.
چرخ گردون چه بخندد چه نخندد تو بخند
مشکلی گر سر راه تو ببندد تو بخند
غصه ها فانی و باقی همه زنجیر به هم
گر دلت از ستم غصه برنجد تو بخند
صبح بخیر 🌞
جمعه تون پر از خنده و شادی رفقا 🙏🌹
☀️ @avayeqoqnus ☀️
الهی؛
توفیقم ده که بیش از طلب همدردی،
همدردی کنم
بیش از آنکه مرا بفهمند،
دیگران را درک کنم
پیش از آنکه دوستم بدارند،
دوست بدارم.
زیرا در عطا کردن است که میستانیم و در بخشیدن است که بخشیده میشویم.
آمین 🙏🌸
#مناجات
☀️ @avayeqoqnus ☀️
.
دامن مَکِش به ناز که هجران کشیدهام
نازم بکش که نازِ رقیبان کشیدهام 🌸
#شهریار
☀️ @avayeqoqnus ☀️
.
📗 مرد ناشنوا و عیادت از بیمار
مرد ناشنوایی بود که میخواست به عیادت همسایه مریضش برود.
با خود گفت: "من کر هستم. چگونه حرف بیمار را بشنوم و با او سخن بگویم؟ او مریض است و صدایش ضعیف هم هست. وقتی ببینم لبهایش تکان میخورد. میفهمم که مثل خود من احوالپرسی میکند."
مرد ناشنوا در ذهن خود گفتگویی با این مضمون آماده کرد:
من میگویم: حالت چطور است؟ او خواهد گفت(مثلاً): خوبم شکر خدا بهترم.
من میگویم: خدا را شکر چه خوردهای؟ او خواهد گفت(مثلاً): شوربا, یا سوپ یا دارو.
من میگویم: نوش جان باشد. پزشک تو کیست؟ او خواهد گفت: فلان حکیم.
من میگویم: قدم او مبارک است. همه بیماران را درمان میکند. ما او را میشناسیم. طبیب توانایی است.
مرد کر پس از اینکه این پرسش و پاسخ را در ذهن خود آماده کرد. به عیادت همسایه رفت و کنار بستر مریض نشست.
پرسید: حالت چطور است؟ بیمار گفت: از درد میمیرم. کر گفت: خدا را شکر. مریض بسیار بدحال شد. گفت این مرد دشمن من است!!
کر گفت: چه میخوری؟ بیمار گفت: زهر کشنده. کر گفت: نوش جان باد!!
بیمار عصبانی شد.
کر پرسید پزشکت کیست. بیمار گفت: عزراییل. کر گفت: قدم او مبارک است!!
حال بیمار خراب تر شد.
مرد ناشنوا پس از این عیادت از خانه بیمار بیرون آمد و خرسند از اینکه حقِ همسایگی را مراعات کرده خدا را سپاس گفت.
از آن طرف بیمار هم که آزرده و دلشکسته شده بود با خود می گفت: عجبا ، من می دانستم که او با من میانه خوبی ندارد . ولی نمی دانستم که خواهان مرگ من نیز هست.
آنگاه شروع به ناسزا گفتن و دشنام به آن شخص کرد و دوستی آن ها پایان یافت.
📌 این داستان ، حکایت حال انسان هاست که در زندگی خویش با معیارهای محدود و پیش فرضهای بی اساس ، قضیه ای را نزد خود می سازند و می پردازند و آنگاه به نتیجه گیری جَزمی و قطعی دست می زنند و لحظه ای هم در این کار درنگ و تأمل روا نمی دارند و احتمال دیگری را مورد نظر قرار نمی دهند.
🔻 برگرفته از دفتر اول مثنوی معنوی
#حکایت
#مولوی
#مولانا
✨ @avayeqoqnus ✨
🌿💐🌿💐
ای بی نشانِ محض نشان از که جویمت
گم گشت در تو هر دو جهان از که جویمت
تو گم نِهای و گمشده ی تو منم ولیک
تا یافت یافت مینتوان از که جویمت
دل در فنای وحدت و جان در بقای صرف
من گمشده درین دو میان از که جویمت
پیدا بسی بجستمت اما نیافتم
اکنون مرا بگو که نهان از که جویمت
چون در رَهَت یقین و گمانی همی رود
ای برتر از یقین و گمان از که جویمت
در بحرِ بی نهایت عشقت چو قطرهای
گم شد نشان مِه به نشان از که جویمت
تا بود که بویی از تو بیابد دلم چو جان
بیرون شد از زمان و مکان از که جویمت
در جست و جوی تو دلم از پرده اوفتاد
ای در درون پرده ی جان از که جویمت
عطار اگرچه یافت به عینِ یقین تو را
ای بس عیان به عینِ عیان از که جویمت
#عطار
✨ @avayeqoqnus ✨
.
خبر ز خویش ندارم جز اینکه روزی چند
نگاهِ شوق تو بودم کُنون خیالِ توام 🌱
#بیدل_دهلوی
✨ @avayeqoqnus ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
زندگی را ورق بزن،
هر فصلش را خوب بخوان
با بهار برقص، با تابستان بچرخ، در پاییزش عاشقانه قدم بزن،
با زمستانش بنشین و چایت را به سلامتی نفس کشیدنت بنوش
زندگی را باید زندگی کرد آنطور که دلت میگوید.
عصر جمعه تون قشنگ و دلپذیر رفقا 🙏🌹
✨ @avayeqoqnus ✨
.
درخت گفت: خواب دیدم که ما را بریدند.
و به کارخانه چوب بری بردند.
انکه عاشق بود، پنجره شد
انکه بی رحم بود، چوبه دار شد
و از من دری ساختند برای گذشتن!
#تلنگر
✨ @avayeqoqnus ✨
.
به كسي كينه نگيريد! دل بي كينه قشنگ است!
به همه مهر بورزيد به خدا مهر قشنگ است!
دست هر رهگذري را بفشاريد به گرمي،
بوسه هم حس قشنگي است!
بوسه بر دست پدر، بوسه بر گونه مادر
لحظه حادثه بوسه قشنگ است!
بفشاريد به آغوش عزيزان پدر و مادر و فرزند به خدا گرمي آغوش قشنگ است!
نزنيد سنگ به گنجشك، پر گنجشك قشنگ است!
پر پروانه ببوسيد! پر پروانه قشنگ است!
نسترن را بشناسيد، ياس را لمس كنيد! به خدا لاله قشنگ است !
همه جا مست بخنديد! همه جا عشق بورزيد
سينه با عشق قشنگ است!
بشناسيد خدا را
هر کجا یاد خدا هست سقف آن خانه قشنگ است!
#فریدون_مشیری
✨ @avayeqoqnus ✨
.
📗 بزرگمهرِ وزیر و سحرخیزی او
بزرگمهر، وزیر دانای انوشیروان، هرروز صبح زود خدمت انوشیروان میرفت و پس از ادای احترام رو در روی انوشیروان میگفت: سحر خیز باش تا کامروا گردی.
شبی انوشیروان به سرداران نظامیاش دستور داد تا نیمه شب بیدار شوند و سر راه بزرگمهر منتظر بمانند.
چون پیش از صبح خواست به درگاه پادشاه بیاید لباسهایش را از تنش در بیاورند و از هر طرف به او حمله کنند تا راه فراری برای او باقی نماند.
صبح روز فردا وقایع طبق خواسته انوشیروان اتفاق افتاد. بزرگمهر راه فراری پیدا نکرد. چون صلاح ندید برهنه به درگاه انوشیروان برود، به خانه بازگشت و دوباره لباس پوشید.
آن روز دیرتر به خدمت پادشاه رسید.
پادشاه خندید و گفت: مگر هر روز نمیگفتی سحر خیز باش تا کامروا باشی؟
بزرگمهر گفت: دزدان امروز کامروا شدند، زیرا آنها زودتر از من بیدار شده بودند.
گر من زودتر از آنها بیدار میشدم و به درگاه پادشاه میآمدم، من کامرواتر بودم.
#حکایت
✨ @avayeqoqnus ✨
.
گاهی وقتا باید یه نقطه بذاری و
باز شروع کنی
باز بخندی
باز بجنگی...
#دلنوشته
✨ @avayeqoqnus ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
پروردگارا
در این شب آرام
آسمان تاریک دل ما را
از ستاره باران عشقت بی نصیب نگردان
و آرامشی آسمانی به قلب های ما نازل فرما
آمین 🙏🌸
#مناجات
✨ @avayeqoqnus ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
می تابد و فکر ژرف دارد خورشید
صدمعجزه ی شگرف دارد خورشید
با آمدنش قفلِ دلت را وا کن
یک عالمه با تو حرف دارد خورشید!
صبح بخیر 🌞
شروع هفته پر از حرکت و برکت و
سلامت باشه رفقا 🙏🌹
#صفیه_قومنجانی
☀️ @avayeqoqnus ☀️
animation.gif
146.9K
.
خدایا شکرت،
هر روز ما را بی هیچ منتی
سر خوان نعمتت میهمان میکنی
چه شکر کنیم و چه فراموش.
خدایا شکرت
که تو خدایی ات را میکنی
حتی اگر من بندگی یادم برود
هزاران بار شکر ای مهربان ترین 🙏🌸
#شکرگزاری
☀️ @avayeqoqnus ☀️
.
📗 جواب دندان شکن بهلول به استاد
روزی بهلول داشت از کوچهای میگذشت شنید که استادی به شاگردانش میگوید:"من در سه مورد با امام صادق(ع) مخالفم.
یک اینکه میگوید: خدا دیده نمی شود. پس اگر دیده نمیشود وجود هم ندارد.
دوم میگوید: خدا شیطان را در آتش جهنم میسوزاند در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیری در او ندارد.
سوم هم میگوید: انسان کارهایش را از روی اختیار انجام میدهد در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام میدهد."
بهلول این سخنان را که شنید فورا کلوخی دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد.
اتفاقا کلوخ به وسط پیشانی استاد خورد. استاد و شاگردان در پی او افتادند و او را به نزد خلیفه آوردند.
خلیفه گفت: "ماجرا چیست؟"
استاد گفت: "داشتم به شاگردانم درس میدادم که بهلول با کلوخ به سرم زد و الان درد میکند."
بهلول پرسید: "آیا تو درد را میبینی؟"
استاد گفت:"نه"
بهلول گفت: "پس دردی وجود ندارد. ثانیا مگر تو از جنس خاک نیستی و این کلوخ هم از جنس خاک پس در تو تاثیری ندارد. ثالثا مگر نمیگویی انسانها از خود اختیار ندارند؟ پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم."
استاد اینها را شنید و خجل شد و از جای برخاست و رفت.
#حکایت
#بهلول
✨ @avayeqoqnus ✨
.
امروز تو را دسترسِ فردا نیست
واندیشه ی فردات به جز سودا نیست
ضایع مکن این دم اَر دلت شیدا نیست
کاین باقی عمر را بها پیدا نیست
#خیام
✨ @avayeqoqnus ✨
.
📚 ضرب المثل "جواب ابلهان خاموشی است"
🔻 یعنی پاسخ ندادن به اعتراضات و سخنان آدم های جاهل، یکی از کارهای مهم عاقلان است.
🔻 در ضمن، از این ضرب المثل فهمیده می شود که: آدم جاهل زیاد حرف میزند؛ در حالیکه آدم عاقل بیشتر خاموش است و سکوت می کند.
🔻 دو کلمه کلیدی در این ضرب المثل وجود دارد: ابله و خاموشی؛
🔻 ابله یا سبک مغز به کسی می گویند که کارهای سَخیف از او سر می زند و نه برای خودش احترامی قائل است نه برای دیگران.
خاموشی نیز یعنی سکوت کردن و جواب او را ندادن.
🔻 درواقع محتوای سخنان یک فرد ابله چیزی جز تحقیر، ناسزا گفتن و جملات توهین آمیز نیست.
بنابراین اگر جواب او را بدهیم، از آن جا که او آدم شریف و بزرگواری نیست، کلمات زشت بیشتری خواهد گفت. از این رو باید او را به حال خود رها کرد و سریع از آنجا دور شد.
#ضرب_المثل
✨ @avayeqoqnus ✨
.
📕 داستان ضرب المثل "جواب ابلهان خاموشی است"
نقل است که شیخ الرئیس ابوعلی سینا وقتی از سفرش به جایی رسید اسب را بر درختی بست و کاه پیش او ریخت و سفره پیش خود نهاد تا چیزی بخورد . یک روستایی که سوار خری بود آنجا رسید.
از خرش فرود آمد و خر خود را پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خود رو به شیخ نهاد تا بر سفره نشیند.
شیخ گفت : خر را پهلوی اسب من مبند که همین دم لگد زند و پایش بشکند.
روستایی آن سخن نشنید با شیخ به نان خوردن مشغول گشت. ناگاه اسب لگدی زد.
روستایی گفت : اسب تو خر مرا لنگ کرد.
شیخ ساکت شد و تظاهر به لال بودن کرد.
روستایی او را کشان کشان نزد قاضی برد.
قاضی از حال سوال کرد. شیخ هم چنان خاموش بود.
قاضی به روستایی گفت : این مرد لال است ………؟
روستایی گفت : این لال نیست بلکه خود را لال ظاهر ساخته تا اینکه تاوان خر مرا ندهد پیش از این با من سخن گفته!
قاضی پرسید : با تو سخن گفت …….؟
او جواب داد که : گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد بزند و پایش بشکند…….
قاضی خندید و بر دانش شیخ آفرین گفت.
شیخ پاسخی گفت که زان پس درزبان پارسی مثل گشت:"جواب ابلهان خاموشی ست"
🔸 بر گرفته از "امثال و حکم" علی اکبر دهخدا
#ضرب_المثل
✨ @avayeqoqnus ✨
🪴🌻🪴🌻🪴
صبحدم مرغِ چمن با گلِ نوخاسته گفت
ناز کم کن که در این باغ، بسی چون تو شکفت
گل بخندید که از راست نرنجیم ولی
هیچ عاشق سخنِ سخت به معشوق نگفت
گر طمع داری از آن جامِ مُرَصَّع می لعل
ای بسا دُر که به نوکِ مژهات باید سُفت
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هر که خاکِ درِ میخانه به رخساره نَرُفت
در گلستانِ ارم دوش چو از لطف هوا
زلفِ سنبل به نسیمِ سحری میآشفت
گفتم ای مَسنَدِ جم، جامِ جهان بینت کو
گفت افسوس که آن دولتِ بیدار بِخُفت
سخنِ عشق نه آن است که آید به زبان
ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شِنُفت
اشکِ حافظ خرد و صبر به دریا انداخت
چه کند سوزِ غمِ عشق نیارَست نهفت
🔸 غزل ۸۱ از دیوان حافظ شیرازی
#حافظ
✨ @avayeqoqnus ✨