eitaa logo
گرافیست الشهدا🎨
1.1هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
214 ویدیو
1.4هزار فایل
بنام 🍁خدا بیاد🌿 خدا برای🌹خدا کپی بدون تغییر با ذکر اللهم عجل لولیک‌الفرج حذف #لوگوی روی عکس و #اسم_نویسنده متن ها #حرام است حذف لینک و هشتک از #متن ها مانعی ندارد تبادل و تبلیغ نداریم خادم @Zare_art https://www.instagram.com/ammarabdi_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ☆بسم رب الزهرا 🍃از همه کردیم، جز ... دل مهدی را بردن، میخواهد که ما هنوز بی هنریم🥺 🍃میدانی! ما بی هنران از آن جا شروع شد که با ان همه گنج های پنهان در درونمان باز هم به کشیده شدیم. از چه رو؟ با نشناختن ، با نشناختن ...😔 🍃اما در این میان، هنرمندانی بودند که نه تنها به بیراهه نرفتند، بلکه با انتخاب هایشان عجیب دلبری کردند. بلکه با انتخاب هایشان ما را به وا داشتند. انتخاب های آنها، شد برای ما، یکی مانند .. 🍃اویی که هیچ چیز در این دنیا نمی کرد، جز وصال حق و خشنودی او. اویی که حتی اگر از انتخاب هایش هم بگذری، مقدمه صفحات زندگی اش، بود و اگر چند خط پایین تر می آمدی، می رسیدی به و در اخرختم میشد به  همنشینی  با 🌹 🍃اما از او که بگذریم، می رسیم به همان خود بی هنرمان که در این روزهای که حالمان را عجیب گرفته، به فکر شناختن هم نیستیم، حال عمل کردنمان پیشکش...😓 ♡ ♡ ✍نویسنده : 🥀به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۵ شهریور ۱۳۶۱ 📅تاریخ شهادت : ۱ تیر ۱۳۹۴، سوریه درعا 📅تاریخ انتشار : ۳۱ خرداد ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : قطعه ۲۶ بهشت زهرا
♡بسم رب الشهدا♡ 🍃دست برد سمت شبکه های و دخیل بست. دلش مانند دستانش گره خورد به ای که قرار بود حاجت روایش کند، بیقراری میکرد گویی در منجلابی فرو رفته که هیچ راه نجاتی ندارد. و دقیقا حس میکرد در منجلاب فرو رفته و کسی نیست تا دست دلش را بگیرد و او را از این منجلاب نجات دهد و تا منتهیٰ الیه آرزویش یعنی برساند. 🍃دلش گرم بود به ، اربابی که دلش نمی‌آمد نوکرش بیش از این عذاب بکشد که درخواستش را خواند و امضاء زد و نام در زمره شهیدان ثبت شد. 🍃به گمانم از همان اول مهدی ته قصه را خوانده بود که زبانش با کلمه "شهیدم من" باز شد و تا آخرین لحظه سعی کرد شهید باشد تا شهید شود...❤️ 🍃مادرش اما نمی‌خواست شیرینی این را به کام پسرش تلخ کند که به همه سفارش کرد: این لحظه برای پسرم خیلی شیرین است، مواظب باشید این شیرینی را به کامش تلخ نکنید😔 مدافع💔 ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ مهر ۱۳۶۱ 📅تاریخ شهادت : ۱۱ مرداد ۱۳۹۲ 📅تاریخ انتشار : ۱۱ مرداد ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا قطعه ۲۶
‍ ☆بسم رب الزهرا☆ 🍃از همه کردیم، جز ... دل مهدی را بردن، هنر میخواهد که ما هنوز بی هنریم🥺 🍃میدانی! ما بی هنران از آن جا شروع شد که با آن همه گنج های پنهان در درونمان باز هم به بیراهه کشیده شدیم. از چه رو؟ با نشناختن اهل بیت، با نشناختن ... 🍃اما در این میان، هنرمندانی بودند که نه تنها به بیراهه نرفتند، بلکه با انتخاب هایشان عجیب دلبری کردند. بلکه با انتخاب هایشان ما را به وا داشتند. انتخاب های آنها، تلنگری شد برای تامل ما، یکی مانند .. 🍃اویی که هیچ چیز در این دنیا نمی کرد، جز وصال حق و خشنودی او. اویی که حتی اگر از انتخاب هایش هم بگذری، مقدمه صفحات زندگی اش، بود و اگر چند خط پایین تر می آمدی، می رسیدی به نیکی به والدین و در آخر ختم میشد به همنشینی با 🌹 🍃اما از او که بگذریم، می رسیم به همان خود بی هنرمان که در این روزهای که حالمان را عجیب گرفته، به فکر شناختن هم نیستیم، حال عمل کردنمان پیشکش...😓 ♡ ♡ ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۵ شهریور ۱۳۶۱ 📅تاریخ شهادت : ۱ تیر ۱۳۹۴، سوریه درعا 📅تاریخ انتشار : ۲۴ شهریور ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : قطعه ۲۶ بهشت زهرا
♡بسم رب الشهدا♡ 🍃دست برد سمت شبکه های و دخیل بست. دلش مانند دستانش گره خورد به ای که قرار بود حاجت روایش کند، بیقراری میکرد گویی در منجلابی فرو رفته که هیچ راه نجاتی ندارد. و دقیقا حس میکرد در منجلاب فرو رفته و کسی نیست تا دست دلش را بگیرد و او را از این منجلاب نجات دهد و تا منتهیٰ الیه آرزویش یعنی برساند. 🍃دلش گرم بود به ، اربابی که دلش نمی‌آمد نوکرش بیش از این عذاب بکشد که درخواستش را خواند و امضاء زد و نام در زمره شهیدان ثبت شد. 🍃به گمانم از همان اول مهدی ته قصه را خوانده بود که زبانش با کلمه "شهیدم من" باز شد و تا آخرین لحظه سعی کرد شهید باشد تا شهید شود...❤️ 🍃مادرش اما نمی‌خواست شیرینی این را به کام پسرش تلخ کند که به همه سفارش کرد: این لحظه برای پسرم خیلی شیرین است، مواظب باشید این شیرینی را به کامش تلخ نکنید😔 مدافع❤️ ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ مهر ۱۳۶۱ 📅تاریخ شهادت : ۱۱ مرداد ۱۳۹۲ 📅تاریخ انتشار : ۱ مهر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا قطعه ۲۶
☆بسم الله الرحمن الرحیم☆ 🍃بار اول نبود که عازم ماموریت خارج از ایران می رفت چندبار قبلا به ماموریت ، لبنان و سوریه رفته بود اما این بار مخیر بود که یا به عراق برود و یا به . گفت میخواهم استخاره کنم، خوشحال شدم چرا که مطمئن می شدم هرجایی که با استخاره انتخاب شود جای خوبی است و مهدی سالم و موفق برخواهد گشت. جواب استخاره این بود عراق بد است و سوریه خیلی خوب! 🍃شادمانه نگاهش کردم و گفتم: باور کن اگر بروی عراق روز اول میشوی، برو سوریه تا خیال ما هم راحت باشد. چشم هایش برق خاصی افتاد، لبخند زد و گفت: چشم، میرم سوریه😌 🍃نزدیک بود که عازم شد، نگران روضه هر ساله مان بودم که سالها پیش باهم نذرش را انجام داده بودیم اما چیزی به مهدی نگفتم چون می دانستم روضه مان برای او مهمتر است و حتما یادش هست. 🍃چند روز به محرم بعضی از دوستانش که از نذر ما خبر داشتند به او گفته بودند که اگر میخواهی میتوانی برگردی اما او پاسخ منفی داده بود و گفته بودیم می مانم و همینجا روضه را برپا میکنیم ان شاالله که حضرت زهرا سلام الله علیها میپذیرند✨ 🍃نذر ما روضه دهه دوم محرم بود اما حضرت زهرا پیش پیش پسرش را قبول کرد و سید مهدی حسینی در روز اول محرم با لبی از پهلو و سینه تیر خورد و در راه دفاع از حرم عقیله بنی هاشم سلام الله علیها به رسید. 🍃تازه آنجا بود که فهمیدم چرا جواب استخاره خیلی خوب آمد، چرا که خیلی خوب برای او عاقبت بخیری بود و شهادت...💔 ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۷ مرداد ۱۳۵۹ 📅تاریخ شهادت : ۱۲ مهر ۱۳۹۵ 📅تاریخ انتشار : ۱۱ مهر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا 🕊محل شهادت : سوریه
☆بسم رب الشهید☆ 🍃درخت اگر ریشه اش استوار در خاک خفته باشد، محال است طوفانی لرزه بر اندامش اندازد! 🍃 هم دوره ایست به ظاهر مملو از هیجان و بازیگوشی اما در بطن این دوره میشود ریشه ی درخت زندگی را محکم ساخت‌. همچون کاری که پدر و مادر ، در آن غفلت نکردند و از همان آغاز کودکی دست اورا به دست اهل بیت سپردند؛ بذر محبت را در او کاشته و چشم هایش را به بندگیِ خدا بینا کردند... 🍃اصلا خیال میکنم، پدر و مادرش راه عاقبت بخیری را برای ا‌و هموار ساختند، فرزند نیز بوی را از دامان آنها استشمام کرد و قدم در این راه گذاشت. 🍃زندگی نامه اش را که مرور میکردم، چشم هایم به شواهد و ایثارش خورد. همان اخلاصی که از آن جوان ۲۵ ساله الگویی برای همگان ساخته و ایثاری که سرآغاز شهادتش شده بود... 🍃لحظاتی قبل از ، به کمک رزمنده ای رفته بود که دشمن سنگر را نشانه گرفته و لحظاتی بعد بوی سیب همه جارا فرا میگیرد... 🍃درست است ندیده ام اما یقین دارم دم آخری، سر بر پای بی کفن گذاشت و دست برسینه زمزمه کرد «السلام علیک یا اباعبدلله»❤️ ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۶ مهر ۱۳۳۵ 📅تاریخ شهادت : ۵ خرداد ۱۳۶۰ 📅تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای روستای محمد آباد 🕊محل شهادت : مریوان
🍃بمیرم برایت آقا که به بهانه خرید خرما باید اصحاب خاصه‌ات را ببینی و کمی دلگرم شوی و به آنها وصل بدهی، بمیرم برایت آقا که کسی نبود تولد را تبریک بگوید، بمیرم برایت آقاترس جان داشتی و یاری برای کمک نه، بمیرم برایت آقا میان آن لشکر تنها باید مواظب ناموست باشی، بمیرم برایت آقا زهر که اثر می‌کرد کسی نبود پیاله‌ای شیر دستت بدهد‌، بمیرم برایت آقا در همان زندان دفن شدی، بمیرم برایت آقا بمیرم، بمیرم از امتی که میدیدی چه بر سر اجدادت آورده‌اند اما هنوز اصلاحشان را می‌خوردی، بمیرم کاش لااقل ناله‌ات، کاش صدایت، کاش دستت آن موقع بجایی می‌رسید تا مهدی پنج ساله‌ات را تنها به دوش نکشد و تسلیتی از جانب کسی بشوند و اندکی از تنهایی‌اش بکاهد..... 🍃همه و همه از همان لگد شروع شد که کمر شیعه را شکست تاکنون لاجرعه از غم خورده‌ای؟ تاکنون سیلی محکم خورده‌ای؟ مادرت را سمت خانه برده‌ای؟ گوشواره دانه دانه برده‌ای؟؟؟؟ همه مصیبت‌ها از است، مدینه النبی، مدینه شهر پیغمبر... ✍نویسنده: سالروز (ع) تسلیت🖤🥀 📅تاریخ انتشار : ۲۳ مهر ۱۴۰۰
🍃شهید مهدی سال ۱۳۴۱ در شهرضا استان به دنیا آمد. پدرش به واسطه رویای صادقه ای که دیده بود نامش را گذاشت. 🍃شهید مهدی تحصیلاتش را تا مقطع دیپلم در مدارس شهرضا سپری کرد. وی در کنار به فعالیتهای مذهبی و سیاسی پرداخت. در دوران همراه مردم شهرش به تظاهرات میرفت و برای بیرون کردن ماموران شاه فعالیت بسیار کرد. پس از پیروزی انقلاب، وارد بسیج و سپاه پاسداران شد. دوره آموزش های لازم را در پایگاه غدیر گذراند. در سن هجده سالگی از طریق سپاه به اعزام شد. 🍃شهید مهدی در اولین مجروح شد ولی پس از بهبودی نسبی به جبهه برگشت. وی در عملیاتها از خود رشادت های بسیار به جا میگذاشت. در یک عملیات که دشمن از تانکهای مجهز اسرائیلی استفاده کرده بود، شهید مهدی با ابتکار خود، قبضه ار.پی.جی را پشت یک ماشین گذاشت با یک راننده که با مهارت و سرعت بسیار، دور تانکها میچرخید، توانست تعدادی از تانکها را منفجر کند. با دیدن این پیروزی روحیه بیشتری پیدا کردند و با نبرد بی امان، مانع پیشروی تانکها شدند. 🍃شهید مهدی در حال خاصی پیدا کرد. مرحله اول عملیات با موفقیت انجام شد. در آغاز مرحله دوم نگهبانها به جهت بی خوابیهایی که فرمانده شان در شناسایی داشت، او را برای بیدار نکردند. شهید مهدی با حسرت و آه گفت. آخرین نماز شب عمرم از دستم رفت. همان روز در مرحله دوم عملیات محرم تاریخ ۶۱.۸.۱۲ با سمت به شهادت رسید🕊 ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢۵ شهریور ۱٣۴۱ 📅تاریخ شهادت : ۱٢ آبان ۱٣۶۱ 📅تاریخ انتشار : ۱٢ آبان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : عملیات محرم 🥀مزار شهید : گلستان شهدای شهرستان شهرضا
🍃قدم به حرم گذاشتی. میدانستی حاجتت را باید از این خانومِ مطهر بگیری و او را میان خود و خدا واسطه قرار دهی. خواهر ؛ مادری میکند برای نوکرهایش و میداند زواری که می آیند همه عاشق و دلباخته ی برادر غریبش هستند. 🍃همانجا اذن دفاع از حرم را از خواهر ابالجواد گرفتی و همسرت نیز عهد بست تا بیقراری نکند. میان دلنوشته اش می گوید که فدای توسل جمکرانی ات بشود؛ فدای همان امامی که غایب است و پدرت تورا نذر او کرده بود. 🍃نامت را هم به همین سبب نهادند تا تورا فدایی راه عزیز نرجس خاتون(س) بکنند. یقین دارم که تو خود نیز پسرانت را فدایی این راه میکنی تا آن ها نیز قدم بر جای بگذارند و راه حسینی وار زیستن را ادامه دهند. 🍃روانه ی شدی تا نگذاری حریم عباس بن علی خدشه دار شود و غیرتت محال بود طاقت بیاورد؛ محال بود بی تفاوت باشی و همین بود که دعوت را لبیک گفتی و دلاورانه میان میدان نبرد کردی. تمام وجودت بود و نگران تنهایی نایب بودی؛ خود سرباز او بودی و فرزندانت را نیز سفارش کردی تا مبادا لحظه ای از یاریش دست بردارند. 🍃 مادرت بیقراری میکند از فرط دلتنگی اما میداند نهایت این راه ختم میشود به نگاه رضایتمندانه دختر پیامبر(ص) و سعی میکند با شنیدن صدایت هایش را سرپوش بگذارد هرچند هنوز هم حسرت یک خداحافظی با پیکرت بر دلش مانده. 🍃حرف زدن آسان است؛ نوشتن آسان است اما عمل؛ مرد میخواهد. مردی استوار همچون تو، همچون تمامی که نوای "نحن صامدون" آنها لرزه بر اندام دشمن می‌ اندازد. قدم هایمان را استوار کنید؛ دعایمان کنید تا برسیم به قافله ی و در زیر این علم جان بدهیم برای دست بی جان کربلا. ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۴ آبان ۱٣۶٢ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ خرداد ۱٣٩۵ 📅تاریخ انتشار : ۱٣ آبان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : حلب_سوریه 🥀مزار شهید : قم_گلزار شهدای علی بن جعفر علیه سلام
🍃دخترک کنار باغچه نشسته بود و قصه می‌گفت ها چشم شده بودند و او را به دقت می‌نگریستند، گنجشکک روی زمین نشسته بود تماما گوش شده بود و تک تک حرف های را به ذهن می‌سپرد. سرو سایه انداخته بود روی سرش که آفتاب کمتر او را بیازارد🌴 🍃صدای دخترک بلند نبود اما به گوش رسید که از انتظارش گفت، از اینکه شاید پدر راه خانه را گم کرده و سرگردان است، قرار است برگردد منتها از تا اینجا راه زیاد است، گم شده... کاش راه را پیدا کند که کاسه لبریز از انتظار شده😔 🍃آسمان شنید و بغض کرد، دلش باریدن گرفت، نرگس ریخت و شکست و دخترک همچنان از سخن میگفت از بابا . 🍃قلم نیز بغض کرد، از حسرت * و انتظاری که پایان نداشت از روح آسمانی که جسمش در زمین سکنی گزید بهر تسلای دل همسر و فرزندانش و آه حسرت کشید از حرفی که روی کاغذ میرفت و حق مطلب را ادا نمی‌کرد😓 🍃رزم‌آورانی که میروند و مشق جنگ میکنند، با ره آسمان می‌پیمایند و زمینینان را نظاره گرند اینها قصه ایست به تأسی از واقعیت قصه هر بار تکرار میشود اما نه!♡ 🍃انتظار دختری برای پدر، آرمانی که به ختم می‌شود، عقیده ای که را خط مقدم انقلاب و بداند، هرگز تکراری نمیشود بلکه هربار دل من و تو را تکان میدهد. 🍃دل را صیقل دهیم تا آیینه عشق شود و منعکس‌کننده نور حق تا نشانی خانه یار را گم نکند و بلد راه شود بلد راه عاشقی، راهی که پایان ندارد. مسیری که منتهی به است و مهدی و امثال آن روشنایی همین مسیر را گرفتند که در نور خلاصه شدند❣ ✨ *نهال: اسم دختر شهید♡ ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۸ آبان ۱۳۶۴ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ آذر ۱۳۹۴‌ 📅تاریخ انتشار : ٢٧ آبان ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : زیبا شهر قرچک، گلزار شهدای بی بی زبیده 🕊محل شهادت : خانطومان_سوریه
♡بسم رب الشهید♡ 🍃 ها کم غم ندارد ، از شب قبلش دلمان پر میکشد به ؛ گوش ها و دلهایمان را به ناله های میسپاریم و چشم هایمان بارانیِ غم (ع) و اصحابش میشود ... 🍃اصلا تا نام شبِ جمعه می آید ، بی اراده انگشت و انگشتر میان لب هایمان جاری میشود ، چشمه گریه هایمان مسیرش را از دیده های سرخی که به خیره شده اند آغاز میکند و ردِ داغ ها شکستگیِ قلبمان را بیشتر میکند . 🍃اینبار هم یکی از همان جمعه های دلهره آور کشورمان شد ؛ ردِ را گرفت و هدفش مجاهدی بود که همچنان طرحِ لبخندش دل های بیقرار است !سال گذشته ، هفتمین روز آذر مزین به پر کشیدن محسن فخری زاده شد. با رفتنش ، روضه های سیزدهم دی تداعی شد و کمرها هر چند شکست اما سرها بالا رفت !غرورها گرفت و اشک هایمان نشان از او داشت . 🍃هفتم آذر سالروز دانشمندِ ایران زمین است اما جایی در کنار این مناسبت باید# ترس رژیم صهیونیستی را در این روز به خاطرها نشاند و در جهان فریاد زد که احدی توان مقابله ی رو در رو با سربازانِ سیدعلی را ندارد ؛ برای آن ها از پا درآمدن بی معناست و تنها راه مقابله خنجرهایی است که از پشت آن هارا میگیرد ، همان رویه ی این روزهای دشمنانی بزدل که از سایه ی عباس های نیز هراس دارند . 🍃محسن فخری زاده با قدم هایی استوار به ی عاشوراییانِ (عج) رسید و دشمن با به شهادت رساندنش ، اورا زنده تر کرد . پذیر بودنِ او را فراموش نمیکنیم ، هر یک به نیتِ شهیدِ مفتخرِ کشور ، جان هایمان را در دست گرفته و پیشکشِ سیدِ خراسانیِ خواهیم کرد ✌️🏻 🍃سربازانِ سیدعلی را به تهدید نکنید ، ما مشتاقانه به سمت خنثی سازیِ هایی که مانع ظهورند قدم برمیداریم و نهایت روسیاهیِ این نصیب چهره های منفورِ غاصبان است ! ✍️نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز م.ح.س.ن.ف.خ.ر.ی.ز.ا.د.ه 📅تاریخ تولد : ۱ فروردین ۱۳۴۰ 📅تاریخ شهادت : ۷ آذر ۱۳۹۹ 📅تاریخ انتشار : ۶ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید :امامزاده صالح تهران 🕊محل شهادت : آبسرد دماوند
🍃دخترک کنار باغچه نشسته بود و قصه می‌گفت ها چشم شده بودند و او را به دقت می‌نگریستند، گنجشکک روی زمین نشسته بود تماما گوش شده بود و تک تک حرف های را به ذهن می‌سپرد. سرو سایه انداخته بود روی سرش که آفتاب کمتر او را بیازارد. 🍃صدای دخترک بلند نبود اما به گوش رسید که از گفت، از اینکه شاید پدر راه خانه را گم کرده و سرگردان است، قرار است برگردد منتها از تا اینجا راه زیاد است، گم شده... کاش راه را پیدا کند که کاسه لبریز از انتظار شده. 🍃آسمان شنید و بغض کرد، دلش باریدن گرفت، نرگس ریخت و شکست و دخترک همچنان از انتظار سخن میگفت از بابا . 🍃قلم نیز بغض کرد، از حسرت * و انتظاری که پایان نداشت از روح آسمانی که جسمش در زمین سکنی گزید بهر تسلای دل همسر و فرزندانش و آه حسرت کشید از حرفی که روی کاغذ میرفت و حق مطلب را ادا نمی‌کرد. 🍃رزم‌آورانی که میروند و مشق جنگ میکنند، با ره آسمان می‌پیمایند و زمینینان را نظاره گرند اینها قصه ایست به تأسی از واقعیت قصه هر بار تکرار میشود اما نه!♡ 🍃انتظار دختری برای پدر، آرمانی که به ختم می‌شود، عقیده ای که را خط مقدم انقلاب و بداند، هرگز تکراری نمیشود بلکه هربار دل من و تو را تکان میدهد. 🍃دل را صیقل دهیم تا آیینه شود و منعکس‌کننده نور حق تا نشانی خانه یار را گم نکند و بلد راه شود بلد راه عاشقی، راهی که پایان ندارد. مسیری که منتهی به است و مهدی و امثال آن روشنایی همین مسیر را گرفتند که در نور خلاصه شدند❣ ✨ *نهال: اسم دختر شهید♡ ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۸ آبان ۱۳۶۴ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ آذر ۱۳۹۴‌ 📅تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : زیبا شهر قرچک، گلزار شهدای بی بی زبیده 🕊محل شهادت : خانطومان_سوریه