eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.9هزار دنبال‌کننده
268 عکس
173 ویدیو
37 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh آی دی تبادل @purbakhsh
مشاهده در ایتا
دانلود
. . عالَم امکان عزادار دو انوارِ هُدی' هم عزایِ مصطفی' هم نورِ چشمِ مصطفی' ======================= بعدِ پیغمبر سیه پوشیده ارکانُ الهدی' گشته نالان حضرتِ زهرا به صد شور و نوا در غم‌ و سوگ و فراقِ حضرتِ خیرِ البشر ناله می زد فاطمه بر لنگر عرش خدا جسمِ پیغمبر فتاده بر زمین و دشمنان در سقیفه کودتا کردند ضِدّ مرتضی' دست مولا بسته اند و سوی مسجد می کشند میرود زهرا به مسجد می کند او را رها شد مدینه غرق ماتم در عزایِ فاطمه بس که بر دختِ نبی ، اُمّ ابیها شد جفا در دفاع از وحی و قرآن و امام المتقین پشت در افتاد زهرا در رهِ حق شد فدا پهلویش بشکسته از جور و جفا و ظلم و کین شد سیه روی مدینه از خزان و غصه ها بازویش گشته سیاه و سینه اش سوراخ شد از شرارِ بی شمارِ دشمنانِ بی حیا روز و شب در ناله و اندوه و اشک و گریه بود دخترِ بدرُ الدُجی' ، آن یادگار مصطفی' کودکانش غرق در اندوه و آه و ناله اند شور و غوغایی شده در خانه ی خیر النسا حیدر از مسجد بسوی خانه آمد با شتاب بر زمین افتاد از آن داغ گران شیر خدا آه از آن ساعت که مولا سوی خانه میرود از سرش عمّامه افتاد و عبایش زیر پا طاقت از کف داده مولایِ دو عالَم لاجَرَم خون فتاده در دلش از آن غم بی انتها در کنار بستر زِهرا نشست و گریه کرد در کنارِ جانِ جانانش به صد شور و نوا دامنش را بستر دلداده و یارش نمود تا که آرامش بگیرد جانش از این ابتلا گاهگاهی یک نگاهی میکند زهرا به او اشک حیدر می شود جاری به روی گونه ها پیش چشم حیدر و اطفال زار و مضطرش همچو شمعی می شود خاموش دخت مصطفی' بال و پر بشکسته مولا در کنار فاطمه بس که بر زهرای پیغمبر شده ظلم و جفا بر لبش نام عزیز دخت احمد جاری است آن عزیز کردگار و بوتراب و مرتضی' طاقت از کف داد حیدر در کنار همسرش یک قدم باقیست تا گردد جدا بنت الهدی' کلّمینی گفت حیدر با عزیزش فاطمه تا بگوش آید ندای دختر خیر الوری' ناگهان چشمان زهرای جوانش باز شد یک‌نگاهی کرد با آه حزین و ناله ها یکطرف نور دو چشمانش فتاده بر زمین یکطرف مولای عالم در غم او مبتلا عقده ها پیچید در چشمان پاک مرتضی' اشکها جاری شد و اندوه و غم شد بر ملا دست برد و اشک را از چشم مولا پاک کرد تا نبیند چهره ی مغموم یار خویش را اشکها را می کشد بر جسم پاکش فاطمه تا که همدردی کند با ناله ی شیر خدا محشر ی گشته بپا در پیش چشم کودکان از فراق مادر واز داغ بابا زان عزا آه و واویلا که زهرای جوان جان می دهد پیش چشمان علی ، زینب ، حسین و مجتبی' آه و واویلا که زهرا نیمه شب پرواز کرد رفت از بیت علی یکباره تا عرش خدا انتقام مادر از دشمن بگیرد مرد حق مهدی آل محمد ، یادگارِ مصطفی' صابرا خون گریه کن بر غربت آل زسول لعن و نفرین باد بر آن ظالمین بی حیا ___________ ۲۱ / ۹ / ۱۴۰۲
. ✍ صل الله علیکِ ایتها الصدیقه الشهیده __ گریه بی امان به من بدهید هیأتی را نشان به من بدهید منصب روضه‌خوان به من بدهید دردِ تا استخوان به من بدهید روضه‌ی امشبم پر از درد است نغمه‌ی بر لبم پر از درد است روضه‌ی امشبم نه دیوار است نه در و حمله‌های اشرار است نه از آن سیلی شرربار است وَ نه از ضرب پا و مسمار است امشب از بین خانه می‌گویم از تب آن یگانه می‌گویم روضه‌ی امشبم پر از آه است مَملُو از نکته‌های جانکاه است صحبت از پرده بر رخ ماه است صحبت از دردهای بیگاه است دیده‌های پر اختــــر آوردم روضه درد بســــــتر آوردم درد پهلو گرفته جانش را رمق پیکر و امانش را کرده خم قامت جوانش را درد برده همه توانش را زندگی بی رمق چه دشوار است قد خم، دست روی دیوار است شده لاغر حبیبه‌ی حیدر (نَاحِلَه‌َالجِسم) غرق درد است سوره کوثر یا که خوابیده است در بستر یا عصایش شده قد دختر بین خانه حزین و دلتنگ است شاکی از روزگار دل سنگ است چشم‌هایش دگر ندارد سو غصه دارد دل مطهر او گر که پنهان کند غم پهلو چه کند با تورم بازو از زمین و زمان شده خسته دستمالی به دور سر بسته (مُعَصَبَه‌الرَأس) از همان روز روضه‌ی دیوار از همان روز حمله‌ی اشرار روز حمله به عصمت دادار سر او درد می‌کند انگار درد دارد تمام جان و تنش لرزه دارد به دست و در بدنش از غریبی‌مان خبر دارد دائماً دیده‌گان تر دارد مادرم دست بر کمر دارد گویی از رفتنش خبر دارد رو که بر کائنات می‌گیرد ذکر "عجل وفات..." می‌گیرد "سعی کردم که گریز انتهای شعر به روضه حضرت رقیه (سلام الله علیها) ختم بشه؛ ولی صاحبش اجازه نداد و صلاح ندونست". نصیرحسنی ....┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ کانال اشعار حسینی ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. ای خوش آن روزی که ما در خانه مادر داشتیم  دیده از دیدار رخسارش منور داشتیم  هر کسی جسم عزیزش روز بردارد، ولی  ما که جسم مادر خود را به شب برداشتیم  کاش آن روزی که مادر گفت: پهلویم شکست  ما دَمِ در، حق حفظ جان مادر داشتیم  کاش آن روزی که تنها مادر ما را زدند  ما یکی را در میان کوچه، یاور داشتیم  کاش محسن را نمی کشتند، تا ما غنچه ای  یادگار از آن گل رعنای پرپر داشتیم  کاش آن ساعت که دانستیم بی مادر شدیم  جای آغوشش به خاک تیره، بستر داشتیم  این در و دیوار می گرید به حال ما، که ما  مادری بشکسته پهلو پشت این در داشتیم  مادر ما، رفت از دنیا در آن حالی که ما  گریه بر حالش سر قبر پیمبر داشتیم  «میثم» از دل می سراید شعر جانسوزش، بلی  از عنایت ما به او چون لطف دیگر داشتیم  حاج غلامرضا سازگار (میثم)✍ (س) .
. مادرم زهرا (س) مادرم ای که مثل ذات نبی (ص) حجتی بر همه امامانش بی تو بیت ولا شود خاموش که تویی روشنا و سامانش خانه تاریک شد چو آشفتی داد از حال نابسامانش من فدای شکسته  بازویت کرده ای از علی اش کتمانش زخم دل مثل زخم پهلوی توست نیست دارو و نیست درمانش درد مادر دوا ندارد حیف جز لقای خدای رحمانش بهر بابا نمانده یارانی نفراتی مثال  سلمانش پدرم که تمام ارض و سما همه هستند تحت فرمانش وای از غربتش که از غم تو غرق باران شده است چشمانش از سکوتش که تا یهودی دید منقلب گشت و شد مسلمانش ننگ بر ناسیان روز غدیر که شکستند عهد و پیمانش مثل آن دزدهای کوچه ی ما غم تو می کِشد به رسمانش مادر آبها زمین خورد و به عطش مانده تشنه کامانش وای از رفتن زن خانه وای بر غربت یتیمانش مادری نیست تا که بگذارند سر خود را به روی دامانش از غمش کامشان نشد شیرین خانه شد بیت تلخکامانش فاطمه (س) رفت و پیش از او مردند جانشان بود پیش گامانش ✍ 1402/09/01 . ....┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ کانال اشعار حسینی ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. ذکر شریف فاطمه را هر که دم گرفت سمت خدای خویش به سرعت قدم گرفت "یافاطمه" عزیزترین اسم اعظم است این ذکر را امام زمان دم‌به‌دم گرفت  روز جزا عجیب زیانکار می‌شود هر کس دعای فاطمه را دست‌کم گرفت دستش شکست دست علی را رها نکرد او یک تنه برای ولایت علم گرفت سیلی که خورد صورت حیدر کبود شد مادر که گفت "فضّه" پدر باز غم گرفت آتش گرفت درب و لگد خورد و ناگهان مسمار کج شد و به پر مادرم گرفت .
. کنده ام قبر تو را با دست خود یافاطمه (الوداع یا فاطمه) در کنار پیکرت دارم به لب این زمزمه (الوداع یا فاطمه) ✍ .
. چنان که قصد میسازند از الفاظ، معنا را خدا از آفرینش قصد کرده، خلقِ زهرا را "ولولا فاطمه" یعنی که بی زهرا نمی دیدیم نه احمد را، نه حیدر را، نه هرگز خلق دنیا را بهشت از تابش یک نور زهرا خلق گردیده عنایاتش رسیده عالَم پنهان و پیدا را صفاتش آینه دارِ صفات کبریا باشد چه برهانی از این بهتر وجود حق تعالی را چگونه در حجابی و همه عالم به دست توست؟! خدایا!  فاطمه حل کرد بر ما این معمّا را کجا با تار و پودِ لفظ در توصیف می آید که ممکن نیست گنجاندن درونِ کوزه، دریا را نشسته از الف تا یاء، حیران چنین معنا بلی ظرفیّتِ وصفش نمی باشد الفبا را حماسه می تراود آنقدر از خطبه هایش که به خطبه میکَند از جای کوهِ پای بر جا را زهی عفّت، زهی عصمت، زهی بانوی نوری که علی نشنیده هرگز از زبان او تقاضا را تنور خانه ی او گرم دارد جان عالم را به رشک انداخته نورِ تنورش، طور سینا را قناتِ جنّت از نورِ قنوتِ فاطمه جاریست نمازش غرق رحمت کرده محراب و مصلّا را بلی آن فاطمه که خلق عاجز مانده از درکش که در اسمش خِرد حیران و گُم کرده مُسمّا را بلی آن فاطمه که یک عنایت از عنایاتش رسانده تا نبوت نوح و موسی و مسیحا را بلی آن فاطمه که بهر کار خانه اش حتی فرستاده خدایش "سوف یعطیک فترضی" را بلی آن فاطمه که خطبه های آتشین او به ما آموخت معنای تبرّا و تولّا را بلی آن فاطمه که خطبه های آتشین او بهم زد حیله ها و مکرهای شومِ اعدا را بلی آن فاطمه که خطبه های آتشین او شکست آخر سپاهِ بُت پرستِ لات و عُزّا را بلی آن فاطمه که سیره اش تفسیر قرآن است هم آیات جهادش را و هم آیات تقوا را بلی آن فاطمه که مادری کرده برای ما و از ما دستگیری می کند امروز و فردا را مسیر مدحِ شعرم را به سوی مرثیه انداخت خدا لعنت کند آن ضرب دست بی محابا را نمیدانم که سیلی با رُخش...اصلا چه می گویم؟! که حتی گل اذیت میکند آن روی حورا را دلیلش شرم از شرمِ علی بوده اگر زهرا میان شعله ها تنها صدا زد نامِ بابا را کنار بسترش با گریه میگفتند اطفالش : به دامن گیر مادرجان سرِ آشفته ی ما را گره وا میکند از کار شیعه، گریه بر مادر مگیر از ما خدایا روضه ی امّ ابیها را ✍ .
. صلی الله علیکِ ایتها الصدیقة الشهيدة برای گریه به مادر که روضه لازم نیست برای یک گل پرپر که روضه لازم نیست ببین که خود به خود اشکم ز دیده ها جاری است برای غصه ی مادر که روضه لازم نیست تمام هستی عالم ز داغ او گریند برای دخت پیمبر که روضه لازم نیست به حال شاخه ی یاسی که زیر پا افتاد میان هجمه ی لشکر ، که روضه لازم نیست   هر آن که طعم غریبی چشیده می داند برای غربت حیدر که روضه لازم نیست به آه آن که شکسته ز ضربه سینه ی او ز هُرم شعله ی یک در که روضه لازم نیست و خون مانده به مسمار خانه می داند برای ضربه ی آخر که روضه لازم نیست دمی که خاطره ی کوچه را برادر گفت برای گریه ی خواهر که روضه لازم نیست تن درخت و تبر را اگر که دیدی خود برای سرو و صنوبر که روضه لازم نیست میان قتلگهی که به خون شناور بود برای یک تن بی سر که روضه لازم نیست اگر به کینه جدا شد سری ز پیکر گل برای ضربه ی خنجر که روضه لازم نیست اگر به دشنه بریده شد از قفا یک سر به خون آن رگ و حنجر که روضه لازم نیست ✍ . . ....┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ کانال اشعار حسینی ایتا https://eitaa.com/asharehoseini14/7562 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. سلام‌الله‌علیها علیه‌السلام تا فکر و ذکر من همه دیدار دلبر است من در میان جمع و دلم جای دیگر است من در میان جمع و دلم سمت سامراست آنجا که اشک زائرش از آب کوثر است دیری‌ست رفته است و دگر برنگشته است دیری‌ست آسمانِ دلم بی‌کبوتر است او پیش رو نشسته و من کورم از گناه او می‌زند صدایم و ما گوش‌مان کر است آواره‌ایم در هیئات و شنیده‌ایم در روضه احتمال حضورش قوی‌تر است شاید صدای گریه‌ی آقا بلند شد چون روضه‌های مادر او گریه‌آور است در فاطمیه پهلوی او تیر می‌کشد او نیز زخمی غم دیوار و آن در است آقا سری بزن به مدینه نگاه کن کوچه بدون تو صحرای محشر است آقا بگو چگونه تحمل بیاورم؟ یک زن که در مقابل یک فوج لشکر است انگار در گلوی شما بغض می‌شود آن ریسمان که بسته به دستان حیدر است «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» .....┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ کانال اشعار حسینی ایتا https://eitaa.com/asharehoseini14/7563 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. علیهاالسلام وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ سرّ مستور هزاران سال حتی بعد هم او را نمی‌فهمیم به غیر از نام، از اِنسِیّةُالحورا نمی‌فهمیم به غیر از "فا، الف، طا، میم، ها" از آیه‌ی اسمش از این نوری که لَیسَ فَوقِهِ نورا نمی‌فهمیم زمان مخفی، مکان مخفی، مقامش همچنان مخفی چرا این‌قدر این سرّ است مستورا؟ نمی‌فهمیم درون خانه بود و عرش اعلا را رصد می‌کرد نگاه نافذش تا آن فراسو را نمی‌فهمیم کسی که از نمازش نور می‌تابید بر عالم زدند آتش چرا کاشانه‌ی او را؟ نمی‌فهمیم چه صبری داشت حیدر، داغ روی داغ دید اما نشد با ذوالفقارش مانع شورا! نمی‌فهمیم هنوز آن خانه دارد در میان شعله می‌سوزد گناه ماست ای مردم اگر بو را نمی‌فهمیم اگر تنها برای زخم‌هایش روضه می‌گیریم دلیل درد پهلو، زخم بازو را نمی‌فهمیم اگر فرزند او در غیبت است امروز، یعنی ما به قدر کافی از اسرار عاشورا نمی‌فهمیم دلیل خلقت دنیاست زهرا، خوانده‌ایم این را و‌لی تا روز محشر قدر بانو را نمی‌فهمیم ✍ ..
. ابری‌ست کوچه کوچه، دل من ـ خدا کند نم‌نم، غزل ببارد و توفان به پا کند حسّی غریب در قلَمَم بغض کرده است چیزی نمانده پشت غزل را دوتا کند مضمون داغ و واژه و مقتل بیاورید شاید که بغض شعر مرا گریه وا کند با واژه‌های از رمق افتاده آمدم می‌خواست این غزل به شما اقتدا کند حالا اجازه هست شما را از این به بعد این شعرِ سینه‌سوخته، مادر صدا کند؟ مادر! دوباره کودک بی‌تاب قصه‌ات... تا این‌که لای لای تو با او چها کند یادش بخیر مادرم از کودکی مرا می‌بُرد تکیه تکیه که نذر شما کند یادم نمی‌رود که مرا فاطمیه‌ها می‌بُرد با حسین شما آشنا کند در کوچه‌های سینه‌زنی نوحه‌خوان شدم تا داغ سینۀ تو مرا مبتلا کند مادر! دوباره داغ شما را سروده‌ام باید غزل دوباره به عهدش وفا کند: یک شهر، خشم و کینه، در آن کوچه - مانده بود دست تو را چگونه ز مولا جدا کند باور نمی‌کنم که رمق داشت؛ دست تو مجبور شد که دست علی را رها کند... تو روی خاک بودی و درگیر خار بود چشمی که خاک را به نظر کیمیا کند نفرین نکن، اجازه بده اشک دیده‌ات این خاک معصیت‌زده را کربلا کند زخمی که تو نشان علی هم نداده‌ای چیزی نمانده سر به روی نیزه وا کند باید شبانه داغ علی را به خاک برد نگذار روز، راز تو را برملا کند... گفتند فاطمیه کدام است؟ کوچه چیست؟ افسانه باشد این همه؛ گفتم خدا کند :: با بغض، مردی آمد از این کوچه‌ها گذشت می‌رفت تا برای ظهورش دعا کند از کوچه‌ها گذشت... و باران شروع شد پایان شعر بود که توفان شروع شد ✍ .
. جهان افتاده از پا و علی از پا نیفتاده شکسته قامت هفت آسمان، اما نیفتاده شکسته ساقه‌ی یاس کبود، اما بگو «اسما» نگاه باغبان بر صورتش آیا نیفتاده؟! علی آیینه‌ی خاک است و زهرا مادر آب است پس این آتش به جان حضرت دریا نیفتاده لگد، تهدید، سیلی، تازیانه، هیزم و آتش در این فهرستِ خونین، هیچ ظلمی جا نیفتاده چگونه آب را با آب می‌شویند نه جز اشک از اوجِ آبشاران بر تن دریا نیفتاده من از تفسیرهای سوره‌ی «زلزال» می‌ترسم بگیرد «فضه» ای‌کاش آسمان را، تا نیفتاده! همین که ماهِ کامل پشت در روی زمین افتاد نمی‌دانم چرا خورشید ازآن بالا نیفتاده چهل جنگاور وحشی‌تر از کفتار در آن سو در این سو بر زمین جز مادری تنها نیفتاده تفاوت دارد اینجا با زمینِ کربلا، یعنی کسی اینجا نیفتاده؛ کسی آنجا نیفتاده در این بیت از گریزی کربلایی ناگزیرم، آه... که هرگز اتفاقی مثل عاشورا نیفتاده نباید بی طهارت از حدود کربلا رد شد مگر اکبر تنش بر کل این صحرا نیفتاده؟! عمو جان هست! پس لشکر هنوز از هم نپاشیده علم از دست‌های خسته‌ی سقا نیفتاده بنازم چشم زیبابینِ زینب را که می‌فرمود: به عالم اتفاقی این چنین زیبا نیفتاده... ✍ .
. حرمتت می سوخت بین شعله های فتنه ها غربتت در شهر بابا...یک نفس تکفیر شد پشت در زندان گل های بهشتی پا گرفت قطره قطره ناله های خسته ات تقطیر شد مرد میدان بودن از تو بر میاید مادرم ای شریک روز و شب های ابر مرد جهان کهکشان زندانی این آسمان خسته نیست کهکشان معراج دارد تا شروعی ناگهان جهل نامردان امت...زور نیرنگ بشر با تو بد تا کرد ای زیباترین تقدیر ما حق فداکار همیشه،حق شده خانه نشین روضه شد...محراب...حنجر...روضه شد تکبیر ما چادر خاکی و گریه سهم میراث تو نیست حق تو حرف غدیر است و زمین های فدک تا کدامین روز جور فتنه را دنیا کشد؟ تا به کی حرفی نباشد از سقیفه...از کتک؟ عدّه ای سرکش...پر از سرپیچی از حرف خدا از سپاه حق گریزان....فخر آنان در فرار در مدینه مانده و سردسته ی گردان کفر در مدینه مانده با فکر تعصب های زار دشمن طوبی و سدره....رهبران توطئه لشکر شیطان به جز آنان....نبوده...نیست هم غیر او و او و او با لذت حب علی تشنه ی خون علی یاران....نبوده....نیست هم انتظار کوچک شش ماهه ات را باد برد در میان موج هوهوی پر از افسانه اش چشم پر خون تو ماند و دردهای بی قرار در میان بیت الاحزان کنار خانه اش .
بسم الله با همین قامت خم نور امید همه ای باهمین حال بمان جان علی،فاطمه ای چشم ما پنج نفر خیره به لب های تو است آتش جان همه،ناله ی شب های تو است نکند پر بزنی حادثه ایجاد شود نکند دشمن من فاطمه جان شاد شود تو اگر اذن دهی من به فدایت بشوم پر و بالت شده یا بلکه عصایت بشوم ای بزرگی که سر حق شما جنگ شده دل این خانه برای قدمت تنگ شده همه هستند ولی هیچ کسی پیدا نیست زن این زندگی و خانه به جز زهرا نیست نفسم کاش برای تو اثر بخش شود عطر نان های تو یک بار دگر پخش شود رو نگیری دگر از چشم پر از غصه ی من ای تمام شرف زندگی و قصه ی من با تو حتما گره از کار علی وا بشود زیر لب فاطمه جان ذکر بگو...تا بشود.... به مدد و لطف آل الله و امام علی ابن موسی الرضا علیهم السلام .
. خسته ام بر دلم فتاده شرر از بلاها به خون نشسته جگر خسته از این سکوت حزن آلود خسته  از غصه ی نگاه پدر خسته از دیدن در و دیوار خسته از بوی دود و خاکستر زخمی ام از شکستن عطری که فقط بود معنی اش مادر خسته از حال و روز مادرمان که بد است و نمی شود بهتر خسته از درد بی دوای دلش با نفسهای سخت و ضجرآور خسته از این خسوف طولانی که نشسته به روی قرص قمر خسته از فکر عهد کودکی ام که در آشوب خلق گشته هدر خسته از کوچه ی خسته از خاطرات تلخ گذر خسته از دیدن اراذل شهر اولی، دومی ، نفر به نفر خسته از شام سرد یلدایی که نویدی نمی رسد ز سحر خسته  از قصه ای که کابوسش جان ز ما بُرد تا رسید به سر خسته ام از طنین ضرب غلاف بر حریر وجود پیغمبر (ص) خسته از ماجرای آتش و گل قصه ی باغ و هجمه ی تندر یک طرف بود کوه صبر و سکوت اسدالله  و فاتح خیبر آن طرف هم ایادی شیطان ریسمان و چهل نفر لشکر وای از ظلم و خدعه ی دژخیم که چه مکری گرفته او در سر نشنیدیم کافران بزنند همسری را مقابل شوهر آتش کینه شعله ها افروخت که نگنجد به عقل یا باور خاک بر سر کنید از این غم باب وحی است گشته خاکستر آتش افتاده می رسد به مشام عطر سندل و یا گل قمصر؟ غنچه پژمرد و گل شکست و شکست رونق گل رسید بر آخر با هجومی حرامیان کشتند پسری را به قصد جان پدر وای بر محکمِ کتابِ علی (ع) که از آن رفت سوره ی بر کدامین مصاب گریه کنیم؟ وای بر حال آل پیغمبر (ص) من چو موسی (ع) شناختم ناری آورم از حرارتش بخبر قصد من از قصیده تنها بود گفتن گوشه ای از آن محشر شرح این غم نمی شود کامل گر نویسم هزارها دفتر .
. 🏴 ۱۴۰۲ سلام الله علیها 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ هر زمان قصد ربنا می‌کرد ابتدا، شهر را دعا می‌کرد خانه اش مهبط ملائکه بود گرچه سائل برو بیا می‌کرد غصه‌ها را خودش نگه می‌داشت هرچه را مانده بود عطا می‌کرد «ای رسول خدا» نه! «یا ابتاه» پدرش را چنین صدا می‌کرد هم پیمبر به وجد می‌آمد هم خداوند را رضا می‌کرد (*) درد و غم کم نداشت، با این حال یاد غم های مرتضی می‌کرد شهر، یارش نبود ... اگر می‌بود مرتضی، محشری به پا می‌کرد کعبه ی اهل‌بیت، تنهایی ... دور حیدر، خدا خدا می‌کرد یک نفر تازیانه ای در دست حق پیغمبری ادا می‌کرد مادری بین شعله‌ها می‌سوخت یاد غم‌های کربلا می‌کرد پشت آن "در" چه شد؟ چه گویم ... آه فاطمه، فضه را صدا می‌کرد ... * رسول خدا به صدیقه طاهره علیهماالسلام فرمود: قولي يا أبةِ فانّها أحيى للقلب و أرضى للربّ (دخترم همچنان مرا "پدرجان" صدا بزن. اینگونه هم من خوشحال‌تر ام، هم خداوند راضی تر ! 📚 (تفسیر صافی/ ج ۳ / ذیل آیه ۶۳ سوره نور) . https://eitaa.com/asharehoseini14/7570
. السلام علیکِ ایتها الصدیقة الشهيدة زهرا که جانش نذر غم های علی است لحظه به لحظه در تمنای علی است روزی سه بار از نور او خورشید مات است نور و فروغی که ز سیمای علی است با هر نگاهش می بَرَد غم های او را با یک نگاهی که مسیحای علی است راز و نیازِ نیمه شب ها و سحرها وقت مناجاتش به نجوای علی است گفتا پیمبر که علی اصل نماز است او در نماز عشق و سودای علی است پشت درِ شعله ور و بر خاک کوچه اوج سجودِ یار والای علی است سجده به آدم از ملائک را شنیدی زهرا کنون افتاده بر پای علی است ردّی که مانده روی میخ درب خانه تیری میان قلب شیدای علی است گفتا که هر کس جان دهد بیند جمالش آری کنون وقت تماشای علی است اشک از دو چشم مرتضی بر چهره اش ریخت یعنی که این آغاز غم های علی است روح علی و فاطمه از هم جدا نیست کفو علی و یار و همتای علی است زهرا علی است و علی زهراست آری یعنی علی مرآت زهرای علی است ✍ روز شهادت روایت اول سیزدهم جمادی الاول ۱۴۴۵ دوشنبه ۶ آذر ۱۴۰۲ .
. السلام علیکِ یا ام‌الائمه و النُجَباء ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ غافلان آیه‌ی تطهیر خدا را نزنید شعله‌ی کینه به کاشانه مولا نزنید حامل وحی بر این خانه ادب‌ها می‌کرد به در خانه ام‌النجبا پا نزنید شرمتان کو؟ ز رسول مدنی ای مردم شعله بر خانه آن عصمت کبرا نزنید این که بر گردن او حلقه زده دست طناب فاتح بدر بود همسر او را نزنید دینتان کو؟ چه شد انسانیت و مردی‌تان؟ سیلی کینه به انسیه‌ی حورا نزنید چل نفر یک طرف و یک طرف آن منصوره ضربه بر بازوی صدیقه‌ی عذرا نزنید تازیانه، لگد و سیلی و آن ضرب غلاف دل ندارید مگر؟ این قدر او را نزنید ✍ .
. السلام علیکِ یا ام‌الائمه و النُجَباء ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آسمان لرزید وقتی خانه‌ام آتش گرفت عرش می‌گریید وقتی خانه‌ام آتش گرفت در هیاهوی چهل نامرد، ابلیس پلید فاش می‌خندید وقتی خانه‌ام آتش گرفت زهره‌ی زهرا منم نور تمام خلقتم ناله زد ناهید وقتی خانه‌ام آتش گرفت من که خود منصوره‌ام دیدم که فوج شعله‌ها گرد من پیچید وقتی خانه‌ام آتش گرفت پشت در، در تنگنای شعله‌ها و دودها شعله هم نالید وقتی خانه‌ام آتش گرفت خواستم تا حافظی باشم به پشت در ولی ضرب پا غرّید وقتی خانه‌ام آتش گرفت زد لگد افتادم از پا آن خبیث بی حیا ناله‌ام نشنید وقتی خانه‌ام آتش گرفت دست مولا بسته بود و فضه را کردم صدا او غمم فهمید وقتی خانه‌ام آتش گرفت چشم‌های دخترم را مجتبای من گرفت او مرا می‌دید وقتی خانه‌ام آتش گرفت ✍ .
. السلام علیکِ یا ام‌الائمه و النُجَباء ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ زنده‌ام من به تولای شما یا زهرا صحن دل پر ز تمنای شما یا زهرا نیست در عالم ایجاد زنی تا باشد هم‌قد رتبه و همتای شما یا زهرا پا گرفـتم ز طفولیت و انشاء الله مرگ من باد فقط پای شما یا زهرا چادر خاکی تو بیرق شوریده دلان سینه سوختگان ‌جای شما یا زهرا نشود لحظه‌ای آرام دل شیعه‌تان از غم همسر تنهای شما یا زهرا نشنیده است کسی در همه عالم بی‌بی غمی اندازه غم‌های شما یا زهرا جلوه کن بر دل بی‌تاب گدایان درت پرشکوه است تجلای شما یا زهرا در شگفتم که سماوات چرا برجا ماند بعد آن سیلی و سیمای شما یا زهرا لگد از یک سو و هوهوی غلافی نامرد متحد بهر تسلای شما یا زهرا شاعر ✍ .
. بسیج است و طریق پایداری بسیج است و مسیر اقتدارش بسیج است و بلندای نگاهش بسیج است و شکوه بی شمارش به اخلاصِ عمل دیده بسیجی طلوع بی نظیر قلّه ها را ز مرز بودن و ماندن گذشته ست وَ طی کرده مسیر قلّه ها بسیجی یک طریق است و تفکّر که دارد با خودش فرهنگ ایثار ز میدان رشادت بی محابا به گوش آید ازو آهنگ ایثار بُود از آنِ او نَصْرُ مِنَ الله به قدرت شرحی از فَتْحٌ قَریِب است بتازد بر صف دشمن ، ببینید به میدان شجاعت بی رقیب است بسیجی در عراق آورده نیرو به لبنان جِیْشِ حزبُ الله دارد بسیجی چشمِ بیدار زمان است بصیر است و دلی آگاه دارد بسیجی می خروشد بر ستمگر بُوَد گاهی ( یَمَن ) گاهی به ( غَزّه ) چو حاضر می شود در جاده ی عشق از اینجا می بَرد راهی به غَزّه اگر غَزّه به خون غلتیده امّا بُوَد پیروز میدان شهادت تأسی کرده بر آیات قرآن وفا کرده به پیمان شهادت به غَزّه بنگرید و آه و دردش چه شب هایی که در خون و خطر خفت اگر مظلوم امّا مقتدر اوست به خون غلتید و از فتح و ظفر گفت بسیجی پیرو زهراست آری دفاعِ از ولایت شیوه ی اوست درختی پُر ثمر باشد که هر دَم فتوحات مکرّر میوه ی اوست چو بُردم نام زهرا را ، دلم سوخت به یاد مادری پهلو شکسته به یاد مادری لبریز اندوه به یاد مادری بازو شکسته ** حاج محمود تاری «یاسر»✍ .
. آتش گرفته سینه ام از ماجرای تو ابرم همیشه مادر من در عزای تو پاک ست فرش قلب من از آفت ریا شکر خدا که شسته شده زیر پای تو از داغ محسنت جگرم پاره پاره است بیچاره آن کسی که نسوزد برای تو یا "فضةُ خُذینیِ" تو می کشد مرا باید که مُرد از غمِ در روضه های تو زخم تو جانگدازترین داغ شیعه است ای جانِ شیعه جانِ جهانی فدای تو تا روز حشر مادر شیعه نمی رود از قلب بچه های تو سوز صدای تو ابلیس رو سفید شد از دشمن علی آتش کشید از حسدش تا سرای تو می میرم از غم پسری که به کوچه ها با اشک و رنج و بغض شد آنجا عصای تو ✍ .
. السلام علیک ِ ایتها الصدیقه الشهیده دریغ می کنی ای ماه، یک نگاه از من نگاه کن به من و جان ِمن بخواه از من درست حدس زدم، روی تو کبود شده اگرچه پوشاندی صورت ِ سیاه از من میان ِ خانه عجب روضه ای به پا کردی دو چشم ِپُر اشک از تو، دل ِ پُر آه از من تو می روی به کدامین فراق گریه کنم گرفت دشمن تو طفل ِ بی‌گناه از من به قدر ِلحظه‌ای از یاد تو رها نشدم چقدر ناله شنیده است گوش چاه از من سپید بخت ِ من، آتش به خانه ام زده‌اند تو را گرفت سیاهی ِ یک سپاه از من ✍      .
. همین‌که روح زخمی‌ات، سبک شد از لباس‌ها زدند روی دست‌شان، مکاشفه شناس‌ها چه سایه‌های مبهمی نشسته زیر پلک تو چه کرده با ظرافتت، غرور ناسپاس‌ها به وقت غسل، هم‌چنان گوش تو زنگ می‌زند تو را رها نمی‌‌کند هنوز این تماس‌ها جان سه تا امام را به لب رسانده‌ای؛ مرو! توجّهی نمی‌‌کنی چرا به التماس‌ها؟ جز پر قو، چه بستری مطابق است با تنت؟ بیم خراش دارم از خواب تو روی یاس‌ها برو ولی حلال کن؛ جهان مزاحم تو شد به درک تو نمی‌‌رسد شعور آس‌و‌پاس‌ها خدا در بهشت را، محو کند نبینی‌اش مباد باز در دلت، زنده شود هراس‌ها به یاد قبر مخفی‌ات چو ابر گریه می‌کنم گاه که می‌روم سر مزار ناشناس‌ها تو درد و روضه نیستی؛ تو راز آفرینشی تو را زدند کافران، پرت شود حواس‌ها ✍ .
. سلام‌الله‌علیها ✍ باز هم دل، بی قرار روضهٔ مادر شده باز حرف صورت و سیلی و میخ در شده بازهم آتش به جان ما رسیده از دری کز غم سوزاندنش چشم دو عالم، تر شده حرف، حرف بغض و کینه از علی بوده فقط آتشی کز کینه، پنهان زیر خاکستر شده فاطمیه شد، مرور خاطرات درد و داغ علت کون و مکان، تنها و بی یاور شده فاطمیه شد که دل بر منبر اندوه و اشک روضه‌خوانِ رنج‌های دخت پیغمبر شده مهدیِ صاحب زمان دارد به لب شور و فغان آسمان ازاین مصیبت خاکِ غم بر سر شده بین آتش سوخت زهرا، تا علی مانَد فقط سوره‌ی کوثر فدایِ ساقیِ کوثر شده ای علی! مظلوم عالَم! جان فدای غربتت بعد زهرا خود بگو از غنچه‌ی پرپر شده غیر تو مظلوم و غیر فاطمه مظلوم‌تر، نیست در عالَم، غمت از هر غم افزون‌تر شده کی به پایان می‌رسد شب‌های بی مهتاب تو وعد‌ه‌ی دیدارتان درعالم دیگر شده * * دوستت دارم اگرچه روسیاهم روسیاه لطفت امّیدِ منِ شرمنده در محشر شده «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» .
. گریز می زنم از مادری به فرزندش ز فاطمه، به گل نرگس ِ برومندش گریز می زنم از وصفِ غربت زهرا به وصفِ غربتِ موعود عترت زهرا گریز می زنم از اشک دیده ی مادر به گریه‌های ولیّ ِ زمانه ی داور گریز می زنم از ناله های دُخت رسول به ناله های امام زمان، اُمید بتول گریز می زنم از مادری که شد مظلوم به ظلمها که روا شد به آخرینْ معصوم برای حضرت مهدیست مادرش الگو به درد حضرت زهراست مهدی اَش دارو رسد به دست امام زمان، به اذنِ خدا همان درفش ِ جهادی که داشت خیرِ نِسا زمین که خورد صدا زد: کجایی مادرجان! برای یاری مادر، می‌آیی مادرجان؟! به کوچه ها، به پس ِ در، به بسترش زهرا به حال زار، یقیناً صدا زده او را اگر برای حسین است صبح و شب، گریان برای حضرت زهراست خونجگر، هر آن ظهور،نقطه ی پایان حـُزن و درد و عزاست ظهور، باعث خوشحالیِ دل زهراست کسی که شرق به غرب جهان،حکومت اوست سراجِ عزّت زهرا به طاقِ نصرت اوست دعا کنیم بیاید نه بهر شادی ما فقط به خاطر قلبِ شکسته‌ی زهرا ۳ آذر ۱۴۰۲ .
کلاس های درسی مقتل حضرت زهرا (س) را روی کانال ضامن اشک مشاهده بفرمایید کانال مقتل ضامن اشک👇👇👇 https://eitaa.com/zameneashk1
. آن زمان که پشت در میسوخت مادر مثل شمع گوئیا میسوخت یک دنیا سراسر مثل شمع آب شد عالم برای چشم پر اشک حسن تا جلوی چشم او شد آب، مادر مثل شمع زد علی پر پر برای فاطمه پروانه وار ذوب شد زهرا هم از غم‌های حیدر مثل شمع حکم دلدار است جان دادن به پای دلبرش عشق یعنی سوختن از پای تا سر مثل شمع شعله‌ی خوشبختی این خانه روشن بود، حیف در مسیر تندباد افتاد آخر مثل شمع روضه‌های فاطمه تفسیرشان قتل علیست کل قرآن جان سپرد از داغ کوثر مثل شمع غافل از حال دل پروانه‌های خویش نیست گرچه دارد مادر ما شعله در بر مثل شمع ✍ 📝گروه ادبی یاقوت سرخ .
بسم الله الرحمن الرحیم رونق بعد از تو خانه دیگر از رونق می‌افتد چون خانه‌ی بی‌مادر از رونق می‌افتد باتو به هرترتیب رونق دارد، اما تو می‌روی و آخر از رونق می‌افتد هم خانه‌ی حیدر ندارد بی‌تو لطفی هم خانه‌ی پیغمبر از رونق می‌افتد بعد از فدک اهل ریا فهمیده بودند با خطبه‌هایت منبر از رونق می‌افتد درد عجیبی نیست این خانه‌نشینی چون مرغ بی‌بال‌وپر از رونق می‌افتد حال علی آیینه‌ی بیماری توست بی‌تو جهان حیدر از رونق می‌افتد بیمار باشی خانه‌ات رونق ندارد اما نباشی بدتر از رونق می‌افتد... 📝گروه ادبی یاقوت سرخ .
. گاه حتی در مصیبت آه کم می آورد پیش بغض مرد گاهی چاه کم می آورد زخم کاری باعث تحلیل نیرو می شود شیر بین چند تا روباه کم می آورد تکیه بر دیوار دادن چاره ی ناچاري است سینه ی مجروح بین راه کم می آورد در سپر بودن برای ضربه های بی هوا مطمئنا قامت کوتاه کم می آورد خانه بی مادر شبیه گور دسته جمعی است مثل توحیدی که "الا الله" کم می آورد چند روزی پشت ابر آستین پنهان شده صورتی که پیش نورش ماه کم می آورد داغ زهرا کوه را هم از کمر خم می کند زانوی خیبر گشا هم گاه کم می آورد فاطمه پشت و پناه اشک های حیدر است بعد سرلشگر ، سپاه شاه کم می آورد هیچ کاری بر نمی آید بغیر از صبر از آنکه در احقاق حق همراه ، کم می آورد .