eitaa logo
◉✿ازدواج آسان✿◉
985 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فانتزی مجردا تو 😆❤️ فانتزیاتون چیاس😁 🆔 @asanezdevag
🌺 همسر شهید بابایی: بعد از این که رفتیم دزفول، عباس کم کم در گوشم حرف‌هایی خواند که قبل از آن نشنیده بودم. می‌گفت آدم مگر روی زمین نمی‌تواند بنشیند، حتماً مبل می‌خواهد؟ آدم مگر حتماً باید توی لیوان کریستال آب بخورد. می‌رفت و می‌آمد و از این حرف‌ها به من می‌زد. در آن سن و سال طبیعی بود که من وسایلم را دوست داشته باشم. ولی داشتم چیزی بزرگ‌تر را تجربه می‌کردم؛ زندگی با آدمی که به او علاقه داشتم. آخر سر برگشتم گفتم: «منظورت چیست؟ می‌خواهی تمام وسایلمان را بدهی بیرون؟» چیزی نگفت. گفتم: «تو من را دوست داری و من هم تو را. همین مهم است. حال می‌خواهد این عشق توی روستا باشد یا توی شهر. روی مبل باشد یا روی گلیم.» گفت: «راست می‌گویی؟» راست می‌گفتم. ... سرتیپ که شد آمد به من گفت: «این موتورخانه‌ی اسلحه‌خانه‌ی پایگاه هم جای خوبی برای زندگی کردن است. موافقی برویم آنجا؟» که موافق بودم. آخر کار، به همان سادگی زندگی که در روستاهای دزفول دیده بودم برگشته بودیم و خوشحال بودم. با او می‌توانستم روی زمین خالی هم سر کنم. 🆔 @asanezdevag
💐 قدردان زحمات همسران مان باشیم 💐 "میثم مطیعی" 🆔 @asanezdevag
⭕ اقتدار، قدرت و تربیت جنسی! (۲) اخیراً مادری می‌گفت دوست ندارم پسر چهار ساله‌ام در خانه ظرف بشورد چون فکر می‌کنم اُبهت مردانه‌اش از بین می‌رود. راستش هر چه فکر کردم به یک چیز بیشتر نرسیدم و آن هم کلیشه‌های غلطی است که ما والدین از کودکی با خود همراه کرده‌ایم. تعداد این کلیشه‌ها آنقدر زیاد است که نمی‌توان شمردشان، اما عجالتاً برخی‌شان این‌ها هستند: ▪بچه باید عین ... از باباش بترسه! (بزار بابات بیاد خونه میدم پدرت رو در بیاره) ▪کار خونه مال زن‌هاست! ▪به بچه زیادی محبت کنی پررو میشه، سوارت میشه! ▪ بچه‌ باید هر چی می‌خواد براش بخریم برای اینکه عقده‌ای نشه. خب دست بقیه می‌بینن و می‌خوان دیگه! ▪بچه باید کتک بخوره تا مرد بشه، مگه ما نخوردیم؟! ▪مراقب باش دختره لباسشو جلوی جمع نزنه بالا. حالا اون یکی پسر هست اگه شلوارشم دربیاره اشکال نداره، بالاخره مرده دیگه! فکر می‌کنم مشکل این مادر هم همین بوده، با خودش خیال می‌کرده که مرد اگر ظرف بشورد، دیگر کسی حرفش را نمی‌خواند، دیگر اُبهت ندارد، مردانگی‌اش کم می‌شود و ... اکثر ما خیال کرده‌ایم اقتدار والدینی یعنی به رخ کشیدن قدرت‌مان. یعنی استفاده از پول و زورمان برای اینکه بچه‌هایمان را کنترل کنیم، غافل از اینکه با ادامه این برخورد کافی است فرزند ما به سنی برسد که استقلال نسبی را تجربه کند، اینجا آغاز مشکلات جدی‌تر والدین با فرزند است. وقتی مدام قدرت‌مان را به رخ فرزندمان می‌کشیم او را مدام از خودمان دورتر کرده‌ایم و کودک بی‌پناه‌تر می‌شود. مشکل امروز ما عدم اقتدار والدین است که بخش بزرگی از این مشکل به دلیل بلد نبودن ارتباط از سوی والدین است. در تربیت جنسی دقیقاً همه‌ی این‌ها مهم هستند. یعنی ⬅ نوع نگاه ما به جنسیت خودمان و همسرمان ⬅ جنس ارتباطی که والدین با دیگران دارند ⬅ جنس ارتباطی که والدین با کودک و نوجوان‌شان دارند ❓راستی ارتباط یعنی چه؟ شما برای بهبود ارتباط با فرزندتان چه کار می‌کنید؟! 🔆 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۳۱ #رزاقیت_خداوند #ازدواج_آسان خواستیم بریم سر خونه زندگیمون، زد همه چیز تغییر کرد، نا
۴۳۲ سال ۷۹ یکسال زودتر از سنم همزمان وارد دانشگاه و حوزه شدم. دانشگاه حضوری و حوزه غیر حضوری... بخاطر شرایط عالی خانوادگی، خیلی خواستگار داشتم. اکثرا در شرایط عالی که انتخاب رو سخت کرده بود. یکی از خواستگارها چند سال بود میومد و اتفاقا من اوایل بین اون همه هیچ توجهی به ایشون نداشتم ولی پدرم خیلی قبولشون داشت. تا اینکه بعد از کلی ماجرا قبول کردم بیان خواستگاری تو حرفهایی که زدیم ایشون با تمام شروط من از جمله ادامه تحصیل و اشتغال و ... موافقت کردن و فقط برای من دو شرط گذاشتن اول احترام به خانواده شون و دوم تک فرزندی اونم بعد از ده سال. منم دیدم دور از ادبه که حالا که ایشون تمام شرایط من رو پذیرفتن من شرایط ایشون رو قبول نکنم و البته اون موقع از میزان لذت بچه و علاقه خودم کاملا بی خبر بودم و نمیدونستم چه چیز سختی از من میخوان... وقتی به دوستان شرط ازدواج ایشون رو می گفتم، باور نمیکردن. می گفتن مگه طلبه ای هم داریم که بچه زیاد دوست نداشته باشه. قرار شد سه سال عقد بمونیم تا دوره لیسانس من تموم بشه که این سال با تمام خاطرات شیرین لذت بخشش با یه خاطره تلخ تموم شد. که لذت تمام اون شیرینی ها رو گرفت و اونم بارداری ناخواسته و سقط خود خواسته که بلایی خانمان سوز شد به روح و جسم من، پیش خودم گفتم اگه قراره یه بچه داشته باشم باید تو بهترین شرایط باشه نه با متلک شروع بشه و... (هنوز هم خانواده های ما از این جریان بی اطلاعند) با درد بسیار روح و جسم، سقط کردم و چند ماه بعد، کمی زودتر از قرار قبلی، عروسی کردیم و وارد زندگی شدیم لیسانسم تموم شد. کمی از سطح دو مونده بود که دیگه حضوری کرده بودم که زودتر تموم بشه ولی با دیدن اطرافیان که قبل و بعد ما ازدواج کرده بودن و حالا بچه داشتن، احساس نیاز کردم. خیلی زودتر از ده سال کم آورده بودم، یعنی دوسال بعد ازدواج و چهار سال و نیم بعد آشنایی. همسرم با گریه های من راضی شد البته یه مشکلی که باعث عذاب روحیم بود که فکر می کردم سقط قبلی من با وجود توبه عواقب داره و شاید من راحت بچه دار نشم. هردوتامون خیلی دوست داشتیم بچه مون دختر باشه، من بیشتر به خاطر اینکه از تبعیض بین دختر و پسر در جامعه خیلی رنج می بردم، دوست داشتم خدا بهم یه دختر بده تا به همه نشون بدم چطور باید با یه دختر برخورد کنن که مایه افتخارشون بشه. همسرم همچنان روی تک فرزندی مُصر بود. تو بارداری مشکل برام پیش اومد دکترا گفتن بچه نمیمونه. حتی نامه دادن برم سقط کنم ولی من یه گناه رو دوبار مرتکب نمی شدم هنوز عذاب وجدان قبلی همراهم بود و هست... گفتن شاید خودت هم زنده نمونی ولی مرغ من یه پا داشت، خیلی اذیت شدم تپش قلب فشار ۶ و خونریزیهای مکرر و ... آخرش هم ۸ ماهه دنیا اومد، گفتن نمی مونه ولی موند و شد همه زندگی ما و مایه تکمیل خوشبختی مون تابستون ۸۵ دنیا اومد برخلاف انتظارمون پسر بود ولی عاشقش شدیم سه روزه بود که بدون هیچ پولی واسه خونه دار شدن اقدام کردیم و دو ساله بود که بخاطر پسرم یکی از دوستان تو خرید ماشین ما رو کمک کرد. از دو ماهگی رفت مهد تا من بتونم به درس و اشتغالم برسم. نویسنده و پژوهشگر بودم و سرم به شدت شلوغ... پسرم از همه جهت عالی بود نه بیخوابی نه دل درد و نه اذیت دندان و ... خلاصه نفهمیدیم چطور بزرگ شد و شاید بگم لذت بزرگ شدنش رو کامل درک نکردم زودتر از همه هم سنها راه افتاد، حرف زد با اینکه ۸ ماهه دنیا اومد، ضعیف نبود بلکه از نظر رشد فکری و حرکتی خیلی جلو بود. همه میگفتن خوش به حالت تو بچه نیاوردی، معجزه کردی... در کنار اشتغال و خونه داری و بچه تحصیلم رو هم ادامه دادم. دوتا لیسانس و دوتا ارشد شد ثمره اش، پسرم بزرگ شد، تدریس به کارهای قبلی اضافه شد ولی باز احساس نیاز به داشتن بچه دوباره از من اصرار ولی این بار از همسرم انکار تا اینکه پسرم هم با من همراه شد و به پدرش گله کرد از تنهایی با وجود امکانات زیادی که در اختیار داشت اعم از اتاق جدا و لب تاب و تبلت و دوچرخه و... کم کم همسرم نرم شد ولی انگار تقدیر جور دیگه رقم خورده بود ماه اول گذشت و ماههای بعد ولی خبری نبود برای من که دفعه اول همون اولین اقدام باردار شده بودم، همون ماه اول نگرانی شروع شد ولی همسرم نه. بعد چند ماه اصرار کردن اجازه داد برم دکتر تو آزمایشات اولیه هیچکدوم مشکلی نداشتیم. سال ۹۴ دکتر گفت برید مرکز ناباروری خیلی برام عجیب بود آخه ما که دفعه اول خیلی راحت بچه دار شده بودیم یادمه همه میگفتن اگه قصد داری دومی رو بیاری زودتر بیار دیر بشه بچه دار نمیشی، باور نمیکردم ولی شد. مرکز ناباروری گفتن ناباروری ثانویه، هم خودم به صورت ژنتیک داشتم یائسگی زودرس دچار می شدم و هم همسرم مشکل داشت. 👈 ادامه دارد... 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نکشی ما رو 😆 🆔 @asanezdevag
10.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سخنان استاد دهنوی در مورد غیرت بخش سوم تفاوت غیرتمندی و بددلی در مرد 🆔 @asanezdevag
🔆 💢 ۵ کلید طلایی برای حل اختلافات زندگی مشترک ⚡️سکوت نکنید‎ 1️⃣ اگه اتفاق یا مسأله‌ای ذهنتون رو مشغول کرده، حتماً اونو با شریک زندگی‌تون درمیون بذارین و مشکل‌تون رو با هم حل کنید‌‎.‎ ⚡️ ‏تهاجمی برخورد نکنید‎ 2️⃣ با تفاوت‌های هم کنار بیایید. موقع مشاجره همدیگر رو سرزنش نکنید و احساساتتون رو برای طرف مقابل‌تون با زبون و لحن دوستانه بیان کنید. ⚡️بدگویی نکنید‎ 3️⃣ درمیان گذاشتن مشکلات زندگی شخصی با دیگران و علنی کردن اونا در فضای مجازی باعث تحقیر روابط همسران میشه. یادتون باشه بعد از مدتی شما مشکلاتتون رو فراموش می‌کنید، اما افرادی که باهاشون صحبت کردید اصلا فراموش نمی‌کنند‌‎.‎ ⚡️ محرم اسرارتون رو درست انتخاب کنید‎ 4️⃣ مطمئن بشید کسی که باهاش درد دل می‌کنید و مشاوره می‌گیرید شما رو به‌خوبی می‌شناسه، واقعا نگران شماست، بی‌طرفه و واقعیت رو به شما میگوید‎.‎ ⚡️واکنش منطقی داشته باشید 5️⃣ هنگام مشاجره واختلاف‌نظر با همسرتون، به جای واکنش‌های احساسی و مخرب، روی حل مشکلتون تمرکز کنید و ازهمسرتان دور نشوید. 🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۳۲ #جنایت_سقط_جنین #فرزندآوری #ناباروری #قسمت_اول سال ۷۹ یکسال زودتر از سنم همزمان و
۴۳۲ انگار تازه داشتیم تاوان گناهمون رو پس میدادیم. دعا و راز و نیاز تنها چاره بود باور کردنی نبود مایی که دفعه قبل خیلی راحت بچه دار شده بودیم، رفتم آی یو آی دوبار... آی یو آی ناموفق و یه میکرو ناموفق و ناامیدی کامل من... رفتم طب سنتی پیش دکتری حاذق که اتفاقا ماما هم بود و ایشون هم گفتن برو دنبال تخمک اهدایی چیزی که هرگز خودم و همسرم نمیخواستیم. دست به دامن همسرم شدم ما که وضع مالی خوبی داریم، بریم یه دختر بیاریم بزرگ کنیم. مشکل محرمیت رو هم با شیر دادن اطرافیان حل میکردیم ولی قبول نکردن... یه مدت بی خیال شدم ولی دیدن بچه کوچیک دوباره حسرت رو به یادم میاورد. دوباره دعا... همسرم دکتر رفتن مجدد رو قدغن کرده بود. تو همین اوضاع پسرم دچار بیماری شد. دکترا قطع امید کردن، گفتن بیماری مادرزاد لاعلاج یه تومور سرطانی نادر و اینکه نهایتا تا چند ماه دیگه فوت میکنه و ما حق نداریم دوباره بچه دار بشم. چون اگه دختر بشه حتما بیماری رو به بچه اش منتقل میکنه. داشتم دیوانه میشدم یه ماه کارم گریه بود ... تا اینکه گفتن تشخیص اشتباه بود و یه تومور خوش خیمه که با چند تا عمل و لیزر رفع شد البته من میگم معجزه ولی دکتر میگن اشتباه پزشکی چون هفته ای که قرار بود جواب نهایی رو بدن سه روزه بردیمش کربلا... پسرم خیلی با عمل و لیزر اذیت شد ولی بخاطر اینکه بهش قول دادم اگه طاقت بیاره، براش همبازی میاریم. طاقت آورد و با انیگزه تمام مراحل درمان رو طی کرد. تو کربلا به خدا گفتم من مادرم، جلوی بچه م منو شرمنده نکن، بدقول نشم و با کلی نذر و نیاز برگشتیم. همسرم بعد بیماری پسرم متحول شده بود و قبول کرد. دوباره آماده شدم برای میکرو... شب انتقال جنین، همسرم رفت مشهد، ماموریت داشت میگفت دلم روشنه این یه نشونه است. بعدا گفت شب تا صبح رو تو حرم دعا کرده صبح با دوستم رفتم واسه انتقال ۲۴ ماه رمضان بود. یکی از بهترین وقتها چون آدم بعد دعای شبهای قدر سبک شده و روح سبکی داره، دوهفته بعد آزمایش بود. روز دوازدهم طاقت نیاوردم بی بی چک گذاشتم منفی بود. نصف شب بود تا صبح گریه کردم، شاید بدترین حال ممکن رو داشتم گله گذاری به خدا... هرچی حرز همراهم بود کندم. صبح روز بعد فقط یه جرقه به ذهنم رسید. دوستان سیدم رو پیدا کردم ۴۰ تا شدن خواهش کردم اونا برام دعا کنن ولی کلا منصرف شدم حتی قرار شد نرم آزمایش بدم شب ۱۳ دچار دندان درد وحشتناکی شدم رفتم دکتر آمپول زد. پرسید بارداری گفتم نه... همسرم پرسید چطور؟ گفت باید فردا آمپول بزنه اما اگه باردار باشه بچه معلول میشه صبح با اصرار همسرم رفتم مرکز ناباروری و آزمایش دادم. ظهر در کمال ناامیدی زنگ زدم برای جواب وقتی گفتن مثبته چنان جیغ کشیدم که بقیه حرف رو نفهمیدم و آزمایش مجدد بارداری و سونو گرافی مشخص شد. سه قلو باردارم که یه قل قلبش تشکیل نشد و قل دوم که پسر بود بدلیل شرایط روحی بد ماه چهارم از بین رفت و فقط موند دخترم که روز مادر خدا به ما هدیه داد. شد مایه آرامش ما حالا بماند که چه حرفهایی رو تو بارداری تحمل کردم که سر پیری و معرکه پیری و زنگوله پای تابوت و... و جالب اینکه دخترم با وجود شرایط خاص بارداری از نظر هوش و ذکاوت از برادرش بالاتره و همه رو متعجب کرده الان یه سال و نیمه است از پوشک گرفته شده و شعر میخونه خودش لباساشو عوض میکنه و.... سال قبل در حالیکه دکتر گفته بود من دارم یائسه میشم ناخواسته باردار شدم ولی در ماه سوم قلبش ایستاد. حالا انگیزه مجدد پیدا کردم در آستانه چهل سالگی آرزو دارم خدا دوتا بچه سالم و صالح و زیبا و باهوش مثل دوتا اولی بهمون بده الان پسرم مدرسه جهشی درس خوند و طلبه است و خدا رو شکر درسش خوبه... من و همسرم سالهای زیادی رو بخاطر خودخواهی سوزوندیم. موقع ازدواج بچه هام ازشون میخوام اشتباه ما رو نکنن و پشتشون میمونم و تا آخرین توان از بچه هاشون نگه داری میکنم تا اونا بچه رو مانع پیشرفت ندونن شاید اگر خانواده من پیشم بود....شاید ...شاید بچه اول من الان زنده و دانشجو بود و هزاران شاید و افسوس دیگه که فایده ای نداره تمام زندگی و تجربه های من عبرت هستش ... فقط از خدا میخوام اولا نسل بچه شیعه اینقدر زیاد بشه که در عالم فراگیر بشه و همه سربازای خوبی واسه امام زمانمون تربیت کنیم. همونطور که من مطالب شما رو میخونم و براتون دعا میکنم. خواهش میکنم شما هم با دعاتون منو برای رسیدن به آرزوهام کمک کنید. 🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا