هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
#رونمایی
#سرفصلهای
#دوره_اسرار_زناشویی
یا
#آشتی با بدن
👇👇👇👇👇
🔸آناتومی اندام تولید مثل
🔸نحوه رابطه صحیح
🔸باورهای غلط در مورد رابطه
🔸تربیت جنسی نوجوان
🔸چگونگی رسیدن به لذت نهایی
🔸انواع رابطه خوب و موثر
بر اساس شخصیت هر فرد
🔸علل خیانت و راهکارهای جلوگیری از آن
🔸فانتزی های جنسی
و......
مسائل خیلی مهم که دانستنش برای هر خانم متاهلی واجبه ✅✅
چرا که دانستن این موارد کمک می کنه همسرتون و حتی خودتون را بهتر بشناسید
و
تلاش تون در مسیر صحیح قرار بگیره
و صد البته رضایتتون از زندگی و کنار هم بودن صد چندان شود
ما اینجایی که کمک تون کنیم
از زندگی بیشترین لذت را ببرید✅
چون شما لایق بهترین ها هستید💐👏👏
پس خودتون را دست کم نگیرید
و برای ساختن زندگی بهتر تلاش کنید💪👏👏
عشق و محبتتون در زندگی زناشویی روز افزون باد🌺🌺💞
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
سلام علیکم
هزینه واقعی شرکت در دوره
#اسرار_زناشویی
یا
#سواد_جنسی
۹۹۰،۰۰۰ تومان است
که با احتساب ۷۰/۰ تخفیف
فقط و فقط
با
پرداخت
۳۹۰،۰۰۰
می تونید این دوره را خریداری کنید👏
لطفا کلمه
اسرار زناشویی
را برای ادمین بفرستید👇
@asheqemola
مبحث نکات و سیاست های #همسرداری و #تربیت فرزند را در کانال اسرار درون
پیگیر باشید👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
🎁اگر بنر دوره را برای گروه هاتون بفرستید و عکس بفرستید، باز هم یک #تخفیف خواهید داشت
پس عجله کنید👏
#تخفیف_ویژه
۱۰۰ نفر اولی که ثبت نام کنند
می تونن از تخفیف استفاده کنند🎁👏👏👏
خانم های گل
بهترین هدیه🎁🎁
برای همسرتون اینه که وارد دوره بشید
و
روش های صحیح را بیاموزید و در زندگی زناشویی به کار ببرید
اون وقته عشق و محبت و لذت بی نظری را به همسرانتان هدیه می دید💞😍👏👏
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
خانم های گل بهترین هدیه🎁🎁 برای همسرتون اینه که وارد دوره بشید و روش های صحیح را بیاموزید و در
🎁عجله کنید تا از این تخفیف و عیدی
جا نمونید💥💥💥💥
سلام علیکم ممنون از لطف شما💐
حتما از ادمینمون #تخفیف_ویژه بگیرید🎁
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
سلام علیکم والا چه کنیم😊⁉️ تمام تلاش مون اینه که شما ها بتونید این دوره ها را شرکت کنید و طعم عش
امشب هم که شب عیده
مگر بهتر از مولا امیرالمومنین داریم
جانم به فدای خودشان و اولادشان
بابی انت و امی و نفسی و مالی و اولادی یا امیرالمومنین💐💐💐
می خوام امشب همه شاد باشند به برکت این میلاد
پس
در #دو_قسط هم می پذیریم💥
عجله کنید تا از تخفیف جا نمونید👏👏
#بازخورد
#دوره_اسرار_زناشویی
یا
#سواد_جنسی
باسلام عرض ارادت🌹🌹
خانمی هستم باسن ۵۷ سال وتحصیلات ارشد مشاوره دارم
فکرمیکردم این دوره اسرار زناشویی هم یه سری اطلاعات داره که لازمه بدانم
ولی فوق تصورم دیدم🌹🌹کاملا کاربردی وقابل مقایسه زندگی قبل از دوره وبعداز دوره نیست✅✅✅
تدریس استاد فرجام پور گل هم عالی بود ✅✅✅✅
توصیه من اینه که هرکس مایل به زندگی عاقلانه وبالغانه هست،شرکت کنه🌹🌹🌹🌹
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
#بازخورد #دوره_اسرار_زناشویی یا #سواد_جنسی باسلام عرض ارادت🌹🌹 خانمی هستم باسن ۵۷ سال وتحصیلات ارش
به جرات عرض می کنم
این دوره
کاملا جامع و کامله✅
و کلی اطلاعات مفید و تمرینات کاربردی
درباره مسائل زناشویی
و اتاق خواب
همراه فایل های تصویری
و توضیحات کامل
براتون در نظر داریم👌
💞هر خانم دلبری
که قصد ساختن زندگیش
و عاشق و وابسته کردن همسرش را داره
حتما حتما باید این دوره را بگذرونه👌
پس با خیال راحت ثبت نام تون را قطعی کنید.
متاسفانه بیشتر اختلافات زناشویی و نارضایتی از زندگی
ناشی از مسائل زناشویی و اتاق خواب است.
چرا نباید این مشکل برای همیشه حل بشه⁉️
تا وقت هست
استفاده کنید
که خدای ناکرده
حسرتش به دلتان نماند.
برای ثبت نام به ادمین پیام بدید👇
@asheqemola
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
سلام علیکم خانم های عزیز لطفا متن های قشنگ تون برای روز مرد را بفرستید تا با دوستانتون به اشتراک
خانم های عزیز منتظر متن های قشنگ تون هستیم👆💥💥
خودم بفرستم براتون 😊⁉️
فقط چندتا می فرستم
البته از دلبرانه های کانال هممی تونید استفاده کنید🌹🌹
متن پیامک برای همسرتون
به مناسبت #روز_مرد👇👇👇
اگر مایل بودید بازخورد همسرتون را برامون بفرستید✅
❤️خداوند اول مرد را آفرید
تا وقتی زن را خلق می کند،
زن تنها و بی پناه نباشد.
تنها پناهگاهم
امیدم
و نهایت آرزویم
روزت مبارک😘😘❤️❤️
#ایده_متن_روز_مرد
❤️می گویند امروز روز مرد است
اما
برای من
هر روز روز توست
چون نفسم به نفست بند است😘😘❤️
عشق ابدیام دوستت دارم.
روزت مبارک😘😘❤️❤️
#ایده_متن_روز_مرد
❤️تمام دلخوشی ام
مایه آرامشم
سایه سرم
عزیز از تر جانم
روزت مبارک😘💖
ممنونم که هستی
از خدا هم ممنونم که تو را به من داد❤️
امروز و هر روز روز توست.
روزت مبارک😘❤️❤️❤️
#ایده_متن_روز_مرد
مداحی_آنلاین_دلبرتین_عالم_حجت_الاسلام.mp3
3.39M
🌸 #میلاد_امام_علی(ع)
♨️دلبرتین عالم
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #علیرضا_پناهیان
#میلاد_امام_علی(ع)💖
#روز_پدر_مبارک_باد🎊🎉
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
══💝══════ ✾ ✾ ✾
مداحی آنلاین - علی کیه ساقی کوثر - کریمی.mp3
11.81M
🌸 #میلاد_امام_علی(ع)
علی کیه ساقی کوثر
علی کیه فاتح خیبر
🎤 #محمود_کریمی
#میلاد_امام_علی(ع)💖
#روز_پدر_مبارک_باد🎊🎉
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
══💝══════ ✾ ✾ ✾
خورشيد چراغكي ز رخسار عليست ...
مه نقطه كوچكي ز پرگار عليست ...
هر كس كه فرستد به محمد صلوات ...
همسايه ديوار به ديوار عليست ...
#ولادت_امام_علی_ع_مبارک
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
══💝══════ ✾ ✾ ✾
🌹🌹🌹🌹
🌸میلاد با سعادت
💗حضرت علی علیه السلام
و روز پدر مبارک 🎉 🌸
🌸قدر پدرهاتون بدونید
💗بوسه بر دست پدر یعنی :
رسیدن به عرش الهی 💗🌸
🌸امیدوارم سایه پدرو مادر عزیز تون
💗همیشه بالای سرتون باشه
و خدا بهشون سلامتی بده💗🌸
روح پدران آسمانی شادباشه🥀🥀
هدیه به روح پدران اسمانی صلوات
اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم🌺
عیـدتون مبـارک 🎉 🎊 🎉
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_175
با احساسِ نوازش دستی بر روی صورتش، آرام چشمانش را باز کرد.
لبخندِ خاله زری مهمان نگاهش شد.
با نگاهی مادرانه، محبتش را بر سر انگشتانش ریخته بود و صورت امید را نوازش می کرد.
نا خداگاه لبخندی بر لبش نشست و آرامش مهمان وجودش شد.
آرامشی که این روزها خیلی به سراغش می آمد و بیقراری و استرس را از جانش دور می کرد.
هر چه بود لذت بخش بود.
از جا بلند شد وسلام کرد.
خاله زری خم شد و روی سرش را بوسید و جواب سلامش را داد و گفت:" خیلی سال می شد که ندیده بودم اینطور آرام بخوابی. درست مثلِ بچگی هات. همون طور معصوم و آرام."
احمدآقا خندید گفت:" خب خبر نداری خانم، ما اینجا انواع داروهای تقویتی و آرامش بخش را داریم."
و همه باهم خندیدند.
امید با خود اندیشید:" انگار حرف های احمدآقا صحیح است. از وقتی که در کنارشان است، از استرس و ناراحتی اش کم شده. حتی کف دستانش هم عرق نمی کند. شب ها هم راحت می خوابد. آیا راستی راستی، این مردان و این فضا، باعثِ آرامشش بودند. قطعا همین طور است."
لبخندی زد و گفت:"واقعا بودنِ کنارِ شماها، لذت بخشه."
از اتاق بیرون رفت.
در افکارِ خودش غوطه ور بود که ناگهان زهرا را رو بروی خودش دید.
زهرا سر به زیر انداخت و سلام کرد.
جوابش را داد و سر جایش خشکش زد. زهرا کمی مکث کرد و گفت:"ببخشید،اگه اجازه بدید برم داخل."
وبه اتاق اشاره کرد.
امید تازه متوجه شد که جلوی در اتاق را گرفته. ببخشیدی گفت و کنار رفت تا زهرا وارد شود.
بی اختیار ایستاد و رفتنش را نگریست.
"امروز چه روزِ خوبی خواهد شد، بیدار شدن با نوازش های خاله و بودن زهرا."
لبخندی زد و به طرف سرویس بهداشتی رفت.
وقتی برگشت، همه دورِ احمدآقا بودند. خاله و دخترها و مادر بزرگ و مادر، و پزشکی که همراه چند پرستار برای ویزیت آمده بود.
به طرفشان رفت و سلام داد. مادرش دستش را فشرد و احوالپرسی کرد. مادر بزرگ و رویش را بوسید.
همه منتظر بودند تا پزشک نظرش را بگوید. اما پزشک از همه خواست اتاق را ترک کنند.همه بیرون رفتند. ولی امید ماند.
پزشک که مرد میانسالی بود، به احمدآقا گفت:"اگه اجازه بدید قبل از انتقال، باید دوباره چشمهاتون را معاینه کنم. تا با خیال راحت منتقلتون کنیم."
احمدآقا با لبخند گفت:"آقای دکتر ما که از خیرِ چشمهامون گذشتیم. دیگه اختیارش دستِ خودتونه."
پزشک با مهربانی، دستش را بر سر احمدآقا کشید و گفت:"درست می شه پهلوون، توکل به خدا"
و به پرستار اشاره کرد تا باند را باز کند.
دستِ پرستارِ که به سمتِ باند رفت، امید به طرف پنجره رفت تا این صحنه را نبیند.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_176
چند دقیقه طول کشید. صدای پزشک را می شنید که از احمدآقا سؤال می کرد.
برگشت و به سمتشان رفت.
پزشک روی صورت احمدآقا خم شده بود و با نوری که در چشمانش انداخته بود با دقت مشغولِ معاینه بود.
وقتی نور را برداشت و کنار رفت، احمدآقا چشمانش را بست و روی هم فشار داد.
امید پرسید:"چی شد آقای دکتر؟ خوب می شه؟"
پزشک لبخندی زد و گفت:"ان شاءالله. من که خیلی امیدوارم."
امید به احمد آقا نگاه کرد. هنوز چشمانش بسته بود. آهی کشید و دست او را در دستانش گرفت.
احمدآقا با چشمانِ بسته گفت:"ممنونم که کنارمی مَرد."
امید لبخندی زد و گفت:" کاری نکردم. کاش چشماتون خوب بشه."
پزشک گفت:"خب پهلوون چشمهات رو باز کن ببینم."
احمداقا آرام چشمانش را باز کرد.
سرو صدای پشت در زیاد شد. گویی مهمان آمده و مشغولِ احوالپرسی بودند.
احمدآقا گردنش را به سمت در کشید.
احساس کرد که افراد را شبیه سایه می بیند.
آرام و با تردید گفت:"اونجا دره!"
بعد به سمتِ امید برگشت.
چهره اش را به صورت سایه روشن دید. لبخند زد و گفت:"یه چیزهایی می بینم. امید جان خودتی؟:"
با دستش به پزشک اشاره کرد"" شمایید آقای دکتر؟.:"
با شنیدن صدای احمدآقا همه وارد اتاق شدند. محسن و مریم هم با جمعشان اضافه شده بودند.
احمد آقا با صدای بلند گفت:"زری خانم! خودتی؟"
خاله زری دستش را روی دهانش گذاشت تا جیغ نزند. دخترها هم همین طور. همه با سرعت نزدیک آمدند.
صدای شادی و خنده اتاق را پر کرده بود.
محسن نزدیک تر رفت و تبریک گفت.
مریم کنارِ دخترها ایستاد.
همه خوشحال بودند.
آقای دکتر که چند دقیقه ای ساکت بود.
با صدای بلندی گفت:" بله جای شکر داره. و ان شاءالله چشمهاشون آسیب جدی ندیده. ولی باید صبر کنیم تا ببینیم همکارهامون توی بیمارستان تخصصی چشم چه کار می کنند. فعلا با اجازه ما باید دوباره چشمهاشون را ببنیدیم."
و به پرستار اشاره کرد.
حالا همه پزشک را دوره کرده بودند و از احتمالات بعدی می پرسیدند.
حتما خبرهای خوشی در راه بود.
چند ضربه به در زده شدو
چند مهمان جدید وارد شدند.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490