eitaa logo
این عماریون
325 دنبال‌کننده
260.3هزار عکس
71.9هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
من خودم در زمان جنگ رفته بودم و پشت جبهه به رزمندگان خدمت می‌کردم. گفتم خودم می‌روم و پیدایش می‌کنم اما نشد. در این چند روز که از او بی‌خبر بودم نمی توانستم بخوابم.😭 🍃⚘🍃 چند روز بعد از این موضوع خواب دیدم همه این غواص ها با همان لباس غواصی می روند ولی آب مثل سنگ عقیق، سنگ هایی ته این دریا پیداست، ولی علی دیگر در آب محو شد، بلند شدم و گفتم علی شده😭😭 🍃⚘🍃 این ها می دانستند و می گفتند نه، گفتم نه من خوابم را دیده ام علی شده، خلاصه یکی دو روز گذشت دیدم این ها آمدند و گفتند که شده 😭 🍃⚘🍃 در انجام پاسدار وظیفه ای به نام رضا حیدری پایش روی مین وال مری می‌رود و مین منفجر می شود. خودش که تیکه تیکه می شود و ترکش این مین به بدن علی می خورد و وارد شش می شود و به می رسد.😭 🍃⚘🍃
علی قبل از پازوکی و است. با پازوکی دوست بودند، هر وقت با پازوکی از می آمدند در بودند. 🍃⚘🍃 این جا دم در 3،4 ساعت با هم صحبت می کردند می رفتند و می آمدند. از هم که اومد هر چی دوستانش نامه داشتند با خود می آورد و به خانواده هایشان تحویل می داد. 🍃⚘🍃 همش می گفت که من جا ماندم و من لیاقت ندارم. من بادمجان بم هستم من همه را می برم و یکی یکی می گذارم خودم باز برمی گردم.😭😭 🍃⚘🍃 سرانجام سید علی موسوی هم درتاریخ   ۱۳۷۱/۱/۹   در جریان در فکه به آرزویش که همانا در راه خدا بود رسید. 🍃⚘🍃 مزار دوبرادر در تهران ، بهشت حضرت زهرا سلام الله علیها⚘قطعه  ۵۳ 🍃⚘🍃
با حمله تکفیری های داعشی به بی زینب سلام الله علیها🌷، ایشان  هم بااجازه از پدرومادر وخانواده راهی شد، نمی توانست ببینپ که دوباره سادات رو به می برند. 🍃🌷🍃 ایشان   سال ۱۳۹۵#  در یکی از ها همراه های به رسید و هایشان  همان جا باقی ماند و شدند.💔 🍃🌷🍃 ۱۳ از مردان  در باقی ماند. 🍃🌷🍃 تااین که،  ۹۹#  بعداز ۷ از ، ایشان  و۶ و شد، روز بعدهم رادمهر شد و شدند ۸. 🍃🌷🍃 شهدا را به منتقل کردند. 🍃🌷🍃 در رضوی🌷 داده شد و سپس برای و به منتقل شد. 🍃🌷🍃 { یاد عزیز با ذکر یک شاخه گل صلوات 🌷 } 🍃🌷🍃
و مطهر ۸ از حرم به صورت در ، ، شهر، ، و و برگزار شد. 🍃🌷🍃 خانواده هزینه تولد ایشان را برای ضروری زندگی کردند.(فروردین ماه ۱۳۹۹) 🍃🌷🍃 سرانجام مهدی نظری هم که در تاریخ ماه ۹۵# در به رسیده بود، بعداز  ۴/۵ ایشان شد. 🍃🌷🍃 #شهید پس از با شکوهی که در انجام شد ، خاکسپاری شد. 🍃🌷🍃 #شهید: گلزار شهر اندیمشک. 🍃🌷🍃
این پاها برای چه رفتند؟! برای حجاب برای امنیت برای وطن برای ناموس برای آسایش بچه‌هایمان یا برای ماندگار شدن غیرت ... به نظر شما اگه این پاها برای دفاع نمی‌رفتند چه بلایی به سَر ما می‌آمد؟ ؛ شلمچه ۱۳۷۸ عکاس: حاج محمد احمدیان 🟢قابل توجه مسئولان در نظام جمهوری اسلامی ایران!
یک پایشان در دنیا ؛ و یک پایشان در عرش خدا ... ؛ شلمچه ۱۳۷۸ عکاس: حاج محمد احمدیان
و نور، محمود توکلی 🍃🌷🍃 در سال   ۱۳۴۵#  در شهر فلاورجان ،استان اصفهان  در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد. تفحص لشکر 14 حسین علیه السلام بود.🌷ایشان تحمیلی و مقدس هم بود. 🍃🌷🍃 بعد از در مناطق و ماند تا تن این وطن را بیاورد😔 و مرهمی‌ شود بر دل مادران و پدران به راه.😔 🍃🌷🍃 ، و ، از بارز ایشان بود، اگر کسی وارد محل کارش می‌شد، نمی‌توانست تشخیص بدهد که آنجا چه کسی است. 🍃🌷🍃 درحسرت می سوخت.😔 در یکی از سخنرانی هایش گفت: «آهای مردم! چقدر رفتید با آشنا شدید؟ چقدر رفتید با رفیق شدید؟»😔 🍃🌷🍃 ایشان بود. بارها در منطقه اتفاق‌های عجیبی می افتاد،ولی در وجودش نبود، اتفاقی نبود که بتواند در کار ایشان ایجاد کند، به کاری که انجام می‌داد، بسیار بود. 🍃🌷🍃
در زمان از واحد تعاون  بود، که در همان زمان هم را برعهده داشتند و اصلا این را خود به می‌دانست. 🍃🌷🍃 به روایت از روایتگر وراوی ، آقای محمد احمدیان: دل محمود در آن سرزمین‌های تفتیده جا مانده بود.😭😭 🍃🌷🍃 آشنایی من با محمود به  سال‌های ۷۳ و ۷۴  و بر می‌گردد. محمود در آن زمان به در عملیاتی شده بود و ،‌ بود. 🍃🌷🍃 بعد از شدن ، محمود خیلی تر وارد شد و به عنوان منصوب و از آن زمان به بعد ارتباط ما با یکدیگر بیشتر شد. 🍃🌷🍃 اگرچه ارتباط ما بیشتر کاری بود و و و.. کلی ارتباط من با محمود به دلیل اینکه او اصفهانی بود و من هم اصفهانی، رنگ و بوی دیگری داشت.😭 🍃🌷🍃 استانی بودن و هم بودن، را بین ما ایجاد کرده بود و هر زمان که خستگی در وجود ما حاکم می‌شد به دیدن یکدیگر می‌رفتیم. من به شرهانی برای دیدن او می‌رفتم و او به اهواز برای دیدن من.😭😭 🍃🌷🍃
چند روز پیش از بود که برای تکمیل کتابی، که درباره در حال نگارش بود، با او تماس گرفتم تا از نظرات و خاطراتش در این کتاب استفاده کنم.😭 🍃🌷🍃 با وجود زیادی که برای من قائل بود به هیچ عنوان زیر بار نرفت و طبق معمول با همان قشنگی که همیشه بر لب داشت، گفت: «من یک راننده بیل هستم و بلد نیستم حرف بزنم، در حد یک راننده بیل از من سوال کن.»😭 🍃🌷🍃 محمود و بیشتر با بودند. خاصی میان با وجود داشت. فکر می‌کنند که کار راحتی است و فقط بیل می‌زنند؛ در حالی که این طور نیست. 😭 🍃🌷🍃 کمتر پیدا می‌کنید که از او اسمی‌به عنوان لشکر حسین(ع)🌷برده شود. محمود بود.😭 🍃🌷🍃 شما ممکن است در زمان با و در یک روز روبه‌رو شوید. سوزان غرب، جنوب را هم  در کنار آن در نظر بگیرید؛ تنها یک و است که آنها را در کار می‌کند.😭 🍃🌷🍃
تنها یک و است که آنها را در کار می‌کند، و که از با نشئت می‌گیرد. مگر می‌شود با کسی باشید، اما نسبت به او در خود احساس نکنید؟ 🍃🌷🍃 و    از  این ویژگی ؛ چرا که در زمان هم بوده است. 🍃🌷🍃 خود همین‌ها برای   می‌کردند، را می‌گرفتند، را برای آنها می‌بردند😭 و الان همین‌ها این را بر خودشان می‌کنند.😭😭 🍃🌷🍃 با از من می‌خواست کار آنها تعطیل نشه 😭هیچ موقع توکلی را این گونه ندیده بودم. طوری می‌کرد که انگار نیاز وحشتناکی به این کار داره‌.😭😭 🍃🌷🍃 من که سراغ ندارم محمود احساس کرده باشه، یک بار شایعه شد که قراره کمیته مفقودین کار بعضی از یگان‌های سپاه رو تعطیل کنه محمود برای دیدن من به اهواز آمد. 🍃🌷🍃 دلیل این چه بود؟😭 واقعا ماندن در آن و کردن و کردن بود و میلی به داشت.😭 🍃🌷🍃
یک بار از به سمت شرهانی حرکت می‌کردم، از پشت من را صدا کرد و گفت خودم را هرچه سریع تر به برسانم. زمانی که به آنجا رسیدم، دیدم یک منفجر شده و تعدادی از شده‌اند.😭 🍃🌷🍃 محمود با این‌که هم دچار شده بود، ولی به خود، به یکی از شیراز  که بود، می‌داد. زمانی که با هم شدیم یک جور عجیبی به من گفت: « این دفعه هم شهید نشدم.» حسرت عجیبی در دلش مانده بود.😭😭 🍃🌷🍃 از دوستانی که با همراه بودند، شنیدم که به او گفته بودند: نزدیکه، چه کار مــی‌خـــواهی بــکنی؟ امــسال راهــی می‌شوی؟😭 🍃🌷🍃 گفته بود که ، بودم، بعید می‌دانم که  بتوانم بروم؛ ولی ان‌شاء‌الله سعی می‌کنم با بیایم. فکر می‌کنم به محمود الهام شده بود که همین روزها می‌شود.😭😭 🍃🌷🍃 همان قبل از بعد از اینکه صبحش را به جا می‌آورد به دوستانی که همراهش بوده اند، می‌گوید مقداری التحریر برای بچه‌های تهیه کنید. این توصیه از او ناشی می‌شد.😭😭 🍃🌷🍃
که خودش را تنها منحصر به کار نمی‌کرد و به مردم آن هم می‌کرد. به آنها بود. و که در و و آن می‌کردند محمود را داشتند.😭😭 🍃🌷🍃 بهترین  اوقاتی که من با توکلی داشتم، لحظاتی بود که ما  در  پشت سر ایشان می‌خواندیم.،  هم جماعت بود و هم و که من از ایشان به یاد دارم، همین .😭 🍃🌷🍃 سرانجام حاج محمود توکلی  هم درتاریخ ۱۳۹۸/۷/۱۰# هنگام   در ، با برخورد مکانیکی به یکی از به‌ از تحمیلی و ترکش به ایشان به رسید. 🍃🌷🍃 : روستای زاده قاسم(ع)🌷روستای خیرآباد  شهرستان فلاورجان. 🍃🌷🍃