eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.3هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
این هم عیدی ما🎁🎁🎁🎁😍👏👏 امیدوارم راضی باشید💐💐
فقط لطف کنید بنر مون را توی کانال ها و گروه هاتون نشر بدید و برای دوستان تون بفرستید👏👏 ان شاءالله شما هم در ثواب این نذر فرهنگی سهیم باشید👏👏💐
باز هم عیدی داریم😍🎁🎁 باشه برای ... کِی⁉️⁉️ شما بگید🤔⁉️👇 @asheqemola
خب چون نظراتتون را نفرستادید عیدی بماند برای بعد🤔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محسن لبخند زد و گفت:"مادرم از قول پدرم همیشه می گه(این ماییم که برای خودمون دینداری را سخت کردیم. ) البته باید بگما واجبات قانون داره. ولی مستحبات نه. هر وقت که دوست داشتی می تونی صداش کنی. حتما صدات را می شنوه." بعد به بالا اشاره کرد. امید نگاهی به آسمان پرستاره که از پنجره دیده می شد انداخت. با خودش گفت:"اینا هم این طوری دلشون خوشه. بذار خوش باشن" محسن سجاده را جمع کرد و کنار امید نشست. نگاهی به ساعت انداخت و گفت:"چند دقیقه دیگه می رم برای سحری خوردن، میای که؟" امید گفت:" بله میام. از تنها موندن توی اتاق بهتره" وقتی پایین رفتند؛ امید با دیدن سالن غذا خوری تعجب کرد. تمامِ کارگران و مهندسین، مشغولِ خوردنِ سحری بودند. نوای دلنشینِ دعای سحر، گوش را نوازش می داد. با دیدنِ جمع و غذای سحری، اشتهایش باز شد. با لذت خورد. بعد از غذا همه برای نماز جماعت به سالن نمازخانه رفتند و او ترجیح داد در محوطه کمی قدم بزند. بعد از چند دقیقه روی نیمکتی نشست و گوشی اش را در آورد. روشنش کرد و پیام ها را چک کرد. چندین پیام از مادرش و دوستانش بود و یک ناشناس. ولی پیام و تماسی از پدرش نبود. می خواست گوشی را خاموش کند که کنجکاو شد پیام ناشناس را بخواند. پیام را که باز کرد، از تعجب چشمانش گرد شد. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
بعد از کلی ابراز احساسات و تعریف و تمجید از امید، خودش را معرفی کرده بود، همان دختری که در دانشگاه چند بار از او خواسته بود تا اجازه همکاری در پروژه را به او بدهد. با تعجب پیام هایش را خواند. پوزخندی زد." واقعا این دختر، پیش خودش چی فکر می کنه؟ اگه قرار بود باهاش طرح دوستی بریزم که توی دانشگاه اون برخورد را نمی کردم." بدون معطلی و بدون دادن جواب، اورا مسدود کرد. چهره معصومِ زهرا، حجب و حیایش، واقعا برایش قابل ستایش بود. وقتی با او که سالهای کودکی را باهم گذراندند، جز به ضرورت همکلام نمی شود؛ هیچ وقت به بیگانه نگاه هم نمی کند. نفس عمیقی کشید و لبخندزنان در خاطراتِ کودکی غوطه ور شد. کاش هنوز هم کودک بود. هوا رو به روشنی می رفت. به خودش آمد. از جا بلند شد و به اتاقش رفت. محسن با شنیدن صدای در به سمتش آمد و پرسید:"مهندس کجا بودی؟" امید گفت :"توی محوطه." محسن خندید و گفت:"بله اونو که دیدم. در کدوم عالم بودی؟" امید لبخند زد و به اتاقش رفت. ساعتی بعد، هر دو آماده برای کار پایین رفتند. با راهنمایی مهندس جوانی به محل کارشان رسیدند و مشغول کار شدند. چند روز گذشته بود. کارها به خوبی پیش می رفت. این چند روز گاهی گوشی را روشن می کرد و حال احمد آقا را جویا می شد. چشمانش را باز کرده بودند و او می توانست با کمک لنز های مخصوص دوباره ببینید. از بیمارستان مرخص شده بود و در خانه استراحت می کرد. مادرش مرتب تماس می گرفت و پیام می داد و حالش را می پرسید. ولی دریغ از یک پیام کوتاه از پدرش. دردی که سینه اش را به تنگ می آورد. بی مهری های پدر بود و آرزوی داشتنِ زندگی مستقل در کنارِ زهرا، همسری مهربان و البته دوست داشتنی. تنها راه رسیدن به آرزویش را تلاش کردن می دانست. پس سخت تلاش می کرد تا هم کارِ خوبی ارائه دهد و هم به آرزوهایش برسد. کاش یکی بود که دردت را می فهمید. کاش یکی را داشتی که هر گاه دلتنگ می شدی به دلداریت می پرداخت و مرحم به زخمت می گذاشت. کاش نیرومند و مهربانی بود تا دلت به وجودش قرص می شد و پشتت به حمایتش گرم. ولی افسوس که برای امید اینها همه آرزوی بیش نبود. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ آغاز سخن یاد خدا باید کرد خود را به امید او رها باید کرد ای با تو شروع کارها زیباتر آغاز سخن تو را صدا باید کرد سلام امام زمانم 🌺 سلام صبحتون پر نور🌹 الهی به امید تو💚 🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼 ✍امیرالمؤمنین علیه السلام: پايبند پيوند با يكديگر و موافقت با هم باشيد واز قطع رابطه و قهر كردن از يكديگر بپرهيزيد 📚غررالحكم حدیث6152 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ┄┅─✵💝✵─┅┄
💪 زندگی آینه ایے است ڪه چهره تو را منعڪس میڪند شادمان و مهربان باش آنگاه زندگے سراسر مهربانے و شادے را از خود باز میتاباند خدایا به امید خودت❤️ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
@ostad_shojae یاد خدا 27_mixdown.mp3
زمان: حجم: 11.09M
مجموعه ۲۷ | √ برای مجریانِ هیئت‌ها، کارهای جهادی و خیریه، فعالیت‌های مهدوی، مبارزات نظامی و ... اولین و خطرناک‌ترین چیزی که ممکن است گم شود؛ «خداست». • چرا این اتفاق می‌افتد؟ • علامتش چیست؟ • چگونه می‌شود مانع این اتفاق شد؟ @ostad_shojae | montazer.ir http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا