💞خواهش می کنم
.برای صحبت کردن با هم،
وقت بگذارید✅
حتی اگر شده،
روزی نیم ساعت یا یک ربع👌
💞حتما با هم صحبت کنید.
حتما مراقب رفتار و گفتارتان در رابطه با فضای مجازی باشید
حتما همسرتان را در جریان تماس هایتان و پیامکهایتان بگذارید👌
💞همسر شما مهم ترین فرد زندگی تان است.
قدر آرامشش را بدانید.
سعی کنید، همیشه مایه ارامش یکدیگر باشد.
چون آرامش همسرتان، آرامش شماست.
😊از ما گفتن👌
امیدوارم حواستون باشد
و قدر همدیگر را بدانید💞
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_53
زانوانش را بغل کرد و سرش را رویشان گذاشت.
چشمانش را بست و به تیرگی بخت و سرنوشتش اندیشید.
صدای مهربان وخسته ای اورا به خود آورد.
نادر، مهربانانه نگاهش کرد و گفت:"آقا چرا اینجا خوابیدید؟"
نگاهی به اطرافش انداخت و با تعجب گفت:"من اینجا چه کار می کنم؟"
بلند شد و لباسش را تکان داد.
رو به نادر کرد و گفت:"خودت این موقع شب اینجا چه کار می کنی؟"
نادر سرش را پایین انداخت و گفت:"راستش آقا برای نماز شب پا شدم. چیزی به اذان صبح نمونده. از پنجره نگاه کردم، دیدم چیزی کنارِ باغچه است.
اومدم که دیدم شمایید. ببخشید قصدِ جسارت نداشتم."
امید به یاد چند شب پیش افتاد که نیمه شب چراغِ اتاقِ نادر روشن بود.
پوزخندی زد و گفت:"یعنی تو این قدر بی کاری که نصفه شب، پا می شی نماز بخونی؟ واقعا که؟ چی باید گفت به شماها؟"
بعد هم با سرعت به سمت ساختمان برگشت.
نادر نگاهی به آسمان انداخت و آرام گفت:"خدایا کمکش کن."
صبح با صدای پدرش از خواب پرید.
از پشتِ درصدایش کرد وگفت:" زود باش بلند شو. لنگه ظهره . هزار تا کار داریم. تا من برسم شرکت اومدی ها."
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_54
با حالی زار و خسته، از جایش برخاست.
امروزحتما روزِ کِسل کننده ای بود.
اتومبیلش را جلوی در شرکت پارک کرد. وارد ساختمان شد.
داخلِ آسانسور که شد، همزمان یکی از منشی های شرکت هم رسید.
با اجازه ای گفت و داخل شد.
امید رویش را برگرداند. از توی آینه، چشمش به دخترک افتاد. نا خداگاه خیره به او شد. بیشتر از نیمی از موهای رنگ شده اش بیرون بود. آرایشِ غلیظی داشت. پوزخندی زد و در دلش گفت:"دیگه قیافه واقعی اش پیدا نیست."
به یادِ زهرا افتاد. با آن حجاب و آن چهره ساده و بدون آرایش، چه جذابیتی دارد.
آهی کشید که در آسانسور باز شد و با عجله از آن خارج شد.
"هیچ دختری، هیچ جای دنیا، هرگز و هرگز، به زیبایی و خوبی زهرا نمی رسد."
دلش می خواست با او صحبت کند. تا همین اول روز، صدایش آرامش بخشِ جانش شود و پشت کند به تمامِ بدبختی ها و بی خیال دنیا شود.
ولی افسوس که نمی شد. زهرا حد و حدود ها را نگه می داشت. جز چند کلمه سلام واحوالپرسی چیزی نمی گفت. تازه به چه بهانه ای. "این همه حیا و معصومیت، چطور در وجود یک نفر گنجانده شده بود."
کلافه از افکارش، دستی میان موهایش کشید. در زد. کسی جواب نداد. منشی که به احترامش ایستاده بود، گفت:"جناب مهندس نیستند. یعنی تماس گرفتند گفتند کاری پیش اومده نمی تونن بیان شرکت."
امید با تعجب نگاهش کرد و گفت:"ولی خودشون به من گفتن که بیام."
منشی گفت:" شرمنده به من چیزی نگفتند."
با ناراحتی گوشی تلفنش را از جیبش بیرون آورد و شماره مادرش را گرفت:"سلام. من اومدم شرکت ولی پدر اینجا نیست. گویا قرار نیست که بیاد. چه کار کنم؟..... باشه منتظرم."
روی مبل راحتی نشست.چند لحظه بعد مادرش تماس گرفت:" بله مامان جان... بفرماییدِ.... اِه.... پس چرا به من گفت بیام.... باشه ممنون... چشم... فعلا ..."
لحظه ای مکث کرد"یعنی چه کاری پیش اومده از شرکت مهم تر؟ بعید بود پدرش شرکت را رها کند و جای دیگری برود. حتما کارِ مهمی بوده. ولی هر چه بود به نفع امید تمام شد.
از جا بلند شد و از شرکت بیرون زد.
با خوشحالی به طرفِ دفترِ استاد تهرانی راه افتاد.
با خودش گفت:"اشتباه فکر کردم، امروز حتما روزِ خوبی می شود."
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
YEKNET.IR - tak - 2 safar 1441 - meysam motiee.mp3
6.65M
🌴شب زیارتی امام حسین(ع)
🍃هیچ پرچمی غیر کربلا بالا نیست
🍃حسین معنی آزادیست
🎙 #میثم_مطیعی
⏯ #زمینه
🌙 #شب_جمعه
🌷 #شبتون_حسینی
🌷 #التماس_دعا
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴شب زیارتی امام حسین(ع)
🍃ننه امالبنین به چادرت گرفتارم
🍃دارم از غصه میمیرم و به رو خودم نمییارم
🎙 #حسین_ستوده
⏯ #نماهنگ
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌙 #شب_جمعه
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💖✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
سلام امام زمانم🌺
سلام صبحتون پر نور🌹
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨امام صادق علیهالسلام فرمودند:
عمل اندک و بادوام که بر پایه یقین باشد و در نزد خداوند از عمل زیاد که بدون یقین باشد برتر است.✨
#التماس_دعا_برای_ظهور
@asraredarun
┄┅─✵💖✵─┅┄
محبتهای جاودانه.mp3
5.99M
#پادکست_روز
#دکتر_رفیعی | #استاد_شجاعی
√ فقط در یک حالت محبتهای شما « ذخیره » شده، هدر نمیرود و باعث سرعت فوقالعادهای در رشد روحی شما خواهد شد.
@ostad_shojae | montazer.ir
#لذت_بندگی و
#برنامه_ترک_گناه 99
🌺✅💯🔷🔸🇮🇷
#مبارزه_با_راحت_طلبی 19
"مبارزه با راحت طلبی برای خانم ها"
🔹بعضی خانم ها میپرسن که ما کار بیرون از خونه انجام بدیم یا خیر.⁉️
ببینید این موضوع بستگی به شرایط فرد داره.
🔺یه موقع هست که یه خانم هیچ کاری توی خونه نداره و صبح تا شب به در و دیوار نگاه میکنه و تخیل میکنه یا میشینه پای تلویزیون که خیلی خطرناک هست❌
طبیعتا همچین فردی بهتره که یه کار بیرون از خونه انجام بده تا هم راحت طلبیش رو بزنه و هم از تخیلات و فکر های بد نجات پیدا کنه.✔️
🖲اما یه موقع هست یه خانمی چند تا بچه داره و میتونه در بسیاری از هزینه های زندگی کمک کنه. خب ایشون بهتره توی خونه باشه و کارای خونه رو ساماندهی و مدیریت کنه.
✅🔶✔️
مثلا به تربیت صحیح بچه ها و
درست کردن انواع غذاهای خوبی که متناسب با مزاج اعضای خانواده باشه بپردازه.🍝🍜🍲
✅هر خانم خانه داری باید پزشک خانواده ی خودش باشه و اعضا رو با غذا های متناسبشون درمان کنه.☺️
حق هم نداره بگه من بلد نیستم. باید یاد بگیره!😒🚫
👈اگه بتونه راحت طلبیش رو بزنه و مثلا مربا و ماست و پنیر و کیک و ترشی و.... درست کنه که خیلی عالیه.🍮🍫🍭🍦🍰🎂🍧🍧🍛
🔹گاهی چه اشکالی داره که خانم ها ، لباس ها رو با دست بشورن
هم توی مصرف آب و برق و گاز صرفه جویی میشه و هم به اقتصاد خانواده و جامعه کمک میکنه و هم راحت طلبیش رو هر چه بیشتر داغون میکنه.✅
🔴تا اونجا که میشه خانم ها به هبچ وجه نذارن که شوهرشون غذای بیرون از خونه بخره.
🔺اگه خانم های جامعه ی ما همگی مدیریت صحیحی توی خانواده داشته باشن بهترین کمک به اقتصاد مقاومتی صورت گرفته.
اگه کسی میخواد رهبرش رو یاری کنه شروع کنه....
🔹🔸✅🇮🇷🔹
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#لذت_بندگی و
#برنامه_ترک_گناه 100
🌺✅💯🔷🔸
#مبارزه_با_راحت_طلبی 20
🔺تا میتونید رنج بد نکشید. از رنج هایی هم که میکشی استفاده کن. سعی کن با کشیدن این رنج ها ، مقرب بشی.👌✅
🔶طرف میره حرم امام رضا علیه السلام، گریه و زاری. ته همه ی حرفاش رو که میبنی، حسادت هست.😒
داره غصه میخوره به خاطر حسادتی که داره.
بابا تو چرا غصه ی حسادت رو میخوری؟⁉️
این غصه که تو رو مقرب نمیکنه! چرا این غصه رو میخوری؟!😒
🔺ته رنجش رو که نگاه میکنی غرورش هست. آخه این دیگه چه رنج مسخره ای هست که میکشی؟!
یکی از برنامه های خوب و معقول برای ازبین بردن رنج ، ورزش هست.🏋♀️⛹
✅ورزش چیه؟
یعنی اینکه خودت بری به استقبال رنجی که بعدا یه راحتی جاش بیاد✔️👏
و اتفاقا همون خستگی هم تنومند ترت میکنه. قوی ترت میکنه.
چقدر خوبه؟
احسنت!😊
🔶اگه تو با اختیار خودت به استقبال رنج های خوب بری، رنج بد دیگه نمیکشی.
چی از این بهتر میخوای؟
این طبیعت دنیا هست. چرا با اختیار خودت سراغ رنج های خوب نمیری؟
ورزش یادتون نره!
🔹🔸✅🇮🇷🔹
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 یک نگاه متفاوت به زندگی!
🔻بیایید از این زاویه زندگی را ببینیم!
👈 کیفیت بهتر + متن
#تصویری
@Panahian_ir
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_55
روزِ پر کاری را کنارِ محسن داشت.
به قدری غرق در طرح های اولیه بودند که گذر زمان را حس نمی کردند.
فقط نماز خواندنِ محسن بود که فهماند، ظهر شده.
بعد از ظهر هم تا عصر مشغول بودند.
کار زیاد بود و حساس. ولی دو مهندس جوان، با ذوق و شوق ادامه می دادند.
عصر استاد تهرانی وارد اتاقشان شد.
چنانِ سرگرم کار بودند که متوجه نشدند.
استاد لبخندی زد و برایشان کف زد.
تازه متوجه حضورش شدند.
هر دو خندیدند و از استاد عذر خواهی کردند.استاد گفت:"عذر خواهی برای چی؟ من از دیدن این همه شور و انرژی به وجد میام."
بعد آهی کشید و گفت:"جوونی کجایی که یادت بخیر"
آن دو هم خندیدند.
استاد به میز جلویش اشاره کرد وگفت:"می بینم غذاتون را هم هنوز نخوردید؟"
محسن گفت:" استاد فرصت نداریم. همین طوری هم کلی از کار عقبیم. باید فکر آبروی شما هم باشیم."
بعد با صدای بلند خندید.
استاد گفت:"خب به هر حال، باید به فکر سلامتی خودتون هم باشیدِ یالا تعطیل کنید. اول غذا بخورید بعد هم به سلامت. برای امروز کافیه. نمی خوام اینجا بی هوش بشید. بی کار نیستم مثل آمبولانس بیمار جا به جا کنم."
هر سه با صدای بلند خندیدند.
امید از خندیدنِ خودش تعجب کرد. خیلی وقت بود که این طوری از ته دل نخندیده بود. البته توی دور همی هایش با دوستانش بگو و بخند داشتند. ولی نه این طوری از ته دل.
به اصرار استاد دست از کار کشیدند و غذا خوردند. غذایی که دیگر سرد شده بود.
بعد هم کار را تعطیل کردند و رفتند.
تمامِ طولِ مسیر تا خانه را به غیبت امروز پدرش از شرکت فکر کرد.
خیلی عجیب بود.
وقتی به خانه رسید هنوز پدر نیامده بود.
عجیب تر این که، مادرش هم حالِ خوشی نداشت.
مخصوصا سرِ میزِ شام. کاملا مشخص بود که میلی به خوردن ندارد.
هر چند دیر آمدن و نیامدن پدرش اصلا عجیب نبود، ولی دلش گواهی بد می داد.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_56
باز هم نتوانست بخوابد. روی تخت جابه جا شد و گوشی اش را برداشت.
دل نگران و آشفته بود. چه چیز می توانست آرامش کند؟
صفحه گوشی را باز کرد.
از وقتی مشغول کار پروژه شده بود، کمتر از حال رفقا خبر داشت.
شاید صحبت با یکی از دوستانش حالش را بهتر می کرد.
فضای مجازی بود و گروه دوستانه.
تعداد زیاد پیام ها لبخند به لبش نشاند.
حتما میانِ این همه پیام، چیزی برای سرگرمی هم پیدا می شود.
پیام ها را زیرو رو کرد. ولی دریغ از خبر خوش.
پیام هایی که قبلا برایش خوشایند بود، دیگر هیچ ارزشی نداشت.
عیب از کجا بود، از خودش، از دوستانش،....
کلافه شد و گوشی را خاموش کرد.
چشمانش را بست و روی هم فشرد.
ولی یکباره پلک هایش باز شد.
اصلا امشب این پلک ها هم سرِ ناسازگاری گذاشته بودند.
کاش گوش به فرمانش بودند و برای همیشه بسته می شدند. برای همیشه.
از تخت و خوابیدن، بیزار بود.
هر چه غلت زد، فایده ای نکرد.
کنارِ پنجره رفت. هنوز از اتومبیل پدرخبری نبود.
کجا بود که از صبح تا به حالا از خانه و شرکت، بریده.
احساسِ تشنگی و خفگی کرد.
آهسته از پله ها پایین رفت.
سالن با نورِ کمی روشن بود.
مادرش را دید که روی کاناپه نشسته.
به سمتش رفت. با تعجب نگاهش کرد.
گوشی به دست و نشسته رو به روی تلویزیون خوابش برده بود.
نفسش را با حرص، بیرون داد.
"این زنِ چه گناهی کرده که مستحقِ این همه عذاب است؟"
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
سوالهاتون را می تونید برای ادمین بفرستید👇
@asheqemola
یا ناشناس 👇
لطفا، سوالات، نظرات و پیشنهاداتتون را برام ناشناس بفرستید✅
لینک ناشناس👇👇👇
https://harfeto.timefriend.net/16819268027013
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
آغاز سخن یاد خدا باید کرد
خود را به امید او رها باید کرد
ای با تو شروع کارها زیباتر
آغاز سخن تو را صدا باید کرد
الهی به امید تو💚
سلام امام زمانم🌺
سلام صبحتون پر نور🌺
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨حضرت محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمودند:
نشانه توبه كننده چهار است:
عمل خالصانه براى خدا،
رها كردن باطل،
پايبندى به حق و
حريص بودن بر كار خير.✨
#التماس_دعا_برای_ظهور
@asraredarun
#انگیزشی💪
غمها ارزش جنگیدن ندارند،
رهایشان کنید.
غمها آنقدر خسته اند
که با کمترین بی توجهی ازپای درمی آیند،
پس شادی کنید و با امید زندگی کنید...💪👏
همیشه به فضل و رحمت خدای مهربان امیدوار باشید
خدایا شکر، الحمدلله رب العالمین🌺
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مداحی آنلاین - مقام و فضیلت حضرت زهرا - حجت الاسلام رفیعی -.mp3
3.51M
🏴 #ایام_فاطمیه
♨️مقام و فضیلت حضرت زهرا(س)
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #رفیعی
#السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهرا_س
@asraredarun
●➼┅═❧═┅┅───┄