببین کلید قلبِ چه کسی در دستِ توست و ببین کلید قلبت کجاست ؟ 🦋🌹                    @Aksneveshteheitaa                🏴🖤🏴
ﮔﻔﺖ ﺍﻧﺪﻭﻫﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺮﮔﻬﺎ ﺑﺴﭙﺎﺭ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﺍﺳﺖ … می ریزند ﺳﭙﺮﺩﻡ … ﺑﯿﺨﺒﺮ ﺍﺯ آﻧﮑﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﮐﺎﺝ ﺑﻮﺩ سر تا پایم را خلاصه کنند می شوم “مشتی خاک” که ممکن بود “خشتی” باشد در دیوار یک خانه یا “سنگی” در دامان یک کوه یا قدری “سنگ ریزه” در انتهای یک اقیانوس شاید “خاکی” از گلدان‌ یا حتی “غباری” بر پنجره 🦋🌹                    @Aksneveshteheitaa                🏴🖤🏴
باران بهانه بود تا تو زیر چتر من تا انتهای کوچه بیایی و دوستی مثل گلی شکوفه کند 😉😊         @khandeh_kadeh                            🏴🖤🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫خدایا🙏 💫دراین شب 🌸 دلهای دوستانم را 💫سرشاراز نور وشادی کن وآنچه را که 🌸 💫به بهترین بندگانت عطا میفرمایی به آنها نیز عطا فرما🙏🌸 💫شبــتون بخیروشادی✨💫 ‌           @hedye110 🏴🖤🏴
زمزمه کنیم اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لی الذُّنُوبَ الَّتی تُحْرِمُنیِ الْحُسَیْن خدایا گناهانی که منو از محروم میکنه رو ببخش... روزها‌ مراقبه، شب ها محاسبه زندگی‌ یعنی‌ همین...!!           @hedye110 🏴🖤🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💔✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 🔷🔵🦋🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷           @hedye110 🏴🖤🏴
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 @delneveshte_hadis110 <====🍃🦋💖🦋🍃====>
💚 بی تو دلمان خیـــر ندیده است بیا در لاک گنـاه خـود خزیده است بیا هم بارش غصه‌هایمان بی‌حداست هم‌کاردبه‌استخوان‌رسیده‌است بیا                    @Aksneveshteheitaa                🏴🖤🏴
🔹 🦚 لبخند مصنوعی زدمو رو بهش لب زدم:-سلام،ممنونم ساره منم دلتنگت بودم! با ذوق نگاهی به چهره پریشونم انداخت و با خوشحالی بقچه رو از دستم گرفت:-بدینش من براتون میارمش خانوم جان،به سلامتی آناتون زایمان کردن؟بچه پسره یا دختر؟اسمشو چی گذاشتن؟  با بغض نگاهی بهش انداختم:-پسره،اسم پدربزرگمو روش گذاشتیم،احمد! -به سلامتی خانوم جان ان شاالله قدمش خیره،پس چرا اینقدر ناراحتین خانوم؟الان که باید حسابی خوشحال باشین مگه همیشه همینو از خدا نمیخواستین! خواستم جوابشو بدم که با صدای آتاش تو چند قدمیم صورتم جمع شد و بیخیال رو برگردوندم:-این همه سوال پیچش نکن از اینکه برگشته ناراحته،ناهار هم نخورده براش بیار! همینجور با چشمای بیرون زده بهش خیره مونده بودم،باورم نمیشد این همون آتاش باشه که حتی اجازه نداد مادرمو ببینم،حالا وانمود میکرد نگرانمه چقدر زود رنگ به رنگ میشد! -آقا بگم برای شما هم غذا بیارن؟ نه جدی ای گفت و عصبی سمت مهمونخونه قدم برداشت! حتی تکلیفشم با خودش مشخص نبود! با دستی که ساره به پشتم کشید چشم از آتاش برداشتم:-نگران نباشین خانوم،اینجا اونقدرها هم بد نیست بیاین بریم ببینید تو نبودتون بی بی براتون چه اتاقی حاضر کرده،نمیدونین وقتی نبودین چه حالی بودن،اسمتون یه لحظه هم از زبونشون نمی افتاد،حیف الان رفتن حموم اما زود برمیگردن! شوک زده نگاهش کردم:-چرا اتاق حاضر کردن؟هنوز که عده تموم نشده ساره،من نمیتونم با آتاش هم اتاق بشم! -نترسین خانوم جان بی بی گفتن تا زمانی که عده تموم نشده آتاش خان شب رو توی اتاق جدا از شما میخوابن،شب هارو من کنارتون میخوابم و تا صبح کلی حرف میزنیم! نزدیک شد و در و تا انتها باز کرد:-بیاین خودتون ببینید! آهی از ته دل کشیدمو خواستم قدم به داخل بگذارم که با صدای بلند افتادن چیزی وحشت زده به در چسبیدم و سر چرخوندم سمت صدا،زمان برای چند لحظه برام متوقف شد،انگار همه چیز آهسته میگذشت،چهره شوکه شده اورهان که تازه از اتاق آوان خارج شده بود و چشمای نگرانش و ریش و سیبیل کوتاه و موهای بلندی که به جذابیتش اضافه کرده بود جلوی چشمام نقش بست،نگاهمون توی هم قفل شده بود که با صدای آوان و دویدن ساره سمت اورهان سر به زیر انداختم چشمم به ظرف غذای افتاده روی زمین افتاد،لبهامو به دندون گرفتمو وارد اتاق شدم:-داداش چشم آسمونی برگشته،دیدی گفتم تنهامون نمیذاره،اون مهربونه قهر نمیکنه!🔷🔷🔷🔷🔷🔷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
‌ درخت در تنهایی درخت‌تر است آدم در تنهایی آدم‌تر                    @Aksneveshteheitaa                🏴🖤🏴
هدیه کن به رایگان مهربانی را چیز های خوب دلیل نمی خواهند ﹝                    @Aksneveshteheitaa                🏴🖤🏴
‌ ای شوقِ تو در مذاق چندان‌که مپرس جان را به تو اشتیاق چندان‌که مپرس                    @Aksneveshteheitaa                🏴🖤🏴
تو چه گفتی سهراب؟ قایقی خواهم ساخت … با کدوم عمر دراز؟ نوح اگر کشتی ساخت، عمر خود را گذراند با تبر روز و شبش، بر درختان افتاد سالیان طول کشید، عاقبت اما ساخت پس بگو ای سهراب … شعر نو خواهم ساخت بیخیال قایق …. یا که میگفتی …. تا شقایق هست زندگی باید کرد؟ این سخن یعنی چه؟ با شقایق باشی…. زندگی خواهی کرد ورنه این شعرو سخن یک خیال پوچ است پس اگر میگفتی … تا شقایق هست، حسرتی باید خورد جمله زیباتر میشد تو ببخشم سهراب … که اگر در شعرت، نکته ای آوردم، انتقادی کردم بخدا دلگیرم، از تمام دنیا، از خیال و رویا بخدا دلگیرم، بخدا من سیرم، نوجوانی پیرم زندگی رویا نیست زندگی پردرد است زندگی نامرد است! 🔷🦋🌹                    @Aksneveshteheitaa                🏴🖤🏴