eitaa logo
المرسلات
9.9هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
669 ویدیو
46 فایل
🌐المرسلات، از مقدمات تا اجتهاد 📌تبیین دیدگاه های امام، رهبری، علامه طباطبایی، شهید مطهری 🔰آثار و دروس استاد علی فرحانی 📌آموزش دروس حوزوی 📞 ارتباط با ادمین: @admin_morsalat
مشاهده در ایتا
دانلود
استاد علی فرحانی07-hamahangi-99.6.23.mp3
زمان: حجم: 17.28M
🔉 💢تحلیل علم حصولی و ارتباط آن با نفس و نقش آن در تکامل انسان 🔰استاد علی فرحانی 💠استاد علی فرحانی در این صوت که هفتمین جلسه تبیین هماهنگی نظام انسان شناسی امام و علامه است، ادامه بحث علم را بیان می کنند. 💠در این جلسه حقیقت علم حصولی را از نگاه امام و علامه بیان می کنند و مشخص میکنند که چگونه است که از جهت معرفت شناسی، و چگونه از جهت عرفانی هستیم. 💠از مهمترین مباحث این جلسه، تبیین این مسئله است که چرا علم حصولی حجاب انسان است و برای سلوک و سیر کمال باید این حجاب خرق شود. 💠در نهایت بیان می کنند که برای تتمه این بحث لازم است که بحث را به بحث علم اضافه کنیم. ♨️♨️نکته مهم: مباحث این جلسه بسیار اجمالی و اشاره ای بیان شده است. در تفصیل این بحث و فهم کامل آن به صوت های بدایه الحکمه (خصوصا مباحث مدخل، اصالت وجود، تشکیک، علم) مراجعه فرمایید. @almorsalaat
استاد علی فرحانی08-hamahangi-99.7.6.mp3
زمان: حجم: 14.35M
🔉 💢حرکت از نگاه دو عارف 🔰استاد علی فرحانی 🔸این صوت، هشتمین جلسه از مجموعه جلسات تبیین هماهنگی نظام انسان شناسی امام و علامه است. استاد در این جلسه به بحث و نقش آن در پرداختند. 🔸از مهمترین نکات این جلسه، تبیین مسئله جسمانیه الحدوث بودن انسان است. استاد عباراتی از امام و علامه در تبیین این دیدگاه خصوصا در شرح آیه "انشاناه خلقا آخر" شرح کردند. @almorsalaat
✴️این ادعیه‌ای که وارد شده است در ماه مبارک رمضان و در ماه شعبان اینها راهبر ماست به ، به تعبیر شیخ ما رحمه الله [آیت‌الله شاه‌آبادی] قرآن صاعد است. ظرایفی در این ادعیه مبارکه هست که سابقه ندارد. اینها را توجه به آن بکنید، این ادعیه می‌تواند انسان را بدهد. 📚امام خمینی،صحیفه امام، ۹ خرداد ۱۳۶۳ @almorslaat
♻️انسان حیوان ناطق است؟! ✍️سجاد انتظار ⭕️هر از چند گاهی در محافل علمی و یا غیر علمی، تعریف منطقیین از انسان توسط برخی مورد تعرض قرار می گیرد. منطقیین در تعریف انسان از تعبیر «حیوان ناطق» استفاده می کنند و این تعبیر به مذاق عده ای خوش نمی آید. برداشت آن ها از این تعبیر آن است که منطقیین انسان را همانند سایر حیوانات می دانند و انسان را حیوانی در عرض سایر حیوانات می پندارند که با خصیصه نطق و سخن گویی امتیاز یافته است. تلقی یاد شده زمینه انتساب به یونان را در بیان این سخنوران فراهم می سازد و آن ها با تکیه بر برخی معارف اسلامی به نقد این تعبیر می پردازند. معارفی که چه بسا توسط حکما از آن ها پرده برداشته شده است! این کوتاه نوشت در صدد تبیین ابعاد مختلف مربوط به این ماجرا نیست و از این رو نمی خواهیم بحث مستدلّ فلسفی بکنیم بلکه صرفا سخن دردمندانه ای است در ارتباط با نوعی از نگاه به مسائل فلسفی که این گونه شائبه ها را به وجود می آورد. دانش فلسفه و هم چنین دانش منطق از جمله دانش های عقلی به شمار می روند! در دانش های عقلی اولین قانون آن است که مفاهیم علمی به تصور شوند و آن گاه در مورد آن ها اظهار نظر صورت بگیرد. اگر تصور درستی از مفاهیم عقلی شکل نگیرد برخی از سخنان حکمای بزرگ به اندازه ای سخیف جلوه می کند که صدور آن ها از انسان های عادی را نیز ناپسند می سازد و خود این مساله باید ما را در نوع مواجهه با سخنان حکما به تامل وادار کند. باید در نظر داشته باشیم که علوم عقلانی برخلاف علوم مبتنی بر نقل یا حس، روح انسان را وسعت می بخشند و قوت ادراکی انسان را بهینه می سازند. آیا قابل قبول است که حکمای برتر دوره اسلامی که در نظر و عمل وارسته اند و معارف بسیاری را به دیگران تعلیم داده اند چنین سخنانی بگویند؟ ⭕️بی مناسبت نیست که مثال یاد شده را کمی از این نظر بررسی کنیم تا روشن شود که تصور نادرست از مفاهیم عقلی تا چه اندازه می تواند ما را از عمق سخن حکما دور سازد و ما را به آن ها بدبین کند. گرچه مثال مذکور تنها مثال این ماجرا نیست و موارد متعدد دیگری را می تواند به عنوان نمونه هایی برای این بحث برشمرد از قبیل معاد جسمانی، وحدت وجود، علم باری به جزئیات هستی و... تصور متعارف از تعریف منطقی انسان (حیوان ناطق) همانطور که گفتیم این است که انسان از نظر منطق و فلسفه حیوانی در عرض سایر جانداران است که هر کدام به واسطه مشخصه ای از قبیل ساهل بودن، ناهق بودن و از جمله ناطق بودن از همدیگر تمایز پیدا می کنند و چنین تصویری با آن چه در معارف اسلامی برای انسان با عنوان مقام خلافت الهی در نظر گرفته شده است فاصله بسیار دارد. جالب آن که ذهن ما بلافاصله با مثال طوطی سخن گو این تعریف را نقض می کند و آن را فاقد ویژگی مانع اغیار می داند! اکنون ببینیم آیا مراد حکما از این تعریف نیز همین است و برداشت آن ها از انسان نیز همین گونه است؟! ⭕️برای دست یابی به نوع تصور حکما از انسان باید به مساله از دیدگاه منطقی و فلسفی توجه کنیم. همانطور که در دانش منطق بیان شده است تعریف اگر به صورت حدی باشد باید مشتمل بر جنس و فصل باشد. جنس و فصل از منظر حکمت اسلامی همان مادّه و صورت هستند و تفاوت این دو زوج در اشتراط آن ها بشرط شئ یا لابشرط است. اینکه «مادّه و صورت همان جنس و فصل بشرط لا و جنس و فصل همان ماده و صورت بشرط شئ هستند به چه معنا است» از بزنگاه های فلسفی هستند که باید در محل خود تشریح گردد اما از پیوند این دو گانه با هم دیگر می توان به نتیجه ای اجمالی رسید و آن نتیجه، پیوند میان ماده و صورت با مبحث قوه و فعل است. حکما در تقسیم به دو قسم حرکت توسطیه و قطعیه، کیفیت انتزاع حدود اشیاء در بستر تغییرات عالم ماده را توضیح می دهند و روشن می سازند که ماهیاتی که انسان به وسیله ذهن خود می سازد در حقیقت، انعکاس مقاطع مختلف حرکت ماده و پذیرش صور نوعیه و فعلیت های جدید توسط مادّه است. هر پدیده محسوسی از «مادّه ای» که شأن آن پذیرش و انفعال است و «صورتی» که شأن آن فعلیت بخشی و تحصّل دادن به مادّه است تشکیل و ترکیب می شود. این تشکیل و ترکیب، از جنس قرار و مواضعه نیست بلکه ترکیبی حقیقی است که مرزی میان مادّه و صورت باقی نمی گذارد و فعلیتی نو را به وجود می آورد به همین جهت، در مسیر حرکت یک پدیده به سوی فعلیت های جدید، آن چه که صورت نوعیه جدید را می پذیرد مجموع ماده و صورت پیشین است نه مادّه به تنهایی؛ بر اساس نکته فوق در¬می¬یابیم که انطباق اجزاء حدّ منطقی بر حرکت عینی پدیده ها ضمانت درستی حدود ما را تامین می کند. تعریفی می تواند صحیح باشد که انعکاسی از حرکت عینی یک پدیده باشد و به طور طبیعی تعریفی می تواند کامل باشد که مشتمل بر فصل یا صورت نوعیه اخیر آن پدیده باشد. ✅اگر بر اساس اصل فوق به تعریف حکما از انسان بنگریم خواهیم دید که حیوان ناطق از منظر حکما جانداری که سخن می گوید و هم نشین جانداری که شیهه می کشد نیست. حیوان ناطق از منظر حکما پدیده ای مادّی است که مراتب قطعی و لایتخلف عالم هستی را طی کرده است و از مواقف جمادی و تباتی و حیوانی عبور کرده است و در موطن تعقل استقرار پیدا کرده است. از منظر حکما حقیقت و هویت یک پدیده، فصل و صورت نوعیه آن است. صورت نوعیه، پدیده را از آن چه که قبلا بوده است به طور کلی متفاوت می کند و هستی نویی را بر تن پدیده می کند. از نظر حکماء مشاء صورت نوعیه اخیر انسان را تعقل او تشکیل می دهد و استقرار انسان در عالم عقل هویت نویی را برای انسان به وجود می آورد. آیا شریفه «ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقين‏» چیزی جز این مطلب را بیان می کند؟! ✅به نظر می رسد تعریف حکماء مشاء از انسان تعریفی صحیح و متقن و با واقع است و اگر تعریف دیگری به جای آن ارائه شود ناصواب و با واقع خواهد بود هر چند پر طمطراق باشد. اساسا آن چه یک محصّل حکمت در مسیر تحصیل خود با آن مواجه می شود ناصحیح بودن سخنان حکماء مشاء نیست و همین روند در اکثر مباحث فلسفی حاکم است. آن چه حکماء مشاء در حکمت و منطق گفته اند به صورت غالب سخنان مستحکم و غیر قابل نقض هستند. چیزی که هست آن است که حکماء ناآوری که پس از مشاء ظهور کرده اند آورده هایی را بر دوش حکمت مشاء ارائه کرده اند که حقا از سطح بسیار بالاتری از سخنان حکمت مشاء برخوردارند و آن چه حکمت متعالیه را با حکمت مشاء متمایز می کند همین مساله است. رابطه حکمت متعالیه با حکمت مشاء به طور غالب، رابطه صحیح و غلط نیست بلکه رابطه ناقص و کامل است و همین رابطه بر مکتب فلسفی علامه طباطبایی و حکمت متعالیه نیز حاکم است. ✅بر اساس نکته فوق، تعریف حکماء مشاء تعریف نادرستی نیست اما حکمت متعالیه در این زمینه آورده های بسیار راقی دارد که ملاحظه آن ها مورد حقیقت انسان، تعریف انسان را غنی تر می کند. از گذشته، اساطین علوم عقلی بر این باور بودند که علم و عمل دو جوهر انسان ساز هستند که فعلیت نو به انسان می بخشند هویت جدیدی برای او به وجود می آورند. آن چه که مکتب فلسفی صدرالمتالهین بر حکمت مشاء می افزاید تبیین استدلالی همین نکته اخیر است. حکمت متعالیه مسیر حرکت انسان در بستر عالم ماده را تا موقف «حیوان ناطق» تایید می کند و بر آن صحه می گذارد اما به صورت استدلالی نشان می دهد که این موقف، موقف نهایی نیست و حرکت انسان ادامه دار است. انسان بر اساس علم و عمل خویش، خویشتن را می سازد و مدام در حال حرکت است. ادامه حرکت انسان در بستر عالم ماده، به صورت نیست بلکه به صورت است و جهت و مقصد و دارد. حکمت متعالیه به محصّلین خود می آموزد که انسان نیست که افراد متعدد داشته چرا که تکثر از شئون عالم ماده است. اگر پدیده ای وارد محدوده تجرد شود جنسی خواهد بود که انواعی را ذیل خود جای می دهد. حکمت متعالیه می آموزد که حرکت انسان پس از «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ» ادامه دارد و مطابق شریفه « أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَل‏» می تواند به سوی کمال یا انحطاط حرکت کند. مطابق این آیه، حیوان ناطق، جنسی است برای انواعی دیگر.... @almorsalaat
📝| حرکت در فلسفه ✍️احسان چینی پرداز (@Ehsan1244) 🌀مشائین برای اثبات هیولای اولی چنین استدلال می کند که موجود ممتد خارجی دو اثر حقیقی دارد یکی فقدان (استعداد) است و دیگری وجدان (فعلیت) است. 🌀«اثر» در فلسفه مشاء به معنای عرض است و عرض هم معلول جوهر و صورت نوعیه است. حال اگر علت هر دو یکی باشد یعنی دو صفت متضاده در یک موجود جمع شده اند پس باید دو جوهر وجود داشته باشد یکی حامل استعداد (هیولا اولی) که قوه محض است و دیگری جوهری که فعلیت و وجدان است. 🌀آیت الله مصباح در اینجا اشکال می کند که قوه و فعل معقول ثانیه فلسفیه و انتزاعی اند پس اشکال ندارد که این دو مفهوم از یک موجود انتزاع شده باشند؛ در حالی که هم عند المشاء و هم حکمت متعالیه، معقولات ثانیه فلسفیه هم خارجیت دارند و انتزاعی بودن به معنای ساخت ذهن بودن نیست. 🌀 حال باید گفت چون هیولا هیچ فعلیتی ندارد مع ذلک وجود مساوق با فعلیت است، هیولا همیشه در کنار فعلیت بوده و سایه فعلیت است! لذا بوعلی در شفا تعبیر می کند: «هیولا مانند زن زشت رویی است که همیشه خود را پشت نقابی پنهان کرده است». 🌀 مشاء تبیین می کند که ماده و صورت علاوه بر تلازمی که دارند، ماده حدوثا و بقائا احتیاج به صورت دارد و صورت هم حدوثا محتاج به ماده است لذا نمی تواند علت تامه ماده باشد. 🌀در واقع عند المشائین علت موجده هیولا، عقل مجرد است این در حالی است که اگر عقل مجرد مستقیما هیولا را ایجاد کند هیولا فعلیت پیدا میکند لذا مستقیما صورت را خلق کرده و بعد به وسیله صورت، هیولا را هم ایجاد میکند. 🌀برهان قوه و فعل که هیولا را مصحح برای تغییر تدریجی و حرکت میداند تبیین می کند که اگر هیولا متکثر باشد هیچ تغییر تدریجی رخ نمیدهد پس هیولا به عنوان یک موجود ازلی و ابدی، دارد. لذا استعداد محض هم که متبدل است عرض و تعین بخش برای هیولا می باشد. 🌀اما بوعلی در نهایت اشکالی مطرح می کند که اگر قرار باشد که صورت جزء العله برای هیولا باشد و مع ذلک صور متعدد اند، بنابر قاعده «اذا انتفی الجزء انتفی الکل» تکثر صورت موجب تکثر علت تامه و در نتیجه تکثر هیولا و نهایتا انکار هیولا است. مشاء پاسخی برای این اشکال ندارد اما علامه پاسخ اش را در باب حرکت بیان می کند. 🌀علامه در باب حرکت توضیح میدهند حرکت در علم فلسفه که از احکام موجود بما هو موجود است همان «تغییر تدریجی» یا همان حرکت قطعیه است که به اعانه حس امری بدیهی می باشد. اما یعنی اختلافات آثار در متن حرکت قطعیه که منشا انتزاع ماهیات هستند، نیز صحت دارد. 🌀 علامه میفرمایند عرض مع ذلک که وجود فی نفسه دارد، وجود لغیره دارد یعنی از مراتب وجودی جوهر است. عرض و جوهر به وجود واحد موجود اند لذا همین که حرکت در عرض باشد قطعا حرکت در جوهر هم می باشد اما چون جوهر وجود لغیره برای علت مجرده خود ندارد حرکت در جوهر مستلزم حرکت در علت مجرده نیست. 🌀بالتبع حرکت در جوهر، حرکت معقول در جمیع اعراض آن اثبات میشود زیرا جمیع اعراض متحد با جوهر بوده و از مراتب وجودی جوهر اند. علامه با تمرکز بر حدوسط «وجود لنفسه و لغیره» حرکت محسوس را که مشاء منحصر در سه مقوله (وضع و‌ کم و‌کیف) می داند، زائد بر حرکت معقول دانسته و از آن به یا همان حرکت ثانوی، تعبیر می کند. 📌من هنا یظهر: 1⃣حرکت است و موضوع نمیخواهد. به عبارت دیگر حرکت عرض تحلیلی است نه عرض خارجی تا محتاج به معروض و موضوع باشد 2⃣ حرکت با مقوله و ماهیات سازگار نیست و الا تشکیک و سیلان در ماهیت پیش می اید و در فضای ماهیات چیزی بیش از حرکت توسطیه نداریم لذا در فضای حرکت قطعیه قوه به معنای امکان استعدادی نیست و فعل هم به معنای صورت نوعیه نیست اساسا قوه محض بودن با جوهر(ماهیت) بودن سازگار نیست پس ترکیب اتحادی ماده و صورت به این معنا که دو «جوهر» با هم ترکیب شده باشند سالبه به انتفاء موضوع است. 3⃣مبتنی بر توضیحات فوق، علامه تصریح می کنند عالم ماده است یعنی یک واحد بسیط و سیال است که عین حرکت بوده و یک فعلیت و یک قوه است لذا ابتداء و انتهاء برای حرکت، امری انتزاعی اند. این معنای عبارت «ینتهی من الجانبین الی فعل لا قوه معه و‌ الی قوه لا فعل معها» می باشد. پس با این توضیح نباید به این عبارت اشکال شود که بطلان تسلسل در قوه و فعل جاری نیست تا نیاز به ابتدا و انتهاء داشته باشد بلکه اساسا تعدد قوه و فعل منتفی میباشد. @almorsalaat
✴️این ادعیه‌ای که وارد شده است در ماه مبارک رمضان و در ماه شعبان اینها راهبر ماست به ، به تعبیر شیخ ما رحمه الله [آیت‌الله شاه‌آبادی] قرآن صاعد است. ظرایفی در این ادعیه مبارکه هست که سابقه ندارد. اینها را توجه به آن بکنید، این ادعیه می‌تواند انسان را بدهد. 📚صحیفه امام، ۹ خرداد ۱۳۶۳ 🌐المرسلات، از مقدمات تا اجتهاد https://eitaa.com/joinchat/912326691Cd7b7696c9b
🔰 یادداشت | امت، روایت و فرماندهی روایت در هنگامه نبرد 🖋 تبیینی بر محورهای جلسه سوم گفت‌وگو با استاد فرحانی – پرونده ویژه «امت امام در هنگامه نبرد» ✍️ به قلم: حجه الاسلام حسن ابراهیم پور 🔹در جلسه سوم از گفت‌وگوی ویژه با استاد فرحانی، از زاویه‌ای بنیادین به مسئله «جهاد روایت» نگریستند؛ زاویه‌ای که هم فهم جدیدی از میدان جنگ ترکیبی به دست می‌دهد، و هم نسبت امت با امام را در ساحت رسانه و بازتعریف می‌کند. 🔸ایشان با تحلیل دقیق رخدادهای ساعات ابتدایی جنگ اخیر -از لحظه اعلام شهادت فرماندهان تا هم‌زمانی سخنرانی رهبر معظم انقلاب و آغاز پاسخ موشکی- به این نتیجه رسیدند که: در این نبرد، روایت خودِ عملیات بود؛ و سخن گفتن امام، آغاز حرکتِ امت. این همان لحظه‌ای است که میدان جنگ، از صرف عملیات نظامی به میدان روایت ارتقاء می‌یابد. 💠 این نگاه، ریشه در معرفتی قرآنی دارد. استاد با ارجاع به سنت نبوی و ختم نبوت، بر این نکته تأکید کردند که: تنها معجزه زنده‌ و ماندگار نبیّ خاتم (ص)، «روایت»ی است که از آسمان نازل شد؛ یعنی قرآن. 🔻 و این روایت، تنها کلام خدا نیست؛ بلکه ساختار بیانی‌ای است که باید امت را در متن تاریخ، هدایت کند. ✅ چنان‌که در سوره یوسف آمده: «نَحنُ نَقُصُّ عَلَیکَ أَحسَنَ القَصَصِ» (یوسف، ۳)؛ یعنی قصه، فرم هدایت است. ✅ و یا در سوره انفال، در اوج جنگ: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا لَقِیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا…» (انفال، ۴۵)، خداوند فرمان می‌دهد که در میدان نبرد، موضع و کلام هماهنگ باشد. ♦️ از این‌رو، استاد معتقدند: امت اگر روایت را گم کند، امام را گم خواهد کرد. و اگر ذوق و زبانِ امّت با ولیّ هماهنگ نباشد، حتی وفادارترین کنش نیز ممکن است از مدار خارج شود. 📌 ایشان با تأکید بر «ذائقه‌شناسی ولیّ»، دعوت می‌کند که امّت به زمان سخن گفتن امام دقت کند؛ سکوت او را بداند، و اعلام او را رمز . همان‌گونه که در جنگ اخیر، سه پیام رهبر انقلاب، عملاً ستون‌های حکمرانی روایی و فرماندهی روانی ملت را ساخت. 📎 امّت، باید از «تحلیل‌گری بی‌اطلاع» بپرهیزد؛ در فضای جنگی، هر سخنِ بدون اطلاع، می‌تواند ناخواسته به روایت دشمن ضمیمه شود. 📎 و در نهایت، با اشاره به مفهوم «جهاد تبیین»، این نکته کلیدی را بیان کردند: ↩️ روایت صحیح، نه فقط شرح ماجراست، بلکه میدان دفاع، و گاهی همان جهاد است. ♨️ پرونده «امت امام در هنگامه نبرد»، در این جلسه، نشان می‌دهد که روایت، دیگر حاشیه جنگ نیست؛ خودِ جنگ است. و امّت، اگر بخواهد در کنار امام بایستد، باید روایت‌گر باشد؛ به زبان امام، در زمان او، و با فهمی که از قرآن آموخته است. 🔗 مطالب مرتبط 👇 🎙 صوت جلسه سوم 📝 گزارش جلسه سوم 🌐 المرسلات؛ از مقدمات تا اجتهاد https://eitaa.com/joinchat/912326691Cd7b7696c9b