eitaa logo
الفقه و الاصول
1.2هزار دنبال‌کننده
321 عکس
28 ویدیو
211 فایل
با ارائه #تحقیقات_فقهی_اصولی_رجالی با دغدغه #فقه_حکومت با نظری به #فلسفه_اصول ✍️مدرس_پژوهشگر فقه و اصول؛ محمد متقیان تبریزی ♨️مطالب این کانال تولیدی است، لطفاً با #لینک نقل کنید. مسیر گفتگو؛ @mmsaleh_313
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸استاد سیداحمد مددی(دام ظله): 🔺تمام کتب اصول ما در این نقص شریکند که در آنها طرح نشده است. حتی در کتاب اجتهاد و تقلیدی که شئونات فقیه را طرح می‌کنند، به شأن ولایی فقیه اشاره ای نمی‌کنند. و به همین دلیل است که در خاتمه اصول کفایه هم نیامده است. کتب اصول ما بسیار در هم ریخته است. مباحث مهمی حول «منبع کتاب» است که در اصول طرح نشده است. 🔺 در میان اهل سنت یک به معنای مصدر تشریع است و یکی هم طرق اثبات. در فرهنگ شیعه حجت بیشتر به معنای طرق اثبات به کار می رود. حجت به معنای مصدر تشریع زیربنایش به عهد صحابه بازگشت می‌کند. بعد از رحلت پیامبر با موضوعات جدیدی روبرو شدند که حکم نداشتند و حدود 20 مصدر تشریع را برشمرده‌اند که از جمله آنها و است که از زمان خلیفه دوم وارد جهان اسلام شد. 🔺یکی از مهمترین آثار فقه ولایی در کیفیت رفع تعارضات بروز پیدا می‌کند. چهره جدید اصول که اصول متأخر شیعه است متأثر از وحید بهبهانی است. اصولیین گفتند تنافی میان دو دلیل یا به مقام جعل بازگشت می کند که همان تعارض است یا به مقام امتثال که همان تزاحم است. تزاحم در میان اهل سنت و قدمای شیعه مطرح نیست و در میان اصول متأخر شیعه ظهور کرده است. فقه ولایی توسعه ای دارد و مختص به رفع تعارض و تزاحم نیست. 🔺اصول فقه موجود کارش استنباط است و خروجی آن فقه استنباطی است نه فقه ولایی. ولایت مقدم بر مناسک است. در کتب فقهی سه شأن برای فقیه گفته اند؛ افتاء، قضاء و ولایت. افتاء ولایت نیست اما در میان اهل سنت افتاء ولایت است. @alfigh_alosul
🔸 استاد سید احمد مددی(دام ظله): 🔺درباره می‌گویند تمثیل منطقی است اما در حقیقت قیاس است. روایت معروف ابان تمثیل منطقی نیست که به آن قیاس گفته می شود. قیاس در حقیقت معنای جامعی است که شامل تمثیل منطقی هم می شود که در حقیقت فضاسازی در فرآیند تشریع است. هم حقیقتش این است که آن دومی یک مجمع مشورتی از 30 نفر داشت، 15 نفر از صحابه که مهاجرین بودند و 15 نفر دیگر از بزرگان اوس و خزرج. او گاهی اوقات مسائلی را در آن مجمع طرح می‌کرد و نظرسنجی می‌کرد و سپس به نظر واحد خودش که می‌رسید می‌آمد در مسجد مدینه اعلام می‌نمود. اجماع از اینجا شروع شد و قیاس هم از این دوران شروع شد. 🔺اصل قیاس این بود. بعدها هم اضافه شد. استصحاب در احکام کلیه البته مدنظر است. این استصحاب نزد اصحاب ما ابتدائاً حجت نبود اما علامه تمایلی پیدا کرد و استصحاب وارد علم اصول شد و اخباریین هم یکی از نقاط تعارض ایشان با اصولیین در مورد استصحاب در شبهات حکمیه است. در قیاس بحث این بود که یک موضوعی داریم که حکم ندارد و یک موضوعی داریم که حکم دارد، می‌آمدند یک جامع تصور می‌کردند و حکم را از یکی به دیگری سرایت می‌دادند. اما در استصحاب می‌گفتند، موضوع یکی است ولیکن دو حالت دارد، یک حالتش حکم ندارد و یک حالتش حکم دارد. به لحاظ اصولی با قیاس یکی است. در معالم نگاه کنید؛ القیاس و الاستصحاب. اهل سنت به جای استصحاب می گفتند؛ الیقین لایزول بشک. مجموعه احتمالاتی که درباره استصحاب و الیقین داده شده است 16-17 مورد است که فقط دو احتمال در رسائل آمده است. 🔺آنچه بیشتر در فضای اصول شیعه و سنی تأثیر دارد، فضای است و آنچه در دوران کنونی بیشتر مطرح می‌شود بحث قانونی است که یکی از آنها است. آسیدمحمدتقی خوانساری به این بحث خیلی ورود کرده اند. @alfigh_alosul
📝 حضرت‌آیت‌الله‌خامنه‌ای(مدظله العالی) موضوع: نقش شیخ مفید در «تثبیت هویت مستقل مکتب اهل بیت (علیهم‌السّلام)» 1⃣یکی از مهمترین وظایف رهبران امت در دوران رخ مینماید، وظیفه‌یی که درست به انجام رسیدن آن میتوانسته است به معنای حفظ مذهب و معادل جهادی سرنوشت‌ساز باشد. و آن وظیفه عبارت است از این‌که تشیع به مثابه‌ی یک نظام فکری و عملی، شود و برای آن از لحاظ عقیدتی و عملی با استفاده از میراث ارزشمند سخنان ائمه (علیهم‌السّلام) چهار چوبی ترسیم گردد. وجود گرایش قیاسی در فقه و گرایشهای معتزلی در کلام خاندان ، بهترین دلیل بر این مدعا است و این فقط دو نمونه از نتایج و تبعات مرزبندی‌نشدن مکتب تشیع در زمینه‌های اصول و فروع دین است. در عرصه‌ی فقه، بهره نگرفتن از مبانی عقلی و اصولی استنباط و تفریع فرع بر اصل که از تعالیم مسلم ائمه (علیهم‌السّلام) است، و یا در طرف مقابل، لغزیدن به وادی ، دو سوی انحراف غیر عمدی از مکتب و نتیجه‌ی مرزبندی نشدن و عدم ترسیم چهار چوب روشن برای آن محسوب میگردد. و در عرصه‌ی کلام، مظهر عمده‌ی انحرافی که ناشی از عدم تحدید حدود مذهب است، همانا کلام شیعی با کلام معتزلی است. در مورد اخیر، عوارض ناشی از مرزبندی نشدن مذهب بسی زیاد و خسارتبار بوده است. 2⃣با توجه به آنچه گفته شد، اهمیت کار شیخ مفید به عنوان کسی که مرزبندی مکتب اهل بیت را بر عهده گرفت. آشکار میشود. در فقه کتاب را که یک دوره‌ی تقریباً کامل فقه در آن گرد آمده تصنیف کرد و، در آن، صراط مستقیم و خط میانه‌ی استنباط فقهی را که ترکیبی از استخدام ادله‌ی لفظیه و قواعد اصولیه است، و با اجتناب از قیاس و استحسان و دیگر ادله‌ی غیر معتبر، پیمود. 3⃣در این عرصه یکی از کارهای اصلی مفید کتاب است که عنوان آن نمایشگر همان منش مرزبانی قاطع او نسبت به حدود و ثغور فقهی مکتب اهل بیت (علیهم‌السّلام) است. 3⃣کار وسیعتر و مهمتر مفید در این زمینه - یعنی تثبیت هویت مستقل مکتب تشیع - در عرصه‌ی علم کلام انجام گرفته است. دراین‌باره مهمترین اثر شیخ عالیمقام، کتاب معروف است که برای بیان فرق میان شیعه و معتزله نوشته شده است. ادامه دارد.... @alfigh_alosul
📝 حضرت‌آیت‌الله‌خامنه‌ای(مدظله العالی) موضوع: نقش مفید در «بنیانگذاری شکل و قالب علمی صحیح فقه شیعه‌» 1⃣پیش از شیخ‌مفید دو جریان متفاوت در فقه شیعه وجود داشته است؛ یکی جریانی است که فرد شاخص آن (متوفی ۳۲۹) است و شاید بشود آن را جریان نامید و به گمان زیاد استاد مفید در فقه یعنی (متوفی ۳۶۸) نیز از آن زمره است. فقاهت در این جریان به معنای افتاء بر طبق متون روایات است. بطوری که هر فتوا در کتب فقهی این گروه از فقهاء، حاکی از وجود روایتی در مضمون آن بوده و لذا هر گاه صاحب آن فتوا از وثاقت و ضبط لازم برخوردار باشد آن فتوا می‌تواند جایگزین یک حدیث باشد. بدین جهت است که (ره) در ذکری فرموده است که: قد کان الاصحاب یتمسکون بما یجدونه فی شرائع الشیخ ابی الحسن بن بابویه رحمة الله عند اعواز النصوص لحسن ظنهم به وان فتواه کروایته. بدیهی است که فقاهت با این کیفیت، بسی ابتدایی و عاری از اسلوب فنی و پیچیده است و فروع مذکور در کتب فقهی این جریان منحصر به فروع منصوص و بسی کم و محدود است و این همان است که طعن مخالفین به قلت فروع را متوجه فقه شیعه میکرده و رحمةالله بعدها به خاطر دفع این طعن کتاب «المبسوط» را تالیف فرموده است. 2⃣جریان دوم نقطه‌ی مقابل این جریان و متکی به استدلال و به ظن غالب، متخذ و سرمشق گرفته از فقه سنی است و دو چهره‌ی معروف این جریان (متوفی ؟) و (متوفی احتمالاً ۳۸۱) می‌باشند. اگر چه درباره‌ی این جریان و حتی همین دو فقیه معروف اطلاعات کافی وجود ندارد که نشان دهد دقیقاً چه مایه از اجتهاد و نظر در استنباطات فقهای آنان وجود داشته است ولی از آنچه مفید و دیگران درباره‌ی ابن‌جنید گفته‌اند مسلم مینماید که وی گرایش به و رأی داشته و از طریقه‌ی معروف و مقبول شیعه برکنار بوده است. و اما عمانی اگر چه به این گرایش انتساب نیافته بلکه بنابه گفته‌ی نجاشی که میگوید «وسمعت شیخنا ابا عبدالله یکثر الثناء علی هذا الرجل رحمةالله» و از آنچه او و شیخ در دو فهرست درباره‌ی کتاب او گفته‌اند، می‌توان چنین فهمید که وی فقیهی مستقیم و شاید نزدیک به همان طریقه‌یی بوده است که مفید اتخاذ کرده و مشی نموده و در آن، تألیف و تحقیق کرده و بر آن، شاگردان خود را پرورش داده است. لیکن، با این حال از آن‌جا که آراء وی غالباً در شمار شذوذات فقهی و متروک است و شاید به همین جهت هم از کتاب او جز نامی برای اعصار بعد از علامه و محقق(ره) باقی نمانده است، میتوان حدس زد که وی نمیتواند سلف جریان فقهی بعد از خود باشد و فقاهت او دارای عیبی بوده است. البته شک نباید کرد که آن عالم اقدم که درباره‌ی او گفته است که: هو اول من هذب الفقه و استعمل النظر و فتق البحث عن الاصول و الفروع فی ابتداء الغیبة الکبری (فتاوی العلمین ص ۱۳) در دستیابی شیخ مفید به قاعده و پایه‌ی صحیح فقاهت که باید گام اول در باب خود شمرده شود، تأثیر داشته و چون مقدمه‌یی برای آن محسوب میشده است. 3⃣ از این هر دو عیب، پاک و دارای هر دو مزیت است: هم تکیه بر روشهای معتبر نزد امامیه و هم استفاده از اجتهاد مصطلح و دخالت دادن عنصر استدلال و استنباط نظری در فقه. بنابر این او همان کسی است که قالب علمی مقبول و معتبر نزد شیعه را به دست آورد و مواد مأثور و اصول متلقاة را نظم علمی بخشید و آن را در حوزه‌ی فقاهت شیعه باقی گذارد، و این همان است که بعد از او تا قرنها و تا امروز، جریان قانونمند فقاهت، آن را دنبال کرده و به شکوفایی و رشدی که امروز از آن برخوردار است رسانده است. ادامه دارد.... @alfigh_alosul
۲ ۱ 🔸استاد سیداحمد مددی(زیدعزه): 🔺تمام کتب اصول ما در این نقص شریکند که در آنها طرح نشده است. حتی در کتاب اجتهاد و تقلیدی که شئونات فقیه را طرح می‌کنند، به شأن ولایی فقیه اشاره ای نمی‌کنند. و به همین دلیل است که در خاتمه اصول کفایه هم نیامده است. کتب اصول ما بسیار در هم ریخته است. مباحث مهمی حول «منبع کتاب» است که در اصول طرح نشده است. 🔺 در میان اهل سنت یک به معنای مصدر تشریع است و یکی هم طرق اثبات. در فرهنگ شیعه حجت بیشتر به معنای طرق اثبات به کار می رود. حجت به معنای مصدر تشریع زیربنایش به عهد صحابه بازگشت می‌کند. بعد از رحلت پیامبر با موضوعات جدیدی روبرو شدند که حکم نداشتند و حدود 20 مصدر تشریع را برشمرده‌اند که از جمله آنها و است که از زمان خلیفه دوم وارد جهان اسلام شد. 🔺یکی از مهمترین آثار فقه ولایی در کیفیت رفع تعارضات بروز پیدا می‌کند. چهره جدید اصول که اصول متأخر شیعه است متأثر از وحید بهبهانی است. اصولیین گفتند تنافی میان دو دلیل یا به مقام جعل بازگشت می کند که همان تعارض است یا به مقام امتثال که همان تزاحم است. تزاحم در میان اهل سنت و قدمای شیعه مطرح نیست و در میان اصول متأخر شیعه ظهور کرده است. فقه ولایی توسعه ای دارد و مختص به رفع تعارض و تزاحم نیست. 🔺اصول فقه موجود کارش استنباط است و خروجی آن فقه استنباطی است نه فقه ولایی. ولایت مقدم بر مناسک است. در کتب فقهی سه شأن برای فقیه گفته اند؛ افتاء، قضاء و ولایت. افتاء ولایت نیست اما در میان اهل سنت افتاء ولایت است. @alfigh_alosul
۳ ۲ 🔸 استاد سید احمد مددی(دام ظله): 🔺درباره می‌گویند تمثیل منطقی است اما در حقیقت قیاس است. روایت معروف ابان تمثیل منطقی نیست که به آن قیاس گفته می شود. قیاس در حقیقت معنای جامعی است که شامل تمثیل منطقی هم می شود که در حقیقت فضاسازی در فرآیند تشریع است. هم حقیقتش این است که آن دومی یک مجمع مشورتی از ۳۰ نفر داشت، ۱۵ نفر از صحابه که مهاجرین بودند و ۱۵ نفر دیگر از بزرگان اوس و خزرج. او گاهی اوقات مسائلی را در آن مجمع طرح می‌کرد و نظرسنجی می‌کرد و سپس به نظر واحد خودش که می‌رسید می‌آمد در مسجد مدینه اعلام می‌نمود. اجماع از اینجا شروع شد و قیاس هم از این دوران شروع شد. 🔺اصل قیاس این بود. بعدها هم اضافه شد. استصحاب در احکام کلیه البته مدنظر است. این استصحاب نزد اصحاب ما ابتدائاً حجت نبود اما علامه تمایلی پیدا کرد و استصحاب وارد علم اصول شد و اخباریین هم یکی از نقاط تعارض ایشان با اصولیین در مورد استصحاب در شبهات حکمیه است. در قیاس بحث این بود که یک موضوعی داریم که حکم ندارد و یک موضوعی داریم که حکم دارد، می‌آمدند یک جامع تصور می‌کردند و حکم را از یکی به دیگری سرایت می‌دادند. اما در استصحاب می‌گفتند، موضوع یکی است ولیکن دو حالت دارد، یک حالتش حکم ندارد و یک حالتش حکم دارد. به لحاظ اصولی با قیاس یکی است. در معالم نگاه کنید؛ القیاس و الاستصحاب. اهل سنت به جای استصحاب می گفتند؛ الیقین لایزول بشک. مجموعه احتمالاتی که درباره استصحاب و الیقین داده شده است ۱۶-۱۷ مورد است که فقط دو احتمال در رسائل آمده است. 🔺آنچه بیشتر در فضای اصول شیعه و سنی تأثیر دارد، فضای است و آنچه در دوران کنونی بیشتر مطرح می‌شود بحث قانونی است که یکی از آنها است. آسیدمحمدتقی خوانساری به این بحث خیلی ورود کرده اند. @alfigh_alosul
1⃣ 🔹اشاره یکی از موضوعات بسیار مهمی که به نوعی به شاخصه فقه امامیه در برابر فقه عامه تبدیل گشته است، عدم استفاده از «قیاس» در فرآیند استنباط احکام شرعی است. با این وجود، در دوران کنونی، تحقیقاتی مطرح شده و آرائی پدید آمده که خواهان بازنگری در این موضوع بوده و تقریری متفاوت از ادله نهی از قیاس ارائه میکنند. برآنیم که در یک پرونده علمی، این موضوع را به اندازه وسعمان پیگیری نماییم. ابتدائاً به دو منبع روایی مراجعه کرده و ادبیات روایات را طبقه بندی میکنیم. 1⃣بحارالانوار، المجلد الثانی: باب ۳۴ البدع و الرأي و المقاييس‏ 🔸علامه مجلسی (رضوان الله علیه) در این باب ۸۴ روایت را جمع کرده است. از این تعداد روایت، حدود ۸ روایت با موضوع نهی ابوحنیفه از عمل به قیاس است. اما در باقی روایات، کلیدواژگانی به کار رفته و مورد نهی ائمه هدی (سلام الله علیهم) قرار گرفته اینگونه است؛ ابتداع به رأی، قیاس، بدعة، تفسیر به رأی، افتاء به غیر علم، تدین به رأی، اجتهاد به رأی، امر محدثه، عقول ناقصه، آراء باطله، نظر. 🔸و اما تعداد کمی روایات منقوله از نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) و ائمه هدی (سلام الله علیهم) به این صورت است: رسول الله: ۱۱ روایت، امیرالمؤمنین: ۹ روایت، امام حسین: ۱ روایت، امام سجاد: ۱ روایت، امام باقر: ۸ روایت، امام صادق: ۳۰ روایت، امام کاظم: ۱۱ روایت، امام رضا: ۲ روایت. پرواضح است که، بعد از بررسیهای سندی و دلالی، و جمع بندی روایات متحده میتوان به تعداد منقول در این کتاب شریف رسید، اما همین مقدار هم حکایت از نکاتی دارد: بیشترین روایات از امام صادق (سلام الله علیه) است، از همان ابتدای اسلام، موضوع بدعت و قیاس مطرح بوده است، از ائمه متأخر، روایتی نقل نشده است. 2⃣وسائل الشیعه: المجلد السابع و عشرون، بَابُ عَدَمِ جَوَازِ الْقَضَاءِ وَ الْإِفْتَاءِ بِغَيْرِ عِلْمٍ بِوُرُودِ الْحُكْمِ عَنِ الْمَعْصُومِينَ. 🔸شیخ حرعاملی (رضوان الله علیه) در این باب، ۵۲حدیث را جمع و نقل کرده است. حدود ۸ روایت از این تعداد، درباره ابوحنیفه است. الفاظی که در این روایات مورد نهی قرار گرفته، همان است که در بحارالانوار گذشت. و وضعیت نقل روایات هم به همان صورت است. البته، این دو کتاب در بیشتر روایات با همدیگر همپوشانی داشته و در برخی روایات اختلاف. ادامه دارد.... @alfigh_alosul
2⃣ ❇️بررسی تعداد روایات نهی ابوحنیفه از قیاس 🔹همانطور که گذشت، تعدادی از روایاتی که در دو منبع بحارالانوار و وسائل الشیعه در باب قیاس نقل شده، مربوط به نهی ابوحنیفه از قیاس است. در این یادداشت با بررسی سندی و مضمونی روایات، تعداد دیدارهای حضرت با ابوحنیفه به دست می آید. روایت ابن ابی لیلی «عَنِ ابْنِ أَبِي لَيْلَى قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ النُّعْمَانُ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ فَرَحَّبَ بِنَا وَ قَالَ يَا ابْنَ أَبِي لَيْلَى مَنْ هَذَا الرَّجُلُ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ هَذَا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ لَهُ رَأْيٌ وَ نَظَرٌ وَ نِقَادٌ قَالَ فَلَعَلَّهُ الَّذِي يَقِيسُ الْأَشْيَاءَ بِرَأْيِه‏...» علل الشرائع (ج1، ص: 88) الإحتجاج (ج‏2، ص: 358) مرسله طبرسی «أَنَّ الصَّادِقَ ع قَالَ لِأَبِي حَنِيفَةَ لَمَّا دَخَلَ عَلَيْهِ مَنْ أَنْتَ؟ قَالَ أَبُو حَنِيفَةَ قَالَ ع مُفْتِي أَهْلِ الْعِرَاقِ قَالَ نَعَمْ قَالَ بِمَا تُفْتِيهِمْ؟...» الإحتجاج (ج‏2، ص: 360) مرفوعه عیسی بن عبدالله القرشی وَ عَنْ عِيسَى بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْقُرَشِيِّ قَالَ: دَخَلَ أَبُو حَنِيفَةَ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ يَا أَبَا حَنِيفَةَ قَدْ بَلَغَنِي أَنَّكَ تَقِيسُ فَقَالَ نَعَم‏... الكافي (ج‏1، ص: 58)، علل الشرائع، (ج‏1، ص: 86)، الإحتجاج (ج‏2، ص: 362) روایت ابن شبرمة «عَنِ ابْنِ شُبْرُمَةَ قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ أَبُو حَنِيفَةَ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فَقَالَ لِأَبِي حَنِيفَةَ اتَّقِ اللَّهَ وَ لَا تَقِسِ الدِّينَ بِرَأْيِك‏....» علل الشرائع، (ج‏1، ص: 86) روایت محمد بن مسلم «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ بِمِنًى إِذَا أَقْبَلَ أَبُو حَنِيفَةَ عَلَى حِمَارٍ لَهُ فَاسْتَأْذَنَ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَأَذِنَ لَهُ فَلَمَّا جَلَسَ قَالَ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُقَايِسَكَ....» المحاسن، (ج‏2، ص: 304) مرسله شعیب بن انس «عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ غُلَامٌ مِنْ كِنْدَةَ فَاسْتَفْتَاهُ فِي مَسْأَلَةٍ فَأَفْتَاهُ فِيهَا فَعَرَفْتُ الْغُلَامَ وَ الْمَسْأَلَةَ فَقَدِمْتُ الْكُوفَةَ فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِي حَنِيفَةَ فَإِذَا ذَاكَ الْغُلَامُ بِعَيْنِهِ يَسْتَفْتِيهِ فِي تِلْكَ الْمَسْأَلَةِ بِعَيْنِهَا فَأَفْتَاهُ فِيهَا بِخِلَافِ مَا أَفْتَاهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏...» علل الشرائع، (ج‏1، ص: 89) بررسی مضمونی ظاهراً، مضمون دو روایت ابن ابی لیلی و دو روایت ابن شبرمة، با همدیگر اشتراکاتی دارند. در هر دو روایت، امام صادق(سلام الله علیه) از ابوحنیفه، پرسشهایی مشترک میپرسد. اختلاف این دو روایت در این است که، ابن ابی لیلی میگوید: «دَخَلْتُ أَنَا وَ النُّعْمَانُ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ» و ابن شبرمة هم میگوید: «دَخَلْتُ أَنَا وَ أَبُو حَنِيفَةَ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ». این اختلاف هم قابل جمع است. ممکن است هر سه با هم وارد مجلس حضرت شده اند و هرکدام علیحده روایت کرده است. فلذا، محتمل است که گفته شود، این دو نقل، در حقیقت یک نقل از یک مجلس بوده است. از سوی دیگر، مضمون دو روایت عیسی بن عبدالله القرشی، با این دو روایت ابن ابی لیلی و ابن شبرمة، اشتراک دارد. مضمون دو مرسله ای که یکی در احتجاج طبرسی آمده و دیگری ارسال شعیب بن انس است در علل الشرائع، قریب به هم بوده و بعید نیست که، نقل از یک دیدار و یک مجلس باشد. اگر اختلاف مضمونی روایت محمد بن مسلم را با سایر نقلها در نظر بگیریم، میتوان گفت؛ از این نقلها به دست می آید که، ابوحنیفه (لعنه الله) سه دیدار با امام صادق (سلام الله علیه) داشته است. البته شاید دیدارهای دیگری باشد که به ما نرسیده باشد، اما از این نقلها چنین نتیجه ای به دست می آید. ادامه دارد.... @alfigh_alosul
3⃣ 🔹طبقه‌بندی روایات ناهیه از قیاس ☀️روایات نبوی 👈حدیث اول 🔸منابع امامیه عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله): أَبَى اللَّهُ لِصَاحِبِ الْبِدْعَةِ بِالتَّوْبَةِ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ كَيْفَ ذَلِكَ قَالَ إِنَّهُ قَدْ أُشْرِبَ قَلْبُهُ حُبَّهَا. 📚الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 54/ المحاسن، ج‏1، ص: 207/ علل الشرائع، ج‏2، ص: 492 ▪️منابع عامه أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ جَعْفَرٍ، قَالَ‌: حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ‌: حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ إِسْرَائِيلَ‌، قَالَ‌: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللّٰهِ بْنُ الْمُبَارَكِ‌، عَنِ الْأَوْزَاعِيِّ‌، عَنْ عَطَاءٍ الْخُرَاسَانِيِّ‌، قَالَ‌: «مَا يَكَادُ اللّٰهُ أَنْ يَأْذَنَ لِصَاحِبِ بِدْعَةٍ بِتَوْبَةٍ‌». 📚شرح اصول اعتقاد اهل السنة و الجماعة، طبری لالکائی (م 418 ق) ج1 ص 159 حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء، ابونعیم اصفهانی (م 430 ق)، ج5 ص / 197 👈حدیث دوم 🔸منابع امامیه ِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَا آمَنَ بِي مَنْ فَسَّرَ بِرَأْيِهِ كَلَامِي وَ مَا عَرَفَنِي مَنْ شَبَّهَنِي بِخَلْقِي وَ مَا عَلَى دِينِي مَنِ اسْتَعْمَلَ الْقِيَاسَ فِي دِينِي‏. 📚الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 6/ الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج‏2، ص: 410 این روایت، در منابع عامه یافت نشد. 👈 حدیث سوم 🔸منابع امامیه عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) قَالَ فِي خُطْبَتِهِ: إِنَّ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابُ اللَّهِ، وَ خَيْرَ الْهَدْيِ هَدْيُ مُحَمَّدٍ، وَ شَرَّ الْأُمُورِ مُحْدَثَاتُهَا، وَ كُلَّ مُحْدَثَةٍ بِدْعَةٌ، وَ كُلَّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ. 📚الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 337 ▪️منابع عامه حَدَّثَنَا سُوَيْدُ بْنُ سَعِيدٍ، وَ أَحْمَدُ بْنُ ثَابِتٍ الْجَحْدَرِيُّ‌، قَالَا: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَهَّابِ الثَّقَفِيُّ‌، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ أَبِيهِ‌ ، عَن جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ‌، قَالَ‌: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ‌ إِذَا خَطَبَ احْمَرَّتْ عَيْنَاهُ وَ عَلَا صَوْتُهُ وَ اشْتَدَّ غَضَبُهُ كَأَنَّهُ مُنْذِرُ جَيْشٍ يَقُولُ‌: صَبَّحَكُمْ مَسَّاكُمْ‌ ، وَ يَقُولُ‌: «بُعِثْتُ أَنَا وَ السَّاعَةَ كَهَاتَيْنِ‌». وَ يَقْرِنُ بَيْنَ إِصْبَعَيْهِ السَّبَّابَةِ وَ الْوُسْطَى. ثُمَّ يَقُولُ‌: «أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ خَيْرَ الْأُمُورِ كِتَابُ اللَّهِ‌، وَ خَيْرُ الْهَدْيِ هَدْيُ مُحَمَّدٍ، وَ شَرُّ الْأُمُورِ مُحْدَثَاتُهَا، وَ كُلُّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ‌». 📚سنن ابن ماجه، ج1 ص 74، مسند احمد بن حنبل، ج28 ص 373، سنن الدارمی، ج1 ص 228 ادامه دارد... @alfigh_alosul
4⃣ ❇️قیاس، در منابع روایی عامه 🔹وقتی، قیاس را در منابع روایی عامه پیگیری میکنیم، به مطالب و نکات قابل توجهی دست می یابیم. در سنن ابن ماجه(۲۷۳ق)، بابی با این عنوان گشوده است: «بَابُ اجْتِنَابِ الرَّأْيِ وَ الْقِيَاسِ‌» و روایاتی را با این مضمون نقل میکند. به عنوان نمونه: حَدَّثَنَا سُوَيْدُ بْنُ سَعِيدٍ، قَالَ‌: حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِي الرِّجَالِ‌، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَمْرٍو الْأَوْزَاعِيِّ‌، عَنْ عَبْدَةَ بْنِ أَبِي لُبَابَةَ‌، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ‌، قَالَ‌: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ يَقُولُ‌: «لَمْ يَزَلْ أَمْرُ بَنِي إِسْرَائِيلَ مُعْتَدِلاً حَتَّى نَشَأَ فِيهِمْ الْمُوَلَّدُونَ‌، وَ أَبْنَاءُ‌ سَبَايَا الْأُمَمِ‌، فَقَالُوا بِالرَّأْيِ‌، فَضَلُّوا وَ أَضَلُّوا» در صحیح بخاری(194-256)، دو باب با مضمون نفی قیاس گشوده است: «بَابُ مَا يُذْكَرُ مِنْ ذَمِّ الرَّأْيِ وَ تَكَلُّفِ الْقِيَاسِ» و « بَابُ مَا كَانَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ يُسْأَلُ مِمَّا لَمْ يُنْزَلْ عَلَيْهِ الْوَحْيُ فَيَقُولُ‌: لَا أَدْرِي أَوْ لَمْ يُجِبْ حَتَّى يُنْزَلَ عَلَيْهِ الْوَحْيُ‌، وَ لَمْ يَقُلْ بِرَأْيٍ‌، وَ لَا بِقِيَاسٍ لِقَوْلِهِ تَعَالَى: بِمٰا أَرٰاكَ اَللّٰهُ» در سنن ابی داوود(275ق)، ذیل کتاب «السنة»، باب «لزوم السنة» را مفتوح کرده و روایاتی هم نقل نموده است. در سنن نسائی(303)، با اینکه روایات فقهی را با استناد به سنة نقل کرده اما کبرای ملازمت با سنة را طرح نکرده است. با وجود اینکه، صحاح ستة یا تذکر به «اجتناب از قیاس» دارند یا اینکه بدون این تذکر بوده و روایتی پیرامون قیاس طرح نمی کنند، اما در منبعی مانند «السنن الکبری» بیهقی(۴۵۸ ق) وضعیت به گونه دیگری است. آنچه که از مطالعه این کتاب به دست می آید این است که؛ با وجود اینکه، بیهقی روایت را معارض با قیاس ندانسته و روایت را مقدم میدارد، اما به قیاس به عنوان یکی از منابع توجه دارد: «قَالَ الشَّيْخُ رَحِمَهُ اللّٰهُ‌: فَأَمَّا مَسْحُ الْيَدَيْنِ بِالْوَجْهِ عِنْدَ الْفَرَاغِ مِنَ الدُّعَاءِ فَلَسْتُ أَحْفَظُهُ‌، عَنْ أَحَدٍ مِنَ‌ السَّلَفِ فِي دُعَاءِ الْقُنُوتِ و إن كَانَ يُرْوى عَنْ بَعْضِهِمْ فِي الدُّعَاءِ خَارِجَ الصَّلَاةِ وَقَدْ رُوِيَ فِيهِ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ حَدِيثٌ فِيهِ ضَعْفٌ‌، و هو مُسْتَعْمَلٌ عِنْدَ بَعْضِهِمْ خَارِجَ الصَّلَاةِ‌، و أما فِي الصَّلَاةِ فَهُوَ عَمَلٌ لَمْ يَثْبُتَ بِخَبَرٍ صَحِيحٍ وَ لَا أَثَرٍ ثَابِتٍ وَ لَا قِيَاسٍ‌، فَالْأُولَى أَنْ لَا يَفْعَلَهُ وَ يَقْتَصِرَ عَلَى مَا فَعَلَهُ السَّلَفُ رَضِيَ اللّٰهُ عَنْهُمْ‌، مِنْ رَفْعِ الْيَدَيْنِ دُونَ مَسْحِهِمَا بِالْوَجْهِ فِي الصَّلَاةِ وَ بِاللهِ التَّوْفِيق.» یکی از بهترین منابعی که با دقت و تأمل در متون آن میتوان عمق معنای «قیاس» را درک کرد همین سنن کبرای بیهقی است. وقتی برخی ابواب این کتاب و روایات ذیل آن را بررسی میکنیم، حاق معنای قیاس به دست می آید. به عنوان نمونه به برخی از ابواب توجه کنید: «بَابُ مَنْ نَسِيَ الْقُنُوتَ سَجَدَ لِلسَّهْوِ قِيَاسًا عَلَى مَا رُوِّينَا فِيمَنْ قَامَ مِنَ اثْنَتَيْنِ فَلَمْ يَجْلِسْ» «بَابُ الْقَوْمِ يُصِيبُهُمْ غَرَقٌ أَوْ هَدْمٌ أَوْ حَرْقٌ فِيهِمْ مُشْرِكُونَ فَصَلَّى عَلَيْهِمْ و نوى بِالصَّلَاةِ الْمُسْلِمِينَ قِيَاسًا عَلَى مَا ثَبَتَ فِي السَّلَامِ‌» «بَابُ الرَّجُلِ يَتَأَخَّرُ سُجُودُهُ عَنْ سَجْدَتَيِ الْإِمَامِ بِالزِّحِامِ فَيَجُوزُ قِيَاسًا عَلَى تَأَخُّرِ أَحَدِ الصَّفَّيْنِ عَنْ الْإِمَامِ فِي سَجْدَتَيْ صَلَاةِ الْخَوْفِ» ادامه دارد.... @alfigh_alosul
5⃣ ❇️قیاس، در منابع اصولی متقدم عامه 🔹وقتی به منابع اصولی متقدم عامه - در عصر حضور- مراجعه میکنیم، یکی از عناوینی که مورد بحث قرار گرفته و به حجیت آن استناد شده است، موضوع «قیاس» است. ▪️شافعی (150-204ق) در الرسالة، مبحث قیاس را باز کرده و قیاس و اجتهاد را یکی میداند. ▪️در کتاب الجامع لعلوم الإمام احمد بن حنبل (164-241ق)، عنوان قیاس را باز کرده و این مسائل را مطرح میکند: ٧٩ - هل يجوز التعبد بالقياس عقلًا وشرعًا؟ ٨٠ - معنى القياس ٨١ - التعليل بالاسم 82 - إثبات الأسماء بالقياس 83- ضوابط رد الفرع إلى الأصل 84- الطرد شرط في صحة العلة 85- القياس على ما ثبت بالقياس 86 - إثبات الحدود والكفارات والمقدرات والأبدال بالقياس 87- البيان عن نسبة المذهب إليه من حيث القياس ▪️نظام الدين أبو علي أحمد بن محمد بن إسحاق الشاشي (344ق) در کتاب الاصول خود، این عناوین را بحث میکند: بحث حجية الْقيَاس ووجوب الْعَمَل بِهِ بحث الْأَخْبَار الَّتِي توجب حجية الْقيَاس بحث كَون شُرُوط صِحَة الْقيَاس خَمْسَة بحث بَيَان أَمْثِلَة شُرُوط الْقيَاس بحث فِي تَعْرِيف الْقيَاس الشَّرْعِيّ بحث الْعلَّة الْمَعْلُومَة بِالسنةِ بحث الْعلَّة المستفيدة بِالْإِجْمَاع بحث الْعلَّة الْمَعْلُومَة بِالرَّأْيِ والإجتهاد 🔹کتب دیگری نیز اصول عامه وجود دارد که به صورت تفصیلی به بحث قیاس پرداخته اند. آنچه که در این میان نیاز به تذکر دارد این است که، علیرغم پذیرش «قیاس» به عنوان یک دلیل برای استنباط حکم شرعی در کتب اصولی عامه، اما همانطور که در فرسته پیشین گذشت، در منابع روایی معتبر نزد عامه، لزوم اجتناب و مذمت عمل به قیاس در اخبار متعددی آمده است. ادامه دارد.... @alfigh_alosul
6⃣ ❇️کلام سرخسی درباره تاریخ قیاس 🔹محمد بن أحمد بن أبي سهل شمس الأئمة السرخسي (المتوفى: 483هـ) در کتاب اصول خود، جلد 2 ص 118 چنین مینویسد: «مذهب الصحابة و من بعدهم من التابعین و الصالحین و الماضین من أئمة الذین رضوان الله علیهم؛ جواز القیاس بالرأی علی الأصول التی تثبت أحکامها بالنص؛ لتعدیة حکم النص إلی الفروع، جائز مستقیم یدان الله به، و هو مدرک من مدارک أحکام الشرع، و لکنه غیرصالح لإثبات الحکم به ابتداء. و علی قول أصحاب الظواهر هو غیرصالح لتعدیة حکم النص به إلی ما لانص فیه، و العمل به باطل أصلاً فی أحکام الشرع. و أول من أحدث هذا القول إبراهیم النظام، و طعن فی السلف لإحتجاجهم بالقیاس، و نسبهم بتهوره إلی خلاف ما وصفهم الله تعالی به، و کان ذلک منه إما للقصد إلی إفساد طریق المسلمین علیهم، أو للجهل منه بفقة الشریعة. ثم تبعه علی هذا القول بعض المتکلمین ببغداد، و لکنه تحرز عن الطعن فی السلف فراراً من الشنعة التی لحقت النظام. ثم نشأ بعده داوود الإصبهانی، فأبطل العمل بالقیاس من غیر أن یقف علی ما هو مراد کل فریق قبله، و لکنه أخذ طرفاً من کل کلام، و لم یشتغل بالتأمل فیه لیتبین له وجه فساده. و قال: القیاس لایکون حجة، و لایجوز العمل به فی أحکام الشرع، و تابعه علی ذلک أصحاب الظواهر الذین کانوا مثله فی ترک التأمل. و روی بعضهم هذا المذهب عن قتادة و ابن سیرین، و هو افتراء علیهم، فقد کانوا أجل من أن ینسب إلیهم القصد إلی مخالفة رسول الله، و أصحابه فیما هو طریق أحکام الشرع بعد ماثبت نقله عنهم». 👈مسلم انگاری قیاس به عنوان مدرک استنباط در کلام سرخسی(متوفای قرن پنجم)، یکی از نمونه‌هایی است که در کتب اصولی اهل سنت وجود دارد. آنچه که اختلاف این دیدگاه اصولی با منابع روایی عامه را حل میکند، توجه به معانی قیاس و اقسام آن است؛ مقصود آنها از قیاس چیست و کدام قسم را انکار میکنند و کدام قسم را اثبات؟و شاید تعارض مستقری در این میان وجود دارد؟ ادامه دارد..... @alfigh_alosul
7⃣ ❇️تعریف و ارکان قیاس 🔹دکتر علی جمعة از اساتید اصول فقه جامعة الأزهر، در کتابی با عنوان «القیاس عند الأصولیین» در فصل تعریف قیاس، 8 تعریف از متکلمین شافعیه نقل میکند. به عنوان نمونه، به تعریف قاضی ابی بکر باقلانی (402ق)که عمده اشاعره نیز آن را اختیار کرده اند توجه کنید: «حمل معلوم علی معلوم فی إثبات حکم لهما، أو نفیه عنهما، بأمر جامع بینهما من إثبات حکم، أو صفة، أو نفیهما عنهما» یا تعریفی که از جوینی(487ق) نقل میکند: «رد الفرع إلی الأصل بعلة تجمعهما فی الحکم» سپس، او 5 تعریف از حنفیه نقل میکند. به عنوان نمونه، به تعریف ابوالمنصور ماتریدی (333ق) توجه کنید: «إبانة مثل حکم أحد المذکورین بمثل علته فی الآخر» سپس، او 5 تعریف از معتزله و فلاسفه نقل میکند. به عنوان نمونه، به تعریف قاضی عبدالجبار معتزلی (321 ق) توجه کنید: «حمل الشیء علی غیره و إجراء حکمه علیه» براساس این تعاریف، ارکان قیاس نیز اینگونه جمع بسته میشود: «أرکان القیاس أربعة: الأصل، و الفرع، و الوصف الجامع بینهما، و حکم الأصل. فهذه الأمور هی التی یحتاج إلیها القیاس، و حقیقة القیاس لاتتم إلا بهذه الأربعة.» ادامه دارد.... @alfigh_alosul
8⃣ 💢مصنفات شیعی که درباره قیاس یا نقد آن نوشته شده است💢 اسماعیل بن علی بن اسحاق نوبختی: کتاب النقض علی عیسی بن أبان فی الإجتهاد. عبدالله بن جعفر الحمیری: القیاس. عبدالله بن عبدالرحمن الزبیری: کتاب الإستفادة فی الطعون علی الأوائل و الردّ علی أصحاب الإجتهاد و القیاس. علی بن أحمد ابوالقاسم الکوفی: کتاب البدع المحدثة، کتاب الردّ علی أصحاب الإجتهاد فی الأحکام. محمد بن أحمد بن الجنید الإسکافی: کتاب کشف التمویه و الإلباس علی أغمار الشیعة فی أمر القیاس. محمد بن محمد بن النعمان المفید: النقض علی ابن الجنید فی اجتهاد الرأی. کتاب فی القیاس. @alfigh_alosul
جلسه 013= تاریخ 14020717.mp3
36.88M
🔊 استاد شهیدی(دام عزه) 🔹استاد، به مناسبت بحث از «حجیت قطع حاصل از غیر کتاب و سنت»، به بررسی روایات قیاس پرداخته است. (از دقیقه ۲۲) https://eitaa.com/alfigh_alosul
❇️روایت ابان و قیاس 🔹استاد شهیدی (دام عزه) در جلسه شنبه ۲۲/ ۷/ ۱۴۰۲، ذیل بررسی روایت ابان بن تغلب، اینگونه فرمایش کردند که؛ «قیاسی که در عرف زمان اهل بیت علیهم السلام رایج شد یک اصطلاح بود و ما احتمال می‌‌دهیم این اصطلاح مختص بود به تنقیح ملاک‌های ظنی که ممکن هست شخصی هم یقین پیدا کند اما این منشأ عقلاییه یقین با توجه به روش شارع که ملاک‌هایش چه بسا تعبدی است و قابل کشف تام در خیلی از موارد نیست، با توجه به این نباید انسان قطع پیدا کند ولی اگر یک کسی قطع پیدا کرد آن قطعش ناشی است از مناشئ غیر عقلایی. اما وضوح عدم الفرق نامش قیاس باشد این برای ما واضح نیست، علاوه بر این‌که عرض کردیم با عمومات و اطلاقات نمی‌شود ردع کرد از یک ارتکاز قوی عقلایی که قطع ناشی از وضوح عدم الفرق هست که عقلاء این را حجت می‌‌دانند.» ✍ به نظر میرسد؛ اصطلاح قیاس در زمان اهل بیت (سلام الله علیهم)، هم شامل تنقیح مناط ظنی باشد هم قطع حاصل از عدم الفرق. برای این ادعا، هم میتوان به روایات متعددی از اهل بیت استشهاد کرد که در آن روایات، قیاس را به «تشبه» برمیگردانند (زیرا، قطع به عدم الفرق میان دو موضوع، به معنای قطع به شباهت آن دو است)، و هم میتوان به اصطلاح قدمایی اهل سنت مراجعه نمود که؛ امر جامع میان اصل و فرع را در قیاس، «حکم» یا «صفت» میدانند. @alfigh_alosul