💢 تعجب است از کسی که برای خوابش که مدت کوتاهیست جای نرم تهیه میکند، اما برای آخرتش قدمی برنمیدارد.
✍آیت الله بهجت(ره)
➥@ansuiemarg_ir
💠پیامبر صلی الله علیه وآله :
⛓روز قیامت، بدترین مردم در پیشگاه خدا، کسانی هستند که مردم از ترس گزندشان به آنها احترام بگذارند.
📚میزان الحکمه،ج۵،ص۴۹۵
➥@ansuiemarg_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟡 خداوند که بینهایت مهربان است، چرا نعمت های فراوان تر به من نمیدهد؟!
🎙استاد عالی
➥@ansuiemarg_ir
🔵امام حسين علیه السلام فرمود:
«گروهى خدا را از روى ميل به بهشت عبادت مىكنند، كه اين عبادت #تجارت_كنندگان است. و گروهى خدا را از ترس دوزخ مىپرستند و اين عبادت #بردگان است. و گروهى خدا را به سبب شايستگى مىپرستند، و اين عبادت #آزادگان است كه برترين عبادت است».
📚تحف العقول، ص 279 ح4
➥@ansuiemarg_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 محبت عجیب پروردگار!
🎙#استاد_پناهیان
➥@ansuiemarg_ir
🔴 پیامبرگرامیاسلامصلیاللهعلیهوآله :
اول چیزی که روز قیامت در ترازوی اعمال گذاشته میشود اخلاق نیکو است. (ترازوی اعمال با سنجش اخلاق نیکو آغاز میشود)
📚مواعظ عددیه، ص ٥
➥@ansuiemarg_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 وقتی یک سگ جانش رو در شب عملیات فدای مدافع حرم (تجربهگر) میکنه!
🎥 زندگی پس از زندگی
➥@ansuiemarg_ir
🌏 #آن_سوی_مرگ قسمت اول
🔻جنازه من را سرازیر گور نمودند و من در #گور ایستاده تماشا میکردم و در آن حال مرا ترس و وحشت فرا گرفته بود بویژه هنگامی که دیدم در گور #جانور هایی پیدا شدند و به جنازه من حمله ور گردیدند! و آن مردی که در گور جنازه را خوابانید متعرض آن جانورها نشد، گویا آنها را نمیدید و از گور بیرون شد.
🔻من از جهت علاقه مندی به آن #جنازه برای بیرون نمودن آن جانوارن داخل گور شدم ولی آنها زیاد بودند و بر من غلبه داشتند. چنان #ترس گرفته بود که تمام اعضای بدنم می لرزید و از مردم دادرسی خواستم کسی به دادم نرسید و مشغول کار خود بودند گویا میان گور را نمی دیدند.
ناگهان اشخاص دیگری در گور پیدا شدند که آنها کمک نموده آن جانوران #آرام گرفتند، خواستم از آنها بپرسم که آنها کیانند؟! گفتند: أن الحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ (قطعا خوبیها بدیها را از بین میبرند) و ناپدید شدند.
🔻پس از فراغت از این اتفاق ملتفت شدم که مردم سر گور را پوشانیدهاند و من را درمیان گور تنگ و تاریک #ترک کردهاند...
♨️ ادامه دارد...
📚 کتاب سیاحت غرب
❌ کپی داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز میباشد.
➥ @ansuiemarg_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 روایت تجربهگر از لحظه ملاقات با فرشته مرگ!
➥ @ansuiemarg_ir
⭕️ اثر یک عصبانیت !
آیت الله سعادت پرور ره:
من یک بار بیشتر در عمرم عصبانی نشدم در حالی که حق با من بود ولی بعد از آن خیلی سریع از دل طرف مقابلم در آوردم و او را شاد کردم، شب در عالم رویا دیدم که به من گفتند یک عصبانیت ۲۰ سال انسان را عقب میاندازد!
نزد استادم علامه طباطبایی رفتم و اتفاق رخ داده را تعریف کردم. ایشان فرمودند:
این سخن به حق است.
خیلی خوش اومدین 😊🌱
جهت عضویت در کانال گزینه پیوستن رو بزنید 👇
امیرالمومنین علیه السلام:
اگر خواهان جهانِ باقی هستید، پس به جهانِ فانی زهد بورزید.
📚 غررالحکم
➥@ansuiemarg_ir
🔴 ماجرای عنایت امیرالمومنین به شاهزاده هندی 🌱
🔸مرحوم محدث نوری در کتاب دارالاسلام نقل میکند: در #نجف اشرف کنار صحن مطهر، عطاری بود که به عنوان آدم زاهد و عابد میان مردم شناخته شده بود. همه روزه در ساعت معینی مردم مقابل مغازه اش #جمع میشدند و او آنها را موعظه میکرد. شاهزاده ای از اهالی هندوستان به نجف آمده بود. جعبه ای داشت که جواهر بسیار گرانبهای خود را در آن می گذاشت. #سفری برایش پیش آمد و میخواست جعبه جواهر را که تنها ثروت و سرمایه اش بود در نزد کسی به امانت بسپارد. با خود گفت امین ترین فرد همین عطار زاهدی است که مورد #اعتماد مردم است.
🔸با کمال #اطمینان خاطر، جعبه جواهر را به او سپرد و رفت چند روز بعد وقتی برگشت و از او جعبه را خواست عطار با خونسردی منکر شد و گفت: اصلاً من تو را نمیشناسم!! #شاهزاده هندی بیچاره شد. به حرم مطهر رفت و با گریه گفت آقا من از شهر و دیار خودم آمده ام و مجاور حرم شما شدم. تمام ثروت و سرمایه ام همین جعبه بود که به این مرد #عابد و زاهد سپردم و اکنون یک دینار آن را هم به من نمیدهد. من هیچ سند و شاهدی در دست ندارم جز خدا و شما، حال از شما پولم را میخواهم شاهزاده پس از #گریه و زاری خوابش برد در خواب به او فرمودند: فردا اول صبح از دروازه شهر بیرون برو اول کسی که دیدی، جعبه ات را از او بخواه.
🔸او #خوشحال بیرون رفت فکر کرد پادشاهی یا صاحب منصبی را خواهد دید اما با تعجب اول کسی که دید پیرمردی هیزم شکن بود که برای آوردن هیزم به #صحرا می رفت. پیش خود گفت: این که درست نیست من بروم و از او جعبه خود را بخواهم اما گفت دستور داده اند ناچار نزد پیرمرد رفت و ماجرای خود را از اول برای او تعریف کرد #هیزمشکن فکری کرد و گفت بیا برویم مقابل مغازه همان شخص ساعتی بعد قبل از اینکه عطار موعظات خود را شروع کند پیرمرد آمد و گفت: اجازه بده من امروز مردم را #نصیحت کنم عطار پذیرفت. پیرمرد در مقابل مردم ایستاد و گفت آی مردم من فلانی هستم و کارم هیزم شکنی است. ای مردم من از حق الناس شديداً میترسم. به همین جهت در #زندگی میان مردم خیلی دقت میکنم قصه ای دارم که برای شما می گویم.
🔸سالها پیش به خاطر #مشکلات مالی از یک همسایه یهودی صد دینار قرض گرفتم و قرار شد طی مدت ۲۰ روز یعنی هر روز پنج دینار قرضم را ادا کنم پنجاه دینار آن را در طی ده روز و روزی پنج #دینار تحویل دادم. روز یازدهم سراغش رفتم دیدم مغازه اش بسته است. چند روز رفتم اما نبود. گفتند به فلان محله در بغداد رفته و #ساکن شده مدتی گذشت و او را ندیدم من هم با خودم گفتم اگر آمد قرضم را میدهم. یک شب در خواب دیدم قیامت برپا شده و زمان بررسی اعمال است. مردم برای #حسابرسی حاضر میشدند. من هم رفتم اعمال من بررسی شد. حسابم خوب بود و گفتند بهشتی هستم. ملائک به من گفتند که از صراط عبور کنم و به بهشت بروم وارد پل #صراط که شدم دیدم خیلی ترسناک است. وحشت سرتاپای مرا گرفته بود شعله ها از زیر صراط بالا میزد ترسان و لرزان حرکت کردم مدتی که راه رفتم ناگهان دیدم از میان جهنم یک #شعله آتش بیرون پرید و روی پل صراط و سر راه من ایستاد. خوب که نگاه کردم او را شناختم همان مرد یهودی طلبکار بود جلو آمد و گفت پنجاه دینار از تو #طلب دارم بده تا بگذارم بروی. با ترس و ناراحتی گفتم من آمدم تو نبودی گفت به تو آدرس مرا دادند و چرا نیاوردی؟! التماس کردم گفت نمی شود تا طلبم را ندهی حق #عبور نداری. من گریه ام گرفت و گفتم اینجا که من چیزی ندارم به تو بدهم هرکاری میخواهی بکن. مرد یهودی گفت من سر انگشتم را به سینه تو می چسبانم بعد میتوانی بروی. ناچار #راضی شدم سینه ام را باز کردم او سر انگشت خود را روی سینه منگذاشت. سوختم و از سوزش آن از خوابپریدم دیدم سینه ام زخم شده.
🔸#پیرمرد هیزم فروش با گریه فریاد زد ای مردم سالها از آن ماجرا میگذرد. مدتهاست که مداوا میکنم و هنوز زخم سینه ام خوب نشده. آنگاه سینه خود را باز کرد و به #مردم نشان داد. آه و ناله و فغان از مردم بلند شد. مرد عطار که خیلی منقلب شده بود شاهزاده هندی را داخل مغازه برد و جعبه جواهر را تحویل داد و عذرخواهی کرد.🌱
📘کتاب بازگشت
➥@ansuiemarg_ir
🌏 #آن_سوی_مرگ قسمت دوم
🔻میبینم خویشان و دوستان را که به خانه هایشان میروند حتی زن و بچه خودم که شب و روز در صدد #آسایش آنها بودم. و از بیوفایی آنان بسی اندوهناک شدم و از خوف و #وحشت گور و تنهایی نزدیک بود دلم بترکد.
🔻با حال غربت و وحشت فوق العاده و یأس از غیر #خدا در بالا سر جنازه نشستم، کم کم دیدم قبر میلرزد و از دیوارها و سقف لحد خاک میریزد بخصوص از پایین پای قبر که بسیار تلاطم دارد انگار جانوری آنجا را میخواهد بشکافد و داخل قبر شود و بالاخره آنجا #شکافته شد دیدم دو نفر با چهره هایی وحشتناک و #هیکل مهیب داخل قبر شدند.
🔻مثل دیو های قوی هیکل و از دهان و دو سوراخ بینی هایشان دود و شعله #آتش بیرون میزد و گرزهای آهنین که با آتش سرخ شده بود در دست داشتند و به صدای رعد آسا که گویا #زمین و #آسمان را به لرزه آورده رو به جنازه گفتند...
♨️ ادامه دارد...
📚 کتاب سیاحت غرب
❌ کپی داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز میباشد.
➥ @ansuiemarg_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ با این همه رحمت چطور میتونیم برای غیر خدا کار کنیم؟!
🎥 #استاد_قرائتی
➥@ansuiemarg_ir
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷
امام حسین علیه السلام:
هرگاه دو نفر قهر باشند، آنکه برای آشتی پیش قدم شود زودتر از دیگری وارد بهشت میشود.
📚 محجةالبیضاء، ج۴، ص۲۲۸
➥@ansuiemarg_ir
🔥 زن آتشین!
🔰 داستان شیخ رجبعلی خیاط ره و زن بی حجاب
فرزند شیخ رجبعلی خیاط میگوید پدرم چیزهایی می دید که دیگران نمی دیدند یکی از دوستان پدرم نقل میکرد: یک روز با جناب شیخ به جایی میرفتیم که دیدم جناب شیخ با تعجب و حیرت به زنی که موی بلند و لباس شیکی داشت نگاه میکند! از ذهنم گذشت که شیخ به ما میگوید چشمتان را از نامحرم برگردانید و خود ایشان اینطور نگاه میکند نگاهی به من کرد و فرمود: تو هم میخواهی ببینی من چی میبینم؟ ببین...
نگاه کردم دیدم همینطور از بدن آن زن مثل سرب گداخته، آتش و سرب مذاب به زمین میریزد و آتش او به کسانی که چشم هایشان به دنبال اوست سرایت میکند.
شیخ رجبعلی فرمود این زن راه میرود و روحش یقه مرا گرفته، او راه میرود و مردم را همینطور با خودش به آتش جهنم می برد.
📚 کتاب بوستان حجاب، ص۱۰
➥@ansuiemarg_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 قطرهای از دریای نور...
🔸يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ
🔹ای مردم شما (همگی) نیازمند به خدائید؛ تنها خداوند است که بینیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است!
🔻سوره فاطر ، آیه۱۵
➥@ansuiemarg_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ دنیا و آخرت میخواهی؟! بسمالله!
🎙مقام معظم رهبری
➥@ansuiemarg_ir
🌏 #آن_سوی_مرگ قسمت سوم
🔻 آن دو ملک به صدای #رعد آسا که گویا زمین و آسمان را به لرزه آورده از جنازه پرسیدند: مَن ربک؟ (خدای تو کیست؟) و من از ترس و #وحشت نه دل داشتم و نه زبان و فکر کردم که جنازه بی روح جواب اینها را نخواهد داد و الآن با این گرزها خواهند زد و قبر پر از آتش شود پس بهتر این است که من #جواب گویم.
🔻در دل متوسل شدم به علی ابن ابیطالب علیهالسلام، چون او را بخوبی میشناسم او دادرس درماندگان است. به مجرد این #الهام، قلبم قوت گرفت و زبانم باز شد و چون سکوتم طولانی شده بود آن دو ملک، عصبانی تر سؤال نمودند که خدا و معبود تو کیست؟ مثل اول نترسیدم و به صدای #ضعیف جواب گفتم که معبود من خدای یگانه بی همتاست. پس سؤال کردند: من نبیک (یعنی پیغمبر تو کیست؟)
🔻و در این هنگام تپش #قلب من کمتر و زبانم بازتر و صدایم کلفت تر گردیده جواب دادم پیغمبرم رسول خدا محمد بن عبدالله صلى الله علیه و اله است. آن دو ملک نیز غضبشان بالکل رفت و صورتشان #روشن گردید و از من هم آن ترس و وحشت نیز رفت پس سؤال نمودند از کتاب و قبله و امام و خلیفه رسول الله، جواب دادم #کتاب من قرآن کریم و قبله ام کعبه است و ائمه را با حسب و نسب برایشان نام بردم.
🔻بعد از آن شنیدم که گفتند «نم نومة العروس» (مثل عروس در حجله بخواب) و رفتند و من با همان حال وخیم به #خواب رفتم و از آن اضطراب راحت شدم. پس از برهه ای که به حال آمدم و چشم باز نمودم خود را در #حجره مفروشی دیدم...
♨️ ادامه دارد...
📚 کتاب سیاحت غرب
❌ کپی داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز میباشد.
➥ @ansuiemarg_ir
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷
امیر مؤمنان علی علیه السلام :
قلبها سخت و قسیّ نمیشود مگر بهخاطر کثرت گناه
📚بحارالانوار ج۶ ص۷۳
➥@ansuiemarg_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️ چگونه برای گناه بزرگ غیبت، طلب حلالیت کنیم؟!
🎙حجتالاسلام حسینی قمی
➥@ansuiemarg_ir
🌏 #آن_سوی_مرگ قسمت چهارم
🔻چشم باز نمودم و خود را در #حجره مفروشی دیدم و جوان خوشرو و خوشبویی را دیدم که سر مرا به زانو نهاده و منتظر به حال آمدن من است و من برای #احترام برخاستم و به آن جوان سلام نمودم و او هم تبسمی نموده و جواب سلام داده و با من مهربانی نمود و گفت: بنشین که من نه پیغمبرم نه امام و نه ملک، بلکه حبیب و #رفیق تو هستم.
🔻پرسیدم شما که هستید و اسمتان چیست؟ گفت: «اسمم #هادی است یعنی راهنما. من همان رشته محبت تو به اهل بیت پیغمبر هستم و از تو هیچ جدایی ندارم مگر این که تو خود را با هوس و #معصیت از من دور کنی.
سازگاری من با تو، و بود و نبود من به دست و #اختیار تو بوده، در صورت معصیت از تو گریختهام و پس از توبه با تو همنشین بودهام و از این جهت گفتم در مسافرت این #جهان از تو جدایی ندارم مگر هنگام تقصیر و یا قصوری که از ناحیه خودت بوده.
و من همان #امانت خدا که به تو سپرده شده هستم، قرآن پر است از قصه های من است ولی افسوس که این همه قرآن خواندید و با من اظهار ناشناسایی می نمایید.
من الان میروم و تو باید کمی استراحت کنی، خداحافظ.»
🔻تنها که ماندم به فکر احوال خود و حرف های هادی فرو رفتم، دیدم حقیقتاً رفتار های آدمی در دنیا خوابی است که دیده شده و حالا که #بیدار و هوشیار شدهایم تعبیر آن خواب است که ظاهر میشود و هرکس به اندازهی کم گذاشتن در دنیا افسوس و #حسرت میخورد. ولی پشیمانی حالا سودی ندارد و در توبه بسته شده.
در این اندیشه و غم و اندوه دوباره خوابم برد...
♨️ ادامه دارد...
📚 کتاب سیاحت غرب
❌ کپی داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز میباشد.
➥ @ansuiemarg_ir
🔴 خوشحالی اموات!
ما نمیمیریم روح ما زنده است وقتی شما سر قبر پدرتان می روید او آگاه می شود و دعایتان می کند. آنقدر خوشحال می شود که سر قبرش رفته اید. از آمدن یک مهمان خوب که به خانه تان می آید چطور خوشحال میشوید؟ میت وقتی سرقبرش میروی این طور خوشحال میشه
✍آیت الله مجتهدی ره
➥@ansuiemarg_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 قطرهای از دریای نور...
🔸ٱللَّهُ يَبْسُطُ ٱلرِّزْقَ لِمَن يَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِۦ وَيَقْدِرُ لَهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيم
🔹خدا روزی را برای هر کس از بندگانش که بخواهد فراخ میگرداند و (یا) برایش تنگ میدارد. بی گمان خدا به همه چیز داناست
✍سوره عنکبوت ، آیه۶۲
➥@ansuiemarg_ir
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷
هر کجا باشید، مرگ، شما را در مییابد؛ هرچند در برج های محکم و استوار باشید!
🔹سوره نساء، آیه۷۸
➥@ansuiemarg_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ماجرای عجیب مرد خلافکاری که امام حسین علیه السلام را دید!
🔹زندگی پس از زندگی
➥@ansuiemarg_ir
🌏 #آن_سوی_مرگ قسمت پنجم
🔻چیزی نگذشت که #احساس نمودم دو نفر، یکی خوش صورت و دیگری بسیار زشت در راست و چپِ سر من نشستهاند و دارند #اعضای مرا از پا تا به سر هر یک را جداگانه بو میکشند و چیزهایی در طوماری که در دست دارند مینویسند و بعضی از اعضا را از قبیل #دل و چشم و زبان و گوش را چند بار بو میکشند و با هم صحبت میکنند پس از آن در طومار ثبت میکنند و من حرکتی به خود نمیدادم که نفهمند من بیدارم ولی در نهایت #وحشت بودم.
🔻از جدیت آنها در #تفتیش، فهمیدم که زشتیها و زیباییهای مرا ثبت میکنند و آن خوش صورت، #خیرخواه من بود چون در آن گفتگویی که با هم داشتند معلوم بود نمیگذارد بعضی از زشتیها ثبت شود به عذر اینکه #توبه کردهام یا فلان عمل نیک آن گناه را از بین برده و یا آن را زیبا و نیکو کرده؛ همچون اکسیر که مس را #طلا نماید و من از این جهت او را دوست داشتم.
🔻پس از ثبت تمامی کارها، دیدم آن #طومار نوشته را لوله کرده و آویزان گردنم کردند و پس از آن قفسهای #آهنین آوردند که به اندازه بدن من بود و مرا در میان او جا دادند و پیچ و مهرهای که داشت پیچیدند! کم کم آن #قفسه تنگ میشد به حدی که مرا در فشار انداخت، نفسم قطع شد و نتوانستم دادی بزنم و آنها با عجله تمام پیچ و مهره ها را میپیچیدند تا آن قفسه که گنجایش #بدن مرا داشت به قدر سماور کوچکی باریک شد و استخوان هایم همگی خرد شد و در هم شکست و #روغن من که به صورت نفت سیاه بود از من گرفته شد و من بیهوش شده بودم و نمیفهمیدم...
♨️ ادامه دارد...
📚 کتاب سیاحت غرب
❌ کپی داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز میباشد.
➥ @ansuiemarg_ir
💢حسرت بزرگ!
🔻استادم سید علی قاضی را در خواب دیدم ... به او گفتم چه چیزی حسرت شما در دنیاست که انجام نداده اید؟ ایشان فرمودند حسرت میخورم که چرا در دنیا فقط روزی یک مرتبه زیارت عاشورا میخواندم. وحشتناک ترین لحظه زمانی است که انسان را در سرازیری قبر میگذارند...
✍آیت الله بهجت ره
➥@ansuiemarg_ir