eitaa logo
آوای ققنوس
8.4هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
579 ویدیو
31 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
مرا هزار امید است و هر هزارش خدا... 💚 @avayeqoqnus
📜 زاهد خیالباف! آورده اند که مردی پارسا بود و بازرگانی که روغن گوسفند و شهد فروختی با او همسایگی داشت و هر روز قدری از بضاعت خویش برای قوت زاهد فرستادی. زاهد چیزی بکار بردی و باقی را در سبویی کردی و طرفی بنهادی. آخر سبو پر شد. روزی در آن می‌نگریست. اندیشید که اگر شهد و روغن به ده دِرَم بتوانم فروخت و آن را پنج گوسفند خرم، هر پنج بزایند و از نتایج ایشان رم‌ها پیدا آید و مرا استظهاری باشد و زنی از خاندانی بزرگ بخواهم...، لاشک پسری آید، نام نیکوش نهم و علم و ادب بیاموزمش و اگر تمرّدی نماید بدین عصا ادب فرمایم. این فکرت چنان قوی شد که ناگاه عصا برگرفت و از سر غفلت بر سبوی آویخته زد! در حال بشکست و شهد و روغن بر روی او فرود آمد. 🔻 برگرفته از کتاب "کلیله و دمنه" @avayeqoqnus
🌺 چون دل ز هوای دوست نتوان پرداخت 🤍 درمانش تحمل است و سر پیش انداخت 🌺 یا ترک گُل لَعل همی باید گفت 🤍 یا با اَلَمِ خار همی باید ساخت @avayeqoqnus
نصف اشتباهات‌مان ناشی از این است که وقتی باید فکر کنیم، احساس می‌کنیم و وقتی که باید احساس کنیم، فکر می‌کنیم...! 📕 به آواز باد گوش بسپار ✍ هاروکی موراکامی @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. یک روز عربی از بازار عبور می‌کرد که چشمش به دکان خوراک‌پزی افتاد که بخاری از سر دیگش بلند می‌شد. خوشش آمد. تکه نانی که داشت بر سر آن می‌گرفت و می‌خورد. هنگام رفتن صاحب دکان گفت: تو از بخار دیگ من استفاده کردی و باید پولش را بدهی. مردم جمع شدند. مرد بیچاره که از همه جا درمانده بود بهلول را دید که از آنجا می‌گذشت. از بهلول تقاضا کرد که میان آن ها قضاوت کند. بهلول به آشپز گفت: آیا این مرد از غذای تو خورده است؟ آشپز گفت: نه ولی از بوی آن استفاده کرده است. بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به آشپز نشان داد و به زمین ریخت و گفت: ای آشپز صدای پول را تحویل بگیر. آشپز با کمال تحیر گفت: این چه طرز پول دادن است؟ بهلول گفت: مطابق عدالت است. کسی که بوی غذا را بفروشد در عوض باید صدای پول دریافت کند. @avayeqoqnus✨  
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم وین درد نهان سوز نهفتن نتوانم تو گرمِ سخن گفتن و از جامِ نگاهت من مست چنانم که شنفتن نتوانم شادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاه گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم با پرتو ماه آیم و، چون سایه دیوار گامی از سر کوی تو رفتن نتوانم دور از تو منِ سوخته در دامن شب‌ها چون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانم فریاد ز بی مهریت‌ ای گل که درین باغ چون غنچه پاییز شکفتن نتوانم‌ ای چشم سخن گوی تو بشنو ز نگاهم دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم @avayeqoqnus
📚 ضرب المثل "کسی را دنبال نخود سیاه فرستادن" 🖇 معنی و کاربرد: هر وقت می خواهند کسي از ماجرایی آگاه نشود و او را به بهانه ای بيرون می فرستند و يا به قول علامه دهخدا پي کاري می فرستند که کمی طول کشد از باب مثال مي گويند: فلاني را به دنبال نخود سياه فرستاديم! يعني جايي رفت که به اين زودي ها باز نمي گردد‌. اکنون ببينيم نخود سياه چيست و چه نقشي دارد که به صورت ضرب المثل درآمده است. به طوري که مي دانيم نخود از دانه هاي نباتي است که چند نوع از آن در ايران و بهترين آنها در قزوين به عمل مي آيد. انواع و اقسام نخودهايي که در ايران به عمل مي آيند همه به همان صورتي که درو مي شوند مورد استفاده قرار مي گيرند يعني چيزي از آنها کم و کسر نمي شود و تغيير قيافه هم نمي دهند. مگر نخود سياه که چون به عمل آمد آن را در داخل ظرف آب مي ريزند تا خيس بخورد و به صورت لپه دربيايد و چاشني خوراک و خورشت شود. مقصود اين است که در هيچ دکان بقالي و سوپر و فروشگاه نخود سياه پيدا نمي شود و هيچ کس دنبال نخود سياه نمي رود زيرا نخود سياه به خودي خود قابل استفاده نيست مگر آنکه به شکل و صورت لپه دربيايد و آن گاه مورد استفاده قرار گیرد. حالا اگر کسي را به دنبال نخود سياه بفرستند در واقع به دنبال چيزي فرستادند که در هيچ دکان و فروشگاهي پيدا نمي شود. @avayeqoqnus
راستی در میان این همه اگر تو چقدر بایدی! 🌹😍 @avayeqoqnus
. سعدی می‌فرماید: معصیت از هر که صادر شود ناپسندیده است و از علما ناخوبتر... 👌🌿 🔻 از باب هشتم گلستان سعدی @avayeqoqnus
🔸«قارون» هرگز نمی دانست که روزی کارت عابر بانکی که در جیب ما هست از آن کلیدهای خزانه وی که مردهای تنومند عاجز از حمل آن بودند به راحتی ما را بی‌نیاز می‌کند. 🔹«خسرو» پادشاه ایران نمی‌دانست که مبل سالن خانه ما از تخت حکومت وی راحت‌تر است. 🔸« قیصر» که بردگانش با پر شترمرغ وی را باد می‌زدند، کولرها و اسپلیت‌هایی که درون اتاق‌هایمان هستند را ندید. 🔹«هرقل» پادشاه روم که مردم به وی بخاطر خوردن آب سرد از ظرف سفالین حسادت می‌کردند هیچگاه طعم آب سردی را که ما می چشیم نچشید... 🔸«خلیفه منصور» که بردگان وی آب سرد و گرم را باهم می آمیختند تا وی حمام کند، هیچگاه در حمامی که ما به راحتی درجه حرارت آبش را تنظیم می‌کنیم حمام نکرد. 🔹 طوری زندگی می‌کنیم که حتی پادشاهان گذشته هم اینگونه نمی‌زیستند اما باز شانس خود را لعنت می‌کنیم. و هر چه داراییمان زیادتر می‌شود تنگدست‌تر می‌شویم ! @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا