🍂همه میگن چرا شاد نیستی؟
چی بگم نگفته هم معلومه....
من شیعهام؟ اصلا میخوام #شیعه باشم؟؟؟
خودشون مگه نگفتن توی #شادی ما شاد باشید و توی #غم ما غمگین؟
این امت #مسلمان گذاشتند کفن پیغمبرشون خشک بشه بعد به فکر پاره کردن ردای خلافت بیفتن؟؟
ماه ربیع شده اما ما این روزا میدونیم چه بر دل سلاله محمد داره میگذره؟؟؟
کمکم داره هیزم جمع میشه برا سوختن، نه ببخشید برا سوزوندن.....
بگذرم..
.
🍃هزار و چهارصد سال دونه دونه اومدن تا راه نشون بدن اما دریغ از یک بار، فقط یکبار #بصیرت شیعیان هم شقه شقه شدند و هر کدوم برای خودش دستگاه و دفتری جدا طبق هوای نفس خودشون تدارک دیدند.....
همه داغها از همون حسادت و طمع دراومد از همون مدینه شهر پیغمبر....
کار را ب جایی رسوندن که #امام_عسگری میون یه لشگر زندونی باشه و دریغ بشن خودشون از نور وجودش....
آنقدر بر #محراب و منبر چسبیدند تا مدعی بیاد و بشه دایه دلسوز تر از مادر و همه زندگی مسلمون ها رو به غارت ببره و بشه حاکم....
.
🍂در عزای کدوم امام باید گریه کنم وقتی یکی از یکی غریب تر هست؟؟؟؟
خودمونی نوشتم تا شاید خودم #تلنگر بخورم از اینجا به بعد ادبی مینویسم....
.
🍃بمیرم برایت آقا که به بهانه خرید خرما باید اصحاب خاصهات را ببینی و کمی دلگرم شوی و به آنها #امید وصل بدهی، بمیرم برایت آقا که کسی نبود تولد #مهدی را تبریک بگوید، بمیرم برایت آقاترس جان #بقیهالله داشتی و یاری برای کمک نه، بمیرم برایت آقا میان آن لشکر تنها باید مواظب ناموست باشی، بمیرم برایت آقا زهر که اثر میکرد کسی نبود پیالهای شیر دستت بدهد، بمیرم برایت آقا در همان زندان دفن شدی، بمیرم برایت آقا بمیرم، بمیرم از امتی که میدیدی چه بر سر اجدادت آوردهاند اما هنوز #غصه اصلاحشان را میخوردی، بمیرم کاش لااقل نالهات، کاش صدایت، کاش دستت آن موقع بجایی میرسید تا مهدی پنج سالهات #داغ را تنها به دوش نکشد و تسلیتی از جانب کسی بشوند و اندکی از تنهاییاش بکاهد.....
.
🍃همه و همه از همان لگد شروع شد که کمر شیعه را شکست
تاکنون لاجرعه از غم خوردهای؟
تاکنون سیلی محکم خوردهای؟
مادرت را سمت خانه بردهای؟
گوشواره دانه دانه بردهای؟؟؟؟
همه مصیبتها از #مدینه است، مدینه النبی، مدینه شهر پیغمبر...
.
✍نویسنده: #محمد_صادق_زارع
.
#شهادت_امام_حسن_عسگری_تسلیت
.
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #امام_زمان #صاحب_الزمان #صفر #ربیع_الاول
🍂علی وارد مسجد شد دانه به دانه همه آنهایی که خوابیده بودند با دست خود بیدار کرد رسید به غریبهای که نمیشناختم با دست تکانش داد و گفت برادر بلند شو وقت #نماز است نگاهش را که بالا آورد علی لبخندی زد از آن لبخندها که تا تهش را میخواند، و بعد گفت #انا_لله_و_انا_اله_راجعون و با همان لبخند رفت و در محراب شروع به گفتن اذان کرد.
🍂نماز نافله بست و عجب نمازی، مشغول بودم مثل علی به نماز، علی در #سجده بود و عجیب طولش میداد. ذهنم رفت به این سمت که چرا علی آن آیه را خواند. غریبه پشت علی جاگیر شده بود و علی نمازش را به حوصله پیش میبرد وسط تاریکی و روشنایی #مسجد برق شمشیری را دیدم که معلوم بود خوب صیقل خورده بود و تیز شده بود، گویی میخواهد ریشهای را قطع کند تا به خودم آمدم خون به #محراب بود و ندا بلند کرد #فزت_و_رب_الکعبه😭
🍂 آخ نکند مراد #علی از خواندن آن آیه همین بود. غریبه را گرفتم دستار از چهرهاش که کنار زدم مرادی بود از #خوارج صفین و از پیش قراولهای نهروان، تف به غیرتت مرد #معاویه و عمروعاص را ول کردهای چسبیدهای به علی آخ از #جهل شما جماعت که همیشه یک منزل عقبتر اتراق کردهاید این بود علی که میگفتید گردن میدهیم تا دوباره خانه نشین نشوند. مکالماتم که با پسر نحس #ملجم تمام شد علی دیگر در مسجد نبود و ردی خون از او مانده بود😓
🍂خدایا عافیت را در امور ما قرار ده و هم عاقبت را
وای بر ما وای که علی در محراب بود و ما در مرداب😔
✍نویسنده : #محمد_صادق_زارع
°•#شهادت_امیرالمومنین_علی(ع) تسلیت😭
📅تاریخ انتشار : ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۰
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #نجف #کوفه