🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
برای اولین بار در #کانال_الوارثین میخوانید
1️⃣ قسمت اول
#ماموریت_شناسایی_پل_جزیره_شلحه
و شهادت سردار شهید اطلاعات عملیات لشگر10
#شهید_مهدی_خسرونژاد
به روایت
✍️✍️✍️ برادر تخریبچی
سلیمان آقایی
بهمن ماه سال 1365 بود ..
گردان های لشگر10 در حاشیه اروند و اطراف جزیره شلحه با دشمن درگیر بودند.
برای ورد به جزیره شلحه باید از پلی رد میشدی که برای دشمن حیاتی بود و از اون به شدت محافظت میکرد.
شهید آقا سید محمد زینال حسینی ، فرمانده تخریب لشگر 10 گفت: بچه های اطلاعات عملیات می خواهند بروند سمت جزیره شلحه و از بچه های تخریب یک نفر باید همراهشون باشه و شما آماده شو و باهاشون برو..
گفتم با کی برم؟ گفت با یکی از بچه های اطلاعات به اسم خسرو نژاد.
خسرو نژاد را از قدیم می شناختم چهره جدی و بانمکی داشت .
من یک ماسک شیمیایی به کمرم بسته بودم و یه دونه بی سیم انداختم روی دوشم و نشستم ترک موتور خسرو نژاد و راه افتادیم .
تا جایی که می شد جلو رفتیم.
سمت جزیره شلحه درگیری خیلی شدید بود.
تو راه از یکی از رزمنده ها پرسیدم شلحه از کدوم طرفه؟
گفت همین مسیر رو برو و دور بزن تا به پل برسی.
قرار بود پل ارتباطی جزیره شلحه را شناسایی و منهدم کنیم .
آقا سید محمد گفته بود فقط ببین وضعیت پل چطور است .
به جایی رسیدیم که دیگر با موتور نمیشد رفت .
موتور را جایی گذاشتیم و با خسرو نژاد رفتیم جلو تا رسیدیم به سر یک پیچ.
همین که پیچ را دور زدیم دیگر خبری از سنگر نبود یک فضای باز بود و دوباره سی چهل متر سنگر ها ادامه داشت .خسرونژاد رو به من کرد و گفت برو جلو!!!
گفتم شرمنده شما بفرمایید من در معیت شما هستم .
ادامه 👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
برای اولین بار در #کانال_الوارثین میخوانید
2️⃣ قسمت دوم
#ماموریت_شناسایی_پل_جزیره_شلحه
و شهادت سردار شهید اطلاعات عملیات لشگر10
#شهید_مهدی_خسرونژاد
به روایت
✍️✍️✍️ برادر تخریبچی
سلیمان آقایی
خسرو نژاد که یکی از پاهاش مصنوعی بود بلند شد و شروع کرد به دویدن. به سرعت دوید و خودش را انداخت داخل یک چاله بعد سرش را کمی بیرون آورد و با دست علامت داد و گفت بیا بیا ..
گفتم نمیشه..
گفت بیا ...
گفتم کجا بیام ما که دوتایی تو چاله جا نمیشیم. یه کم جا به جا شد و جایی رو برای من خالی کرد و از اون چاله خیز برداشت به سمت سنگر کوچکی که کنار یه پی ام پی بود .
همین که بلند شد ، رو به من گفت بیا و خودش حرکت کرد که در همین لحظه از روبرو با تیر زدنش ...
من با سرعت دویدم به سمت او و خودم را داخل چاله ای که خسرونژاد داخلش افتاده بود انداختم
خسرونژاد رو بلند کردم گفتم چی شده؟
اون نمی توانست حرف بزند به سختی نفس می کشید.
گفتم بهش بگو یا زهرا (س).
دستش را گرفتم و اون هم سرش را گذاشت روی خاک و یک نفس کشید و شهید شد.
به پشت خواباندمش. سینه اش تیر خورده بود.
جیبش را گشتم فقط یک قطب نما داشت .
بابی سیم که همراهم بود با عقبه تماس گرفتم.
یکی از بچه ها پشت خط بود.
گفتم آقا سید اونجاست؟؟؟
گفت بله .. گفتم گوشی را بده به سید .
سید گفت چی شده ؟ گفتم سید خسرو خوابش میاد.
گفت حالا چه وقت خوابه؟ گفتم نمی دونم . والا دلش هوای حاج عبدالله (شهید عبدالله نوریان) کرده.
سید مکث کرد و گفت تو چیکار می کنی برمیگردی؟؟؟؟ گفتم نه راه رو بلدم .
گفت تنها میری؟ گفتم بله فقط میخواستم اطلاع بدم که خسرو خوابیده .
خسرونژاد را زیر پی ام پی خواباندم و بلند شدم و رفتم سمت مسیری که قرار بود بروم .
نزدیکی های پل داخل یک سنگرنشستم و اطراف پل را بررسی کردم . اول پل یک کیوسک نگهبانی بود
با خودم گفتم در قدم اول می رم پشت این کیوسک و در قدم دوم می رم روی پل.
داشتم به این نقشه فکر می کردم که یک گلوله توپ خورد به کیوسک و همه ی نقشه های من دود شد .
گفتم این که هیچی .
قرار شده بود پل رو کامل شناسایی کنم و سید گفته بود وارسی کنم که پل زیرش لوله است یا سازه دیگری داره.
یک نگاه دقیق انداختم و دیدم آب اطراف پل خزه سبز بسته و انگار گردشی نداره.
معلوم بود که با خاک پرش کردند .و روی خاک پل رو نصب کردند.
مسیر را به سرعت دویدم به سمت شانه پل .
ساعت 10 صبح بود وآستین ها را بالا زدم و به سرعت رفتم توی گل ها تا جایی که دست و پام می رسید دیدم هیچ لوله ای زیر پل نیست و زدن این پل راحت است . خیالم که راحت شد برگشتم.
موقع برگشتن دو تا بی سیم کرم رنگ عراقی روی زمین افتاده بود آنها را هم برداشتم و سه تا بی سیم را با یک بند پوتین بستم پشت موتور.
اما هرچی هندل زدم موتور روشن نشد.
یه جیپ از بچه های خودمون سر رسید گفتم میشه هول بدید شاید موتور روشن بشه..
هول دادند و موتور روشن نشد .
پرسیدند چکار می کنی؟؟؟؟
گفتم چاره ای ندارم موتور را میذارم اینجا بمونه.
سوار ماشین آنها شدم و خودم را عقبه رساندم .
آقا سید محمد گفت چه خبر؟
ماجرا رو شرح دادم.
گفت اینا چیه . گفتم بی سیم های عراقی.
گفت خسرو نژاد چی شد ؟؟؟
گفتم همونجا گذاشتمش
گفت: جاشو بلدی شب با بچه های تعاون برید بیاریدش؟ گفتم بله گفت پس من هماهنگ می کنم .
شب برگشتیم منطقه. همه چیز فرق کرده بود. تا چشم کار می کرد بولدوزر و لودر کار می کرد. پیکر شهید خسرونژآد را به عقب منتقل کردیم اما از موتور خبری نبود.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
مراسم اولین سالگرد شهید مدافع حرم
☑️ #شهید_اصغر_پاشاپور
در فرهنگسرای بهمن برگزار میشود.
این مراسم از ساعت ۱۵ تا ۱۸
چهارشنبه هشتم بهمن
🔶🔶 با سخنرانی حجت الاسلام پناهیان و
🔸🔸نوحهخوانی مداح اهل بیت (ع) حاج مهدی رسولی برگزار خواهد شد.
@alvaresinchannel
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁
#به_خاطر_یک_سیلی
این روزها روزهای جنجالی است
میگن یه نماینده مجلس توی گوش یه سرباز سیلی زده
البته تا الان در حد ادعاست
واقعا سیلی خوردن مهم است؟؟؟!!!!!
همه جا مهمه یا فقط اینجا مهم بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
...................
خوشبحال اون هایی که برای خدا سیلی خوردند
یاد رفیقم افتادم که برای حفظ دینش و سرزمینش سیلی خورد.
اون هم یک جفت سیلی!!!
این خاطره رو تا تهش بخونید
واقعا اون نماینده اگر سیلی به سرباز در حین ماموریت زده باید جبران کنه. هم شخصی و هم اجتماعی..
بگذریم
خاطره رو بخونید
👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🍃🌹
#به_خاطر_امام_حلال_کردم
#فرزندان_روح_الله
#تخریبچی_شهید_غلامرضا_زعفری
✍️✍️✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی
توی جبهه #عکس_امام_همیشه همراه ما بود
یادم میاد قبل از #عملیات_خیبر عکس امام رو داخل بسته های نایلونی پرس کرده بودند که میشد داخل جای دکمه روی پیرهن نصب کرد و تقریبا اکثر به اتفاق رزمنده ها عکس امام روی سینه هاشون بود.
#غلامرضا_زعفری تعریف میکرد:
حین عملیات خیبر رفتیم با تعدای از #بچه های_اطلاعات_عملیات لشگرسیدالشهداء علیه السلام برای شناسایی مواضع دشمن رفتیم. در حین برگشتن از شناسایی دشمن متوجه شد و آتیش سنگینی روی ما ریخت. به طوریکه مجبور شدیم از هم جدا بشیم.
در مسیر برگشت یه #گلوله_کاتیوشا نزدیکم خورد و هر چی گل و لای بود ریخت روی سر و صورتم .
تمام هیکلم گلی شده بود و از طرفی هم از شدت موجب انفجار دیگه نمیتونستم به درستی حرف بزنم .
هرطوری بود مسیر رو پیدا کردم و به نزدیکی خط پدافندی خودمون رسیدم.
قبل از رفتن #اسم_رمز رو گفته بودند اما من که قادر نبودم با این لکنت زبان اسم رمز رو به زبان بیارم
هرچی نگهبان خط مقدم صدا زد ... اسم رمز.... اسم رمز...
من نتونستم جواب بدم و به راه خودم ادامه دادم تا اینکه یه لحظه دیدم چند تا از رزمند ه ها اسلحه به دست دورم رو گرفتن. تمام هیکلم غیر از گردی صورتم گل آلود بود . به خیالشون از دشمن اسیر گرفتن. تا اومدم بگم من ایرانی هستم واز بچه های تخریبم دوتا سیلی محکم خوردم.
یه لحظه یادم اومد که نشانه ای نشون بدم واز دست بچه های رزمنده خلاص بشم.
#یاد_عکس_امام روی درب جبیب پیرهنم افتادم و با اندک رمقی که داشتم گل ها رو از روی #عکس_امام_پاک_کردم و به رزمنده ها نشون دادم
عکس امام رو که دیدند من رو رها کردند.
توی این گیر رو دار #شهید_غلامرضا_رضایی من رو شناخت و دوید سمت من و من رو بغل کرد و گفت : زعفری کجا رفتی این قدر دنبالت گشتیم.
من هم خودم رو توی بغلش انداختم و از حال رفتم
شهید زعفری میگفت:
اگر عکس امام نبود معلوم نبود چه بلایی سر من میومد
در هرصورت دوتا سیلی خوردم
غلام میگفت: اون رزمنده ای که دو تا سیلی به من زده بود خودش رو روی پای من انداخت و گفت برادر زعفری یا باید ببخشی و یا باید قصاص کنی.
من هم صورتش رو بوسیدم و گفتم:
#به_خاطر_امام_حلال_کردم .
🍃🌹
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
#سردار_شهید_غلامرضا_زعفری
شهادت : جبهه جنوب
تاریخ شهادت : 19 اسفند1366
@alvaresinchannel
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
▪️
▪️ #مادر_عباس_سلام_علیک
ای بــه بنیــن تــو درود همـه
فاطمـه یا فاطمـه یا فاطمـه
بانوی دین، مظهر عشق و وفا
ام بنین، مادر صدق و صفا
بــاغ گــل یــاس سـلام علیک
مـــادر عبــاس ســلام عـلیک
سالروز وفات ام الادب و الوفا #ام_البنین_سلام_الله_علیها_تسلیت_باد
@alvaresinchannel
▪️▪️▪️▪️▪️▪️
▪️▪️
▪️
#هیات_های_خانگی
☑️شب وفات ام البنین سلام الله علیها
7بهمن ماه 99
بیاد مادران و همسران شهدا که به دیار باقی شتافته اند.
@alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️▪️▪️▪️▪️▪️
▪️▪️
▪️
#هیات_های_خانگی
☑️شب وفات ام البنین سلام الله علیها
7بهمن ماه 99
بیاد مادران و همسران شهدا که به دیار باقی شتافته اند.
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#شهید_حاج_ناصر_احمد_پور
شهادت 23 اردیبهشت سال 65
#شهادت: #عملیات_شرهانی
رزمنده گردان علی اکبر(ع) لشگر10
@alvaresinchannel
به بهانه روز تجلیل از همسران صبور شهدا
بخوانید این حکایت را👇🏿👇🏿
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#عجب_حکایتی_داره
#شهید_حاج_ناصر_احمد_پور
شهادت 23 اردیبهشت سال 65
🔴 شهید ناصر احمد پور در سال 1337 بدنیا اومد
سال 1357 در 20 سالگی ازدواج کرد و دینش کامل شد
اولین فرزندش سال 59 به دنیا اومد
او جوان فعال و انقلابی دو آتیشه بود
جبهه و پشت جبهه برایش فرق نداشت یعنی اینکه رزمنده هر دو جبهه بود
در سال های دفاع مقدس در عملیات های متعددی شرکت کرده و بارها مجروح شده بود
سال 1360 خدا به آقا ناصر دوتا پسر داد که دو قلو بودند اسم یکی رو گذاشت غلامرضا و یکی دیگر رو هم بهرام.
و اردیبهشت ماه سال 64 هم خدا آقا کریم را که الان به حجه الاسلام شیخ کریم احمد پور معروف است به او عطا کرد.
و در نهایت #شهید_ناصر_احمد_پور رزمنده گردان #علی_اکبر_علیه_السلام در 23 اردیبهشت ماه سال 1365 برای مقابله با پاتک دشمن در #منطقه_عملیاتی_شرهانی به بقیه بچه های گردان به مصاف دشمن رفت و بر اثر اصابت گلوله به سر و پهلو مظلومانه به شهادت رسید و پیکرش در قطعه 53 گلزار بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شد.
7 ماه بعد از شهادت آقا ناصر فرزند پنجم هم با به جهان هستی گذاشت که نان پدرش ناصر را بر او گذاشتند و بدینسان ناصر احمد پور وقت شهادت 4 پسر در این دنیا و یک فرزند در راه داشت.
شهید ناصر احمد پور در 28 سالکی به شهادت رسید در حالیکه 5 فرزند خردسال داشت . یک فرزند 6 ساله. یه دوقلوی 5 ساله، آقا کریم یکساله و ناصر که 7 ماه بعد از شهادت به دنیا آمد.
همسر قهرمان این شهید کمر همت را محکم کرد برای به ثمر نشاندن فرزندان خردسال شهید ناصر احمد پور.
به حمدالله 5 پسر "شهید ناصر احمدپور" امروز پای در جای پای پدر گذاشتند و به خدمت گذاری به مردم در کمال تواضع مشغولند.
زندگی این شهید میتواند الهام بخش پسران و دختران این مرز و بوم باشد.
لاکن با ابراز تاسف کسی سراغ جمع آوری ،تدوین و انتشار سرگذشت زندگی عاشقانه این سالک الی الله نرفته و دست ما کوتاه و خرما بر نخیل.
(جعفر طهماسبی)
@Alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#هیات_الوارثین (رزمندگان تخریب لشگر10)
#ایام_فاطمیه
#یادبود_شهدای_شهدای_تحریبچی
🔸 زمان : جمعه10 بهمن ماه 99 با نماز مغرب و عشاء
🔸 مکان : #بیت_الزهرا_سلام_الله_علیها
بلوارابوذربین پل 5و6خیابان وحدت بوستان ۱۲(شهید تابش)
با رعایت کامل دستور العمل های بهداشتی
🌟🌷 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
🟢 #هیات_الوارثین
جمعه شب #بیت_الزهراء
10 بهمن ماه 1399
عکس یادگاری بعد از هیات
✅ شب های شنبه صاحب قلبی حزینیم
مهمان سر خوان امیرالمومنینیم
هر چند جاماندیم از #یاران_تخریب
پرچم به دوش #هیات_الوارثینیم
@alvaresinchannel
#مقر_ام_النوشه
کنار #رودخانه_کارون
سردارشهید #حاج_سید_محمد_زینال_حسینی
فرمانده #تخریب_ل10
آموزش های عملیاتی استفاده از مواد منفجره
بهمن ماه 1364
@alvaresinchannel
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🍃🌹
این روزهای بچه های #تخریب_لشگر_10 در 35سال پیش
🍃🌷 #عملیات_والفجر_8
🍃🌷 #مقر_ام_النوشه
✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿 #راوی_جعفر_طهماسبی
زمستان بود و تقریبا اکثر روزها بارونی بود
شبها هوا خیلی سرد میشد
روی چادر ها رو با پلاستیک پوشونده بودیم وبعضی بچه هاهم خارو خاشاک بیابون رو برای استتار روی چادر ها ریخته بودند
تقریبا همه با چکمه توی مقر راه میرفتند.
یه حموم صحرایی توی #مقر_ام_النوشه داشتیم که پنج تا دونه دوش داشت و #شهید_سلطانعلی_معصومی مسوولش بود. فرمانده ما شهید #حاج_عبدالله اصرار داشت که حتما قبل از نماز صبح حموم گرم باشه برای اونهایی که نیاز به آب پیدا میکنند.
چون شهید حاج عبدالله همزمان مسولیت #مهندسی و #تخریب رو با هم داشت بچه های مهندسی هم در کنار مقر تخریب چادرها شون رو علم کرده بودند و روزهای خوبی با این عزیزان داشتیم.
مسوولیت آموزش و تمرینات بچه ها در آب با #شهید_زینال_حسینی که معاون گردان ما بود وشهید اربابیان بود.
تقریبا اکثر شب ها رزم شبانه داشتیم . اون هم رزم های شبانه بچه های تخریب.
آموزش های محتلفی بچه ها داشتند. جمع صد و چند نفری گردان ما همه مشغول بودند.
مقر ما در کنار کارون برای خودش اسکله داشت. با نصب یه پل خیبری کنار کارون فضایی مهیا شده بود که بچه های تخریب کار غواصی در آب رو به سهولت بیشتری انجام دهند. چندین تیم از بچه های تخریب برداشت موانع در آب رو تمرین میکردند.با راهنمایی شهید سید اسماعیل موسوی و کمک بچه های مهندسی هشت پرهایی(خورشیدی) درست کرده بودند و با مواد منفجره اونها رو منهدم میکردند .
بچه های تخریب برای منهدم کردن هشت پرها در حداقل زمان نوارهایی انفجاری ابتکاری درست کرده بودند.
داخل این نوارها خرج انفجاری C4)) سی4 بود که دورنقطه اتصال جوش ها محکم میکردند و با چاشنی انفجاری وفتیله باروتی و آتش زنه(دستگاهی برای روشن کردن فتیله باروتی در آب) اون رو منفجر میکردند.
با نظر بچه هایی که موانع دشمن رو در آنسوی اروند شناسایی کرده بودند میدان موانعی شبیه آنچه در شناسایی ها دیده بودند در ساحل کارون احداث شده بود و #غواصان_اطلاعات_#عملیات و تخریب و سایر غواصان لشگر10سیدالشهداء(ع) در اون موانع تمیرین عبور از موانع رو انجام میدادند و تقزیبا هرشب این مانور انجام میشد.
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌺 @alvaresinchannel
#غواصان_تخریبچی
#لشگر_ده_سید_الشهداء_(ع)
#عملیات_والفجر_8
کنار رودخانه کارون
روستای #ام_النوشه
بهمن ماه 1364
@alvaresinchannel
✅رهبر معظم انقلاب:
💫در دهه فجر بر سر در هر خانهای پرچم🇮🇷 جمهوری اسلامی بزنید
@alvaresinchannel
🍃🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹
🌹🍃
#تقاضای_یک_فرمانده
#بداد_خود_برسید
#شهید_حاج_عبدالله_نوریان
✍️✍️✍️ راوی : #جعفر_طهماسبی
#بچه_های_تخریب مشغول تمرینات #غواصی در رودخانه کارون بودند و تقریبا روزی 15 ساعت در آب سرد غواصی میکردند .
شبها اکثرا بیدار بودند و یکی دو ساعت به اذان صبح از آب بیرون میومدند و بعضی ها از شدت سرما و خستگی خوابشون میبرد.
توی این شرایط حاجی قبل از اذان صبح وارد #مقر_ام_النوشه (کنار رود کارون ) شد و برای خوندن نماز شب رفت داخل حسینیه.
دیدند مثل همه سحرها حسینیه شلوغ نیست .
بعد از نماز با بلند گو اعلام کردند برادرها برای صبحگاه مقابل حسینیه حضور پیدا کنند.
همه که جمع شدند .بعد از قرآن و دعای صبحگاهی #حاج_عبدالله صحبتهاش رو شروع کرد.
چهره گرفته حاجی نشان عدم رضایت توش بود.
حاجی شروع کرد از اهمیت نماز گفتن.
با حالت التماس میگفت: #برادرها_چرا_تا_موقع_اذان_توی_چادرها_خوابید.
ما قرارمون این نبود.
و ادامه داد: آنکس که شب را تا به صبح خوابید عمرش گذشت .آنکس که شب را تا به صبح به شب زنده داری گذراند.عمرش گذشت.آنکس که بد بود عمرش گذشت آنکس که خوب بود عمرش گذشت.عمر ما به هرنحوی که گذشت ، گذشت و دیگر برنمیگردد.
دیروز گذشت و امروز هم دارد به ما میگوید من آمدم و اگر بروم دیگر برنمیگردم.
با این گفته حاجی سرها پایین افتاد و #صدای_گریه_بچه_ها_بلند_شد.
#برادرها_بداد_خودتون_برسید.
هرکس باید جوابگوی اعمالش باشد.برادرها تا اذان صبح خوابیدن برای ما نیست. #بچه_ها_ی_تخریب باید یکساعت قبل از اذان صبح بیدارباشند ومشغول عبادت .منتظرنباشید بلند گو اذان پخش کند و با اذان بلند گو برای نماز مهیا شوید.
#برادرها_وقت_تنگ_است.
بداد خود برسید.
اینجا همه بچه ها صدا بگریه بلند کردند.
شاید خواننده این سطور بگوید عجب #فرمانده_خود_خواهی.چه توقعی از یک عده جوون که تا پاسی از شب در آب سرد زمستان رودخانه کارون مشغول #غواصی بودند دارد.
اما اینگونه نبود..حاج عبدالله بر قلب نیروهاش سیطره داشت..او از خستگی و تلاش #بچه_های_تخریب خبر داشت.
اما او یک مربی و مرشد بود.و با بچه هاش پیمان بسته بود که با هم طی طریق کنند و کسی در راه از بقیه جانماند.
حاجی وقتی گریه بچه ها رو دید. #به_خودش_خطاب_کرد که:
یکی بگوید بیچاره تو برو به داد خودت برس!!!!!
من انشاءالله به داد خودم میرسم.شما هم #به_داد_خود_برسید_که_وقت_تنگ_است.
بچه ها باور کنید که وقت نیست.
#سردار_تخریب_شهید_حاج_عبدالله_نوریان فرمانده مهندسی رزمی و تخریب لشگر10 سیدالشهداء(ع) در روز 4 اسفند 64 در حال زدن جانپناه برای رزمندگان در شهر فاو به شهادت رسید.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#روزگار_وصل_یاران_یاد_باد
#شهید_یحیی_نظری
بچه شهرری
شهادت 11 بهمن ماه 1366
🔴 شهید یحیی نظری از قدیمی های یگان دریایی لشگر10 بود
آدم جیگر دار پر جنب و جوشی بود
زمستان سال 66 برای ترمیم موانع و #میدان_مین مقابل پاسگاهها در جزیره مجنون شمالی کنار جاده خندق ماموریت پیدا کردیم .
لشگر10 خط پدافندی داشت و رزمنده های یگان دریایی در پاسگاه ها مستقر بودند.
هر روز بعد از طلوع آفتاب لباس غواصی میپوشیدیم و تعدادی مین ضد نفرات جهنده M16 و چند توپ سیم خاردار بار قایق میکردیم و با هماهنگی مسوول محور لشگر10 که در جزیره مسوولیت داشت به سمت پاسگاهها و کمین ها که جلوترین مواضع ما مقابل دشمن بود و داخل نیزارهای جزیره روی آب مهار شده بود میرفتیم و تا ظهر سعی میکردیم موانع یک کمین و یا یک پاسگاه رو ترمیم کنیم.
کار سخت و پر استرسی بود. مین گذاری در شرایط معلق در آب و با استفاده از لباس غواصی خیلی خطرناک بود.
در این مدت #شهید_یحیی_نظری خیلی با ما همراه بود با توجه به اینکه اونجا مسوولیت بعضی از پاسگاهها و کمین ها رو داشت باز هم خودش سعی میکرد با قایق ما رو اینور اونور ببره.
تا اینکه یک روز غروب که از کار برگشتیم شنیدیم یحیی شهید شده.
اونجا هم با تانک تیر مستقیم میزد و هم با کاتیوشا و خمپاره هر از گاهی دشمن آتیش میریخت.
نمیدونستیم یحیی با ترکش کدومیک از این ها شهید شده
اما هر چی بود بدنش قطعه قطعه شده بود.
از قایق که روی خشکی پیاده شدیم پرس جو کردم از بچه های یگان دریایی که پیکرش یحیی کجاست.؟؟؟؟
گفتند مقابل یک سوله توی مقر یگان دریایی قرار دادند
گفتم بچه محلمون رو قبل از اینکه پیکرش رو عقب ببرند ببینم
با دوستان رفتیم اونجا...
هوا تاریک بود و با موتور برق چند تا لامپ روشن کرده بودند وقتی مقابل سوله رسیدم سووال کردم پیکر شهید یحیی کجاست یکی از دوستانش که داشت گریه میکرد به دبه پلاستیکی بزرگ که کنار سوله بود اشاره کرد و گفت پیکر قطعه قطعه شده رو توی اون جمع کردند.
☑️ از شهید یحیی نظری با اون هیکل ورزشی و قد بلند چند کیلو کوشت و پوست و استخوان له شده ماند که اون جسم قطعه قطعه شده در گلزار شهدای تهران دفن شد.
#جعفر_طهماسبی
@alvaresinchannel