#گندمزار_طلائی
#قسمت_225
آبجی فاطمه هم چند روز بعد از پدر آمد.حسابی دلم برای دخترهاتنگ شده بود .خودش هم حال وروز درستی نداشت.
بیشتر بی حال و کسل بود و مامان ازش مواظبت می کرد.
و بچه ها را به من سپرده بودند .
وای که چقدر خوش بودم با آنها .
هرروز دورحیاط دنبال بازی می کردیم .
صدای جیغ وداد و فریادمون توی حیاط می پیچید.
بابا به مزرعه می رفت و خودش را سرگرم کارهای آنجا می کرد.
ومن سعی کردم ذهنم را از همه دغدغه ها خالی کنم .حتی کمتر بیرون می رفتم تا چشمم به در خانه گلین خانم نیفته
یا خدای ناکرده قادر را نبینم .
دلم می خواست شادباشم وآزاد.
و بودن با بچه ها این فرصت را به من می داد که بچگی کنم .😍
تا نفس داشتیم دور حیاط دنبال بازی می کردیم .
خسته که می شدیم .می رفتیم اتاقِ من وبراشون قصه می خوندم.
آنها هم کِیف می کردند و کمتر سراغ مادرشون را می گرفتند.
ومن تلافی تمامِ حسرت های دوران بچگیم را در می آوردم.
روزها به خوشی می گذشت .
پائیز شد و دختر ها باید مدرسه می رفتند.
و من به تلافی سالهایی که آرزو داشتم موقع برگشتنِ از مدرسه ، بابا به دنبال بیاید ، ونبود .
خودم دخترها را صبح به مدرسه می بردم و ظهر به دنبالشون می رفتم .
گاهی خاطراتی به سراغم می آمد ولی سریع همه را از ذهنم دور می کردم.
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
#گندمزار_طلائی
#قسمت_226
ولی کاش روزهای خوش همیشگی بودند.وهیچ وقت تمام نمی شدند😔
چهلم عمه که تمام شد .
به هفته نکشیده به رسمِ روستای ما ، مش حیدر وچند نفر دیگر ، بابا و محمد را به سلمانی بردند و براشون پیرهن رنگی گرفتند و رخت عزا را از تنشون در آوردند.
وبا سلام وصلوت به خانه برگرداندند.
از دیدن بابا با آن قیافه وآن پیرهن جدید،خیلی خوشحال شدم و خدا را شکر کردم .
و لی لبخند به لبم خشک شد. با فکر ِ اینکه ، حالا که دیگر عزاراد نیستیم.
حتما گلین خانم باز برای خواستگاری می آید.😩
چشمانم پر از اشک شدو بغض گلویم را فشرد.
ولی نمی دانستم ، سپهر از آنها زرنگ تر است.
همان شب صدای در آمد وبابا در را باز کرد.
کمی برگشتنش طول کشید. دلم به شور افتاد . کنار پنجره رفتم ولی با دیدنِ سپهر ، خشکم زد 😳
وارد حیاط شده بود و با بابا صحبت می کرد.
یک دسته گل قشنگ هم در دستش بود.
می دیدم که بابا مرتب تعارفش می کنه به داخل خانه ، واو قبول نمی کنه.
با تعجب از گوشه پنجره نگاه می کردم که بابا دستش را گرفت وبه طرف خانه آورد.
با صدای یاالله گفتنش .
من ومامان رفتیم تا چادر سر کنیم .
نمی دونستم چه سرنوشتی در انتظارمه.
دلشوره عجیبی داشتم .
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
دلنوشته 🌹
نمی خواهم دگر بودن به دنیا را خدایا
ندارم در درونم آرزویی جز تو شاها
همی دانم که باید رهسپارم بی تقاضا
رِسَم بر وصل و گردم سبک بال الها
اللهم عجل لولیک الفرج🌸
شبتون بهشت
دلتون آرام
التماس دعا 🌹
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
آیه 3 : 💠 الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُون الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ 💠
ترجمه: (پرهیز گاران) کسانی هستند که به غیب (آنچه از حس پوشیده و پنهان است) ایمان می آورند و نماز به پا می دارند و از تمام نعمت ها و مواهبی که به آنان روزی دادیم انفاق می کنند.
#سوره_البقره
#تفسیر_آیه3
آثار تقوا در روح و جسم انسان
قرآن در آغاز اين سوره ، مردم را در ارتباط با برنامه و آئين اسلام به سه گروه متفاوت تقسيم مى كند:
1- (متقين ) (پرهيزكاران ) كه اسلام را در تمام ابعادش پذيرا گشته اند.
2- (كافران ) كه درست در نقطه مقابل گروه اول قرار گرفته و به كفر
خود معترفند و از گفتار و رفتار خصمانه در برابر اسلام ابا ندارند.
3- (منافقان ) كه داراى دو چهره اند، با مسلمانان ظاهرا مسلمان و با گروه مخالف ، مخالف اسلامند، البته چهره اصلى آنها همان چهره كفر است ولى تظاهرات اسلامى نيز دارند.
بدون شك زيان اين گروه براى اسلام بيش از گروه دوم است و به همين سبب خواهيم ديد كه قرآن با آنها برخورد شديدترى دارد.
البته اين موضوع مخصوص اسلام نيست ، تمام مكتبهاى جهان با اين سه گروه روبرو هستند، يا مؤ من به آن مكتب ، يا مخالف آشكار، و يا منافق محافظه كار، و نيز اين مساءله اختصاص به زمان معينى ندارد، بلكه در همه ادوار جهان بوده است .
در آيات مورد بحث سخن از گروه اول است ، ويژگيهاى آنها را از نظر ايمان و عمل در پنج عنوان مطرح مى كند (ايمان به غيب ،اقامه نماز ،انفاق از همه مواهب ،ايمان به دعوت همه انبياء و ايمان به رستاخيز).
" تفسیر نمونه، ج اول، ص 101 "
♻️ادامه تفسیر آیه 3 👇👇👇
1- ايمان به غيب
نخست مى گويد: آنها كسانى هستند كه ايمان به غيب دارند (الذين يؤ منون بالغيب ).
(غيب و شهود) دو نقطه مقابل يكديگرند، عالم شهود عالم محسوسات است ، و جهان غيب ، ماوراء حس ، زيرا غيب در اصل به معنى چيزى است كه پوشيده و پنهان است و چون عالم ماوراء محسوسات از حس ما پوشيده است به آن غيب گفته مى شود، در قرآن كريم مى خوانيم عالم الغيب و الشهادة هو الرحمن الرحيم : (خداوندى كه به غيب و شهود، پنهان و آشكار دانا است و او است خداوند بخشنده و رحيم ) (حشر 22).
ايمان به غيب درست نخستين نقطه اى است كه مؤ منان را از غير آنها جدا
مى سازد و پيروان اديان آسمانى را در برابر منكران خدا و وحى و قيامت قرار مى دهد و به همين دليل نخستين ويژگى پرهيزكاران ايمان به غيب ذكر شده است .
مؤ منان مرز جهان ماده را شكافته ، و خويش را از چهار ديوارى آن گذرانده اند، آنها با اين ديد وسيع با جهان فوق العاده بزرگترى ارتباط دارند در حالى كه مخالفان آنها اصرار دارند انسان را همچون حيوانات در چهار ديوارى جهان ماده محدود كنند، و اين سير قهقرائى را تمدن و پيشرفت و ترقى نام مى نهند!
در مقايسه (درك و ديد) اين دو، به اينجا مى رسيم كه (مؤ منان به غيب ) عقيده دارند جهان هستى از آنچه ما با حس خود درك مى كنيم بسيار بزرگتر و وسيعتر است ، سازنده اين عالم آفرينش ، علم و قدرتى بى انتها، و عظمت و ادراكى بى نهايت دارد، او ازلى و ابدى است . و عالم را طبق يك نقشه بسيار حساب شده و دقيق پى ريزى كرده ، در جهان انسانها، روح انسانى فاصله زيادى آنان و حيوانات ايجاد كرده ، مرگ به معنى فنا و نابودى نيست ، بلكه يكى از مراحل تكاملى انسان و دريچه اى است به جهان وسيعتر و پهناورتر.
در حالى كه يك فرد مادى معتقد است جهان هستى محدود است به آنچه ما مى بينيم و علوم طبيعى براى ما ثابت كرده است : قوانين طبيعت يك سلسله قوانين جبرى است كه بدون هيچگونه نقشه و برنامه اى پديد آورنده اين جهان است ، نيروى خلاقه عالم حتى به اندازه يك كودك خردسال هم عقل و شعور ندارد، بشر جزئى از طبيعت است و پس از مرگ همه چيز پايان مى گيرد، بدن او متلاشى مى گردد، و اجزاى آن بار ديگر به مواد طبيعى مى پيوندند، بقائى براى انسان نيست و ميان او و حيوان چندان فاصله اى وجود ندارد.
آيا اين دو انسان با اين دو طرز تفكر با هم قابل مقايسه اند ؟! آيا خط سير زندگى و رفتار آنها در اجتماع يكسان است .
اولى نمى تواند از حق و عدالت و خير خواهى و كمك به ديگران صرف نظر كند، و دومى دليلى براى هيچگونه از اين امور نمى بيند، مگر آنچه در زندگى مادى او براى امروز يا فردا اثر داشته باشد، به همين دليل در دنياى مؤ منان راستين برادرى است و تفاهم ، پاكى است و تعاون ، در حالى كه در دنيائى كه ما ديگرى بر آن حكومت مى كند، استعمار است و استثمار، و خونريزى است و غارت و چپاول ، و اگر مى بينيم قرآن نقطه شروع تقوى را در آيات فوق ، ايمان به غيب دانسته دليلش همين است .
در اينكه آيا ايمان به غيب در اينجا تنها اشاره به ايمان به ذات پاك پروردگار است ، و يا غيب در اينجا مفهوم وسيعى دارد كه عالم وحى و رستاخيز و جهان فرشتگان و به طور كلى آنچه ماوراى حس است شامل مى شود، در مفسران بحث است .
از آنچه در بالا گفتيم كه ايمان به جهان ماوراء حس ، نخستين نقطه جدائى مؤ منان از كافران است روشن مى شود كه غيب در اينجا داراى همان مفهوم وسيع كلمه مى باشد، به علاوه تعبير آيه مطلق است ، و هيچگونه قيدى در آن وجود ندارد كه به معنى خاصى محدودش كنيم .
و اگر مى بينيم در بعضى از روايات اهل بيت (عليهمالسلام ) غيب در آيه فوق تفسير به امام غائب حضرت مهدى سلام الله عليه شده كه به عقيده ما هم اكنون زنده است و از ديده ها پنهان مى باشد، منافاتى با آنچه در بالا گفتيم ندارد، چرا كه رواياتى كه در تفسير آيات وارد شده و نمونه هاى فراوانى از آن را بعدا ملاحظه خواهيد كرد غالبا مصداقهاى خاصى را بيان مى كند، بى آنكه به آن مصداق محدود باشد، روايات فوق در حقيقت مى خواهد وسعت معنى ايمان به غيب و شمول آن را حتى نسبت به امام غائب (عليه السلام ) مجسم كند، حتى مى توان گفت ايمان به غيب
معنى وسيعى دارد كه ممكن است با گذشت زمان حتى مصداقهاى تازهاى پيدا كند.
"تفسیر نمونه، ج اول، ص102 الی 105 "