eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.2هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
4.8هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
هیچ وقت یادم نمی ره. آن روز تنها بودم. قرار بود هفته بعد زینب به دنیا بیاد. وما برنامه ریزی کرده بودیم که؛ مامان و بابا بیان پیشم. بابا هم ماشین خریده بود و بیشتر بهم سر می زدند. آن روز هم تازه از پیشم رفته بودند. آمدند و برای زینب یه کم.وسیله خریدند و توی اتاق چیدند. هر چند قادر اصرار داشت که خودمون باید همه وسایل بچه را بگیریم و البته بیشتر وسایل مورد نیازرا تهیه کرده بودیم. ولی بابا و مامان هم امدند و یک مقداروسیله خریدند و با ذوق و شوق توی اتاق چیدند. منم که دیگر سنگین شده بودم؛ برام سخت بود کاری انجام بدم. دو روزی پیش ما بودند و برای انجام یک سری از کارهای مزرعه رفتند. تا دوباره برای هفته بعدش بیان و کنارمون باشند. بعد از رفتنشون من که از تنهایی وبی کاری کلافه شده بودم؛ به اتاق رفتم و کمی وسایل را جا به جا کردم. دلم می خواست؛ به سایقه خودم بچینم. هر کدام از وسایل و اسباب بازی هارا که برمی داشتم؛ کلی بر انداز می کردم وقربان صدقه دخترم می رفتم و بعد می گذاشتم سر جاش. آخه جلوی مامان وبابا؛ روم نمی شد این کارها را کنم.😊 خیلی دوست داشتم دخترم را زودتر ببینم. دیگه تقریبا هر شب خوابش را می دیدم. و با وجودی مالامال ازحسِ شیرینِ مادری ؛ از خواب بیدارمی شدم. هرچند که مرتب کمردرد داشتم و شبها را کامل وراحت نمی تونستم بخوابم. ولی همان چند لحظه که می خوابیدم. فقط با زینبم بودم.😊 تا اینکه آن روز؛ آنقدر غرقِ در لذت بردن از وسایلِ زینب شدم که یک لحظه فراموش کردم.که نباید وسیله سنگین بلند کنم. و رختخوابی را که گوشه اتاق بود؛ بلند کردم تا توی کمد دیواری جا بدم. بلند کردنِ رختخواب همان و دردِ شدیدِ کمرم همان 😩 https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
یک مرتبه ناله ام به آسمان رفت و رختخواب را همان جا زمین انداختم و دستم را به کمرم گرفتم. ولی دردش ساکت نشد. خودم را به پشتی رساندم و تکیه دادم بهش. ولی بازهم بهتر نشد. روی پتو دراز کشیدم. بازهم نشد. از درد به خودم می پیچیدم. که صدای تلفن خانه بلند شد. قادر بود. با شنیدنِ صداش، گل از گلم شکفت😊 وقتی حالم را پرسید. دلم نیامد ناراحتش کنم. آخه آن اواخر بیشتر وقتها کمر درد داشتم. پس جای نگرانی نبود. گفتم: _ خوبم. _گندم جان مطمئنی حالت خوبه؟ _آره عزیزم خوبم نگران نباش. _راستش یک کاری پیش آمده شاید من کمی دیر بیام. اگر حالت خوب نیست. بسپرم به کسِ دیگه و خودم زودتر بیام. دلم می خواست بگم "آره تورا خدا بیا" ولی نخواستم.نگران بشه. چون زینب قرار بود هفته ی دیگه به دنیا بیاد. پس نباید نگرانش می کردم. گفتم: _نه عزیزم اصلا نگران نباش. به کارت برس.😊 کلی بهم سفارش کرد. که حتما اگر مشکلی داشتم بهش خبر بدم و منم فقط گفتم :چشم. بعد از قطع کردنِ تلفن؛ همان جا دراز کشیدم و کمرم را می مالیدم که دردش کمتر بشه. ولی نمی شدو هر لحظه بیشتر می شد. دیگر داشتم نگران می شدم. چند بار خواستم به معصومه یا بهار تلفن بزنم. ولی بازهم خود داری کردم. نخواستم بی مورد کسی را نگران کنم. چند ساعت گذشت. حتی نتونستم ناهار بخورم. مرتب دردم بیشتر می شد. دیگر داشتم از زور درد گریه می کردم.😭 چند بار خواستم مسکن بخورم ولی ترسیدم برای بچه ضرر داشته باشه. سعی کردم کمی توی حیاط قدم بزنم تا درد کمتر اذیتم نکنه. ولی نمی شد. نمی تونستم قدم بزنم. برگشتم اتاق. نسیمِ لطیفِ بهاری از پنجره وارد می شدو عطر گلهای باغچه را با خودش می آورد. من عاشقِ عطر گل ها بودم. ولی آن روز هیچ چیز حالم را خوب نمی کرد. به خودم می پیچیدم. دیگر طاقتم تمام شدو مجبور شدم به قادر زنگ بزنم. ولی گوشیش خاموش بود. چند ساعت هم به بدبختی گذشت.هوا داشت تاریک می شدو حتی نمی تونستم.پاشم چراغ ها را روشن کنم. منتظر بودم قادر بیاد. چشم به در بودم. اما خبری نبود. همه جا تاریک بود. چشمهام را بسته بودم وناله می کردم. یک لحظه چشمهام را باز کردم. احساس کردم که شبه هایی دارند به طرفم میان. فریاد زدم. دیگر هیچی نفهمیدم.😔 https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلنوشته 🌹 چون وعده دیدار شود یار نیاید پائیز وزمستان و بهارم به چه اید تاکِی زِ فِراقش بتوان اشک فشانم از او خبری نیست؛ دِگر اشک نیاید اللهم عجل لولیک الفرج 🌸 شبتون آرام دلتون خوش التماس دعا 🌹 https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ چه زیباست که هر صبح همراه با خورشید به خدا سلام کنیم💚 نام خدا را نجوا کنیم و آرام بگوییم الهی به امید تو💚 سلام صبح بخیر 🌹 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
↷❈🔅❂🌙❂🔅❈↶ 💫امام صادق علیه السلام فرمود: آنگاه كه روزه مى‌گیرى باید چشم و گوش و مو و پوست تو هم روزهدار باشند.«یعنى از گناهان پرهیز كند.»✨ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
sharh-doa-roozhaye-mah-e-ramezan-mojtehedi_sharh-doa-rooz-aval-ramezan_03.mp3
زمان: حجم: 1.91M
❤شرح ماه مبارک و احکام.. ویک نکته اخلاقی شیرین از استاد اخلاق ،آیت الله @IslamlifeStyles
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
142671_548.mp3
زمان: حجم: 4.24M
🔷جزء خوانی سریع قرآن کریم #جزء 3 استاد معتز آقایی 🌹🌹🌹 @IslamLifeStyles