eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.6هزار دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
4.5هزار ویدیو
135 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸اما در بحث کودک و نوجوان در نظر گرفتن مسئله بسیار مهم است✅ و باید بدانیم، 🔺اولا، برای هر فرزند با توجه به طبع و مزاجش، چه روش تربیتی باید داشته باشیم.
🔺ثانیا، غلبه مزاجی را چطور تشخیص بدهیم و چگونه درمان کنیم. که در دوره کودک و نوجوان این مباحث را برایتان شرح خواهم داد.
🔺دغدغه اکثر مادرها رفتار صحیح با نوجوان در سن بلوغ و همچنین پاسخ به سوالات جنسی فرزندان است که در این دوره در کنارتان هستم و به این مسائل خواهیم پرداخت.✅
فرزندان را از چه سنی شروع کنیم⁉️ دوره برای داشتن زندگی توام با آرامش و فرزندانی سالم🤗 سر فصل ها 🔺تربیت جنسی چیست؟ 🔺تربیت جنسی و خود مراقبتی کودک و نوجوان 🔺تعریف سازمان بهداشت جهانی 🔺پیش شرط های اموزش 🔺چطور برای فرزندم قابل اعتماد باشم؟ 🔺به سوالات فرزندان مان چطور پاسخ بدهیم؟ 🔺مراحل رشد جنسی کودکان 🔺چگونگی حمام رفتن فرزند 🔺دایره امنیت کودک 🔺درمان خود ارضایی کودکان 🔺رفتار صحیح والدین در مقابل فرزندان 🔺دوران بلوغ 🔺بهداشت بلوغ و 🔺 اصلاح مزاج دوران بلوغ با تدریس و پشتیبانی و پاسخگویی خانم فرجام پور، مشاور خانواده و تربیت فرزند.✅ شرایط دوره 👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اگر سلامت جنسی و روانی فرزندانتان برایتان مهم است حتما ثبت نام کنید👌
شروع ثبت نام همزمان با میلاد صدیقه طاهره حضرت زهرا(علیها السلام) یعنی سیزدهم دی ماه با هزینه واقعا باور نکردنی 👏 اماده باشید✅
ان شاءالله با تخفیف ویژه میلاد این دوره را روز چهارشنبه ثبت نام خواهیم داشت. حتما بنر را برای همه مادرها بفرستید تا در ثواب نشر این مطالب سهیم باشید✅ اجرتان با خدای مهربان🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
احساس کرد که احمد آقا عمیقا در خاطرات جبهه فرو رفته. به نظر می رسید یه چیزهایی را هم قصد گفتنشان را ندارد. اصرار نکرد و سرش را روی تخت کنار دست احمد آقا گذاشت وچشمانش را بست. احمد آقا آهی کشید و دست بر سر امید گذاشت. "شاید گاهی وقت ها تنهایی باید غم ها را به دوش کشید. شاید کسی نتواند شریک غم هایت شود. شاید هیچ کس نتواند همراه لحظه های درد کشیدنت شود. شاید دردت فقط و فقط برای خودت درد باشد و کسی حتی ذره ای تو را نفهمد. بعضی دردها فقط درد خودت است وبس. بعضی دردها، درد دارد. سخت است. می سوزاند. جگر کباب می کند. گفتنش نیش به جانت و نگفتنش سنگینی بر دلت می شود. اما به ناچار باید درون دل تل انبارش کرد و آتش زد به تمامش. بسوزد و دلت را کباب کند. شعله بگیرد و تمام وجودت را به نابودی بکشد؛ ولی بیرون نمی توان ریختش. درون خودت باشد و بسوزی بهتر است تا زبان باز کنی و دیگران را هم با خود بسوزانی. شاید گاهی سکوت، بهترین راه باشد، برای نجات دیگران؛ نه نجات خودت. خودت باید بسوزی تا عزیزت؛ در بسترِ بی خبری راحت و آسوده بیارامد. پس بسوز ای دل و در سوختنت عزیزت را شریک نکن." چه خوب که چشمانش زیرِ این باندِ سفیدِ پارچه ای مخفی بود و چهره اش در پس پرده. چه خوب بود که کسی نمی دید، اشکِ حلقه بسته در چشمش را و دیده نمی شد؛ چهره در هم و بغض گلویش. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
دومرد در کنار هم شب را تا صبح غرقِ در اندیشه بودند. در سکوتی از جنس مردانه. یکی به گذشته رفته بود و لحظه لحظه حوادث تلخ و شیرین؛ بعد از سال ها به سراغش آمده بود. دیگری سردرگم و متحیر، بی خبر از گذشته و نا امید از آینده بود. مرد که باشی تازه می فهمی که چقدر سخت است، بارِ مسئولیتِ امانتی را به دوش کشیدن. چقدر سخت مواظبت از عزیزی که از تو دور است و در عین حال نزدیک. مرد که باشی تازه می فهمی که مرد بودن چقدر سخت است. باید مرد باشی تا بارِ سنگینِ امانتداری را بفهمی. تا بفهمی که دانستنِ و نگفتن و دیدنِ درد کشیدنِ عزیزت چقدر سنگین است. شب به نیمه رسیده بود. صدای نجوایی به گوش امید رسید. آرام چشمانش را باز کرد. سرش به صندلی تکیه داشت و خوابش برده بود. به اطراف نگاه کرد. تا یادش آمد کجاست. احمد آقا آهسته ذکر می گفت. یکی دیگر از هم اتاقی ها هم مشغول ذکر بود. به یادِ نادر و نماز شبش افتاد. درست همین موقع ها بود که نادر هم برای نماز شب بیدار می شد. پس حتما این ها نماز شب می خواندند. چشمانش را بست. چه زیبا و دلنشین بود؛ نجوای این مردان. دلش می خواست این نوا؛ لالایی هر شبش باشد. لالایی که سال های سال از آن دور بود. درست از وقتی که خانه مادر بزرگ به فروش رفت. دیگر نجوای شبانه نشنیده بود. غرق در لذت شد. هر چند این کارها را عبث می پنداشت؛ ولی نمی توانست بگذرد از این حس آرامش. در تاریکی محضِ نگاهش؛ یکباره نوری نمایان شد. اتاق تاریک روشن شد و جوانی به سمتش آمد. با تعجب نگاهش کرد. چهره آشنایی داشت. با قدی بلند و رویی زیبا. لباسی نظامی به تن داشت. بلند شد و نشست. همه خواب بودند. آهسته صدا زد. "شما با کی کار داری؟" جوان لبخندی زد و هیچ نگفت. آرام نزدیک شد. دستش را برسر احمد آقا گذاشت وآرام چیزی گفت که امید درست نشنید. دوباره پرسید:"دوست احمد آقایی؟" جوان لبخندی زد و بدون جواب دادن برگشت. با بهت و حیرت نگاهش کرد. که از اتاق خارج شد. 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام خسته نباشید ممنونم از راهنماییهای خانم فرجام پور واقعا انقدر اروم و خوب با بنده صحبت کردن که احساس کردم روبه روی ایشون نشستم حرفاشون اندازه ی مادر ارام بخش بود برام ان شاالله خدا خیر در آخرت نصیبشون بشه🙏🙏🙏 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 خدا را شکر🌺 هر چه هست لطف خداست🌺 آی دی جهت هماهنگی مشاوره تلفنی👇 @asheqemola http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💝✵─┅┄ الهی ... ای نام توشیرین ای ذات تودیرین خوشم که معبودم تویی خرسندم که مقصودم تویی سلام امام زمانم🌺 سلام صبحتون بخیر الهی به امید تو💚 ‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨امام صادق علیه‌السلام فرمودند: کسی که در قلبش به اندازه ذره ای کبر و خود بزرگ بینی باشد به بهشت وارد نمی شود.✨ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 ┄┅─✵💝✵─┅┄