.
آنکه رخ عاشقان خاکِ کفِ پای اوست
با رخ او جان ما، در دل ما جای اوست 🌹
#اوحدی
✨ @avayeqoqnus ✨
.
به سلامتی سکوت
که سرشار از ناگفته هاست!
جرات کنید حقیقی باشید.
جرات کنید زشت باشید!
خود را همان که هستید نشان دهید.
هرچه می خواهید باشید
فقط خودتان باشید! انسان باشید! 👌
🔻 از کتاب "ژان کریستوف"
نوشته رومن رولان
#بریده_کتاب
✨ @avayeqoqnus ✨
.
📕 حکایت آموزنده ای از گلستان سعدی:
در میان کاروان حج، عازم مکه بودم، پارسایی تهیدست در میان کاروان بود.
یکی از ثروتمندان عرب، صد دینار به او بخشید تا در صحرای مِنا گوسفند خریده و قربانی کند.
در مسیر راه، رهزنان خفاجه (یکی از گروههای دزدهای وابسته به طایفه بنی عامر) ناگاه به کاروان حمله کردند، و همه دار و ندار کاروان را چپاول نموده و بردند.
بازرگانان به گریه و زاری افتادند و بیفایده فریاد و شیون میزدند.
ولی آن پارسای تهیدست همچنان استوار و بردبار بود و گریه و فریاد نمیکرد.
از او پرسیدم مگر دارایی تو را دزد نبرد؟
در پاسخ گفت: آری دارایی مرا نیز بردند، ولی من دلبستگی به دارایی نداشتم که هنگام جدایی آن، آزرده خاطر گردم.
گفتم: آنچه که گفتی با وضع من نسبت به فراق دوست عزیزم هماهنگ است، از این رو که: در دوران جوانی با نوجوانی دوست بودم، و بقدری پیوند دوستی ما محکم بود که همواره بر چهره زیبای او میگریستم، و این پیوستگی مایه نشاط زندگیم بود.
ولی ناگاه دست اجل فرا رسید و آن دوست عزیز را از ما گرفت، و به فراق او مبتلا شدم. روزها بر سر گورش میرفتم و در سوگ فراق او میگریستم.
پس از جدایی آن دوست عزیز، تصمیم استوار گرفتم که در باقیمانده زندگی، بساط همنشینی با افراد و شرکت در مجالس را برچینم، و از ارتباط با دیگران خودداری کنم (و گوشه گیری در حد عدم دلبستگی به چیزی را برگزینم):
✨ نباید بستن اندر چیز و کس دل
✨ که دل برداشتن کاریست مشکل
🔹 برگرفته از باب پنجم گلستان سعدی
#حکایت
#سعدی
✨ @avayeqoqnus ✨
.
ای دل چو زمانه میکند غمناکت
ناگَه برود زِ تن روانِ پاکت
بر سبزه نشین و خوش بِزی روزی چند
زآن پیش که سبزه بر دمد از خاکت 🌱
#خیام
✨ @avayeqoqnus ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
هر شب
پنجرہهای ملکوت آسمان
به سوی قلب ها گشودہ می شود
الهی، امشب!
ﮐﯿﻨﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ قلبہای ما ﺑﺰﺩﺍﯼ
و نور ایمانت را
درقلبهایمان جاری کن
آمین 🙏🌸
شبتون در پناه پروردگار عزیزان 🌱🌙
#مناجات
✨ @avayeqoqnus ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
صبح که میشود
پنجره را باز کن
بگذار بادی به سر و صورت
روزمرگیهایت بخورد
بقچهی امروزت را
پراز مهربانی کن
لبخندی گوشه لبت بکار
و راه بیفت.
صبح بخیر و شادی رفقا 🙏🌹
☀️ @avayeqoqnus ☀️
.
خدایا؛
شکرت که پناهی ،
شکرت که مهربانی ،
شکرت که حمایتگری ،
شکرت که هدایتگری
خدایا هزاران بار شکر 🙏🌿
#شکرگزاری
☀️ @avayeqoqnus ☀️
📜 گنج نهانِ ایاز!
می گویند که اَیاز ، غلام سلطان محمد غزنوی ، در آغاز چوپان بود و با گذشت زمان ، در دربار پادشاه صاحب منصب شد.
او اتاقی داشت که هر روز صبح به آن سر می زد و وقت خروج بر در اتاق قفلی محکم می زد تا این که درباری ها گمان کردند ایاز گنجی در اتاق پنهان کرده است و موضوع را از سر حسادت به گوش شاه رساندند.
پادشاه دستور داد وقتی غلام در اتاقش نیست در را باز کنند و گنج نهان را به محضر شاه بیاورند.
به این ترتیب 30 نفر از بدخواهان به اتاق ایاز ریختند و قفل را شکستند و هرچه گشتند چیزی نیافتند جز یک چارُق کهنه و یک دست لباس مندرس که به دیوار آویخته شده بود.
به این ترتیب دست خالی پیش شاه برگشتند و آنوقت سلطان به خنده افتاد و گفت: "ایاز مرد درستکاری است . آن لباس های مندرس مربوط به دوره چوپانی اوست و آنها را در اتاقش آویخته است تا روزگار فقر و سختی اش را به یاد داشته باشد و به رفاه امروزش غرّه نشود." 👌🌻
🔸 برگرفته از مثنوی معنوی مولوی
#حکایت
#مولوی
#مولانا
✨ @avayeqoqnus ✨
.
اندیشه ها باید همیشه به سوی آینده
پیش روند.
اگر خدا میخواست که انسان به گذشته
باز گردد، یک چشم پشت سر او می گذاشت. 👌
#ویکتور_هوگو
#تلنگر
✨ @avayeqoqnus ✨
.
صفت عاشقِ صادق به درستی آن است
که گرش سر برود از سر پیمان نرود
#سعدی
✨ @avayeqoqnus ✨
.
🍀 آسایش بزرگان 🍀
شنیدهاید که آسایش بزرگان چیست:
برای خاطر بیچارگان نیاسودن
بکاخ دهر که آلایش است بنیادش
مقیم گشتن و دامان خود نیالودن
همی ز عادت و کردار زشت کم کردن
هماره بر صفت و خوی نیک افزودن
ز بهر بیهده، از راستی بَری نشدن
برای خدمت تن، روح را نفرسودن
بُرون شدن ز خرابات زندگی هشیار
ز خود نرفتن و پیمانهای نپیمودن
رَهی که گمرهیش در پِی است نسپردن
دریکه فتنهاش اندر پس است نگشودن
#پروین_اعتصامی
✨ @avayeqoqnus ✨
.
به خاطر آوردنت را
دوست دارم ...
چه زیبا
مرا از هم می پاشی 💔
#ناظم_حکمت
✨ @avayeqoqnus ✨
.
🌿 خودت را رها کن، ذهنت را، روانت را، خاطراتت را...
خالی کن خودت را از فکر روزهای آسان یا سختی که پیش رو داری،
🌿 چالشهای جدیدی که با آنها مواجهی، آزمونهای ساده یا پیچیدهای که داری
و تمام نگرانیهای ریز و درشتی که در صندوقچهی افکارت تلنبار کردهای.
🌿 رها باش از دغدغهی اتفاقات تلخی که هنوز نیفتادهاند و به احتمال زیاد، هرگز هم نخواهند افتاد.
🌿 بالآخره روزهای سخت هم میگذرند،
چالشها را پشت سر میگذاری،
آزمونها به نتیجههای متوسط یا مطلوب میرسند
🌿 و فقط این نگرانیهای تو هستند که بیثمر، یقهی آرامشت را چسبیدهاند
و به لحظاتت برچسب تلخ بیقراری میزنند.
#نرگس_صرافیان_طوفان
#دلنوشته
#حس_خوب
✨ @avayeqoqnus ✨
.
دلا چه دیده فروبستهای؟ سپیده دمید
سری برآر که خوش عالَمیست عالمِ صبح
صبح بخیر و شادی رفقا ☀️🌹
#طالب_آملی
☀️ @avayeqoqnus ☀️
.
خدایا شکرت
برای مهربانی بی مانندت ،
برای سخاوت بی پایانت ،
برای رحمت عالَم گسترت
و برای هر آنچه برایم مقدر می سازی...
هزاران بار شکر ای بخشنده ترین 🙏🌸
#شکرگزاری
☀️ @avayeqoqnus ☀️
.
📕 گرگ درون
سرخپوست پیری در حال آموزش زندگی به نوهی خود بود.
او به پسر گفت: «درونم یک نبرد در جریان است. این یک نبرد وحشتناک بین دو گرگ است. یکی گرگ اهریمن است ـــ یعنی خشم، حسادت، اندوه، پشیمانی، طمع، تکبر، ترحم به خود، گناه، کینه، حقارت، دروغ، غرور کاذب، برتری و منیت.»
و ادامه داد: «گرگ دیگر خوب است ـــ او شادی، صلح، عشق، امید، آرامش، فروتنی، مهربانی، نیکوکاری، همدلی، بخشش، راستی، دلسوزی و ایمان است. همان نبرد درون تو و درون هر فرد دیگری نیز جریان دارد.»
نوه یک دقیقه در مورد آن فکر کرد و سپس از پدربزرگش پرسید: «کدام گرگ پیروز میشود؟»
سرخپوست پیر پاسخ داد: «همانی که تو به آن غذا میدهی.» 👌
#داستان
#داستان_آموزنده
✨ @avayeqoqnus ✨