eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
1.1هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
974 ویدیو
74 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹 ✍️✍️✍️ راوی: توی (تخریب لشگر10) در جاده اهواز به خرمشهر بودیم اوایل فروردین ماه شال 1366 بود و چند روزی با عملیات فاصله داشتیم. مسوول تدارکات گردان شده بود توی چادر استراحت میکردم که شنیدم بیرون صدای بگو مگوی دو نفر میاد. از چادر بیرون اومدم. دیدم جلوی . و دارند دعوا میکنند. نصرت خواه رگهاش گردنش بیرون زده بود صداش میلرزید میخواست به فارسی سلیس و تند جواب کهندل رو بده... فارسی خوب بلد نبود...نمیتونست. ترکی و فارسی رو قاطی میکرد. خنده ام گرفته بود هر دوشون رو آروم کردم و پرسیدم حالا بگید چی شده که شما دو تا هم رزم صداتون رو برای هم بلند کردید. گفت: ایشون (شهید کهندل) اومده تدارکات و از من جنسی خواست و من بهش ندادم و به من توهین کرد. گفتم: حالا بهت چی گفته اینقدر آشفته شدی. گفت : به من میگه مفت خور.. من هم به خنده بهش گفتم... برادر ... مگه تو مفت خوری.. گفت : نه گفتم منظورش تو نبودی.... بیر نفر دیگه بود خلاصه دعوای بین حل شد 18 فروردین 67 از شلمچه پرکشید و هم شهریور ماه همون سال ازجبهه سردشت به معراج رفت. روح هر دوشون شاد باشه دارن توی بهشت به ما میخندند. 🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 @alvaresinchannel
در کنار روزه خود را باز کنید همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت، مزار عاشقان و عارفان و دل سوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود. (امام خمینی ره) خدایی سلام الله علیها دارالشفاست حس وحال گلزار شهدای تهران عصرهای پنجشنبه وشب های جمعه قابل وصف نیست باید توی این سرزمین قرار بگیری تا حالش رو ببری در یک جا آرمیده و محل نزول رحمت الهی است حال و هوای جبهه رو اونجا میتونی استشمام کنی همه هستند مگر نه اینکه شهیدان زنده هستند .. یعنی اینکه ما پیش زنده ها میریم. از لحظه ای که وارد حریم شهدا میشی انگار آغوش باز میکنند و تو رو در آغوش میکشند. اصلا طول زمان تا وقتی که میونشون هستی معنی نداره مخلص کلام اینکه تعالی در چند دقیقه ای ماست و یه عده دارند از تشنگی تلف میشند. اوج لذت شبهای جمعه گلزار شهدای تهران موقع نماز مغرب و عشاست.چون همه از گوشه و کنار جمع میشوند و در یک صف به نماز می ایستند. و بعد از نماز و تا پاسی از شب ، شب های دوکوهه قابل تکرار است. هر قطعه ی شهدا جای جنگ شده دل دنیاگرفته ی ماهم بهردیدار یار تنگ شده 🌹 🌹🌹 🌹🌹🌹@alvaresinchannel
شهادت: روز11فروردین 67 هنگام محل شهادت: ارتفاع تیمورژنان منطقه عملیات @alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🍃🌺🌺 تحریب_لشگر_10_سیدالشهداء_علیه_السلام ✍🏿✍🏿 راوی: 67 بود هنوز هوا روشن نشده بود که ما از به مقر برگشتیم.نماز صبح رو خوندیم.. معمولا رسم گردان ما بود که بعد از نماز صبح تا طلوع آفتاب بچه ها نمیخوابیدند و مشغول خواندن میشدند. اونروز هم توقع داشتند من زیارت عاشورا رو بخونم که بعلت خستگی رفتم زیر پتو و زود هم خوابم برد. اون روز صبح رو خوند و حدود ساعت 8 صبح بود که به زور ما رو برای خوردن صبحانه بیدار کردند و بعد از صبحانه قرار شد یک تعداد از بچه ها به جلو برند تا جایگزین در شوند. ساعت 10صبح بود که به سنگر داخل خط رسیدیم. حاج ناصر اسماعیل یزدی مسوول بچه های تخریب مستقر در خط بود. هنوز بچه ها داخل سنگر نرفته بودند که آتش دشمن شروع شد. و ارتفاع بالای سنگر ما رو زیر آتیش گرفت. و با خوردن گلوله ها روی صخره ها سنگ های زیادی پایین میریخت..آتیش که شروع شد حاج ناصر نگران به اینطرف و آنطرف میرفت. گفتم ناصر تو که آدم جیگر داری هستی چرا دست و پاهات رو گم کردی. اون با خنده گفت: این بی پدر و مادرها اشک ما رو این چند روزه در آوردند. هوا که روشن میشه از زمین و آسمون گلوله میاد. صبر کنید الان سروکله هلکوپترهاشون هم پیدا میشه.. ناصر راست میگفت.. هلکوپترها هم توی آسمون ظاهر شدند و چند تا موشک سمت سنگر ما شلیک کردن. همه بچه ها توی سنگر چپیدند و یک ساعتی گذشت و بچه هایی که باید عقب میرفتند آماده شدند. حدود 20 نفر بودند که باید عقب میرفتند... چون دشمن آتیش فراوان میریخت و احتمال تلفات بود قرار شد بچه ها دو قسمت بشند و با فاصله عقب برند. من میخواستم با گروه اول عقب برم اما تا وضو بگیرم و ام رو پیدا کنم طول کشید و گروه اول رفتند سمت که با قایق به عقب برگردند. قبل از عقب رفتن ، صحبت از منطقه شد و گفتند اگر قبل از ظهر به آنطرف آب رسیدید برید چادرها رو جمع کنید و به مقر بچه های تخریب در شهر بیاره برید و اگر بعد از ظهر از آب گذشتید مستقیم به مقر بیاره برید ما تا لب اسکله رسیدیم طول کشید و قایق هم دیر اومد و اذان ظهر رو گفته بودند که به اسکله لشکر رسیدیم. نماز رو خوندیم و حرکت کردیم ... ماشین نبود و مجبور بودیم یک مقدار از مسیر رو پیاده بریم. رسیدیم سر دوراهی که یه راه اون به مقر زیر ارتفاع تیمورژنان میرفت. گفت استخاره کن. اگر خوب اومد میریم به مقر جلو و اگر بد اومد میریم مقر"بیاره" من یک تسبیح کوچیکی توی سنگر پیدا کرده بودم و برای خودم هم نبود و با اون و رفتن به مقر جلو بد اومد و در همین حین هم یک وانت خالی رسید و همه سوار شدیم و به سمت عقب حرکت کردیم. وقتی عقب میرفتیم هواپیماهای دشمن توی آسمون بودند و مدام شیرجه میرفتند و بمبارون میکردند و چند جا ما هم مجبور شدیم از ماشین پایین بریزیم و روی زمین دراز بکشیم. هنوز وارد حلبچه نشده بودیم که یکی از هواپیماها برای بمباران شیرجه رفت و ما توی آسمون مسیر حرکت بمب ها رو به هم نشون میدادیم. بمبها درست میرفت سمت مقر ما توی خط... بمب های دشمن که زمین خورد من گفتم +نکنم_مقر_ما_رو_بمبارون_کرد. نزدیک عصر بود که به مقرمون در رسیدیم. نهار خوردیم و من هم خیلی خسته بودم خوابم برد...یک ساعتی به اذان مغرب بود که با صدای پچ پچ بچه ها بیدار شدم.یکی از بچه ها از جلو اومده بود و خبر بمباران مقر را آورده بود. فقط میگفت . 🍃🌺🌺 🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 سر و پا کردن با تلاش شهید اصغری با زیر پیراهن آبی رمضان سال 1364 ✅ اولین سالی بود که گردان تخریب ل10 یک مقر ثابت پیدا کرده بود و از آواره گی در اومده بودیم . نام مقرمون رو گذاشته بود … واقعا هم ما جزء صابرین بودیم.. آخه همه گردانها و واحدهای لشگر توی دوکوهه و اطراف سد دز مستقر بودند و فقط ما توی بیابون بی آب و علف و پر از مار و عقرب و رطیل توی اون گرمای 50 درجه بعد از جا و مکان داشتیم و ماه رمضون سال 64 آخرین ماه رمضونی بود که شهید نوریان بین ما بود… با تلاش شهید حاج قاسم اصغری و بقیه بچه هاحسینیه مقر هم سر پا شد… @alvaresinchannel
مناجات نورایی.mp3
زمان: حجم: 6.16M
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 ☑️ یکساعت به اذان صبح اون ها بیدار بودند یک عده هم با این نوای مناجاتی بیدار میشدند یادش بخیر صبح قبل از اذان صبح این مناجات از بلندگوهای با صدای کم پخش میشد و یواش یواش صدا رو زیاد میکردند.. بغضی ها توی حسینیه رو بقبله به مناجات مشغول بودند و یک عده هم سر به بیابون میگذاشتند و از هر گوشه ای صدای گریه و ناله میومد.. یک عده هم داخل قبرهایی که کنده بودن به حالت سجده مشغول گریه بودند. یاد همه ی اون ها بخیر و بدا به حال ما که از اون مناجاتیان جا موندیم @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 ☑️ 🔴ماه رمضان سال 64 مقرما در کنار رودخانه کرخه بود شهید نوریان فرمانده تخریب ل10 نام این مقر رو گذاشت این مقر یک محوطه بزرگ و صاف بود که با شن های درشت فرش شده بود و چند مسیر کج و معوج که به چند تا تو رفتگی داخل صخره های شنی که شبیه غار بود ختم میشد و جون میداد برای خلوت کردن و عبادت با خدا. با تلاش بچه ها خصوصا کف حسینیه گردان سیمان شد و با داربست دور و سقف رو اسکلت بستند و با چند تا برزنت سقف حسینیه رو پوشوندند. دور حسینیه باز بود و برای اینکه داخلش هوا جابجا بشه با حصیر دورش رو محصور کردند و عبادتگاه بچه های تخریب هم کامل شد. از این حسینیه بیشتر برای برنامه های عمومی مثل نمازهای یومیه و عبادت های جمعی استفاده میشد و اون هایی که میخواستند تنها با خدا خلوت کنند از غارهای اطراف مقر استفاده میکردند. کار به جایی رسیده بود که به شوخی برای مسیرها و غارها اسم گذاشته بودند و چند بار فرماندهان به دوستان تذکر دادند مبنی بر اینکه ، اون هایی که توی غار میرن لااقل بعد از اتمام عبادت پتوهایی که برای استفاده میبرن برگردونن. با شروع ماه رمضان عبادت های جمعی و فردی هم داغ تر شد. تنها کسی که از بچه های تخریب ل10 در ماه رمضان سال 64 روزه میگرفت حاج آقا صمد زاده بود.اون هم به خاطر اینکه ماشین گردان تحویلش بود و بین مقر و پادگان دوکوهه در رفت و آمد بود و بقیه بچه های تخریب که حدود 60 نفری میشدیم اجازه روزه داری نداشتند. توی گردان چند تا طلبه داشتیم که هیچکدوم ملبس نبودند و موقع نماز حکایتی بود جلو ایستادن برای امام جماعت. خیلی تواضع به خرج میدادند و در آخر هم که طلبه حوزه علمیه چیذر بود و اصالتا اهل ارومیه بود جلو می ایستاد و نماز میخواند و بعد از نماز و تعقیبات ، سفره نهار در حسینیه پهن میشد البته شب ها حکایت فرق میکرد و فتیله معنویت بالاتر میرفت و تعقیبات توام با ناله میشد و بعد هم تلاوت قرآن و ذکر مصیبت و بعضی شب ها هم تذکرات معنوی شهید نوریان فرمانده گردان تخریب بود که فضا رو عوض میکرد. روزهای ماه رمضان هم به تجدید آموزش و ستون کشی و راهپیمایی و شب ها هم بیدار باش و رزم شبانه های سنگین تخریب که معروف بود طی میشد. فرمانده ما شهید نوریان خیلی مواظب بود که در تمرین های عملیاتی بچه ها آسیب نبیند و دیگر اینکه به مربی های آموزش تاکید میکرد که مراقب باشید و بچه ها رو زیاد خسته نکنید تا در روزها و شب های ماه رمضان به طاعت و عبادتشون برسند. ✍️✍️راوی: جعفرطهماسبی @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 ✅ با عرض شرمندگی ... تقریبا در مورد ماه رمضان در جبهه حداقل در فضای مجازی چیزی یافت نمیشه خاطرات و روایاتی هم که در مورد هست یا همه گیر نیست یا دقیق. اما ماه رمضان در جبهه برای خودش عالمی داشت 🔶 این رزمنده جاموندها از شهدا از ماه رمضان سال 62 تا ماه رمضان سال 67 یعنی 6 سال ماه رمضان ، روایات و خاطرات زیادی در حافظه دارم. از سال 62 که قبل از عملیات والفجر2 بود و روزهای و شب های آمادگی برای عملیات. و سال 63 که ماه رمضان در مقر شهید موحد در سه راه جفیر بودیم و تیپ سیدالشهداء(ع) داشت آماده میشد برای عملیات در هور. و سال 1364 و شب ها و روزهای اردوگاه الصابرین تخریب لشگر10 کنار کرخه و بعد هم ماموریت پاکسازی میادین مین در اطراف پنجوین در ماه رمضان. و سال 65 که ماه رمضان بعد از عملیات سیدالشهداء(ع) در فکه شروع شد و در روزهای داغ ماه رمضان بچه های تخریب لشگر10 در منطقه عملیاتی پیکرهای به جانده از عملیات رو از داخل میدان های مین با کمک بچه های تعاون جمع آوری میکردند. و سال 66 که در مقر الوارثین ، ماه رمضان پر خاطره ای داشتیم پر از برنامه های متنوع و مسابقه و.... و آخرین ماه رمضان دفاع مقدس که در سال 67 بود و بعد از صدمات شیمیایی فراوانی که بچه های تخریب در حلبچه دیده بودند و بعد از دوران درمان در تهران به جبهه برگشتیم وماه رمضان اون سال رفتیم کنار جاده خندق برای مین گذاری مقابل دشمن در آب. هوا خیلی گرم بود و هنوز جای طاول های ما خوب نشده بود و میبایستی لباس غواصی بپوشیم و در داخل آب های شور جزیره مجنون مین گذاری کنیم. ❇️ روایت ها و خاطرات اون روزها و ماموریت های اون ایام ، روزها و شب های ماه رمضان ما رو شکل میدهد اما در همه ی این حکایت ها اسمی از نیست. و به همین دلیل بود که ما نمیتوانستیم روزه دار باشیم. بغیر از روزه داری به توفیق الهی از همه ی برکات ماه صیام بهره بردیم اگر خدا قبول کنه. انشاءالله عزرائیل مهلت بدهد و آن روزها و شبها به ثبت برسد 🔸 یکی از ده ها خاطرات مربوط به ماه رمضان حکایت تلخی بود که بعد شیرین شد . اون هم روایت آوارگی در میدان های مین بود گفتم آوارگی؟؟؟؟؟؟؟؟ به خاطر این که ده ها پیکر مطهر شهدای عملیات سیدالشهداء(ع) از روز 13 اردیبهشت سال 65 که مصادف با 22 ماه شعبان بود روی زمین گرم فکه داخل میادین مین جامونده بودن و آفتاب گرم و سوزان فکه بر آن ها میتابید دشمن بعثی 15 روز بعد از عملیات از منطقه عقب نشینی کرد و بچه های تخریب اوائل ماه رمضان توانستند وارد منطقه عملیات شوند و بعد هم بچه های تعاون اومدند و پیکرهایی که از شدت آفتاب سوخته و متلاشی شده بود جمع آوری کنند. و خدا به بچه های تخریب لشگر عیدی داد عیدی ولادت امام مجتبی علیه السلام و بعد از چند روز وارسی رمل های فکه بالاخره پیکر مطهر برادر کوچکتر فرمانده تخریب لشگر10 شهید حاج سید محمد زینال حسینی پیدا شد. منتظر خاطره پیدا شدن پیکر سید مجتبی باشید👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿 ✍️✍️✍️ @alvaresinchannel