eitaa logo
𔘓عطرنرگس³¹³𔘓
1.5هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2هزار ویدیو
15 فایل
𔘓بسم‌رب‌المهدے𔘓 🌼هدف اصلےکانال عطرنرگس🌼 ☜دعاےهمگانےبراےظهور🌺 ☜یارےمولاےغریبمان ❤️ ☜افزایش‌معرفت‌وخودسازے براےیارےامام‌زمان‌ ارواحنافداه😍 جهت‌تبادل‌👇🏻 @admin_atrenarges ناشناس کانال👇🏻 https://daigo.ir/secret/62381622
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️ دیـــدار یــار .... تشرف ابوسعيد کابلی در غيبت صغری ☑️ ابن شاذان می‌گويد: ▪️ بـه گـوشم خورده بود، که ابوسعيد کابلی در کتاب انجيل صحت و حقانيت دين مقدس اسلام را ديـده و لذا به سوی آن هدايت شده است و از کابل، برای تحقيق از اسلام خارج گشته، و به آن جا رسـيده بود. به همين جهت در فکر بودم او را ببينم. تا آن که ملاقاتش کردم و از احوالش پرسيدم، او اين طور نقل کرد: ▫️من برای رسيدن به محضر حضرت صاحب الامر (ع) زحمت زيادی کشيدم، تا آن کـه وارد مـديـنـه مـنـوره گشته، مدتی در آن جا اقامت نمودم. دراينباره با هرکس صحبت می‌کردم، مرا نهی می‌نمود. تـا آن کـه شيخی از بنی هاشم به نام يحيی بن محمد عريضی را ملاقات نمودم. او گفت: 🔹 آن کسی که تو به دنبالش هستی، در صاريا می‌باشد. بايد به آن جا بروی. ▫️ وقـتـی اين خبر را شنيدم، به طرف صاريا براه افتادم. در آن جا به دهليزی که آن را آب پاشی کرده بـودنـد، وارد شـدم. ناگاه غلام سياهی از خانه ای بيرون آمد و مرا از نشستن در آن جا نهی کرد و گفت: 🔹 از اين جا بلند شو و برو. ▫️ هر قدر اصرار کرد، من قبول نکردم و گفتم: 🔸 نمی‌روم و به التماس افتادم. ▫️ وقتی اين حالت مرا ديد، داخل خانه شد. بعد از لحظاتی بيرون آمد و گفت: 🔹 داخل شو. ▫️ وقـتی داخل شدم، مولای خود را ديدم که در وسط خانه نشسته اند. همين که نظر مبارک حضرت بر من افتاد، مرا به آن نامی که کسی غير از نزديکانم در کابل نمی‌دانستند، خواندند. عرض کردم: 🔹 مولاجان خرجی من از بين رفته است. - در حالی که اين طور نبود. - ▫️ وقتی حضرت اين جـمله را از من شنيدند، فرمودند: 🔸 نه، خرجی ات هست، اما به خاطر اين دروغی که گفتی، از بين خواهد رفت. ▫️ بعد هم مبلغی عطا فرمودند و من هم برگشتم. طولی نکشيد که آنچه با خود داشتم، از بين رفت و مبلغی را که به من عطا کرده بودند، ماند. سال دوم هم به صاريا مشرف شدم، اما آن خانه را خالی يافتم و کسی در آن جا نبود. ⬅ «برکات حضرت ولی عصر (عج)» اثر سید جواد معلم 🏷 عجل الله تعالی فرجه 🌻اللهم ارنی الطلعه الرشیده🌻 ↳| @atre_narges_313 |↲
🚨 📌 بررسی سوالات متداول مردم ایران درخصوص وضعیت جنگ موجودیتی کنونی ( یا نبرد آخرالزمان صهیونیست‌ها در منطقه) ⁉️ میزنه؟ ✍ بله قطعا میزنه ⁉️ ممکنه اسرائیل نزنه؟ ✍ خیر، باید بزنه. قوی‌ترین ارتش منطقه و چهارمین قدرت نظامی دنیا رفته ⁉️ اسرائیل چطوری میزنه؟ ✍ موشکی نمیتونه، چون برد موشک‌های زمین به زمین اسرائیل به ایران نمیرسه، یعنی شکست مطلق! هوایی باید بزنه و از طریق جنگنده‌ها و از آسمان کشورهای منطقه، که ایران قاطع به تمام کشورهای منطقه داده که اگر نیروی هوایی اسرائیل از طریق آسمان این کشورها استفاده کنه، اون کشور، تلقی خواهد کرد. ⁉️ ممکنه اسرائیل به تاسیسات اتمی و ایران حمله کنه؟ ✍ بعیده، چون ایران وارد فاز تغییر خودش میده و از نظر بین‌المللی میتونه به راحتی تولید کنه که این برای آمریکا و رژیم کودک‌کش، فاجعه خواهد بود! ⁉️ آیا ممکنه به تاسیسات نفتی و پالایشگاهی ایران حمله کنن؟ ✍ محتمل‌ترین گزینه همینه. چون تاثیر رسانه‌ای زیادی داره و برای صهیونیست‌ها خوبه! اما این برای و حاشیه خلیج فارس، یک فاجعه بزرگ خواهد بود. این کشورها چون حریم هوایی خودشون در اختیار صهیونیست‌ها قرار دادن، بنابراین، دیگه نمیتونن نفتی بفروشن! در آستانه‌ی زمستون، میره بالای ۲۰۰ دلار که برای اروپا و آمریکا، فاجعه خواهد بود. ⁉️ اسرائیل اف ۳۵ داره! ✍ ما هم سامانه‌های پدافندی داریم. سامانه‌ی بومی سوم خرداد ما، پهپاد آمریکایی که حداقل ۳ برابر اف ۳۵ قیمت داشت و تکنولوژی بالاتری داشت، قبلا به راحتی زده. اف ۳۵ بخوره، قدرت نظامی آمریکا کاملا زیر سوال خواهد رفت و این یعنی بالاترین تکنولوژی اونا، هوا شده! و جرات بیشتری پیدا میکنن! ⁉️ ممکنه شهرهای ایران رو بزنه؟! ✍ خیر. چون زدن ما، پاسخ معکوس داره! این یعنی تمام شدن اسرائیل ⁉️ مراکز و پایگاه‌های نظامی رو چی؟ ✍ احتمالا همینکارو میکنه. اما بعدش دیگه پایگاه هوایی سالمی براش باقی نخواهد موند. قدرت هم در و بمباران اونا خلاصه میشه ⁉️ مراکز اقتصادی رو چی؟! ممکنه بزنه؟ ✍ مثل پالایشگاه‌های نفتی، اگر ضربه‌ای به مراکز اقتصادی و صنعتی ما بخوره، ۳۳ مهم و اصلی اسرائیل، پودر خواهد شد. یعنی فرار غاصبین جهود و پایان اسرائیل ⁉️ چیکار میکنه؟! ✍ کوچکترین حمله‌ای توسط اسرائیل، به بدترین شکل ممکن توسط ایران داده خواهد شد. حتمی خواهد بود. فراتر از تصور اسرائیل و آمریکا ⁉️ دخالت نظامی مستقیم میکنه؟ ✍ بعیده تو این مقطع بخواد وارد تقابل مستقیم و با ایران بشه 📌 نکته‌: صهیونیست‌ها بی‌عقل هستند و خارج از معادلات هم ممکنه عمل کنن. اما، یقینا، ایران هم بلده که چطوری رو مهار کنه ✍ ممکنه کار مشترک مثل همکاری مشترک موساد و سیا و داعش در جنایت کرمان و شاهچراغ، امنیتی از جمله اقدامات علیه تاسیسات هسته‌ای نطنز و حملات مضحک کوآدکوپتری مجاهدین خلق از داخل کشور، از دیگر تحرکات اونا باشه ✍ اقدام به ترور، برای صهیونیست‌ها ایجاد نمیکنه. احتمال شیطنت بزرگ در و عراق هم، هر چقدر بزرگ، اقدام موثری در برابر عملیات تاریخی دو ایران نیست. ⁉️ چه وقت ممکنه حمله کنن؟! ✍ به احتمال بالا، قبل انتخابات آمریکا 📌 نکته: ۹۰ درصد به ایران، پیوست خواهد داشت. خدای نکرده نشه که ما خودمون ناخواسته بشیم سرباز بی‌جیره و مواجب اسرائیل در این اونا! طوری نشه که هر اسرائیل رو خودمون ضریب چندبرابری بدیم و به اونا از نظر کمک کنیم! بد نیس یکم ازشون و کار رسانه‌ای یاد بگیریم و هر مزخرفی رو منتشر نکنیم یا ندیم. ⌛️ اسرائیل تمومه. فقط بحث زمان و سرعت فروپاشی مطرحه. اگر کمک نمیکنیم به و دستور و رهبری رو برای کمک به مقاومت و زدن ضربه به صهیونیست‌ها (هر ضربه‌ای، اعم از نظامی، اقتصادی، رسانه‌ای، سیاسی) اجرا نمی‌کنیم، حداقل، پادوی اونا نشیم! خواسته یا ناخواسته! یاعلی... ❤️ السلام علیک یا ابا عبدالله 🇮🇷🇵🇸
𔘓عطرنرگس³¹³𔘓
🚨 #حمله_اسرائیل_به_ایران 📌 بررسی سوالات متداول مردم ایران درخصوص وضعیت جنگ موجودیتی کنونی (#جنگ_رست
حتما طی این مدت حدیث کساء قرائت کنید و متوسل به حضرت زهرا سلام‌اللّه‌علیها باشید. لزومی به هیچ ترسی نیست. شهدا محافظ این آب و خاک هستند. ↳| @atre_narges_313 |↲
✍ از روزی ۶، ۵ عملیات، رسیدیم به روزانه ۳۵، ۳۰ عملیات! از روزی ۳۰، ۲۰ موشک، رسیدیم به شلیک ۳۰۰، ۲۰۰ علیه شهرک‌‌ها و شهرهای اشغالی ✍ از عملیات در عمق ۱۵، ۱۰ کیلومتری، رسیدیم به عمق ۱۲۰ کیلومتری! از کریات شمونه و الجلیل، رسیدیم به و ✍ صدای آژیرها، هر روز، صبح و شب، در تمام شهرک‌های صهیونیست‌‌ها شنیده میشه. اشغالگران یکسره در هستن! اقتصاد و صنایع و زندگی عادی، تعطیل شده! ‼️ بله جنایت میکنن. کشتار میکنن. ویرانه می‌سازن. اما خودشون چی؟! زندگی سگی‌شون هر روز سگی‌تر شده ✍ سید رو زدن، جانشین سید رو زدن، جانشین جانشین رو هم زدن، فرماندهان ارشد رو زدن، با انفجار پیجرها شوک بزرگی وارد کردن، رو دارن تبدیل میکنن به جدید. مردم رو مجبور به کوچ کردن! که هر کدوم این وقایع، یک ارتش بزرگ رو از هم می‌پاشوند؛ اما... ‼️ ۱۰۰ هزار آواره‌ی اشغالگر، کم‌کم داره تبدیل میشه به دو میلیون و مفلوک. حتی توان پیشروی زمینی ندارن و با دویست سیصد متر پیشروی و گرفتن عکس، سریعا عقب‌نشینی میکنن! عجیبی در شهرک‌ها متحمل میشن! روزانه چند ده نفر از کماندوهاشون نفله میشن یا به هلاکت میرسن 🟡 اینه قدرت آخرالزمانی که در روایات قبل از ظهور، ازشون به نیکی اسم برده شده ✍ دلاور و قهرمان زنده هست و زنده میمونه. که نظیر ندارند و از اصلی‌ترین زمینه‌سازان و هستند. 💛 السلام علیک یا فاتح خیبر 🇮🇷🇵🇸
𔘓عطرنرگس³¹³𔘓
📖 #وآنکه‌دیرتر‌آمد 🔖 #قسمت_دهم مرد حنظل دیگر را هم نیمه کرد و به احمد داد. فکر کردم اگر من هم مثل ا
📖 🔖 خم شدم و بر آن شیار ظریف دست کشیدم. از به یاد آوردن آن دستان قوی و آن چشم های گیرا قلبم پر از شادی شد. کنار احمد نشستم و دستم را دور شانه اش حلقه کردم. گفتم: «خوشحال نیستی؟» گفت: «شاید آن مرد، آدمیزاد نباشد. مثلاً از ملائک باشد یا... چه میدانم؟!» گفتم: «بعید هم نیست، با آن صورت مثل ماه، آن دستان قوی و آن بوی بسیار خوش... شانه هایش را دیدی؟ اگر شانه من و تو را کنار هم بگذارند باز هم از او باریک تر هستیم.» خندیدم و گفتم: «با آن حنظل خوردنمان!» احمد هم خندید سرحال آمده بود. گفت: «یا شاید فرستاده رسول الله بود!» گفتم: «چقدر خود را به خدا نزدیک احساس میکنم.» با شرمندگی از احمد پرسیدم: «احمد تو نماز را کامل بلدی؟» بر خلاف انتظارم تعجب نکرد. با محبت لبخند زد و گفت: «آب که نداریم، باید تیمم کنیم.» تیمم کردیم و قامت بستیم. احمد بلند می‌خواند و من تکرار می کردم و اسم الله را آن طوری می گفتیم که باید. چون میدانستیم که خدا می‌شنود. خورشید در حال غروب بود. نورش دیگر آزار دهنده نبود. تا شب یکسره از آن جوان حرف زدیم، از جوانی و زیبایی و مهربانی اش. وقتی حرفهایمان تمام می شد باز از نو شروع می کردیم. اصلاً شب و بیابان و گرگها و حیوانات درنده را فراموش کرده بودیم!! حتی در قید فردا و تشنگی، گرسنگی و نگرانی خانواده هایمان نبودیم. آن شب با آن که ماه بدر (ماه کامل) نبود، به راحتی میتوانستیم همدیگر و دور و برمان را ببینیم. رو به روی احمد نشسته بودم دستانش را دور زانوانش حلقه کرده بود و به آرامی تکان میخورد و حرف می زد که وقتی مرد را دیدیم چه بگوییم، چکار کنیم و چه بپرسیم. چشمم به پشت سر احمد افتاد و خشکم زد. به فاصله ای نه چندان دور اشباح سیاهی حرکت می کردند. چشم هایشان می درخشید. از جا پریدم و گفتم: ... ↳| @atre_narges_313 |↲
𔘓عطرنرگس³¹³𔘓
📖 #وآنکه‌دیرتر‌آمد 🔖 #قسمت_یازدهم خم شدم و بر آن شیار ظریف دست کشیدم. از به یاد آوردن آن دستان قو
📖 🔖 «گرگ!» احمد هم بلند شد و کنارم ایستاد. ترسان گفتم: «چکار کنیم؟» احمد گفت: «آرام باش.» نمی توانستم آرام بمانم. از آن اطمینان و شجاعت خبری نبود. فقط می‌خواستم از آن دندان‌های سفید که به سرعت نزدیک می‌شدند فرار کنم. فریاد زدم: «بدو احمد! الان می رسند.» و خواستم بدوم، اما احمد بازویم را گرفت و مرا به زور نشاند و گفت: «از جایت تکان نخور. مگر یادت رفته آن مرد چه گفت؟» دست و پا زنان داد زدم: «ولم کن. بگذار بروم. الان تکه پاره مان میکنند.» احمد شانه هایم را به شدت تکان داد و گفت: «دیوانه! کجا می خواهی بروی؟ دور و برت را نگاه کن!» راست میگفت گرگها جلوتر آمده، محاصره مان کرده بودند و با چشمهای براق و ترسناک خیره مان بودند. حتی صدای غرغر و خرناسشان را هم می شنیدیم! لرز شدیدی به جانم افتاد و بغضی که داشت خفه ام میکرد، به هق هق گریهای شدید مبدل شد. بازوی احمد را چسبیده بودم و فکر می‌کردم خوب است اول خفه ام کنند تا زود بمیرم و هیچ نفهمم. احمد ساکت بود و فقط می لرزید. بالاخره جسورترین گرگها جلو دوید. صورتم را بر شانه احمد فشردم و فریاد زدم: «نه...نه...» هر لحظه منتظر پنجه ها و دندانهای تیزی بودم که بر گوشت تنم فرو روند اما خبری نشد. احمد نفس حبس شده اش را بیرون داد و با لکنت گفت: «...نگاه... کن» چیزی که دیدم باور کردنی نبود. گرگ ها حمله می کردند اما پوزه شان از شیار نگذشته، انگار دستی نامرئی پسشان می زد. احمد خوشحال و ناباور پشت سر هم می گفت: «حالا دیدی حالا دیدی؟!!» نشست و مرا هم نشاند. حالم جا آمده بود. وقتی قیافه بور شده گرگها را دیدیم که چطور با حسرت بوی گوشت ما را به مشام می کشند، کیفمان بیشتر شد. و... گفتم: «عجب ماجرایی در یک قدمی گرگها باشی ... ↳| @atre_narges_313 |↲
آرزوی تو مرا زنده نگه میدارد..❤️ ↳| @atre_narges_313 |↲
💌سلام بر تو ای مولایی که بیرق هدایت به یمن وجود تو برافراشته است و سینه ات مالامال از علم الهی است... السَّلاَمُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ ای پرده نشین غیبت و بر تو ، آن هنگام که بر تخت پادشاهی عصر ظهور خواهی نشست... السَّلاَمُ عَلَیْکَ حِینَ تَقُومُ السَّلاَمُ عَلَیْکَ حِینَ تقعد ↳| @atre_narges_313 |↲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ 🌷 الهی به امید رحمت تو🤲 سلام و عرض ادب و احترام‌ ❤️امروز سه شنبه متعلق است به امام سجاد و امام باقر و امام صادق علیهم السلام ✨ 🌷روزمان را با ۵ شاخه گل به محضر مبارکشان معطر می کنیم .🌷 ❤️اللهم صل علی محمد و آل محمدوعجل فرجهم 🌺 ↳| @atre_narges_313 |↲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 شهید تاسوعا سالروز شهادت 🌹 شهید مدافع حرم مصطفی صدر زاده حاج قاسم : ❣یه جوان تو دل برویی بود آدم لذت میبرد نگاهش کنه! "من واقعا عاشقش بودم" .. ✨هدیه به روح پاکش صلوات ✨ ↳| @atre_narges_313 |↲
🍃روزی که رود پرده غیبت ز رخت رو به کناری روشن بشود خانه عالم ز تماشای رخ تو ↳| @atre_narges_313 |↲
💠آیت الله مجتهدی تهرانی رحمة الله علیه: 🔸جوانی در مسجد گوهرشاد به من گفت: "لباسهایی که چروک و کثیف است موادی برای شستشو و تمیز کردن آنها هست؛ حال اگر قلب را زنگار بگیرد آیا وسیله ای برای پاک کردن آنها داریم؟" 🔸از سوال او خوشم آمد و گفتم : " بله! با دو کار میشود این زنگارها را از دل برد؛ یکی تلاوت قرآن و دیگری استغفار کردن خصوصا در سحرها" 🔸 پیامبر اکرم (ص)فرمودند: "دلها را زنگار میگیرد مانند زنگار مس، پس آنها را با و خواندن جلا دهید" ↳| @atre_narges_313 |↲
♨️زمانی که بی ارزش ها با ارزش می‌شوند! 🔹 آخرالزمان، عرصه جابه جایی و عادی شدن ارزش هاست؛ ارزش هایی که شاید هزاران نفر، برای زنده نگه داشتن آن جان خود را از دست داده اند؛ مانند ! 🔹 این ارزش والا که در این روزها مورد بی مهری قرار گرفته است؛ اما از آن مهم تر گنجینه ایست که این ارزش ها را در دل خود جای داده است؛ یعنی که اُنس با آن عامل نجات و جاودانگی است؛ کتابی که درهای علم و حکمت را به روی مردم باز می‌کند. 🔹 امام صادق علیه‌السلام در روایتی در این مورد می‌فرماید: «… در آخرالزمان شنیدن آیات کریمه قرآن، برای مردم سنگین، اما شنیدن سخنان بیهوده و باطل، آسان و شیرین است.» 📚 بحارالانوار، ج ۵٢، ص ٢۵٧ 📌 جای تفکر است که چه می‌شود که این کتاب در آخرالزمان، مورد بی توجهی قرار می‌گیرد؟ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ @atre_narges_313
𔘓عطرنرگس³¹³𔘓
#اسامی_حضرت_مهدی_علیه_السلام وی تحریف دیگری در حدیث دیگری انجام داده و گفته:امیرمومنان علیه‌السلام
احمدحسن پس از نقل روایت:احمد،عبدالله و مهدی از غیبت شیخ طوسی می‌نویسد:این آخرین هشدار از سوی خدا و امام مهدی است که پس از آن چیزی نیست جز عذاب و خواری در دنیا و آتش جهنم برای کسانی که به این دعوت نپیوندد، وه چه جایگاه بدی است. من از سوی امام محمدبن‌الحسن‌المهدی علیه‌السلام اعلام می‌کنم که هر کس بعد از این تاریخ(١٣رجب ١٤٢٥)به این دعوت ملحق نشود و با وصی امام مهدی بیعت نکند: ١-از ولایت علی بن ابی طالب علیه‌السلام خارج است! ٢-جایش در دوزخ است، وه چه جایگاه بدی! ٣-همه‌ی اعمالش، نماز، روزه، حج‌وزکات،باطل است که بدون ولایت است! ٤-رسول خدا حضرت محمدبن‌عبدالله صلی‌الله‌علیه‌وآله از هر کسی که به آن حضرت منتسب است، ولی به این دعوت داخل نشود،بیزار است. (این متن در سایت احمدحسن به عنوان:"بیان برائت" موجود است) در حدیث علی و محارب که در خطبة‌البیان آمده، اگرچه معتبر نیست، ولی احمدحسن مرتکب تحریف شده و به جای:"علی"و"محارب" گفته:"فعلی محارب و طليق"¹ و او را حذف کرده، علی و محارب یک نفر شده و طليق را از خودش افزوده است! ¹-اليماني‌الموعود، ص١٣٠. ↳| @atre_narges_313 |↲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف🌼 🌺سه صلوات 🌸 سه توحید🌺 ❣قرائت کنید❣ 💚اجرتان با مولای غریبمان💚 ↳| @atre_narges_313 |↲
♨️برای رهایی از غم، ذکر «لا إلهَ إلاّ أنتَ سُبحانَكَ إنّی كُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» را بگوئید! امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید: من تعجب می‌کنم از كسى كه اندوهگین مى‌شود و به این سخن خداوند عزّ و جلّ پناه نمى‌برد: «معبودى جز تو نیست، منزّهى تو، راستى كه من از ستمكاران بودم» زیرا شنیدم كه خداوند عزّ و جلّ به دنبال آن مى فرماید: «پس [دعاى] او را برآورده كردیم و او را از اندوه رهانیدیم و مؤمنان را این چنین نجات مى دهیم». 🐳این ذکر برای حضرت یونس است که در دل ماهی خواند: «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین». 🔸«لا اله الا انت سبحانک»، یعنی خدایا! من گرفتار عمل خودم هستم، ما بنده‌ایم، ما معصوم نیستیم، ظلم کردیم، اشتباه کردیم، خطایی کردیم. برای پاک شدن و نجات از گرفتاریها این ذکر «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین» را زیاد بخوانیم. 👌کلمه «کذلک» هر وقت در قرآن ذکر می شود، یعنی فرمول و قاعده‌ی خلقتی می‌خواهد بگوید و آن این است که این ذکر فقط برای حضرت یونس علیه السلام نبود. «و کذلک» یعنی همین طور شما مومنین که اهل ایمان هستید را هم نجات می دهیم. 🔸پس به جای اینکه بنشینیم و به خدا اعتراض کنیم‏، این ذکر را بگوئیم. خدا حلش می کند. حتی آنجائی که خودت هم مقصر بودی و خراب کاری کردی، باز هم از خدا کمک بخواه. ✅پس خدا قاعده به دست ما می‌دهد. همان طور که برای درمان بیماری پیش دکتر می‌رویم و دارو مصرف می‌کنیم. برای درمان هم خدا دستور می‌دهد که دارویش این ذکر است: «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین فستجبنا له ونجیناه من الغم و کذلک ننجی المومنین». ✍استاد محمد شجاعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
𔘓عطرنرگس³¹³𔘓
📖 #وآنکه‌دیرتر‌آمد 🔖 #قسمت_دوازدهم «گرگ!» احمد هم بلند شد و کنارم ایستاد. ترسان گفتم: «چکار کنیم؟»
📖 🔖 احمد گفت: «این هم معجزه ای دیگر. حالا شک ندارم که آن مرد از دنیایی دیگر است.» فکری به نظرم رسید. گفتم: «نکند او روح یکی از پیامبران است که از بهشت برای نجات ما آمده ؟» احمد شانه بالا انداخت و گفت: «هر چه بیشتر در موردش فکر کنیم گیج تر می‌شویم. فردا ازش میپرسیم.» به گرگها اشاره کرد و گفت: «نگاه کن! ناامید شده اند.» گرگ ها نا امیدانه پوزه بر خاک می‌مالیدند و می‌رفتند. به پشت دراز کشیدم احمد نیز آسمان ستاره باران بود. گفتم: «وقتی فکر میکنم که خدا چقدر نزدیک است و چطور همه اعمال ما را می بیند، آرام می شوم.» گفت: «اگر همیشه این قدر نزدیک احساس شود هیچ کس گناه نمی کند.» شهابی فرو افتاد، دلم گرفت. گفتم: «می دانی احمد، من تا به حال حتی نمی‌توانستم یک نماز کامل بخوانم. هیچ وقت آن طور که باید به یاد خدا نبوده ام اما او کمکم کرد... او با فرستادن آن مرد کمکِ‌مان کرد.» احمد گفت: «من هم اگر زور پدرم نبود نماز نمی‌خواندم.» و نیم خیز شد و ادامه داد: «می‌آیی نماز بخوانیم؟» هیچ پیشنهادی نمی توانست آن قدر خوشحالم کند. نماز خواندن زیر آن آسمان پرستاره و با یاد خدایی که بسیار به ما نزدیک ،بود حال و هوای عجیبی داشت. بعد از نماز با خیالی آسوده از سرمای بیابان و حیوانات درنده خوابیدیم. توی خواب احساس کردم کسی پایم را قلقلک می دهد. گفتم: «مادر، نکن هنوز خوابم می آید.» غلتیدم و مادر را دیدم که تشت پر از آبی را در دست گرفته تا روی اجاق بگذارد من کنار اجاق خوابیده بودم. مادر تشت را روی سینه ام گذاشت. تقلا کردم که خود را نجات بدهم اما نتوانستم به التماس افتادم، اما مادر تشت را فشار می داد. نفسم گرفت. صدایم در نمی آمد. ناگهان از خواب پریدم و صورت احمد را پیش رویم دیدم و خودش را که روی سینه ام افتاده بود. تا بخواهم ... ↳| @atre_narges_313 |↲
📖 🔖 اعتراض کنم احمد گفت: «هیس! آرام باش و تکان نخور عقرب روی پایت است.» گیج خواب بودم اما با شنیدن اسم عقرب به خود آمدم و نیم خیز شدم. یک پایم از شیار بیرون مانده بود و عقربی بزرگ و زرد روی پایم راه می رفت. احمد گفت: «تکان نخور.» بلند شد و چفیه اش را لوله کرد و به عقرب زد. اما عقرب به بیرون شیار نیفتاد بلکه به چفیه چسبید و همراه آن به داخل شیار افتاد. خودمان را کنار کشیدیم. عقرب حرکات عجیبی میکرد به دور خود می چرخید. انگار درد میکشید. سرانجام خود را از شیار بیرون انداخت و دور شد. احمد گفت: «یادت باشد تا آمدن سرور نباید پایمان را از شیار بیرون بگذاریم.» با تعجب پرسیدم: «سرور؟» احمد خندید و گفت: «اسم برازنده ای نیست؟ برای کسی که این طور ما را از سختی و بلا نجات داد؟» خوشم آمد. چند بار نام سرور را تکرار کردم. واقعاً برازنده اش است. عجیب بود با آن که میدانستیم حرارتِ آفتاب به شدت دیروز است، اصلاً احساس گرما و تشنگی نمی کردیم. حتی گرسنه مان هم نبود. اما هر چه زمان می گذشت بی تابی مان بیشتر میشد که کی دوباره آن صورت و آن چشمها را می‌بینیم. وقتی خورشید از وسط آسمان پایین آمد و رو به افق پیش رفت، دلشوره عجیبی به من دست داد. نمی‌توانستم بنشینم یا مثل احمد بایستم و به افق خیره بشوم. اگر سرور نیاید چه؟ اگر فراموشمان کند؟ یا نکند برای دوباره آمدنش باز باید استغاثه کنیم و دعا بخوانیم؟ ... طاقت نیاوردم و گفتم: «اگر نیاید چه کار کنیم؟» احمد متوجه منظورم نشد، گفت: «تا زمانی که در این شیار باشیم، در امان هستیم. بالاخره کسی از این جا می‌گذرد.» و مغموم گفت: «اما خیلی بد می شود، اگر دوباره نبینیمش.» معترض گفتم: «منظور من هم همین است. حاضرم آن بوی خوش و آن صورت مهربان را یک بار دیگر ببینم و بمیرم.» ناگهان غبار آمدنشان را از دور دیدیم. آن قدر نرم و ... https://eitaa.com/joinchat/619970794Cee9c5f84ab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔يا صاحب الزمان امشب هم بدون شما شب شد شَبت بخیر 💔
سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ... پدرمهربانم، سلام ... کودک که بودم تمام هراسم را، در آغوش مادرم جا می‌گذاشتم این روزها ... آشفتگی‌هایم دائمی شده، آن قدر که هیچ سایه‌ی امنی نمی‌یابم نه آسمان آرام است، نه زمین، نه آدمیان ... این روزها دلم فقط شما را می‌خواهد اميد و پناهم با شما آرامم ... https://eitaa.com/joinchat/619970794Cee9c5f84ab
کسی که در خانه ای را کوبید و زیاد در زد بالاخره در را باز می کنند؛ درِ خانه ی امام زمان(عج) را بزن خدا می داند کریم است آقاست، مهربان است .. • آیت اللّٰه ناصری(ره) https://eitaa.com/joinchat/619970794Cee9c5f84ab