🌿🌼🪴🌼🪴🌿
ای غایب از این محضر از مات سلام الله
وی از همه حاضرتر از مات سلام الله
ای نور پسندیده وی سرمه هر دیده
احسنت زهی منظر از مات سلام الله
ای صورت روحانی وی رحمت ربانی
بر مؤمن و بر کافر از مات سلام الله
چون ماه تمام آیی و آن گاه ز بام آیی
ای ماه تو را چاکر از مات سلام الله
ای غایب بس حاضر بر حال همه ناظر
وی بحر پر از گوهر از مات سلام الله
ای شاهد بینقصان وی روح ز تو رقصان
وی مستی تو در سر از مات سلام الله
ای جوشش مِی از تو وی شِکر نِی از تو
وز هر دو توی خوشتر از مات سلام الله
#مولوی
#مولانا
✨@avayeqoqnus✨
Alireza Eftekhari Ey Mah Tora Chaker.mp3
5.67M
🌿🌼🪴
🎼 آهنگ "ای ماه تو را چاکر"
🎙 با صدای علیرضا افتخاری
✍ شعر از مولانا
#آهنگ
#مولانا
#علیرضا_افتخاری
✨ @avayeqoqnus ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
آنچه خداوند می دهد پایانی ندارد
و آنچه آدمی می دهد دوامی ندارد
زندگیتان پر از داده های
خداوند مهربان 🙏🌷
#خدا
✨@avayeqoqnus✨
8.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گلهها را بگذار
نالهها را بس کن...
#دکلمه
✨@avayeqoqnus✨
زندگی کوچه سبزیست
میان دل و دشت
که در آن عشق مهم است و گذشت
زندگی مزرعه خوبیهاست
زندگی راه رسیدن به خداست.
روزتون پر از اتفاق های قشنگ 🌹🪴
✨@avayeqoqnus✨
.
📗 داستانی از اراده فوق العاده یک خانم ۸۷ ساله!
در اولين جلسه، استاد ما خودش را معرفی کرد و از ما خواست كسی را بيابيم كه تا به حال با او آشنا نشدهايم.
برای نگاه كردن به اطراف بلند شدم و ايستادم؛ در آن هنگام دستی به آرامی شانه ام را لمس نمود، برگشتم و خانم مسن كوچك اندامی را ديدم كه با خوشرويی و لبخند به من نگاه می كرد.
او گفت: «سلام عزيزم، اسم من رز است، ۸۷ سال دارم. میتوانم تو را در آغوش بگيرم؟»
پاسخ دادم: «البته كه می توانيد»، و او مرا در آغوش خود فشرد.
پرسيدم: «چطور شما در این سن به دانشگاه آمده ايد؟»
به شوخی پاسخ داد: «من اينجا هستم تا يك شوهر پولدار پيدا كنم، ازدواج كنم و بچه بياورم، سپس بازنشسته شده و مسافرت کنم».
پرسيدم: «نه، جدی میپرسم.»
كنجكاو بودم كه بفهمم چه انگيزهای باعث شده او اين چالش را انتخاب کند.
گفت: «همیشه رويای داشتن تحصيلات دانشگاهی را داشتم و حالا یک دانشجو هستم».
پس از كلاس به اتفاق تا ساختمان اتحاديه دانشجويی قدم زديم و يك كافه گلاسه با هم خورديم.
ما اتفاقی با هم دوست شده بوديم.
به مدت سه ماه، هر روز با هم از كلاس بیرون میآمديم.
او در طول يك سال در دانشکده مشهور شد و هر جا كه میرفت راحت دوست پيدا میكرد.
در پايان آن ترم ما از رز دعوت كرديم تا در ميهمانی ما سخنرانی کند.
من هرگز سخنان او را فراموش نخواهم كرد.
وقتی او را معرفی كردند، در حالی كه داشت خود را برای سخنرانی آماده میكرد، به سوی جايگاه رفت و تعدادی از برگههایش روی زمين افتادند.
او آزرده و كمی دست پاچه به سوی ميكروفون برگشته و به سادگی گفت: «عذر میخواهم، من بسيار وحشت زده شده ام بنابراين سخنرانی خود را ايراد نخواهم كرد، اما به من اجازه دهيد كه تنها چيزی كه میدانم را به شما بگويم».
او گلويش را صاف کرده و شروع به صحبت كرد: «ما بازی را متوقف نمیكنيم چون كه پير شدهايم، ما پير میشويم زیرا كه از بازی دست میكشيم...
تنها يك راه برای جوان ماندن، شاد بودن و دست يابی به موفقيت وجود دارد، ما بايد بخنديم و از هر روزمان رضايت داشته باشيم.
ما عادت كردهايم كه رويايی داشته باشيم، وقتی روياهايمان را از دست میدهيم، میميريم.
انسانهای زيادی در اطرافمان پرسه میزنند كه مرده اند و حتی خود نمیدانند.
تفاوت زیادی بين پير شدن و رشد نكردن وجود دارد، اگر من كه هشتاد و هفت ساله هستم برای مدت يك سال در تخت خواب و بدون هيچ كار ثمر بخشی بمانم، هشتاد و هشت ساله خواهم شد، هر كسی میتواند پير شود، این نياز به هيچ استعداد خدادادی يا توانايی ندارد،
ولی رشد كردن هميشه با يافتن فرصت ها برای تغيير همراه است.
متأسف نباشيد، يك فرد سالخورده معمولاً برای كارهايی كه انجام داده تأسف نمیخورد، بلکه برای كارهايی كه انجام نداده است متاسف میشود».
در انتهای سال، رز دانشگاهی را كه سال ها قبل آغاز كرده بود، به اتمام رساند.
يك هفته پس از فارغ التحصيلی، او در آرامش کامل در خواب فوت كرد.
بيش از دو هزار دانشجو در مراسم خاكسپاری او شركت كردند، به احترام خانم فوق العادهای كه با عمل خود برای ديگران یک الگو و سرمشق شد که:
هیچ وقت برای عملی کردن رویاهایمان دیر نیست. 💪🌸
#داستان
#داستان_کوتاه
#داستان_آموزنده
✨@avayeqoqnus✨
وقتی سرمایه ات خوبی باشد
آنوقت دیگر ثروتت پول نیست
ثروتت همان کمکی است
که به مستمندی میکنی
یا آبیست که به تشنه ای میدهی
یا همان تکه نانی است که
به گرسنه ای میدهی
و یا حتی دانه ای است که
به پرندهای میدهی...
#تلنگر
✨@avayeqoqnus✨